پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


تماشای تلویزیونی که مادربزرگ خریده بود


تماشای تلویزیونی که مادربزرگ خریده بود
▪ چند سالتان بود که با تلویزیون آشنا شدید؟
ـ فکر می‌کنم حدودا پنج سالم بود و به مدرسه نمی‌رفتم. آن زمان در آبادان زندگی می‌کردیم. یادم می‌آید آن موقع که تازه تلویزیون به آبادان آمده بود کسی توان خریدن آن را نداشت، بنابراین در هر محل ممکن بود که فقط یک خانواده صاحب تلویزیون شده باشد.
▪ در کجا برای اولین بار تلویزیون دیدید؟
ـ خاطرم هست که با مادرم در محله‌مان رد می‌شدیم که دیدم مقابل یک در فلزی شلوغ است، ما هم کنجکاو شدیم و با مادرم جلوتر رفتیم دیدیم یکی از همسایگان ما تلویزیون خریده و در حیاط خانه‌اش گذاشته و از بچه‌ها پول می‌گیرد تا تلویزیون تماشا کنند، تا جایی که یادم می‌آید مادرم هیچ‌وقت به من پول نداد تا تلویزیون تماشا کنم. (می‌خندد)
▪ چه زمانی خودتان صاحب تلویزیون شدید؟
ـ بعد از چند ماهی مادربزرگم یعنی مادر پدرم که یک زن روشنفکر در زمان خودش بود یک دستگاه تلویزیون RCI با آن مارک معروفش که یک سگ در کنار شیپور گرامافون بود خرید. از آن پس پاتوق ما منزل مادربزرگم بود که با تماشای کارتون‌های تلویزیون سرگرم می‌شدیم. مادرم برای اینکه از درس‌هایمان عقب نمانیم فقط برای دیدن برنامه کودک به ما اجازه می‌داد که به منزل مادربزرگم برویم.
▪ به‌جز تماشای کارتون، چه سرگرمی دیگری داشتید؟
ـ بازی روی درخت و یک‌قل دو‌قل بازی. (می‌خندد)
▪ چطور شد که با مقوله هنر آشنا شدید؟
ـ سال اول دبیرستان بودم که گروه تئاتری به شهر ما آمد. اسماعیل خلج و شهره آغداشلو آن را اداره می‌کردند. اسم آن نمایش «حالت چطوره مش رحیم» بود. قبل از دیدن این تئاتر، من ابتدا خودم را در قالب یک نویسنده می‌دیدم چرا که به ادبیات خیلی علاقه داشتم، اما بعد از دیدن این اثر تمامی آنچه که در ذهنم بود تغییر کرد. زمانی که از سالن تئاتر بیرون می‌آمدم با خودم گفتم هر طور که شده باید بازیگر شوم.
▪ و بعد وارد عرصه تئاتر شدید...
ـ دقیقا همین‌طور است. همان چندین کار را به‌طور جدی دنبال کردم تا آنجا که دو سال بعد یعنی زمانی که من کلاس سوم دبیرستان بودم، یک گروه تئاتر تشکیل دادم.
▪ آیا از بابت اجراهای تئاتر حقوقی هم دریافت می‌کردید؟
ـ فقط بدانید که من برای اجرای تئاتر نه تنها حقوقی نمی‌گرفتم بلکه از پول توجیبی‌ام هم برای تداوم کار مایه می‌گذاشتم. خاطرم هست که برای اجرای تئاتر من مدرسه‌ام را عوض کردم و به مدرسه شبانه رفتم. روزها برای ادامه روند کار تئاترم، در شرکت آب و فاضلاب ماهشهر کار می‌کردم، حتی برای علاقه‌ام،‌گوشواره‌هایم را یکی کی فروختم یعنی ابتدا یکی از آنها را فروختم و به خانواده‌ام گفتم که آن را گم کرده‌ام و بعد آن یکی گوشواره را فروختم و به خانواده‌ام گفتم که آن یکی لنگه هم گم شد... بعدها متوجه شدم که مادرم قضیه را از اول می‌دانسته و هیچ نمی‌گفته. (می‌خندد)
▪ روند فعالیت تئاتری شما تا چه سالی ادامه داشت؟
ـ تا سال ۱۳۵۵ کارگردانی و بازیگری تئاتر می‌کردم اما اتفاقی در زندگی‌ام رخ داد و باعث شد تا سال ۱۳۷۳ از این عرصه دور بمانم. سال ۷۳ با بازی در یک سکانس جلوی دوربین آقای کیومرث پوراحمد در مجموعه «سرنخ» رفتم.
▪ اولین حقوقی که از عرصه هنر دریافت کردید چقدر بود؟
ـ برای بازی در همین یک سکانس مبلغ ۴۰ هزار تومان گرفتم.
▪ این مبلغ را خرج امور خاصی می‌کردید؟
ـ از آنجا که دستم در خرج کردن خیلی سریع است، به سریع‌ترین شکل ممکن آن را خرج کردم. (می‌خندد)
▪ از نظر شما رمز ماندگاری‌تان در عرصه هنر چه بوده است؟
ـ صداقت کامل، پشتوانه فکری، مطالعه در زمینه کار، احترام برای تمامی مردم و همچنین همکاران خوب همگی رمز ماندگاری من در این عرصه بوده است.
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید