جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مجله ویستا
گلهای نقش کاشی
۱) شعر، احتمالا پیچیدهترین شق زبان است؛ چه در مقام ایجاد، چه در نقد و چه در انتقال مفهوم. هر چند که کودکان اولین چیزهایی که یاد میگیرند، شعر است. به طور سنتی، لغات استفاده شده در شعر از ادبیات محاورهای اتخاذ نمیشوند. میتوان ادعا کرد که، هنر اساسا از عامیگری به دور بوده و شعر نیز هنری است در دنیای ادبیات. از طرفی وجه دیداری بیانِ احساس میتواند در شعر نیز تجلی یابد که شاید هایکو را بتوان به عنوان یکی از بهترین نمونههای شعر تصویری دانست. نقاشی و شعر بدان لحاظ که هر دو در حال «مشاهده» هستند با هم در ارتباطند. مشاهده جزئیات و لذت از معنای آن به طور ذاتی به یکی از مشخصههای شعر و نقاشی بدل شده است.
۲) بازنمایی، شاید یکی از اصلیترین مقاصد هنر است که در راحتترین شکل در نقاشی قابل پیگیری است. هر چند که امروزه دیگر بازنمایی صرف برای بیننده آثار هنری چندان مطلوب نبوده (و البته ردیابی بازنمایی صرف نیز در آثار مدرن بسیار مشکل است) و با هر چه ذهنیتر شدن آثار، در عین حال که پیچیدگیهای اثر افزایش مییابد بر جذابیت فهم آن نیز افزوده میشود. بهطوریکه پیگیری فعل مشاهده آنقدر مشکل میشود، که با تساهل نیز مصداقی برای آن موجود نخواهد بود و خود تبدیل به موجودی جدید شده و متولد میشود.هنگام مواجهه با یک نقاشی، با معرفتهای دیداری خود که در مساحتی از قاب محدود شده است، به تماشا مینشینیم، حالآنکه در آنسو، نقاش با معرفت خود به خلق اثر دست زده است و در اینجا معرفت سومی هم ایجاد شده و آن هم شعر است.اگر بپذیریم که منظور از ارائه اثر هنری (در اینجا نقاشی) قرار دادن امر دیداری در کانون توجه است، بدیهی است، که تقلید به عنوان کوششی برای انعکاس هر آنچه عینا واقعی است در آثار نقاشی بیمعنی میگردد. به طور مثال در عده کثیری از آثار سوررئالیستها ما با ابعاد، وجوه و نماهایی از اشیا و موقعیتهایی برخورد میکنیم که در شرایط عادی و بدون حضور نقاش و اثرش، آن تجربه دیداری برایمان غیرممکن بود. فهم تکنیک و موتیفهای بهکار گرفته شده در یک اثر به تنهایی برای ما کافی نیستند و لازم است به منظور استفاده از تکنیک نیز درک شود. اینجاست که ارزش هنر تجسمی در لذتی است که در ما ایجاد میکند.
۳) پیوند شعر و نقاشی به لحاظ تاریخی قدمتی به ۱۳ قرن پیش از میلاد دارد که در آثار هنرمندان یونانی تجلی یافته است. شاعران و نقاشان در آن دوره بعضا با چرخش از مدیوم شعر به نقاشی و برعکس سعی در خلق معانی داشتند که هر چند در بعضی موارد ظاهری دو به دو ناسازگار بودند، اما تلفیق آنها بسیار سودمند و جذاب مینمود. در قرون گذشته نیز، خصوصا در قرنهای هجدهم و نوزدهم نقاشان غالبا متاثر از متون ادبی بودند. ریچارد التیک، منتقد، در اینباره میگوید که به عنوان مثال تنها در بین سالهای ۱۷۶۰ تا ۱۹۰۰، حدود ۲۳۰۰ اثر نقاشی با الهام از نمایشنامههای شکسپیر کشیده شده است، که آنها نیز تنها یکپنجم، ۱۱هزار و ۵۰۰ نقاشی است که بر اساس الهام و پیوند با دیگر آثار ادبی بهوجود آمده است. جالب آنجاست که بدانیم، آمار ارائه شده توسط التیک، تنها در خصوص آثار خلق شده در انگلستان است. هنر نقاشی در دورههای تاریخی خود با بسیاری از هنرها تلاقی پیدا کرده است که سینما نیز از جمله مهمترین آنهاست؛ نقاشیهای بسیاری که مایه ایجاد قابهای سینمایی شدند و در دوره حاضر نیز ارجاع به قابهای نقاشیهای معروف. نقاشی و شعر از آنجا که هر کدام هویتی مستقل داشته و به طور جداگانه، تفسیرهای زیادی را همراه خود میکنند، زمانی که در کنار هم و یا در پیوند با هم قرار میگیرند، باعث ایجاد سوالاتی در ذهن مخاطب میگردند، از جمله آنکه، آیا شعر، عینیت زبانی تفسیر آثار هنری است؟ یا شعر فرجام معنیبخش آثار نقاشان است؟ آیا میتوان یک نقاشی که ملهم از یک شعر است را بدون دیدن نقاشی دوباره همانگونه خلق کرد؟ آیا میتوان پذیرفت که معنی شعر در نقاشی «خوانده» میشود؟ آیا حسآمیزی (Synesthesia) مشترک میتواند در یک نقاشی و شعر باشد؟ و... در اینجاست که مفاهیم متصلکننده این دو متجلی میگردد.
«بازنمایی چهبسا یگانه وسیلهای نباشد که هنرهای تجسمی با آن بر فهم ما از زندگی میافزایند و باید توجه داشت که هنر تجسمی از قدرت تصویر کردن حالات ذهنی و احساسی بهرهمند است. اگر بناست هنر تجسمی خود منبعی از منابع فهم انسانی باشد، باید طریقی وجود داشته باشد که هنر تجسمی ذهن را به درک حقیقت و واقعیت راهبر شود. اول آنکه این گونه هنر، با وادار کردن ما به اینکه تجربه دیداری محض را محل توجه قرار دهیم، میتواند ما را به کاوش و پژوهش این تجربه رهنمون کند. و دوم آنکه نقاشی و البته پیکرتراشی با فراهم کردن ایماژهایی دیداری از احساس و منش برای ما، میتوانند وقوف ما را نسبت به آن حالات در خودمان و دیگران فزونی بخشند. و شاید سوم آنکه، هنر تجسمی، هر چند نمیتواند فلسفهای در اختیار ما بگذارد، اما قادر است افق فهم ما را از راه تخیل کردن امکانات و احتمالات و شکل دادن به چیزهایی که واقعیت خارجی آنها محل تردید است، گسترش بخشد.»
۴) پری آزرممعتمدی متولد ۱۳۲۵ و دانشآموخته معماری و برنامهریزی و توسعه شهری است. «سرچشمه الهام او در کار نقاشی از یکسو طبیعت، هنر، ادبیات و موسیقی ایران بوده و از سویی دیگر تجربیاتی است که طی سالهای تحصیل و کار در زمینه معماری و شهرسازی داشته است.» وی که پیش از این و تا به حال بیش از ۳۰ بار آثار خود را در نمایشگاههایی در خارج از کشور ( نیویورک، واشنگتن و ونکوور ) به نمایش گذاشته است، علت و انگیزه نقاشی را نوستالژی و خاطره «باغ ایرانی» (به عنوان محور آن چیزی که سالها برایش نمادی از وطن بوده است) میداند. اصرار بر تکرار آنچه که سالها دغدغه نقاش بوده است، کمکم تبدیل به یک زبان برای وی شده است. «باغ ایرانی، مثل باغهای فرانسوی و ایتالیایی نیست، که چمنها و گلها را بریده و به اشکال گوناگون درآورده باشند و هر تکهای یک شکل باشد. باغهای ایرانی قواعد خودشان را دارند و هر جور که بخواهند رشد کردهاند.» آزرم که در این نمایشگاه تعدادی اثر نیز ملهم از آثار حافظ دارد، مرحوم علیرضا حیدری (مدیر انتشارات خوارزمی) را موجب آشناییاش با شفیعیکدکنی (که همواره با لقب استاد خطابش میکند) میداند. وی میگوید: «در سالهای اخیر سعادت آشنایی با استاد شفیعیکدکنی را پیدا کردم، اشعاری که با واژههایی ساده از هر عنصر و پدیده طبیعی پردههایی پر از معنی و زیبایی میسازد و تجربهای تازه را در کار نقاشی برایم امکانپذیر ساخته است. کوشش برای درک و بیان برداشتهایم از اشعار استاد به شکلگیری زبانی نمادین از خط و رنگ انجامید، هرچند بر این باورم که ارائه کامل معنی و زیبایی این اشعار با رنگ، خط و نقش تقریبا غیرممکن است». با بررسی نقاشیهای عرضه شده در نمایشگاه و البته کتاب «در آیینه رود»، جستوجوی سبکی، مالوف و مشخص کوششی بیهوده مینماید.
آثار ارائه شده طیف گستردهای را شامل میشود. «این کیمیای هستی» با آن پسزمینه بیرنگش که به حق ملکوتی شده بر زمین خاکی، «از خلیج شب» که گرگ و میشی در کنار خلیج است و یا «من و دریا» که اگر شاعر در کنار ساحل نشسته و شعر گفته است، نقاش به درون آب و میان امواج رفته و تنها منحنیهای نامنظم امواج دریا از نمایی نزدیک است که بر روی کاغذ کشیده شده، همه باعث بیسبکی آثار شده است. هر چند که شناسایی المانهای تکرار شونده، خصوصا المانهای هندسی یا نقوش سنتی / ایرانی در آثار جابهجا تکرار شده و ترکیب این دو اساسا بدعتی نو است و منظری تماشایی که تبدیل به زبان ارائه در آثار پری آزرم شده است. حضور این زبان جدید در زمانی که وی به طراحی و ساخت جواهرات نیز میپرداخته، وجود داشته است. در کارهای آزرم نه در جواهراتی که طراحی کرده است و نه در کارهای نقاشی او، ارائه تکنیک در اولویت قرار ندارد و انتقال مفهوم بر آن ارجح است. «موتیفهای هندسی در نقاشیهایم، چارچوبهای زندگی است؛ چارچوبهایی که همه ما در زندگی برای خود میگذاریم تا از آشوب و هرج و مرج جلوگیری کنیم. اما معتقدم که با وجود این چارچوبها نیز میتوان آزاد بود.
آزادی همواره دغدغهام بوده و آن را در نقاشی پیدا کردهام.» وی در همان حال که زبان کارهای نقاشیهای خود را با تابلوها و مثالهای مختلف توضیح میدهد، میگوید که «نظم افراطی خلاقیت را از بین میبرد و البته آزادی مطلق، نتیجهاش آشوب و آنارشی است.» آزرم توضیح میدهد که علاقهمند است تا اشکال هندسی که دیگر زبان و امضای او شده در آثارش وجود داشته باشد، البته تا آنجا که ممکن است و البته نیاز بدان هست، چراکه جهانبینی او با این چارچوبها معنی کاملی پیدا میکند و حضور آن نهتنها به رخ کشیدن سبک و تکنیک نیست، بلکه تنها وسیلهای است برای انتقال مفهومی که به نظرش با این خطها و حجمها کاملتر و صحیحتر منتقل میشود. خیلی راحت و به دور از هرگونه تظاهر روشنفکرانه درباره منظورش از کشیدن یک اثر گفتوگو را ادامه میدهیم. زمانی که روبهروی «آرایش خورشید» رسیدیم گفت که متوجه شدهام استاد شفیعی این شعر را برای شجریان گفتهاند و با اشاره با تابلو میگفت که این موسیقی و صداست که ما را از خاک به آسمان میبرد. و بعد با اشاره به مربعی که در سمت چپ تابلو است، اشاره کرد و گفت «بدون این، انگار یک چیزی کم داشت.»
به طور کلی در آثار آزرم و در این شکل ارائه (همراه با منبع الهام اثر، که غالبا مخاطب امکان آن را ندارد که در خصوص هیچ اثری از آن اطلاع داشته باشد) یک طیف اساسی در خصوص بازنمایی مضمون شعر در اثر وجود دارد. بهطوریکه درجه و کیفیت بازنمایی در آثار متفاوت است و قابل طبقهبندی. از بازنمایی عینی مفهوم اولیه شعر شروع میشود، مانند «باغ زاغان» با آن فضای سیاه و تاریکش؛ که هر آنچه در شعر آمده، انگار تصویر شده است. و از دیگر سوی، عبور مفهوم شعر از لایههای ذهنی نقاش و تجلی آن در طرح و نقشهایی که شاید منحصر به فردترین قسمت از آثار پری آزرم در پروژه شعر و نقاشی او باشد. مانند «در برابر درخت»، «بر کران بیکران»، «سبز در سبز» و... هر چند که به نظر بررسی جداگانه آثار نیز (بدونحضور منبع الهام شعر) به نظر ضروری میرسد. به عنوان مثال تابلوی «باغ زاغان» را باید چندبار دید تا به اتفاقات دیداری آن توجه کرد؛ چرا که به لحاظ ایجاد عمق، سطح و فضاسازی و نقطه دید، اثری درخور توجه است؛ تجربهای که در تابلوی «قفس» نیز تکرار شده است .آزرم که همواره این دغدغه را داشته که آیا میتوان شعر را به زبان دیگری، از جنس نقاشی هم بیان کرد، در خصوص استفاده از اشکال هندسی که برایش یادآور چارچوبها و اصول نظمدهنده زندگی است، میگوید: «اساسا استفاده از این اشکال و خطها، اتفاقی است؛ نوعی اتفاق دیداری، و من آن را تا جایی ادامه میدهم که فکر کنم کافی است و دیگر این نقاشی و آنچه میخواسته بگوید، تمام شده.»
آزرم علاوه بر ۳۶ نقاشیای که با الهام از شعرهای شفیعی کدکنی در این نمایشگاه ارائه داده است، همچنین ۱۱ نقاشی با الهام از شعرهای حافظ کشیده است. وی در اتاقی که آن نقاشیها از سایر آثار جدا شده است، نوشته که «موضوع اشعار حافظ نتیجه آموزشهایی است که از مرحوم علیرضا حیدری گرفتهام. ایشان معتقد بودند که اشعار حافظ ما را به اهمیت درک زیبایی و داشتن چشم دیدار برای شناخت زیباییهای خلقت هدایت مینماید و درک زیبایی است که انسان را به خالق زیباییها نزدیکتر میکند.» آزرم با استناد بر آموزههای مرحوم حیدری در خصوص حافظ نوشته است: «تنها از زبان آبستره و تجرید است که میتوان معانی و ابعاد وسیع شعر حافظ را در نقاشی بیان نمود، البته نه زبان تجریدی که در غرب بهوجود آمده، بلکه زبانی که ریشه در هنر سنتی ایران داشته باشد.» وقتی در روبهروی تابلویی که ملهم از شعر «حدیث از مطرب و می گوی و راز دهر کمتر جو» است قرار میگیرم، میگویم که به نظرم انتقال مفهوم «راز دهر» با این روش بازنمایی خوب از آب درآمده و او به نقطهای اشاره میکند که تمامی خطوط از آن منبعث شده است.
در کنار هر یک از تابلوهای گالری، یک تکه از شعری که سرچشمه الهام نقاش بوده است، نوشته شده تا به نوعی نمایشگاه را نیز در ادامه همان مسیری قرار دهد که چند ماه گذشته با انتشار کتاب «در آیینه رود» آغاز شده بود. همجواری شعر و نقاشی (آن هم در هنگام نمایش آثار) تبدیل به شمشیر دولبهای برای مخاطبان شده است. بهطوریکه دائما در حال مقایسه فهم خود از شعر (البته غالبا همان چند خطی که در کنار اثر نوشته شده و نه تمام آنکه منظور نقاش بوده است) با فهم خود از نقاشی هستند و اساسا تجربه خالص دیداری خاصی بهدست نیاورده و دائم بر یافتههای تطبیقی خود اضافه میکنند. هرچند به قول او «اصراری نبوده و نیست که این نقاشیها، همواره با منبع الهامشان ارائه شوند. اینها باید بتوانند خودشان بدون شعر نیز معنی یافته و همان معانی مورد دلخواه را نمایندگی کنند.»
کامران معتمدی
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست