سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

ناسیونالیسم در گذر تاریخ


ناسیونالیسم در گذر تاریخ
ناسیونالیسم، یك ایدئولوژی اجتماعی و سیاسی است، یك ایدئولوژی كه اصولاً سكولار، انسجام‌بخش، وحدت‌آفرین، ناظر به اتصاف مردم سرزمین خاص به هویت تاریخی و فرهنگی مشترك، ساختار سیاسی مستقل و حاكمیت ملی و مردمی، در طلب آینده‌ای پویا، هدفمند، منطبق با مقتضیات زمان و احراز جایگاه مطلوب در نظام بین‌الملل وقت است. ناسیونالیسم به‌معنای شناخته شده در عصر مدرنیسم، برخاسته از تحولات سیاسی اواخر قرن هجده به‌ویژه انقلاب كبیر فرانسه دانستهشدهاست. برخی از افراد، زمینه‌های پیدایش ناسیونالیسم را ناشی از تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اروپای بعد از رنسانس به‌ویژه رویدادهای قرن شانزدهم به بعد چون: كشف راه‌های دریایی بازرگانی، رفرماسیون مذهبی و اندیشه‌های روشن‌فكرانه به‌ویژه ارزش‌های آزادی‌خواهانه و اومانیستی مندرج در انقلاب پیوریتنیسم قرن شانزده انگلستان دانسته‌‌اند. جریانی كه از یك‌سو سبب سقوط تدریجی نظام فئودالیسم و افول هر چه بیش‌تر مفهوم جمهوری مسیحی یا جامعه‌ی مشترك مسیحی گردید و از سوی دیگر موجب برقراری دولت‌های سرزمینی ‌ (Territorial states) ‌متصّف به مفاهیم حقوقی و سیاسی حاكمیت مطروحه در نظام سیاسی و‌ستفالیایی شد. ‌ ‌
بعضی گامی فراتر نهاده و بر آن بوده‌اند كه نوع خاصی از ناسیونالیسم در معنی و مفهوم وطن‌خواهی، وطن‌پرستی ‌ (Patriotism)‌و بومی‌گرایی در طول تاریخ به‌چشم می‌خورد. حتی در مقاطعی از تاریخ به‌صورت غنی‌تری چون "ناسیونالیسم فرهنگی" یا "حوزه‌های تمدنی مشترك خاص" پیرامون زبان‌های خلاقه، فرهنگ‌ساز، استاندارد، رسمی و درباری در پیوند با گذشته وجود داشته است و در این ‌رابطه ادبا، شعرا و به‌ویژه شعرای حماسه‌سرا نقش ویژه داشته‌اند.
بالاخره برخی بر مبنای نگرش دیالكتیكی تاریخی به‌ویژه دیترمینیسم اقتصادی، ناسیونالیسم را پدیده‌ای منبعث از دوران بورژوازی دانسته و بر آن بوده‌اند كه در پروسه‌‌ی گریزناپذیر جهان‌شمول سوسیالیسم بین‌المللی رنگ باخته و استحاله خواهد یافت.
به‌هر‌صورت همان‌طوری‌كه اشاره‌شد، ناسیونالیسم به‌معنای سیستماتیك آن، زاییده‌ی تحولات اجتماعی و سیاسی اواخر قرن هجده در آمریكای شمالی و اروپا به‌ویژه ارزش‌های مندرج در انقلاب كوزموپولیتیسم یا جهان‌وطنی فرانسه چون: "آزادی، برابری و برادری" و اصول سكولاریسم، راسینونالیسم، لیبرالیسم و فردگرایی مندرج در اعلامیه‌ی‌حقوق بشر و شهروند بوده است. از سوی دیگر در پرتو انقلاب مزبور، حاكمیت مستقر در اقتدار و قدرت سلاطین به حاكمیت ملی و برخاسته از مردم منتقل شد و دولت‌های سرزمینی ‌(Territorial state)‌به سیستم دولت‌های ملی ‌ (Nation- states)‌مبتنی بر سه مؤلفه‌ی تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و حاكمیت ملی تبدیل‌گردید. به‌همین‌‌جهت قرن نوزده را قرن ناسیونالیسم اروپایی نام نهادند. با این‌كه اتحاد مقدس ‌ (Holy Alliance)‌به‌منظور جلوگیری از جنبش‌های استقلال‌طلبانه و آزادی‌خواهانه در اروپا بر‌پا گردید، ولی ناسیونالیسم در التقاط با لیبرالیسم، توسعه‌ی مترقیانه‌ی خود را در‌پیش‌گرفت؛ چنان‌كه در سال ۱۸۳۰ به پیروزی در بلژیك و یونان و در سال ۱۸۷۱ به وحدت كامل آلمان و ایتالیا منتهی‌گردید. به‌علاوه اثرات انقلاب‌كبیر فرانسه در برپایی نهضت‌های ناسیونالیستی و لیبرالیستی تنها محدود به اروپا نبوده بلكه بازتاب‌های خاص خود را در دیگر كشورها به‌ویژه جوامع آمریكای لاتین در پی داشت و در لوای الهام از ارزش‌های انقلاب مزبور و بازگشت افسران شركت‌‌كننده در انقلاب فرانسه به این منطقه، زمینه‌ساز جنبش‌های استقلال‌طلبانه و آزادی‌خواهانه به‌منظور رهایی از یوغ استعمار اسپانیا و سپس پرتقال شد. در پرتو جنگ‌های استقلال‌طلبانه‌ی شمال به رهبری ژنرال میراندا، ژنرال ارتش ناپلئون و سیمون بولیوار و مبارزات آزادی‌خواهانه‌ی جنوب به رهبری خوزه ‌سان مارتین و برنارد‌و او هیگینز، استقلال اكثر كشورهای این قاره از ۱۸۳۱ به‌بعد عملی‌شد؛ گواین‌كه انقلاب كبیر فرانسه اثرات حاشیه‌ای نسبی در آسیا داشت و از آغاز قرن نوزدهم، برخی از كشورهای آسیایی چون ایران در طیف سیاسی و تعاملات دیپلماسی اروپا قرار گرفتند، ولی جنبش‌های ناسیونالیستی با حضور و مشاركت مردمی از آغاز قرن بیستم پدیدار‌گردید. اولین تجلیات آن در انقلاب مشروطیت ۱۹۰۶ ایران، نهضت ۱۹۰۸ ترك‌های جوان و حزب كنگره‌ی هند ظاهر‌گردید كه همگی آن‌ها با موانع و دست‌اندازهای داخلی و دخالت‌های خارجی خاص خود روبه‌روشدند. جنگ بین‌المللی اول، اثرات دگردیسی خاصی در نظام بین‌الملل وقت در پی داشت. یكی از اصول شاخص در نظم جهانی بعد از جنگ، مندرج در میثاق جامعه‌ی ملل، اصل آزادی تعیین سرنوشت ملت‌ها بود؛ اصلی‌كه قبلاً در آیین صلح ‌لنینی و اعلامیه‌ی چهارده اصل ویلسون پیشنهاد شده بود. بدیهی است تحقق این امر منوط بر فروپاشی امپراتوری‌های وقت: چون امپراتوری اتریش-مجارستان امپراتوری‌های عثمانی و تا‌حدودی امپراتوری روسیه بود كه در نتیجه‌ی اجرای آن در اروپا، كشورهای مستقل جدیدی چون لیتوانی، لیتونی، استونی، فنلاند، لهستان، چك‌اسلواكی، مجارستان، آلبانی پا به‌عرصه‌ی وجود نهادند. ولی اجرای این اصل در‌مورد جوامع آسیایی تحت سلطه‌ی عثمانی به‌دلیل وجود تعارض میان قراردادهای سری زمان جنگ و قراردادهای آشكار و اعلام‌شده با مشكلاتی روبه‌رو شد. در نتیجه برای حل این معضل، نظام قیومت برای جوامع عربی امپراتوری عثمانی مانند عراق، فلسطین، سوریه و لبنان و آلمان آفریقایی استعمار پیش‌بینی‌‌گردید. برخی نظام قیمومت را اولین گام حقوقی و سیاسی در راه ختم استعمار دانسته‌اند. در‌هر‌حال اجرای اصل آزادی تعیین سرنوشت ملت‌ها در‌مورد جوامع تحت استعمار در آسیا و آفریقا تسّری پیدا نكرد و تنها به اِعمال نظام قیومت در مناطق فوق‌الاشعار بسنده شد.
چنان‌كه اعضای اولیه‌ی جامعه‌ی ملل از آسیا فقط شامل كشورهای ژاپن، چین، تایلند و ایران بودند و از آفریقا تنها دو كشور لیبریا و آفریقای جنوبی عضویت داشتند. البته در سال‌های بعد، كشورهای افغانستان، عربستان سعودی و عراق از آسیا و كشورهای مصر و اتیوپی از آفریقا وارد جامعه‌ی ملل شدند. به‌خصوص در مصر جنبش ناسیونالیستی سعدذغلول در حصول مصر به استقلال و ورود به جامعه‌ی ملل نقش ویژهداشت. بعد از جنگ بین‌الملل دوم در منشور سازمان ملل متحد بار دیگر تحقق اصل آزادی تعیین سرنوشت ملت‌ها و ضرورت پایان هر چه زودتر نظام استعماری همراه با رعایت احترام به حقوق بشر و آزادی‌های اساسی عاری از هرگونه تبعیض از لحاظ جنس، نژاد، زبان و مذهب به‌عنوان هدف‌های منشور پیش‌بینی گردید.
به‌ویژه خیزش‌ها و جنبش‌های ناسیونالیستی در آسیا و آفریقا به‌منظور كسب استقلال و آزادی سبب‌گردید كه تعداد اعضای اولیه‌ی سازمان ملل متحد كه ۵۱ كشور بودند، در پرتو پروسه‌ی پایان استعمار به پیش از ۱۹۲ كشور افزایش پیدا كند. به‌دیگر سخن با پیروزی همه‌جانبه‌ی ناسیونالیسم، اصل جامعیت جهانی ‌ (Uiniversality)‌مورد نظر سازمان ملل متحد تحقق واقعی پیدا كرده است.
از سوی دیگر، امروزه در پرتو پروسه‌ی جهانی‌شدن (Globalization)‌و هم‌گرایی‌های منطقه‌ای ‌ (Regionalization)‌و همچنین اثرات جانبی جهانی‌شدن مانند ‌(Fragmentation)‌، ناسیونالیم دچار تعدیلاتی شده است. از یك‌طرف بروز انقلاب ارتباطات و اطلاعات سبب كوتاه‌شدن هر‌چه بیش‌تر فواصل زمانی و مكانی و تعاملات میان افراد انسانی گردیده است. اینترنت، ارتباطات علمی و فرهنگی و تعاملات مالی و تجاری را در گستره‌ی جهانی مقدور ساخته است. جهانی‌شدن ضمن آن‌كه در عرصه‌های اقتصادی، تجاری، مالی و فرهنگی، تسهیلات شگرفی را به‌وجود آورده است، ولی از سوی دیگر نیز موجب تسهیلاتی از لحاظ تحرك‌های جغرافیایی چون مهاجرت‌های كارگری اعم از قانونی و غیرقانونی، نقل و انتقال مواد مخدر، جنایات سازمان‌یافته‌ی بین‌المللی و فعالیت‌های تروریستی در سطح جهانی شدهاست و بسیاری از فعالیت‌ها و تعاملات مذكور، خارج از كنترل دولت‌ها و مرزهای جغرافیایی و سیاسی صورت می‌گیرد. در نتیجه، امروزه برای حل‌وفصل مسایل و مشكلات بشری در سطوح مختلف، تنها مساعی دولت‌ها كافی نیست، بلكه مشاركت و همكاری سازمان‌های بین‌المللی جوامع مدنی سازمان‌یافته ‌(Organized Civil Societies)‌و بخش خصوص فعال ‌ (Dynamic Private Sectors)‌نیز ضروری به‌نظر می‌رسد. از طرف دیگر افزایش روح و روحیه‌ی جهان‌وطنی (Cosmopolianism)‌در میان افراد بشر سبب به‌وجود آمدن وجدان مشترك و فعال بشری و همبستگی و همكاری‌های روز‌افزون میان افراد و گروه‌های جوامع مختلف با یكدیگر شده است. به‌طوری‌كه امروزه با برقرای تجمعات اعتراض‌آمیز در قبال تصمیمات قدرت‌های بزرگ اقتصادی عضو گروه هشت درباره‌ی مسایل‌مالی، تجاری اقتصادی جهانی یا اجلاس‌های سازمان تجارت جهانی‌، خواهان آن هستند كه تصمیمات متخذه از سوی آن‌ها بایستی مبتنی بر رعایت و ملحوظ‌داشتن حقوق بشر، حفظ محیط زیست و توسعه‌ی اقتصادی پایدار صورت گیرد.
بدیهی است از آن‌جایی‌كه پیام جهانی‌شدن ناظر به اتصاف كشورهای عضو جامعه‌ی بین‌المللی به موازین و ارزش‌های دموكراسی است و در همین راستا هم‌گرایی‌های منطقه‌ای نیز بر‌اساس رعایت سه اصل دموكراسی، حقوق بشر و حكومت قانون بنا گردیده و ورود اعضای جدید منوط به رعایت و پایبندی به سه اصل مزبور می‌باشد، لذا ناسیونالیسم نیز مانند گذشته تنها به حفظ تمامیت ارضی، مبانی ارزشی روند جهانی‌شدن، اتصاف آن به دموكراسی، حقوق بشر و حكومت قانون، امری ضروری و نهایتا ً گریزناپذیر خواهد بود.
دكتر داوود هرمیداس باوند
منبع : ماهنامه نامه