پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

جدال پنهان چین و آمریکا


جدال پنهان چین و آمریکا
آمریكا در زمینه های مختلف اقتصادی، آموزشی، فرهنگ، تكنولوژی و علوم مدعی رهبری جهان است، بنابراین چین برای حصول موفقیت در تلاش های نوسازی خود باید روابط نزدیكی با آمریكا داشته باشد. به طور قطع، همكاری متعامل با واشنگتن اهمیتی حیاتی برای پكن دارد، چرا كه موفقیت های اقتصادی و ثبات اجتماعی از دغدغه های اصلی چین در وضعیت و شرایط فعلی است.در سوی دیگر، همكاری های گسترد ه تر با چین - به ویژه پس از حملات ۱۱ سپتامبر، اهمیت بیشتری برای آمریكا یافته است. اكنون آمریكا در مسائل و موضوعاتی نظیر مقابله با تروریسم، منع اشاعه سلاح های كشتار جمعی، بازسازی عراق و حفظ ثبات درخاورمیانه به كمك های چین نیاز دارد. علاوه بر این، آمریكا به رغم شكاف های عمیقی كه در مورد ارزش مبادلاتی، حقوق مالكیت معنوی وتجارت منسوجات، با چین دارد، اما خواهان همكاری های تجاری وبازرگانی با پكن است.با آنكه پس از ۱۱ سپتامبر، زمینه بهبود روابط فراهم آمده، اما چارچوب های اساسی ثبات میان دو كشور حفظ شده است. دست كم تا چند سال آینده، آمریكا، چین را به عنوان تهدید اصلی علیه امنیت خود قلمداد نخواهد كرد وپكن نیز از خصومت آشكار با واشنگتن امتناع خواهد ورزید.به منظور درك نیروهای حاكم بر روابط آمریكا و چین، قبل از هرچیز، باید درك قدرت آمریكا و استراتژی جهانی واشنگتن درشرایط فعلی دست یافت. درمیان چینی ها ، دیدگاهی وجود دارد، بدین گونه كه: در دراز مدت، افول برتری آمریكا و به تبع آن، انتقال به جهان چند قطبی اجتناب ناپذیر است؛ اما دركوتاه مدت، احتمال افول قدرت آمریكا وجود ندارد وتغییر جایگاه آن درامور جهانی بعید است.به یاد داشته باشید كه آمریكا همچنان درزمینه های رشد اقتصادی، اختراعات وابداعات تكنولوژیكی ، تحقیقات و توسعه، بهره وری وقابلیت شكوفایی استعدادها نسبت به سایر كشورهای توسعه یافته درموقعیت برتری دارد. به رغم مشكلات متعدد مانند تورم وكمبودهای مالی، مهاجرت غیر قانونی، خدمات بهداشتی ناكافی، جرایم خشونت بار، اختلاف های درآمدی مردم و تضعیف سیستم آموزشی، آمریكا از اقتصاد سالمی برخوردار است. سال گذشته، تولید ناخالص داخلی آمریكا حدود ۴‎/۴ درصد رشد داشت وامسال نیز انتظار می رود كه رشدی درحدود
۳‎/۵ درصد داشته باشد كه این درمقایسه با ارقام رشد تولید ناخالص داخلی منطقه یورو (سال گذشته۲ درصد وامسال ۱‎/۶ درصد) آمار بسیار بالایی است.بدون درنظر گرفتن ضعف های اقتصادی غیر منتظره، اقتصاد آمریكا طی سالیان آینده همچنان بخش عظیمی از اقتصاد جهانی را درچنبره خود خواهد داشت.برخی ازشاخص های دیگر« قدرت سخت» آمریكا درحال افزایش است. برای نمونه، بودجه دفاعی این كشور درچند سال اخیر افزایش قابل توجهی داشته است، به طوری كه درسال ۲۰۰۴ به ۴۳۷ میلیون دلار بالغ شد. درواقع، این رقم تقریباً برابر است با نیمی از هزینه های نظامی كه در تمام كشورهای دنیا صرف می شود. با این همه، تولید ناخالص داخلی آمریكا درمقایسه با رقم آن در دوران جنگ سرد بسیار پایین تر است.آنچه برتری آمریكا درقبال رقبای احتمالی آن نظیر اتحادیه اروپا، روسیه و ژاپن را مستحكم تر می كند، مشكلات داخلی آنهاست كه سبقت جستن از آمریكا درآینده نزدیك را غیرممكن جلوه می دهد. به نظر می رسد كه آمریكا تا آینده ای نسبتاً طولانی برتری خود را حفظ كند وازقدرت سخت كافی به منزله پشتوانه ای برای سیاست های نظامی ودیپلماتیك آمرانه خود برخوردار بماند.ازدیدگاه چینی ها، برتری ژئوپولتیكی آمریكا درسال ۲۰۰۱ وپس از پیروزی واشنگتن درجنگ افغانستان افزایش یافت. آمریكا ازلحاظ سیاسی، نظامی واقتصادی جایگاه خود را درآسیای مركزی مستحكم تر وحضور نظامی خود را درجنوب شرق آسیا، خلیج فارس وشبه جزیره عربستان تقویت كرده است. این اقدامات بخشی از استراتژی امنیت جهانی آمریكاست كه یك مركز و دو نقطه ثقل دارد. جنگ علیه تروریسم، مركز این استراتژی است ودونقطه ثقل عبارتند از ایمن سازی خاورمیانه وجلوگیری ازاشاعه سلاح های كشتارجمعی.خاورمیانه بزرگ، كه ازكشمیر تا مراكش وازدریای سرخ تا قفقاز را دربرمی گیرد، نقشی اساسی درتأمین منافع آمریكا دارد. این منطقه سرشار از نفت وگاز طبیعی بستر منازعات قومی ومذهبی فراوان ونیز به رغم آمریكا، پایگاه تروریسم بین المللی است. هیچ یك از كشورهای این منطقه از ثبات سیاسی برخوردار نیست وهمانگونه كه آمریكا از رخدادهای ۱۱ سپتامبر دریافت، هرج و مرج درآنجا می تواند به طور مستقیم برایالات متحده تأثیرگذار باشد.درزمینه منع اشاعه سلاح های كشتار جمعی، آمریكا از بابت ایران وكره شمالی نگرانی هایی دارد. بنابراین آمریكا برای مقابله با این چالش ها، بخش زیادی از نیروهای خود را به این منطقه گسیل داشت. ایالات متحده آمریكا با وجود امتیازاتی كه دارد، شكست ناپذیر نیست. برای نمونه، جنگ عراق، واشنگتن را درعرصه بین المللی به چنان انزوایی فرو برد كه از آغاز جنگ سرد تاكنون با آن مواجه نشده بود. مردم سراسر دنیا به شدت این تهاجم را محكوم و بسیاری از دولت ها نیز با آن مخالفت كردند.واشنگتن با بسیاری ازمتحدان سنتی خود نظیر پاریس و برلین دچاراختلاف شد، چرا كه آنها از شركت دراین عملیات خودداری كردند.ازسوی دیگر، تنش میان آمریكا وكشورهای اسلامی به طرز فاحشی افزایش یافت.ازآن هنگام تاكنون، میزان مقاومت مسلحانه دربرابر تجاوز آمریكا بیش از انتظار دولت« جورج بوش» رئیس جمهوری ایالات متحده بوده است. درعین حال، افشای بدرفتاری پرسنل آمریكایی با زندانیان عراقی و سایر كشورها، اعتبار آمریكا درزمینه حقوق بشررا مخدوش وبه وجهه این كشور در دنیا خدشه وارد كرده است. همچنین «قدرت نرم» آمریكا - توانایی این كشور درتأثیرگذاری غیرمستقیم درامور سایر كشورها - تضعیف شده است.
این درحالی است كه این كشور با مخالفت و رقابت كشورهای اروپایی، ژاپن وروسیه درامور مربوط به اقتصاد وتوسعه مواجه بوده ودرمورد كنترل تسلیحات، سیاست های منطقه ای ونقش سازمان ملل متحد وسازمانهای بین المللی با اختلافاتی ازسوی این كشورها روبه رو بوده است.با این همه، نقاط مشترك این قدرت ها وآمریكا ازلحاظ ایدئولوژیكی ومنافع استراتژیكی بیش از اختلافات آنهاست. نمونه ای از همكاری وهماهنگی میان این قدرت های بزرگ دنیا درگروه ۸ (گروهی متشكل از ۸ كشور صنعتی) شكل گرفته ونهادینه شده است و احتمالاً طی ۵ تا ۱۰ سال آینده، تغییری در این الگو ایجاد نخواهد شد. اما برخی از اختلافات آمریكا با اتحادیه اروپا، ژاپن، روسیه وسایر كشورها عمیق تر خواهد شد و آمریكا درمقطعی اززمان با بلوك مخالف هماهنگی ازفرانسه، آلمان وروسیه مواجه خواهد شد كه البته درجنگ عراق نمونه ای از آن شكل گرفت. درهر حال، به نظر نمی رسد كه جبهه متحد پایداری برای مقابله با واشنگتن گشوده شود.دراین میان، بسیاری از كشورهای توسعه به نرخ رشد بالای خود درمقایسه با دنیای صنعتی می بالند و با تقویت خود واعمال موضع خود در مسائل مهم بین المللی، نقش خود را درامور جهانی گسترده تر كرده اند. اما كشورهای ثروتمند - بویژه آمریكا- هنوز جایگاههای مسلط وبرتری درسازمان ملل متحد، سازمان تجارت جهانی، بانك جهانی، صندوق بین المللی پول و سایر نهادهای جهانی دارند. علاوه براین، این كشورها برحفظ نظم جهانی فعلی وقوانینی كه درخدمت تأمین منافع اقتصادی وامنیتی آنهاست، اصرار می ورزند. تمام تحولاتی كه درفوق تشریح شد، فرصت های جدید، اما محدودی برای مانور چین فراهم كرده است. تازمانی كه آمریكا وجهه مخدوشی دارد، چین اهرم مهمتری را در وضعیت چند جانبه گرایی دراختیار دارد. اما این كاری احمقانه خواهد بود، اگر چین با نظم جهانی ونهادهای محبوب دنیای غرب به چالش برخیزد والبته احتمال چنین رویارویی ای بسیار اندك است.پاسیفیك تنها منطقه ای است كه بیشترین احتمال برخورد نزدیك آمریكا وچین درآن وجود دارد وممكن است این امر به اختلاف منافع یا ایجاد همكاری های واقعی میان دو كشور منجر شود. بنابراین، پیش بینی و بررسی روابط دو كشور مستلزم تحلیل جامع نیروها دراین منطقه است. تازه ترین تحولات درآسیا، به افزایش توجه كشورها به چین مربوط می شود. اما تحولات دیگری نیز به صورت همزمان رخ می دهند.ژاپن به یمن یك دوره اصلاحات داخلی، از ركود سالهای ۱۹۹۰ رهایی یافت و اكنون سرگرم تحكیم جایگاه خود به عنوان قدرتمندترین اقتصاد شمال شرق آسیاست. ازسوی دیگر، اقتصاد هند نیز به سرعت درحال رشد است و دهلی نو درصدد برقراری روابط با اسلام آباد و بهبود روابط با واشنگتن وپكن است. همچنین اقتصاد روسیه، عمدتاً، به دلیل افزایش بهای انرژی دردنیا، رشد سریعی را تجربه می كند. درنتیجه نیروها وسایر فاكتورها، بسیاری ازكشورهای آسیا واقیانوسیه ازلحاظ دیپلماتیك به یكدیگر نزدیك تر می شوند و همكاری های اقتصادی در شرق آسیا روبه رشد است. اما دو مشكل امنیتی نگران كننده وجود دارد: برنامه هسته ای كره شمالی و مسأله تایوان.درمیان كشورهای منطقه، ژاپن بیشترین تأثیر را در روابط چین و آمریكا دارد. پس از پایان جنگ سرد، اتحاد امنیتی آمریكا و ژاپن نه تنها تضعیف نشده، بلكه محكم تر نیز شده است. ژاپن برخلاف برخی متحدان سنتی آمریكا ، با اعزام نیرو ازاشغال عراق حمایت كرده و برای بازسازی عراق وافغانستان كمك های بسیاری انجام داده است.درمقابل، واشنگتن نقش بین المللی توكیو را ستوده وازتلاش ژاپن برای عضویت دایم در شورای امنیت سازمان ملل متحد (دست كم به لحاظ دیپلماتیك ) حمایت كرده است.به نظر می رسد كه چشم انداز بروز اختلاف میان این دومتحد - كه زمانی دربسیاری از رسانه ها پیش بینی می شد- ازنظر محو شده است.ازسوی دیگر، روابط توكیو وپكن به شدت به سردی گراییده است. دیدارهای متعدد « جونیچیرو كوایزومی» نخست وزیر ژاپن ازمعبد «یاسوكونی» (كه كشته شدگان جنگ ژاپن وچند جنایتكار جنگی در آن مدفون هستند)، باعث تیرگی روابط با چین شد و برخی اتفاقات اخیر این وضعیت را وخیم تر كرده است. این اتفاقات عبارتند از: ورود تصادفی یك زیردریایی چینی به آبهای ژاپن دردسامبر ۲۰۰۴؛ دیدار«لی تنگ خویی» ، رهبر سابق تایوان و فعال استقلال طلب، از ژاپن دردسامبر ۲۰۰۴ ؛ چاپ و انتشار كتاب های درسی جدید در ژاپن كه جنایت های این كشور درجنگ جهانی دوم را كم اهمیت جلوه داده است؛ و تظاهرات ضدژاپنی در تعدادی از شهرهای بزرگ چین در بهار سال جاری. همانگونه كه این موارد نمایان می كنند، اختلافات تاریخی چین و ژاپن و خصومت های متقابل مردمان این دو كشور می تواند مشكلاتی سیاسی را به بار آورد و در صورتی كه به دقت با این مسائل برخورد نشود، ممكن است بحران های جدی ای رخ دهد.اما دراین میان، آمریكا به جای آنكه نقش امیدبخشی داشته باشد، ژاپن و چین را از یكدیگر دورتر كرده است. پكن بیم آن دارد كه آشتی اتحاد آمریكا و ژاپن به زیان چین انجام گیرد و نگرانی های مشترك این دو كشور از افزایش قدرت چین انگیزه برقراری روابط نزدیك تر در واشنگتن و توكیو را بیشتركند.تئوری «تهدید چین» روزبه روز هواداران بیشتری در ژاپن پیدامی كند و نیروهای جناح راست بیش از پیش براین تئوری تأكید می ورزند و گرایش روزافزونی به سوی آمریكا، به عنوان حامی خود، پیدامی كنند.همچنین ژاپن به واسطه ایالات متحده، اطلاعات نظامی با تایوان مبادله كرده است. نیروهای جناح راست ژاپن دیگر از رنجاندن و برافروختن چین برخود نمی لرزند و حتی با نیروهای جدایی طلب در تایپه نیز روابطی برقرار كرده اند. اما ژاپن نتوانسته است به خوبی، پاسخ كمك های مالی چین در همكاریهای نهادینه شده اقتصادی شرق آسیا را بدهد.همانگونه كه از رفتارهای اكراه آمیز ژاپن برمی آید، توكیو از نقش روبه گسترش چین درمنطقه آگاه است و نمی خواهد با هرگونه تلاشی به منظور ایجاد ساختارهای منطقه ای كه آمریكا درآن جایی ندارد، همكاری كند. شاید تندروهای واشنگتن تصور كنند كه آمریكا از روابط تیره چین و ژاپن سود می برد. اما در طولانی مدت، اختلاف میان توكیو و پكن به نفع هیچ كدام از آنها نخواهدبود، چرا كه این امر باعث ایجاد بی ثباتی دراقتصاد آینده آسیا و برنامه های امنیتی - كه بسیاری از آنها به نفع آمریكاست - خواهدشد.درعرصه امنیت بین المللی، مهمترین نقطه محوری در روابط چین و آمریكا برموضوع برنامه های هسته ای كره شمالی تمركز دارد. دراین مسأله، دولت بوش چاره ای جز رعایت جانب احتیاط ندارد و برای توقف انتقال مواد یا تكنولوژی هسته ای از كره شمالی باید از مذاكرات ۶ جانبه به عنوان اهرم فشار بر پیونگ یانگ و استفاده از سایر مكانیسم های متعدد دیگر تكیه كند. چین نیز به شیوه خود برای بازداشتن كره شمالی ازگسترش سلاح های هسته ای تلاش كرده، اما تاكنون از محاصره چندجانبه یا تحریم پیونگ یانگ امتناع ورزیده است.اگر كره شمالی، آشكارا به طور تلویحی یا تصادفی نشان دهد كه سلاح های هسته ای دراختیار دارد، سیاست های آمریكا، چین، كره جنوبی، ژاپن و روسیه - كه همگی مایل به عاری بودن شبه جزیره كره از سلاح های هسته ای هستند - با شكست مواجه خواهدشد. درآن صورت، شاید آمریكا خواستار اقدامات سخت تری علیه كره شمالی شود كه این مسأله باعث ایجاد تنش می شود و گزینه های پیش روی چین را محدود می كند. به تبع آن، شكاف جدیدی میان چین و آمریكا به وجود می آید و روابط آنها در مسیر دیگری قرارمی گیرد.ازسوی دیگر، در صورتی كه مذاكرات ۶ جانبه آغازشود، شاید تنش در روابط آمریكا و كره شمالی كاهش بیابد و نقش چین نیز به راحتی پذیرفته شود. اگر این اتفاق رخ دهد، امكان داردكه كشورهای فعال در این روند، مكانیسم ۶ جانبه را به یك توافق و برنامه دائمی امنیتی در شمال شرق آسیا گسترش دهند كه این تحول، همه منافع این كشورها را تأمین می كند و به نفع چین نیز خواهدبود. اما تحت شرایط فعلی، امكان وقوع چنین تحولی بسیار اندك است. نتیجه محتمل آن است كه تنش ها میان واشنگتن و پیونگ یانگ به قوت خود باقی خواهدماند، اما احتمال بروز جنگی عملی وجودندارد.این درحالی است كه زمانی كه روابط سیاسی چین و آمریكا اساساً دارای ثبات و مناسبات تجاری و اقتصادی روبه گسترش است، باز هم مسأله تایوان به عنوان اصلی ترین منبع ناآرامی و اختلاف باقی می ماند. جنگ میان چین و آمریكا بر سر تایوان همچون یك كابوس خواهدبود. بنابراین دوطرف می كوشند از آن اجتناب ورزند.با وجود اختلافات فراوان، طرفین دلیلی نمی بینند كه برای حل مشكلات به زور متوسل شوند. اما برخی از تایوانی ها سرسختانه برای كسب استقلال تلاش می كنند و خواسته اكثریت تایوانی ها را نادیده می گیرند.این عده معدود به دنبال منافع خود هستند و از سوی بیگانگان حمایت می شوند كه عمده حامیان آنها در وزارت دفاع آمریكا و كنگره این كشور قراردارند. حمایت آمریكایی ها از این جدایی طلبان كار اشتباهی است و درصورت بروزجنگ، این حامیان مسؤول آن خواهندبود.چین قضیه تایوان را مسأله ای داخلی می داند. اما پكن تنها با هماهنگ كردن سیاست های خود در قبال سیاست های آمریكا و تایوان می تواند نیروی جدایی طلبان دراین جزیره را محدود كند.باوجودی كه آمریكا از تصویب قانون ضدجدایی طلبی در چین درمارس ۲۰۰۵ ناخشنود است، اما سیاستگذاران واشنگتن با استقلال تایوان مخالفند و آنان از دیدارهای رهبران تایوانی از چین كه در بهار ۲۰۰۵ صورت گرفت، استقبال كرده اند. این دیدارها كاهش تنش در روابط تایوان و چین را درپی داشته است.به دنبال آن، واشنگتن از پكن خواسته است تا به طور مستقیم با حزب حاكم تایپه و «چن شویی بیان» رهبر آن مذاكره كند. آژانس های دولتی چین و آمریكا و متخصصان سیاست خارجی آنها باید برای بهبود وضعیت دیالوگ قوی و پایداری درمورد این مسأله را آغاز و راههای ممانعت از اقدامات منفی جدایی طلبان را بررسی كنند تا از رویارویی و افزایش اختلافات دو كشور جلوگیری شود.روابط چین و آمریكا بیش از روابط دوجانبه دیگری میان سایر قدرت های بزرگ دنیا دستخوش اختلافات عمیق و دامنه دار است. روابط این دو كشور، اجتماع متناقضی ازاضداد است. روابط پكن و واشنگتن مانند روابط آمریكا و اتحادشوروی در دوران جنگ سرد، دربرگیرنده رقابت و رویارویی برای كسب برتری نیست، اما برخی از ویژگیهای آن را داراست. از لحاظ روابط متعامل، این رابطه ای میان برابرهاست. اما شكاف عمیق میان این دو كشور از لحاظ قدرت داخلی و بین المللی و تفاوت های بنیادین میان سیستم های سیاسی و ایدئولوژیكی مانع از آن شده است كه آمریكا، چین را به عنوان كشوری هم طراز فرض كند. نویسنده مقاله «وانگ جی جی» رئیس دانشكده مطالعات بین الملل در دانشكده پكن و مدیر بنیاد مطالعات استراتژیك بین الملل در حزب كمونیست چین است.نفوذهای دیپلماتیك، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی چین بر آمریكا بسیار كمتر از نفوذهای آمریكا بر چین است. بنابراین كاملاً طبیعی است كه در روابط این دو كشور، آمریكا نقشی تهاجمی و چین نقشی تدافعی بیابد.از لحاظ امور دولت با دولت، چین و آمریكا نمی توانند امیدوار به برقراری روابط دوستانه واقعی باشند. اما به نظرمی رسد كه این دوكشور می توانند در سطوح غیردولتی و فردی روابط دوستانه ای برقرار كنند. مناسبات چین و آمریكا مانند هر رابطه بین دولی دیگر، اساساً برپایه منافع قرارمی گیرد. اما این رابطه بیش از هرچیز دربردارنده احساسات تند عشق و نفرت است.فاكتورهای مثبت و منفی رابطه آمریكا و چین به شدت درهم تنیده شده اند و اغلب با یكدیگر تداخل پیدامی كنند.در چنین فضای پویا وفشرده ای، نگاه به روابط چین و آمریكا از منظر سنتی كاملاً اشتباه است. به طور قطع، چنین نگاه ساده لوحانه ای، منافع طرفین را تهدیدمی كند.به طور قطع، تحلیل های سیاه و سفید نمی تواند ظرایف این وضعیت را دریابد. برای نمونه، در صورتی كه آمریكا واقعاً بخواهد برنامه های مدرن سازی اقتصادی چین را نابودكند، چین تنها كشوری نخواهدبود كه از آن زیان خواهددید.بلكه بسیاری از مؤسسات و سازمانهای آمریكایی در چین، توانایی برگشت سرمایه خود را نخواهندداشت و مردم آمریكا دیگر قادر به خرید محصولات ارزان قیمت، اما با كیفیت چینی نخواهندبود.از سوی دیگر، اگرچه تمایل آمریكایی ها برای توسعه روابط تجاری و اقتصادی با چین می تواند برای خود آنها سودمند باشد، این روابط می تواند به چین نیز كمك كند تا پیشرفت های تكنولوژیكی و اقتصادی بسیاری حاصل كند.این پیشرفت ها به طور طبیعی، قدرت نظامی چین را تقویت می كند كه آمریكا ازاین بابت نگران است.به طور قطع، این مسأله در استراتژی بلندمدت واشنگتن در قبال پكن تناقض هایی به وجود می آورد. تا زمانی كه اقتصاد چین دچار فروپاشی نشود، بودجه دفاعی این كشور افزایش خواهدیافت.واشنگتن به خوبی می داند كه میزان بودجه دفاعی چین مهمترین موضوع نیست.بلكه مسأله مهم آن است كه ماشین نظامی پكن چه هدفی را دنبال كند.بهترین راه حل برای كاهش تنش ها ازطریق گفت وگوهای جامع و صریح استراتژیكی حاصل می شود و نیز باید مبادلات و روابط نظامی میان دو كشور ازسرگرفته شود.چین نیز با یك پارادوكس مشابه روبرو است: تنها ركود و افول اقتصادی می تواند قدرت واشنگتن را كاهش دهد و از فشار استراتژیك بر پكن بكاهد.اما این سناریو به ضرر اقتصاد چین نیز خواهدبود. علاوه بر این، احساس ناامنی در آمریكا، تبعاتی را درپی دارد كه لزوماً به نفع چین نیست. برای نمونه، اگر نفوذ واشنگتن درخاورمیانه كاهش یابد، ممكن است بی ثباتی بر منطقه حاكم شود و ذخایر نفتی موردنظر چین دراین منطقه درمعرض تهدید قرارگیرد.همچنین افزایش بنیادگرایی مذهبی و تروریسم در آسیای مركزی و جنوبی، امنیت چین را بویژه درمرزهای غربی آن تهدید می كند، چرا كه دراین بخش روابط قومی پرتنشی حكمفرماست و گرایش جدایی طلبانه یك خطرجدی است.برخورد بالقوه چین و آمریكا برسر ذخایر انرژی را می توان از چنین دیدگاه مشابهی بررسی كرد. هردو كشور به نیازهای دیگری به انرژی و منافع امنیتی آن در سطح جهانی حساس هستند.چین درحال حاضر از ونزوئلا و سودان كه روابط غیردوستانه ای با آمریكا دارند، نفت می خرد.درعین حال، به نظرمی رسد كه واشنگتن نیز به چاههای نفتی آسیای مركزی در نزدیكی مرزچین چشم دوخته است. واشنگتن و پكن سعی دارند تا مقاصد خود را برای دیگری تفهیم كنند و شاید بهتر آن باشد كه ازطریق پروژه های مشترك نظیر احداث نیروگاههای برق هسته ای در چین، راههای همكاری در زمینه های انرژی را بررسی كنند.تاریخ ثابت كرده است كه آمریكا دشمن دائمی چین نیست و نیز چین نمی خواهد آمریكا را دشمن خود بداند.«دنگ شیائوپینگ» پیش بینی كرده بود كه اوضاع زمانی بهتر خواهدشد كه روابط چین و آمریكا بهبود یابد، اما این قضاوتی بود كه براساس منافع بلندمدت چین صورت گرفته بود.
به طور قطع، آرزو و الهام نمی تواند جای واقعیت را بگیرد. بهبود روابط چین و آمریكا كند، محدود، پیچیده و مشروط خواهدبود و حتی ممكن است در شرایط حساسی مانند اعلامیه استقلال تایوان، نتایج معكوس داشته باشد.به همین دلیل، كاملاً آشكار است كه روابط دوجانبه باید بادقت و ظرافت موردبررسی قرارگیرد و نیز چارچوب باثبات جدیدی ایجادشود تا مانع از بروز مشكلات بین المللی شود و تا در شرایط و محیط مطلوب بین المللی، جوامع مرفه و موفقی به وجود آیند. رهبری چین مصمم است تا اواسط قرن بیست و یكم به چنین موفقیتی دست یابد.
این كشور در همكاری با واشنگتن موانع اندكی پیش روی خود خواهدداشت.
منبع: فارن افرز
ترجمه: هرمز برادران
منبع : روزنامه ایران