چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
روزنامه نگاری؛ از تئوری تا تجربه
▪ یک:سال های پایانی دهه هفتاد خورشیدی « پل ریکور » ، فیلسوف برجسته فرانسوی ، سفری به ایران داشت . ماهنامه « آدینه » ، که آن زمان از جایگاه ویژه ای در ارتباط های فرهنگی جامعه برخوردار بود ، گفت و گویی با این پدیدارشناس بزرگ انجام داد که بیشتر به مسایل عام فرهنگی میپرداخت تا به بحثهای خاص و خالص فلسفی . اگر درست به خاطرم مانده باشد ، ریکور در گوشهای از گفت و گوی خود به نویسندگان آمریکای لاتین پرداخته بود ، که در میان اهل ادبیات اینجا نیز به خوبی شناخته شده بودند . اشاره فیلسوف فرانسوی در آن گفت و گو به نقش سنگینی بود که این نویسندگان در غیاب دانایان و دانشمندان دیگر حوزه های اندیشهگانی علوم انسانی ، چون جامعه شناسی ، روان شناسی ، ارتباطات و... در جامعه خود بر عهده دارند .
در واقع او باور داشت که این نویسندگان ادبی به خاطر اقبال فراگیر مردم به آنها ، جور دیگر نهادهای فرهنگی و اجتماعی جامعه را هم میکشند و جاهای خالی موجود را پر میکنند . ریکور در آن گفت و گو با مجله آدینه ، از نویسندگانی یاد میکرد که سالهاست شهرتی جهانی دارند و جهانی به شناختن آن ها میبالد . در بین همین نویسندگان آمریکای لاتین و حوزه دریای کارائیب ، افراد بزرگی داریم که سابقه فعالیت مطبوعاتی هم داشته اند و در همین رشته هم ، بی اتکا به دانشهای آکادمیک روزنامهنگاری ، صاحب منش و روش منحصر به فردی بودهاند .
شرایط سیاسی و اجتماعی معاصر ایران ، با شرایطی که نویسندگان آمریکای لاتین در آن پا به عرصه گذاشته و شکل گرفته و بالیده اند ، فکر نمی کنم فرق چندانی داشته باشد . این را لااقل آمارها و آزمون های بینالمللی به ما میگوید . راز موفقیت نویسندگان مورد بحث ، رویکرد به رازهای سرزمینی و رمزگشایی از آنها و آ نگاه پیوند این پایه ها با پدیدارهای مدرن دنیای مسلط غرب بوده است . سنتی که متاسفانه ما هنوز ، نه در ادبیات و نه در مطبوعات ،از آن بهره نبرده ایم و شاید با توجه به حال و هوای امروز جهان ، برای بهره برداری بهینه از آن فرصت زیادی نداشته باشیم .
▪ دو:در شماره آخر بولتن داخلی انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران ( شماره ۶۹ ) ، که همین دیروز به دستم رسید، به جستار ویژه ای با عنوان « شکاف میان حرفه روزنامه نگاری و رشته روزنامهنگاری » برخوردم . موضوع مهمی که به نظر نمی توان با چکیده یک پایان نامه دانشجویی ، دو گفت و گوی گزیده و دو گفتار کوتاه برگزیده بدان پرداخت و آن را صورت بندی کرد . چه ناگفتههای بسیاری در این مورد هست که دامن زدن بدان ها بحث و جدل های بسیاری را باعث خواهد شد . ضمن احترام برای عزیزانی که به آسیب شناسی گذرای این موضوع پرداخته اند ، به عنوان یکی از اهالی مطبوعات که بیش از یک دهه تجربه نوشتن در رسانه های کاغذی این سرزمین را داشته است ، به یادآوری یکی دو نکته میپردازم تا شاید مشارکت کوچکی در این باب و بحث صورت پذیرفته باشد .
روزنامه نگاری تا آنجایی که تجربه به ما میگوید تنها در گزارش و خبر خلاصه نمیشود . مگر اینکه بخواهیم فرآیند فراگیر و فرهنگی و تاثیرگذار روزنامه را به دو رکن اساسی آن فرو بکاهیم و همینها را هم بسنده بدانیم . به این اعتبار میتوان روزنامه نگاری را یک رشته با آموزههای صرف آکادمیک قلمداد کرد که با یادگیری شیوه های روزآمد خبرگیری و خبررسانی یا گزارش بیطرفانه یک رویداد از ذهنیت به عینیت در میآید و به نقطه اوج و اعتلای خود میرسد .
همچنان که عکسهای « ویم وندرس » ، فیلمساز شهیر آلمانی ، از برخی چشم اندازهای آمریکا ، یک چنین روایت تخت و بی واسطهای دارند و در یک نگاه سطحی و سراسری هرگز برانگیزاننده احساس خاصی به حساب نمیآیند . عکسهایی که به خاطر نگاه مستقیم دوربین ، حضور عکاس در آن ها گم میشود و اصلا به نظر نمیآید . اما و اگر برای همین عکسها زاویهای انتخاب کنیم و به سیاق فتوژورنالیستهای مطرح و معروف دنیا ، در آن منظره هموار و یکنواخت به دنبال گوشهای گم و گنگ و نادیدنی بگردیم ، ماجرا یکسر تفاوت پیدا میکند .
اینجا شناخت عکاس از رویداد است که به کمک او میآید . شناختی که نه حتما به دنیای فنی عکاسی و نه حتما به دنیای حادثه ، که فقط و فقط به دریافت شخصی و ویژه آن عکاس بر میگردد. برای روشن تر شدن بحث از نکته گزارش گونه ای یاد میکنم که در همین شماره از بولتن و بینابین گفتارآقای « سعید رضا عاملی » آمده است . آن هم در جایی که به « عبدالعزیز فرمانفرمائیان » ، معمار نسل نخست و پدر مهندسین مشاورایران اشاره ابتری می شود . اشارهای که دادههایی درست در مورد این معمار ارزنده کشورمان به دست نمیدهد . در جایی که شناختی از معمار و معماری نیست و موضوع گفتار بدان سو تمایل ندارد، فکر نمیکنم مثال آوردن از این میان رشته پیچیده مهندسی و هنری چندان جایز به نظر برسد . مگر اینکه گوینده شناخت کافی و وافی از معماری داشته باشد و ردپایی نادرست از شخصیتی که نام میبرد در اذهان باقی نگذارد .
در این مورد گفت و گوی زنده یاد « جلال آل احمد » به عنوان یک نویسنده و روزنامه نگار معروف زمان خود با مهندس « هوشنگ سیحون » ، معمار بناهای ماندگار معاصر ، از بدترین و بدنام ترین مصادیق مطبوعاتی به شمار میآید و میان معماران نسلهای قبل تر و قدیمی تر معماری معاصر زبانزد است . اینجاست که یک پرسش اساسی پیش میآید و آن اینکه یک خبرنگار یا یک گزارشگر روزنامه وقتی از موضوع خبر یا گزارش خود شناختی شایسته و بایسته ندارد ، باید چه کار کند ؟ آیا جز پرسیدن پرسش هایی چون « از خودتان بگویید » یا رجوع به نظر جانبدارانه شخص یا ارگانی که مضمون خبر یا گزارش را شامل میشود ، راه دیگری خواهد داشت ؟ پس اینجا تکلیف صحت و سلامت خبر یا گزارش و یا سویه نقادانه مطبوعات چه میشود؟
این نکته به ویژه در دنیای شتابزده امروز ، که سرعت جزء جداناشدنی رسانه ها به حساب میآید و روزنامهنگار گاه حتی فرصت مطالعه در موضوع مورد نظر یا نظر سنجی از دیگران را ندارد ، فکر می کنم از جایگاه مهم تری برخوردار است . مگر اینکه اصلا تمام این حرفها را نادیده بگیریم و مثل آن روزنامه نویس روزنامه ایران ، که از قضا دانش آموخته رشته روزنامه نگاری هم هست و جای خود را نیآمده خوب در دل برخی باز کرده است ، بیاییم و نصف متن و مطلب را بدون گیومه و ذکر منبع از مطالب قبلی بنده وام بگیریم و وقتی ماجرا لو رفت ، بهانه بیاوریم که چون این مطلب پیش تر در همین روزنامه به چاپ رسیده ، نیازی به گیومه و ذکر منبع نداشته است !
یا مثل آن روزنامه نویس روزنامه انتخاب ، که باز هم دانش آموخته رشته ارتباطات و روزنامه نگاری بوده است ، بیاییم و مقدمه کتاب دکتر « جلال ستاری » را بی کم و کاست به نام خود منتشر کنیم و به رغم اعتراض نویسندهی اصلی و آگاهی دست اندرکاران روزنامه به همین کار ادامه بدهیم ! از این موردها و مثالها در مطبوعات ما بسیار زیاد به چشم میخورد و پرداختن به آنها ، چون در حال حاضر عنوان بحث نیست ، مجال دیگری میطلبد . به ویژه که امروز رسانه های رقیب دیگری مثل اینترنت هم هستند که امکان این سوء استفاده و این سرقت ادبی را به مراتب بیشتر و پیچیده تر کرده اند .
اینها را گفتم که بگویم باید کمی در رشته خواندن صرف روزنامه نگاری تامل کرد و ضمن اذعان به میان رشته گی آن ، اسباب جداسری آن را از حرفه روزنامه نگاری در بزنگاه های دیگری هم جز مطبوعات جست و جو کرد . چه روزنامه نگاری به عنوان یک رشته ، تنها ، دانشی محسوب میشود که در «کنش » خود نیاز به درگیری با گستره های شناختی و اندیشه گانی دیگر دارد . این ویژه گی شاید در بسیاری از رشته های آکادمیک دیگر به چشم نخورد و به چشم نیاید . رشته هایی که آموختن آن ها هدف غایی و نهایی به شمار میآید . این ویژهگی زاییده نقش میانجیگرانه روزنامه نگاری نیز هست . نقشی که گاه از واسطه گری صرف میان فرستنده و گیرنده پیام ( خبر و گزارش ) فراتر می رود و خود به زمینه ارجاعی متن پیام تبدیل می شود .
این نکات را دوستان بزرگواری چون آقای « نمک دوست » که نقش غیر قابل انکاری در اعتلای مطبوعات امروز ایران در آن دوره ی به نسبت طلایی بین سال ۷۶ تا ۸۴ داشته اند ، شاید خیلی بهتر از امثال من بتوانند بازگو کنند .
▪ سه:و اما در پایان ، نکته دیگری که هم در این شماره از بولتن و هم در جستار « شکاف میان حرفه روزنامه نگاری و رشته روزنامه نگاری » زیاد بدان اشاره شده و اشاره به آن در بسیاری دیگر از یادداشتها و گفتارها هم به چشم میخورد ، همین حرفهای نبودن مطبوعات ایران است . چیزی که ، پرداختن به چندی و چونی و چرایی آن ، فکر نمیکنم ، حالا و با این همه تاکید خالی ازفایده باشد . به ویژه وقتی این موضوع موافقان و مخالفان زیادی در چشم انداز سراسری روزنامه نگاری در ایران دارد . در این مورد باور پل ریکور درباره ی نویسندگان آمریکای لاتین و نقش آن ها در هدایت جوامع استبداد زده آن نقطه از جهان ، اینجا و در ایران نیز هواداران زیادی دارد . نکته ای ژرف ساختی که به نظرم باید در پژوهش های روزنامه نگاری بسیار مدنظر قرار بگیرد .
در واقع او باور داشت که این نویسندگان ادبی به خاطر اقبال فراگیر مردم به آنها ، جور دیگر نهادهای فرهنگی و اجتماعی جامعه را هم میکشند و جاهای خالی موجود را پر میکنند . ریکور در آن گفت و گو با مجله آدینه ، از نویسندگانی یاد میکرد که سالهاست شهرتی جهانی دارند و جهانی به شناختن آن ها میبالد . در بین همین نویسندگان آمریکای لاتین و حوزه دریای کارائیب ، افراد بزرگی داریم که سابقه فعالیت مطبوعاتی هم داشته اند و در همین رشته هم ، بی اتکا به دانشهای آکادمیک روزنامهنگاری ، صاحب منش و روش منحصر به فردی بودهاند .
شرایط سیاسی و اجتماعی معاصر ایران ، با شرایطی که نویسندگان آمریکای لاتین در آن پا به عرصه گذاشته و شکل گرفته و بالیده اند ، فکر نمی کنم فرق چندانی داشته باشد . این را لااقل آمارها و آزمون های بینالمللی به ما میگوید . راز موفقیت نویسندگان مورد بحث ، رویکرد به رازهای سرزمینی و رمزگشایی از آنها و آ نگاه پیوند این پایه ها با پدیدارهای مدرن دنیای مسلط غرب بوده است . سنتی که متاسفانه ما هنوز ، نه در ادبیات و نه در مطبوعات ،از آن بهره نبرده ایم و شاید با توجه به حال و هوای امروز جهان ، برای بهره برداری بهینه از آن فرصت زیادی نداشته باشیم .
▪ دو:در شماره آخر بولتن داخلی انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران ( شماره ۶۹ ) ، که همین دیروز به دستم رسید، به جستار ویژه ای با عنوان « شکاف میان حرفه روزنامه نگاری و رشته روزنامهنگاری » برخوردم . موضوع مهمی که به نظر نمی توان با چکیده یک پایان نامه دانشجویی ، دو گفت و گوی گزیده و دو گفتار کوتاه برگزیده بدان پرداخت و آن را صورت بندی کرد . چه ناگفتههای بسیاری در این مورد هست که دامن زدن بدان ها بحث و جدل های بسیاری را باعث خواهد شد . ضمن احترام برای عزیزانی که به آسیب شناسی گذرای این موضوع پرداخته اند ، به عنوان یکی از اهالی مطبوعات که بیش از یک دهه تجربه نوشتن در رسانه های کاغذی این سرزمین را داشته است ، به یادآوری یکی دو نکته میپردازم تا شاید مشارکت کوچکی در این باب و بحث صورت پذیرفته باشد .
روزنامه نگاری تا آنجایی که تجربه به ما میگوید تنها در گزارش و خبر خلاصه نمیشود . مگر اینکه بخواهیم فرآیند فراگیر و فرهنگی و تاثیرگذار روزنامه را به دو رکن اساسی آن فرو بکاهیم و همینها را هم بسنده بدانیم . به این اعتبار میتوان روزنامه نگاری را یک رشته با آموزههای صرف آکادمیک قلمداد کرد که با یادگیری شیوه های روزآمد خبرگیری و خبررسانی یا گزارش بیطرفانه یک رویداد از ذهنیت به عینیت در میآید و به نقطه اوج و اعتلای خود میرسد .
همچنان که عکسهای « ویم وندرس » ، فیلمساز شهیر آلمانی ، از برخی چشم اندازهای آمریکا ، یک چنین روایت تخت و بی واسطهای دارند و در یک نگاه سطحی و سراسری هرگز برانگیزاننده احساس خاصی به حساب نمیآیند . عکسهایی که به خاطر نگاه مستقیم دوربین ، حضور عکاس در آن ها گم میشود و اصلا به نظر نمیآید . اما و اگر برای همین عکسها زاویهای انتخاب کنیم و به سیاق فتوژورنالیستهای مطرح و معروف دنیا ، در آن منظره هموار و یکنواخت به دنبال گوشهای گم و گنگ و نادیدنی بگردیم ، ماجرا یکسر تفاوت پیدا میکند .
اینجا شناخت عکاس از رویداد است که به کمک او میآید . شناختی که نه حتما به دنیای فنی عکاسی و نه حتما به دنیای حادثه ، که فقط و فقط به دریافت شخصی و ویژه آن عکاس بر میگردد. برای روشن تر شدن بحث از نکته گزارش گونه ای یاد میکنم که در همین شماره از بولتن و بینابین گفتارآقای « سعید رضا عاملی » آمده است . آن هم در جایی که به « عبدالعزیز فرمانفرمائیان » ، معمار نسل نخست و پدر مهندسین مشاورایران اشاره ابتری می شود . اشارهای که دادههایی درست در مورد این معمار ارزنده کشورمان به دست نمیدهد . در جایی که شناختی از معمار و معماری نیست و موضوع گفتار بدان سو تمایل ندارد، فکر نمیکنم مثال آوردن از این میان رشته پیچیده مهندسی و هنری چندان جایز به نظر برسد . مگر اینکه گوینده شناخت کافی و وافی از معماری داشته باشد و ردپایی نادرست از شخصیتی که نام میبرد در اذهان باقی نگذارد .
در این مورد گفت و گوی زنده یاد « جلال آل احمد » به عنوان یک نویسنده و روزنامه نگار معروف زمان خود با مهندس « هوشنگ سیحون » ، معمار بناهای ماندگار معاصر ، از بدترین و بدنام ترین مصادیق مطبوعاتی به شمار میآید و میان معماران نسلهای قبل تر و قدیمی تر معماری معاصر زبانزد است . اینجاست که یک پرسش اساسی پیش میآید و آن اینکه یک خبرنگار یا یک گزارشگر روزنامه وقتی از موضوع خبر یا گزارش خود شناختی شایسته و بایسته ندارد ، باید چه کار کند ؟ آیا جز پرسیدن پرسش هایی چون « از خودتان بگویید » یا رجوع به نظر جانبدارانه شخص یا ارگانی که مضمون خبر یا گزارش را شامل میشود ، راه دیگری خواهد داشت ؟ پس اینجا تکلیف صحت و سلامت خبر یا گزارش و یا سویه نقادانه مطبوعات چه میشود؟
این نکته به ویژه در دنیای شتابزده امروز ، که سرعت جزء جداناشدنی رسانه ها به حساب میآید و روزنامهنگار گاه حتی فرصت مطالعه در موضوع مورد نظر یا نظر سنجی از دیگران را ندارد ، فکر می کنم از جایگاه مهم تری برخوردار است . مگر اینکه اصلا تمام این حرفها را نادیده بگیریم و مثل آن روزنامه نویس روزنامه ایران ، که از قضا دانش آموخته رشته روزنامه نگاری هم هست و جای خود را نیآمده خوب در دل برخی باز کرده است ، بیاییم و نصف متن و مطلب را بدون گیومه و ذکر منبع از مطالب قبلی بنده وام بگیریم و وقتی ماجرا لو رفت ، بهانه بیاوریم که چون این مطلب پیش تر در همین روزنامه به چاپ رسیده ، نیازی به گیومه و ذکر منبع نداشته است !
یا مثل آن روزنامه نویس روزنامه انتخاب ، که باز هم دانش آموخته رشته ارتباطات و روزنامه نگاری بوده است ، بیاییم و مقدمه کتاب دکتر « جلال ستاری » را بی کم و کاست به نام خود منتشر کنیم و به رغم اعتراض نویسندهی اصلی و آگاهی دست اندرکاران روزنامه به همین کار ادامه بدهیم ! از این موردها و مثالها در مطبوعات ما بسیار زیاد به چشم میخورد و پرداختن به آنها ، چون در حال حاضر عنوان بحث نیست ، مجال دیگری میطلبد . به ویژه که امروز رسانه های رقیب دیگری مثل اینترنت هم هستند که امکان این سوء استفاده و این سرقت ادبی را به مراتب بیشتر و پیچیده تر کرده اند .
اینها را گفتم که بگویم باید کمی در رشته خواندن صرف روزنامه نگاری تامل کرد و ضمن اذعان به میان رشته گی آن ، اسباب جداسری آن را از حرفه روزنامه نگاری در بزنگاه های دیگری هم جز مطبوعات جست و جو کرد . چه روزنامه نگاری به عنوان یک رشته ، تنها ، دانشی محسوب میشود که در «کنش » خود نیاز به درگیری با گستره های شناختی و اندیشه گانی دیگر دارد . این ویژه گی شاید در بسیاری از رشته های آکادمیک دیگر به چشم نخورد و به چشم نیاید . رشته هایی که آموختن آن ها هدف غایی و نهایی به شمار میآید . این ویژهگی زاییده نقش میانجیگرانه روزنامه نگاری نیز هست . نقشی که گاه از واسطه گری صرف میان فرستنده و گیرنده پیام ( خبر و گزارش ) فراتر می رود و خود به زمینه ارجاعی متن پیام تبدیل می شود .
این نکات را دوستان بزرگواری چون آقای « نمک دوست » که نقش غیر قابل انکاری در اعتلای مطبوعات امروز ایران در آن دوره ی به نسبت طلایی بین سال ۷۶ تا ۸۴ داشته اند ، شاید خیلی بهتر از امثال من بتوانند بازگو کنند .
▪ سه:و اما در پایان ، نکته دیگری که هم در این شماره از بولتن و هم در جستار « شکاف میان حرفه روزنامه نگاری و رشته روزنامه نگاری » زیاد بدان اشاره شده و اشاره به آن در بسیاری دیگر از یادداشتها و گفتارها هم به چشم میخورد ، همین حرفهای نبودن مطبوعات ایران است . چیزی که ، پرداختن به چندی و چونی و چرایی آن ، فکر نمیکنم ، حالا و با این همه تاکید خالی ازفایده باشد . به ویژه وقتی این موضوع موافقان و مخالفان زیادی در چشم انداز سراسری روزنامه نگاری در ایران دارد . در این مورد باور پل ریکور درباره ی نویسندگان آمریکای لاتین و نقش آن ها در هدایت جوامع استبداد زده آن نقطه از جهان ، اینجا و در ایران نیز هواداران زیادی دارد . نکته ای ژرف ساختی که به نظرم باید در پژوهش های روزنامه نگاری بسیار مدنظر قرار بگیرد .
محمد شمخانی
منبع : انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست