شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا


زن در کش و قوس تاریخ


زن در کش و قوس تاریخ
زندگی زن در امت‌ها و قبائل وحشی، از قبیل ساكنین افریقا و استرالیاو جزائر مسكون در اقیانوسیه و امریكای قدیم و غیر اینها نسبت به زندگی مردان نظیر زندگی حیوانات‏اهلی‏بود، آن نظری كه مردان نسبت به حیوانات اهلی داشتند همان نظر را نسبت به زن داشتند، و به زنان با همان دید می‏نگریستند.
به این معنا كه انسان به خاطر طبع استخدامی كه در او هست همانطور كه این معنا راحق خود می‏شمرد، كه مالك گاو و گوسفند و شتر و سایر حیوانات اهلی خود باشد، و در آن‏ حیوانات هر نوع تصرفی كه می‏خواهد بكند، و در هر حاجتی كه برایش پیش می‏آید به كارببندد، ازمو و كرك و گوشت و استخوان و خون و پوست و شیر آن استفاده كند، و به همین‏منظور برای حیوان طویله می‏ساخت، و حفظش‏می‏كرد، و نر و ماده آنها را به هم می‏كشانید تااز نتائج آنها هم استفاده كند، بار خود را به پشت آنها می‏گذاشت،و در كار شخم زمین وكوبیدن خرمن و شكار، آنها را به كار می‏گرفت، و به طرق‏مختلف برای كارهای دیگر، كه‏نمی‏توان شمرد، حیوانات را استخدام می‏كرد.
و این حیوانات بی زبان از بهره‏های زندگی و آنچه كه دلهایشان‏آرزو می‏كرد ازخوردنی و نوشیدنی و مسكن و جفت‏گیری و استراحت آن مقدار را دارا بودند كه‏مالكش دراختیارش بگذارد، و انسان هم آن مقدار در اختیار حیوانات می‏گذاشت كه مزاحم و منافی بااغراضش نباشد، اواین حیوانات را تسخیر كرد، تا به زندگی او سود رساند، نه اینكه مزاحم زندگی او باشد.
و به همین جهت بسیار می‏شد كه بهره‏كشی از آن زبان‏بسته‏ها،مستلزم رفتاری می‏شدكه از نظر خود آن حیوانات بسیار ظالمانه بود، و اگر حیوان زبان می‏داشت‏ و خودش ناظر در سرنوشت‏ خود بود فریادش از این زورگوئی‏های عجیب بلند می‏شد، چه بسیار حیوانی كه بدون‏داشتن‏هیچ جرمی مظلوم واقع می‏شد، و چه بسیار حیوان ستم‏كشی كه از ظلم صاحبش به‏استغاثه در می‏آمد و امروزهم در می‏آید، و كسی نیست كه به دادش برسد، و چه بسیارستمكاری كه بدون هیچ مانعی به ظلم خود ادامه می‏دهد، چه‏بسیار حیواناتی كه بدون داشتن‏هیچ‌گونه استحقاق، زندگی لذت‏بخشی دارند، و تنها به خاطر اینكه سگ خوش قواره‏ای است‏ازكاخ‏ها و بهترین ماشین‏ها و بهترین غذاها برخوردار باشند، و فلان اسب فقط به خاطر اینكه‏نژاد خوبی‏دارد در ناز و نعمت بسر برده و در مساله تخم‏گیری از او استفاده كنند. و بر عكس چه بسیار حیواناتی كه بدون هیچ تقصیری،در سخت‏ترین شرایط زندگی‏كنند، و مانند الاغ باربر و اسب عصاری، دائما در زحمت و سختی باشند.
حیوان برای خودش هیچ حقی از حقوق زندگی ندارد،و در سایه حقوقی كه صاحبش‏برای خودش قائل است زندگی می‏كند، اگر كسی پای سگی و یا اسبی را بشكنداز این نظرتعقیب نمی‏شود كه چرا حیوان بی زبان را آزردی، و حق او را پایمال ساختی؟، بلكه از این‏نظر تعقیب‏می‏شود كه چرا به صاحب حیوان ضرر رساندی، و حیوان قیمتی او را از قیمت‏انداختی، همه اینها برای این است كه‏انسان، زندگی و هستی حیوانات را دنباله‏رو زندگی‏خود و فرع هستی خود می‏داند، و ارزش جایگاه آنها را طفیلی ارزش وجودی خود می‏شمارد.
در این امت‏ها و قبائل زندگی زنان نیز در نظر مردان چنین زندگی‏یی‏بود، یعنی مردان‏زندگی زنان را پیرو زندگی خود می‏دانستند، و معتقد بودند كه زنان برای خاطرمردان خلق‏شده‏اند، و بطور اجمال و سربسته و بدون اینكه فكر كنند چه می‏گویند، می‏گفتند: هستی ووجود زنان وزندگیشان تابع هستی و زندگی مردان است، و عینا مانند حیوانات هیچ استقلالی‏در زندگی و هیچ حقی ندارندو زن، مادام كه شوهر نكرده تحت‏سرپرستی و ولایت پدر است، و بعد از ازدواج تحت ولایت‏شوهر است، آن هم ولایت بدون قید و شرط و بدون حد و مرز.
در این امتها مرد می‏توانست زن خود را به هر كس كه بخواهدبفروشد، و یا ببخشد و یااو را مانند یك كالا قرض دهد تا از او كام بگیرند، بچه‏دار شوند، یا به خدمت بگیرندو یابهره‏هائی دیگر بكشند، و مرد حق داشت او را تنبیه و مجازات كند، كتك بزند، زندان كند، وحتی به قتل برساند، و یااو را گرسنه و تشنه رها كند، حال او بمیرد یا زنده بماند، و نیز حق
صفحه : ۳۹۶
داشت او را مخصوصاً در مواقع قحطی و یا جشن‏ها مانندگوسفند چاق بكشد، و گوشتش رابخورد، و آنچه را كه از مال مربوط به زن بود، مال خودش می‏دانست،حق زن را هم، حق خودمی‏شمرد، مخصوصاً از جهت داد و ستد و سایر معاملاتی كه پیش می‏آمد خود را صاحب اختیارمی‏دانست.
و بر زن لازم بود كه از مرد(پدرش باشد یا شوهرش)در آنچه‏امر و دستور می‏دادندكوركورانه اطاعت كند، چه بخواهد و چه نخواهد و باز به عهده زن بود كه امور خانه و اولادوتمامی ما یحتاج زندگی مرد را در خانه فراهم نماید، و باز به عهده او بود كه حتی سخت‏ترین‏كارها را تحمل كند، بارهای‏سنگین را به دوش بكشد، گل كاری و امثال این كارها را بكند، و در قسمت‏حرفه و صنعت پست‏ترین حرفه را بپذیرد.
و این رفتار عجیب، در بین بعضی از قبائل به حدی رسیده‏بود كه وقتی یك زن حامله‏بچه خود را به دنیا می‏آورد بلا فاصله باید دامن به كمر بزند و به كارهای خانه‏بپردازد.درحالیكه شوهرش با نداشتن هیچ كسالتی خود را به بیماری بزند، و در رختخواب بخوابد و زن‏بدبختش به پرستاری‏او بپردازد، اینها كلیاتی بود از حقوقی كه زن در جامعه عقب مانده داشت، و از بهره‏هائی كه از زندگی‏اش می‏برد،كه البته اهل هر قرن از قرنها بربریت و وحشیگری وخصلت‏ها و خصوصیتهای مخصوص به خود داشته،سنت‏ها و آداب قومی با اختلاف عادات‏موروثیشان و اختلاف مناطق زندگی و جوی كه بر آن زندگی احاطه داشت، مختلف‏می‏شد كه‏هر كس به كتب تالیف شده در این باب مراجعه كند، از آن عادات و رسوم آگاه می‏شود.
زندگی زن در امتهای پیشرفته قبل از اسلام
منظور ما از امتهای متمدن و پیشرفته آن روز، آن امت‏هائی‏است كه تحت رسوم ملی وعادات محفوظ و موروثی زندگی می‏كرده‏اند بدون اینكه رسوم و عاداتشان مستندبه كتابی یامجلس قانونی باشد، مانند مردم چین و هند و مصر قدیم و ایران و نظائر اینها.
آنچه در این باب در بین تمامی این امتها مشترك بوده، این‏بود كه زن در نظر این‏اقوام هیچگونه استقلال و حریت و آزادی نداشته، نه در اراده‏اش و نه در اعمالش،بلكه در همه‏شؤون زندگی‏اش تحت قیمومت و سرپرستی و ولایت بوده، هیچ كاری را از پیش خود منجز وقطعی نمی‏كرده،و حق مداخله در هیچ شانی از شؤون اجتماعی را نداشته است(نه‏در حكومت، نه در قضاوت، و نه در هیچ شانی دیگر).
صفحه : ۳۹۷
حال ببینیم با نداشتن هیچ حقی از حقوق، چه وظائفی به عهده‏داشته است؟اولاتمامی آن وظائفی كه به عهده مرد بوده به عهده او نیز بوده است، حتی كسب كردن و زراعت‏وهیزم‏شكنی و غیر آن، و ثانیا علاوه بر آن كارها، اداره امور خانه و فرزند هم به عهده او بوده،و نیزموظف بود كه از مرد در آنچه می‏گوید و می‏خواهد اطاعت كند.
البته زن در اینگونه اقوام، زندگی مرفه‏تری نسبت به اقوام‏غیر متمدن داشته است، چون‏اینان دیگر مانند آن اقوام به خود اجازه نمی‏دادند زنی را بكشند، و گوشتشان‏را بخورند، و بطوركلی از مالكیت محرومشان نمی‏دانستند، بلكه زن فی الجمله می‏توانست مالك باشد، مثلاارث ببرد،و اختیار ازدواج داشته باشد، گو اینكه ملكیت و اختیاراتش در اینگونه موارد هم، به‏استقلال خود او نبود.
در این جوامع مرد می‏توانست زنان متعدد بگیرد، بدون اینكه‏حد معینی داشته باشد، ومی‏توانست هر یك از آنان را كه دلش خواست طلاق دهد، و شوهر بعداز مرگ زنش‏می‏توانست بدون فاصله، زن بگیرد، ولی زن بعد از مرگ شوهرش نمی‏توانست‏شوهركند، و ازمعاشرت با دیگران در خارج منزل، غالبا ممنوع بود.
و برای هر یك از این امت‏ها بر حسب اقتضای مناطق‏و اوضاع خاص به خود، احكام ورسوم خاصی بود، مثلا امتیاز طبقاتی كه در ایران وجود داشت چه بساباعث می‏شد زنان ازطبقه بالا حق مداخله در ملك و حكومت و حتی رسیدن به سلطنت و امثال آن را داشته باشند، و یا مثلابتوانند با محرم خود چون پسر و برادر ازدواج كنند، ولی دیگران كه در طبقه پائین‏اجتماع بودند چنین حقی را نداشته باشند.
و مثلاً در چین از آنجا كه ازدواج نوعی خودفروشی و مملوكیت‏بود، و زن در این معامله‏خود را یكباره می‏فروخت، قهرا دیگر معقول نبود كه اختیارات یك زن ایرانی‏را داشته باشد، وهمینطور هم بود یك زن چینی از ارث محروم بود، و حق آن را نداشت كه با مردان و حتی باپسران خودسر یك سفره بنشیند، و مردان می‏توانستند دو نفری و یا چند نفری یك زن بگیرند، ودر بهره‏گیری از او، و استفاده ازكار او با هم شریك باشند، آن وقت اگر بچه‏دار می‏شد غالبافرزند از آن مردی بود كه كودك به او بیشتر شباهت داشت.
و مثلاً در هند، از آنجائی كه معتقد بودند زن پیرو مرد و مانندیكی از اعضای بدن اواست دیگر معقول نبود كه بعد از شوهر، ازدواج برای او حلال و مشروع باشد، بلكه‏تا ابد باید بی‏شوهر زندگی كند و بلكه اصلا نباید زنده بماند، چون گفتیم زن را به منزله عضوی از شوهرمی‏دانستند،و در نتیجه همانطور كه بر حسب رسوم خود مردگان را می‏سوزاندند، زن زنده را هم
صفحه : ۳۹۸
با شوهر مرده‏اش آتش می‏زدند، و یا اگر زمانی‏زنده می‏ماندند، در كمال ذلت و خواری زندگی‏می‏كردند.
زنان هند قدیم در ایام حیض، نجس و پلید بودند، و دوری‏كردن از آنان لازم بود، وحتی لباسهایشان و هر چیزی كه با دست‏یا جای دیگر بدنشان تماس می‏گرفت، نجس وخبیث بود.
و می‏توان وضع زنان در این امتها را اینطور خلاصه كرد كه: نه انسان‏بودند و نه حیوان، بلكه برزخی بین این دو موجود به حساب می‏آمدند، به این معنا كه از زن، به عنوان‏یك انسان‏متوسط و ضعیف استفاده می‏كردند، انسانی كه هیچگونه حقی ندارد، مگر اینكه به انسانهای‏دیگر درامور زندگی كمك كند، مثل فرزند صغیر كه حد وسطی است بین حیوان و انسان‏كامل، به سایر انسانها كمك می‏كند،اما خودش مستقلا حقی ندارد، و تحت‏سرپرستی‏و ولایت پدر یا سایر اولیای خویش است، بله بین فرزند صغیر و زن،این فرق بود كه فرزند بعد ازبلوغش از تحت‏سرپرستی خارج می‏شد، ولی زن تا ابد تحت‏سرپرستی دیگران بود.زن درمیان كلدانیان، آشوریان، رومیان و یونانیان قدیم
امت‏هائی كه تاكنون نام بردیم، امت‏هایی بودند كه بیشترآداب و رسوم‏شان بر اساس‏اقتضاء منطقه و عادات موروثی و امثال آن بود، و ظاهرا به هیچ كتاب و قانونی تكیه نداشت،دراین میان امت‏هائی از قبیل كلدانیان و رومیان و یونانیان هستند كه تحت‏سیطره قانون و یاكتاب هستند. اماكلده و آشور، كه قوانینحامورابیدر آن حكومت می‏كرد،به حكم آن‏قوانین، زن را تابع همسرش دانسته و او را از استقلال محروم می‏دانستند.و نیز به‏حكم آن‏شریعت، زن نه در اراده‏اش استقلال داشت و نه در عمل، حتی اگر زن از شوهرش در امورمعاشرت اطاعت نمی‏كرد و یا عملی‏را مستقلا انجام می‏داد، مرد می‏توانست او را از خانه‏بیرون كرده، و یا زنی دیگر بگیرد، و بعد از آن حق داشت با او معامله‏یك برده را بكند، و اگردر تدبیر امور خانه اشتباهی می‏نمود مثلا اسراف می‏كرد، شوهر می‏توانست‏شكایتش‏را نزدقاضی ببرد، و بعد از آنكه جرم او اثبات شد، او را در آب غرق كند. و اما روم، كه از قدیمی‏ترین امتهائی است كه قوانین مدنی‏وضع كرده است، اولین باری كه دست به وضع قانون زد، حدود چهار صد سال قبل از میلاد بود كه به تدریج، در
صفحه : ۳۹۹
صدد تكمیل آن برآمد، و این قانون، نوعی استقلال‏به خانه داده، كه در آن چهار دیواری‏دستورات سرپرست‏خانه واجب الاجراء است، و این سرپرست‏یا شوهر است ویا پدر فرزندان‏كه نوعی ربوبیت و سرپرستی نسبت به اهل خانه دارد، و اهل خانه باید او را بپرستند، همانطوركه‏خود او در كودكی پدران گذشته خود را كه قبل از او تاسیس خانواده كردند می‏پرستید، واین سرپرست اختیار تام دارد،و اراده او در تمامی آنچه كه می‏خواهد و به آن امر می‏كندنسبت به اهل خانه‏اش یعنی زنان و فرزندان نافذ و معتبراست، حتی اگر صلاح بداند كه فلان‏زن و یا فلان فرزند باید كشته شود، باید بدون چون و چرا اطاعتش می‏كردند، و كسی نبود كه باوی مخالفت كند.
و زنان خانه یعنی همسر و دختر و خواهر وضع بدتری نسبت‏به مردان و حتی پسران‏داشتند، با اینكه مردان و پسران هم تابع محض سرپرست‏خانه بودند، ولی زنان اصولاجزءجامعه نبودند، و در نتیجه به شكایت آنها گوش نمی‏دادند، و هیچ معامله‏ای از ایشان معتبر ونافذ نمی‏شد، و مداخله‏در امور اجتماعی به هیچ وجه از آنان صحیح نبود، ولی مردان خانه، یعنی اولاد ذكور و برادران سرپرست و حتی‏پسر خوانده‏ها(چون در آن روزها پسرخواندگی درمیان رومیان و همچنین یونانیان و ایرانیان و اعراب معمول بوده)می‏توانستندبا اجازه سرپرست‏مستقل شوند، و همه امور زندگی خود را اداره كنند.
زنان در روم قدیم جزء اعضای اصلی خانه و خانواده نبودند،خانواده را تنها مردان‏تشكیل می‏دادند، زنان تابع خانواده بودند، در نتیجه قرابت اجتماعی رسمی كه‏مؤثر در مساله‏توارث و امثال آنست، مختص در بین مردان بود(مردان بودند كه از یكدیگر ارث می‏بردند، و یامثلاشجره دودمانشان به وسیله ایشان حفظ می‏شد)و اما زنان نه در بین خود خویشاوندی(خواهری و دختر عموئی و غیره)داشتند،و نه در بین خود و مردان، حتی بین زن و شوهرخویشاوندی نبود، بین پسر با مادرش و بین خواهرو برادرش و بین دختر و پدرش ارتباطخویشاوندی كه باعث توارث شود نبود.
بلكه تنها قرابت طبیعی(كه باعث اتصال زن و مردی به‏هم و تولد فرزندی از آن دومی‏شد)وجود داشت، و بسا می‏شد كه همین نبودن قرابت رسمی مجوز آن می‏شدكه با محارم‏یكدیگر ازدواج كنند، و سرپرست‏خانه، كه ولی همه دختران و زنان خانه بود، با دختر خودازدواج‏كند، چون ولی دختر و سرپرست او بود همه رقم اختیاری در او داشت. و سخن كوتاه اینكه در اجتماع خانواده، وجود زن در نظر رومیان وجودی طفیلی، وزندگیش تابع زندگی مردان بود، زمام زندگی و اراده‏اش به دست‏سرپرست‏خانه بود، كه یا
صفحه : ۴۰۰
پدرش باشد اگر پدری در خانه بود، و یا همسرش اگر درخانه كسی به نام همسر باشد، و یامردی دیگر غیر آن دو، و سرپرست‏خانه‏هر كاری می‏خواست با او می‏كرد، و هر حكمی كه‏دلش می‏خواست می‏راند.
چه بسا می‏شد كه او را می‏فروخت، و یا به دیگران می‏بخشید،و یا برای كام‏گیری به‏دیگران قرض می‏داد، و چه بسا به جای حقی كه باید بپردازد(مثلا قرض‏یا مالیات)خواهر یادخترش را در اختیار صاحب حق می‏گذاشت، و چه بسا او را با كتك و حتی كشتن مجازات‏می‏كرد، تدبیرمال زنان نیز بدست مردان بود، هر چند كه آن مال مهریه‏ای باشد كه با ازدواج‏بدست آورده، و یا با اذن ولی خودكسب كرده باشد، ارث را كه گفتیم نداشت و از آن محروم‏بود، و اختیار ازدواج كردن دختر و زن به دست پدر و یا یكی از بزرگان‏قوم خود بود، طلاقش هم‏كه به دست‏شوهر بود و...آری این بود وضع زن در روم.
و اما یونان، وضع زن در آنجا و اصولا وضع به وجود آمدن خانواده‏و ربوبیت و سرپرستی خانواده، نزدیك همان وضع روم بود.
یعنی‏قوام و ركن اجتماع مدنی و همچنین اجتماع خانوادگی‏نزد آنان، مردان بودند، وزنان تابع و طفیلی مردان به حساب می‏آمدند، و به همین جهت زن‏در اراده و در افعال خوداستقلال نداشت، بلكه تحت ولایت و سرپرستی مرد بود.
و اما هویت زن در اسلام
: اسلام بیان می‏كند كه زن نیز مانند مرد انسان است، وهرانسانی چه مرد و چه زن فردی است از انسان كه در ماده و عنصر پیدایش او دو نفر انسان نر وماده شركت ودخالت داشته‏اند، و هیچ یك از این دو نفر بر دیگری برتری ندارد، مگر به تقوا، همچنانكه كتاب آسمانی خود می‏فرماید: یا ایها الناس‏انا خلقناكم من ذكر و انثی، وجعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا، ان اكرمكم‏عند الله اتقیكم. (۱) بطوری كه ملاحظه می‏كنیدقرآن كریم هر انسانی را موجودی گرفته شده و تالیف یافته‏از دو نفر انسان نر و ماده می‏داند، كه هر دو بطورمتساوی ماده وجود و تكون او هستند، و انسان‏پدید آمده(چه مرد باشد و چه زن)مجموع ماده‏ای است كه از آن دو فرد گرفته شده است.
قرآن‏كریم در معرفی زن مانند آن شاعر نفرمود: و انما امهات الناس‏اوعیهٔ (۲) ، و مانندآن دیگری نفرمود: بنونا بنوا ابناءنا و بناتناثبنوهن ابناء الرجال الاباعد(۳) بلكه هر فرد از انسان(چه دختر و چه پسر)را مخلوقی تالیف یافته از زن و مرد معرفی‏كرد، در نتیجه تمامی افراد بشر امثال‏یكدیگرند، و بیانی تمام‏تر و رساتر از این بیان نیست، وبعد از بیان این عدم تفاوت، تنها ملاك برتری را تقوا قرار داد.و نیز در جای دیگر فرمود:انی لا اضیع عمل عامل منكم من ذكر او انثی، بعضكم‏من‏بعض (۴) ، در این آیه تصریح فرموده كه كوشش و عمل هیچكس نزد خدا ضایع نمی‏شود، و
(۱)هان ای مردم، ما یك یك شما را از نر و ماده آفریدیم،و شما را شعبه و قبیله‏ها قرار دادیم تایكدیگر را بشناسید، و بدانید كه‏گرامی‏ترین شما نزد خدا باتقواترین شما است.سوره حجرات، آیه ۱۳ (۲)مادران تنها و تنها صدف و ظرف پیدایش انسانها هستند. (۳)فرزندان پسران ما، فرزندان‏خودمان هستند و اما فرزندان دختران ما، فرزند مردمی بیگانه‏اند. (۴)من عمل هیچ عامل را ضایع و بی نتیجه نمی‏كنم‏چه مرد و چه زن، بعضی از شما از بعضی‏دیگر هستید.سوره آل
لیكن همه این اقوام، در حقیقت قوانین خود را، خودشان نقض‏كردند، برای اینكه اگربرای زن استقلالی قائل نبودند، باید همه جا قائل نباشند، یعنی همانطوری‏كه یك كودك نه‏در منافعش مستقل است و نه در جرائمش، باید در مورد زنان نیز اینطور حكم می‏كردند كه اگردر اراده‏و اعمالشان آنجا كه مثلا می‏خواهند چیزی بخرند و یا بفروشند مستقل نیستند، درجرائمشان هم مستقل نباشند، یعنی‏اگر كار خلافی كردند، نباید خودشان جریمه شوند، و یاشكنجه گردند، بلكه باید ولی و سرپرستشان جریمه بپردازد.
ولی همانطور كه گفتیم، این اقوام، طفیلی بودن زن را فقط‏در طرف منافعشان حكم‏می‏كردند، اگر كار نیكی می‏كردند پاداش آنها به كیسه‏سرپرست آنها می‏رفت و اما اگر كاربدی می‏كردند، خودشان شكنجه می‏شدند. واین خود عینا یكی از شواهد و بلكه از دلایلی است كه دلالت می‏كندبر اینكه درتمامی این قوانین زن را به این نظر كه موجودی است ضعیف و جزئی است از اجتماع، اماجزئی‏ناتوان و محتاج به قیم، مورد توجه قرار ندادند، بلكه به این دید به او نگاه كرده‏اند كه‏موجودی است‏مضر، و مانند میكروبی است كه مزاج اجتماع را تباه می‏كند، و صحت آن را صفحه : ۴۰۱ سلب می‏نماید، چیزی كه هست می‏دیدند كه اجتماع‏ حاجت‏حیاتی و ضروری به این‏میكروب دارد، زیرا اگر زن نباشد نسل بشر باقی نمی‏ماند، لذا می‏گفتند: چاره‏ای‏نیست جزاینكه باید به شان وی اعتنا كنیم و وبال امر او را به عهده بگیریم.
پس اگر جرمی و خیانتی كرد باید خودش عذاب آن رابچشد، و اما اگر كار نیكی كردو سودی رسانید مردان از آن بهره‏مند شوند، و برای ایمنی از شرش نبایدهیچگاه آزادش‏گذاشت، كه هر كاری خواست بكند، عینا مانند یك دشمن نیرومندی كه در جنگ شكست‏خورده باشدو او را اسیر گرفته باشند، مادام كه زنده است باید مقهور و زیر دست باشد، اگر كاربدی كند شكنجه‏می‏شود، و اگر كار نیكی كند تشكر و تقدیر از او به عمل نمی‏آید. و همینكه دیدید می‏گفتند كه قوام اجتماع به وجود مردان‏است، باعث‏شد كه معتقدشوند به اینكه اولاد حقیقی انسان، فرزندان پسر می‏باشند، و بقای نسل به‏بقای پسران است، (و اگر كسی فرزند پسر نداشته باشد و همه فرزندانش دختر باشند، در حقیقت بلا عقب و اجاق‏كور است)،و همین اعتقاد منشا پیدایش عمل تبنی(فرزندگیری)شد، یعنی باعث آن شد كه‏اشخاص بی پسر، پسر دیگری را فرزند خودبخوانند و ملحق به خود كنند، و تمامی آثار فرزندواقعی را در مورد او هم مترتب سازند، برای اینكه می‏گفتند خانه‏ای‏كه در آن فرزند پسر نیست‏محكوم به ویرانی و نسل صاحب خانه محكوم به انقراض است، لذا ناچار می‏شدند بچه‏های‏پسردیگران را فرزند خود بخوانند، تا به خیال خودشان نسلشان منقرض نشود، و با اینكه می‏دانستنداین فرزند خوانده،فرزند دیگران است و از نسل دیگران آمده، مع ذلك فرزند قانونی خود به‏حساب می‏آوردند، و به او ارث می‏دادندو از او ارث می‏بردند، و تمامی آثار فرزند صلبی رادر مورد او مترتب و جاری می‏كردند.
و وقتی مردی از این اقوام یقین می‏كرد كه عقیم است‏و هرگز بچه‏دار نمی‏شود، دست‏به دامن یكی از نزدیكان خود از قبیل: برادر و برادر زاده می‏شد، و او را به‏بستر همسر خود می‏برد تا با او جماع كند، و از این جماع فرزندی حاصل شده، و او آن فرزند را فرزند خود بخواندو خاندان او باقی بماند. مسأله ازدواج و طلاق نیز در یونان و روم نزدیك به هم بود،در هر دو قوم تعدد زوجات‏جائز بود، اما در یونان اگر زن از یكی بیشترمی‏شد یكی از آن زنان، زن قانونی و رسمی بود وبقیه غیر رسمی. صفحه : ۴۰۲
وضع زن در عرب‏و محیط زندگی عرب، (آن محیطی كه قرآن در آن نازل شد) عرب از همان زمانهای قدیم در شبه جزیره عربستان زندگی‏می‏كرد، سرزمینی بی‏آب‏و علف و خشك و سوزان، و بیشتر سكنه این سرزمین، از قبائل صحرانشین و دوراز تمدن بودند، و زندگیشان با غارت و شبیخون، اداره می‏شد، عرب از یك سو، یعنی از طرف شمال شرقی به‏ایران واز طرف شمال به روم و از ناحیه جنوب به شهرهای حبشه و از طرف غرب به مصر وسودان متصل بودند، و به همین‏جهت عمده رسومشان رسوم توحش بود، كه در بین آن رسوم، احیاناً اثری از عادات روم و ایران و هند و مصر قدیم هم دیده می‏شد.
عرب برای زن نه استقلالی در زندگی قائل بود و نه حرمت‏و شرافتی، بله حرمتی كه‏قائل بود برای بیت و خاندان بود، زنان در عرب ارث نمی‏بردند، و تعدد زوجات‏آن هم بدون‏حدی معین، جائز بود، همچنانكه در یهود نیز چنین است، و همچنین در مسأله طلاق برای زن‏اختیاری قائل نبود،و دختران را زنده به گور می‏كرد، اولین قبیله‏ای كه دست به چنین جنایتی‏زد، قبیله بنو تمیم بود، و به خاطر پیشامدی‏بود كه در آن قبیله رخ داد، و آن این بود كه با نعمان‏بن منذر جنگ كردند، و عده‏ای از دخترانشان اسیرشدند كه داستانشان معروف است، و ازشدت خشم تصمیم گرفتند دختران خود را خود به قتل برسانند، و زنده دفن كنند و این رسم‏ناپسندبه تدریج در قبائل دیگر عرب نیز معمول گردید، و عرب هر گاه دختری برایش متولدمی‏شد به فال بد گرفته‏و داشتن چنین فرزندی را ننگ می‏دانست به‌طوری كه قرآن می‏فرماید: یتواری من القوم من سوء ما بشر به(۱) ، یعنی پدر دختر از شنیدن خبر ولادت دخترش خود رااز مردم پنهان می‏كرد و بر‌عكس هر چه بیشتر دارای پسر می‏شد(هرچند پسر خوانده)خوشحال‏تر می‏گردید، و حتی بچه زن شوهرداری را كه با او زنا كرده بود، به خود ملحق‏می‏كرد و چه‏بسا اتفاق می‏افتاد كه سران قوم و زورمندان، بر سر یك پسری كه با مادرش زناكرده‏بودند نزاع می‏كردند، و هر یك آن پسر را برای خود ادعا می‏نمودند.
البته از بعضی خانواده‏های‏عرب این رفتار هم سرزده، كه به زنان و مخصوصا دختران (۱)سوره نحل آیه ۵۹ صفحه : ۴۰۳خود در امر ازدواج استقلال داده، و رعایت رضایت و انتخاب‏خود او را كرده باشند، كه این‏رفتار از عرب، شبیه همان عادتی است كه گفتیم در اشراف‏ایرانیان معمول بود، و خود یكی ازآثار امتیاز طبقاتی در جامعه است. و به هر حال رفتاری كه عرب با زنان داشت، تركیبی بود از رفتاراقوام متمدن و رفتاراقوام متوحش، ندادن استقلال به زنان در حقوق، و شركت ندادن آنان در امور اجتماعی‏از قبیل‏حكومت و جنگ و مسأله ازدواج و اختیار دادن امر ازدواج به زنان اشراف را از ایران و روم‏گرفته بودند،و كشتن آنان و زنده به گور كردن و شكنجه دادن را از اقوام بربری و وحشی‏اقتباس كرده بودند، پس محرومیت‏زنان عرب از مزایای زندگی مستند به تقدیس و پرستش‏رئیس خانه نبود، بلكه از باب غلبه قوی و استخدام ضعیف بود.
و اما مسالهپرستشدر بین عرب اینچنین بود كه همه اقوام‏عرب(چه مردان و چه‏زنان)بت می‏پرستیدند، و عقائدی كه در باره بت داشتند شبیه همان عقائدی‏است كه صابئین‏در باره ستاره و ارباب انواع داشتند، چیزی كه هست بت‏های عرب بر حسب اختلافی كه‏قبائل درهواها و خواسته‏ها داشتند مختلف می‏شد، ستارگان و ملائكه(كه به زعم ایشان‏دختران خدا هستند)را می‏پرستیدند واز ملائكه و ستاره صورت‏هایی در ذهن ترسیم نموده و برطبق آن صورتها، مجسمه‏هائی می‏ساختند، كه یا از سنگ بود و یا ازچوب، و هواها و افكارمختلفشان به آنجا رسید كه قبیله بنی حنیفه بطوری كه ازایشان نقل شده بتی ازخرما، كشك، روغن،آردو...درست كرده و سالها آن را می‏پرستیدند و آنگاه دچارقحطی‏شده و خدای خود را خوردند!.شاعری در این زمینه چنین گفت: اكلت‏حنیفهٔ ربهاثزمن التقحم و المجاعهٔ‏لم یحذروامن ربهم‏ثسوء العواقب و التباعهٔ‏قبیله بنی حنیفه در قحطی و از گرسنگی پروردگار خود را خوردند و نه از پروردگارخودحذر كردند، و نه از سوء عاقبت این كار پروا نمودند!!و بسا می‏شد كه مدتی سنگی را می‏پرستیدند، اما آنگاه كه‏به سنگ زیبائی‏می‏رسیدند سنگ اول را دور انداخته و دومی را برای خدائی بر می‏گزیدند، و اگر چیزی پیدانمی‏كردندبرای پرستش مقداری خاك جمع نموده و گوسفند شیردهی می‏آوردند و شیرش راروی آن خاك می‏دوشیدند، و از آن‏گل بتی می‏ساختند و بلا فاصله به دور همان بت، طواف‏می‏كردند!و زنان محرومیت‏و تیره‏بختی‏هائی كه در این جوامع داشتند در دل و فكر آنان ضعفی صفحه : ۴۰۴
ایجاد كرد، و این ضعف فكری اوهام و خرافات عجیب و غریبی‏در مورد حوادث و وقایع‏مختلف در آنان پدید آورد، كه كتب تاریخی این خرافات و اوهام را ضبط كرده است.واین بود خلاصه‏ای از احوال زن در مجتمع انسانی در ادوار مختلف قبل از اسلام، و درعصر ظهور اسلام.
همانطور كه در اول بحث وعده داده بودیم، تمامی سعی خودرا در اختصار گوئی بكاربردیم، و از همه آنچه كه گفتیم، چند نتیجه به دست می‏آید:
نتایجی كه از آنچه گفته شد به دست می‏آید
اول اینكه: بشر در آن دوران در باره زن دو طرز تفكر داشت،یكی اینكه زن را انسانی‏در سطح حیوانات بی‏زبان می‏دانست، و دیگر اینكه او را انسانی پست و ضعیف‏در انسانیت‏می‏پنداشت، انسانی كه مردان، یعنی انسان‏های كامل در صورت آزادی او از شر و فسادش‏ایمن نیستند، و به همین‏جهت باید همیشه در قید تبعیت مردان بماند، و مردان اجازه ندهند كه‏زنان آزادی و حریتی در زندگی خود كسب كنند،نظریه اول با سیره اقوام وحشی و نظریه دوم‏با روش اقوام متمدن آن روز مناسب‏تر است.
دوم اینكه: بشر قبل از اسلام نسبت به زن از نظر وضع اجتماعی‏نیز دو نوع طرز تفكرداشت، بعضی از جوامع زن را خارج از افراد اجتماع انسانی می‏دانستند، و معتقد بودندزن جزءاین هیكل تركیب یافته از افراد نیست، بلكه از شرایط زندگی او است، شرایطی كه بشر بی‏نیازاز آن نمی‏باشد،مانند خانه كه از داشتن و پناه بردن در آن چاره‏ای ندارد، و بعضی دیگر معتقدبودند زن مانند اسیری است كه به بردگی‏گرفته می‏شود، و از پیروان اجتماع غالب است، واجتماعی كه او را اسیر كرده، ازنیروی كار او استفاده می‏كند، و از ضربه زدنش هم جلوگیری‏می‏نماید.سوم اینكه: محرومیت زن در این جوامع همه جانبه بود، وزن را از تمامی حقوقی كه‏ممكن بود از آن بهره‏مند شود، محروم می‏دانستند، مگر به آن مقداری‏كه بهره‏مندی زن درحقیقت به سود مردان بود، كه قیم زنان بودند. چهارم اینكه: اساس رفتار مردان با زنان عبارت بود از غلبه‏قوی بر ضعیف و به عبارت‏دیگر هر معامله‏ای كه با زنان می‏كردند بر اساس قریحه استخدام و بهره‏كشی‏بود، این روش‏امت‏های غیر متمدن بود، و اما امت‏های متمدن علاوه بر آنچه كه گفته شد این طرز تفكر راهم داشتند كه‏زن انسانی است ضعیف الخلقه، كه توانائی آن را ندارد كه در امور خود مستقل‏باشد، و نیز موجودی است‏خطرناك‏كه بشر از شر و فساد او ایمن نیست و چه بسا كه این طرزتفكرها در اثر اختلاط امت‏ها و زمان‏ها در یكدیگر اثر گذاشته باشند. صفحه : ۴۰۵
اسلام چه تحولی در امر زن پدید آورد؟
سراسر دنیا عقائدی را كه شرح دادیم، همچنان در باره زن‏داشت، و رفتارهائی كه‏گفتیم معمول می‏داشت، و زن را در شكنجه‏گاه ذلت و پستی زندانی كرده‏بود، بطوری كه‏ضعف و ذلت، یك طبیعت ثانوی برای زن شده و گوشت و استخوانش با این طبیعت می‏روئید، و با این طبیعت‏به دنیا می‏آمد و می‏مرد، و كلمات زن و ضعف و خواری و پستی نه تنها در نظرمردان، بلكه در نظر خود زنان نیزمثل واژه‏های مترادف و چون انسان و بشر شده بود، با اینكه درمعانی متفاوتی وضع شده بودند، و این خود امری عجیب‏است، كه چگونه در اثر تلقین وشستشوی مغزی فهم آدمی واژگونه و معكوس می‏گردد، و تو خواننده عزیز اگر به فرهنگ‏محلی‏امت‏ها مراجعه كنی، هیچ امتی را نخواهی یافت، نه امتهای وحشی و نه امتهای متمدن كه‏مثل‏هائی‏ساری و جاری در باره ضعف زنان و خواری آنان، در آن فرهنگ وجود نداشته باشد، بلكه به هر یك از این فرهنگ‏ها مراجعه‏كنی، خواهی دید كه با همه اختلافاتی كه در اصل‏زبان و سیاق‏ها و لحن‏های آن هست، انواعی از استفاده و كنایه و تشبیه مربوط‏به كلمهزنخواهی یافت، و خواهی دید كه مرد ترسو و یا ضعیف و یا بی عرضه و یا خواری طلب ویا ذلت‏پذیر و یا تن به ذلت ده را زن می‏نامند، مثل این شعر عرب كه می‏گوید: و ما ادری و لیت اخال ادری‏ثاقوم آل حصن ام نساءنمی‏دانم‏و ایكاش می‏دانستم كه آل حصن مردانند و یا زنان، و صدها هزار از اینگونه‏مثلهای شعری و نثری را در هر لغتی خواهی یافت. و این به تنهائی برای اهل تحقیق كافی است كه بفهمدجامعه بشری قبل از اسلام چه‏طرز تفكری در باره زن داشته است، و دیگر حاجت ندارد به اینكه سیره‏نویسان و كتب‏تاریخی‏فصل جداگانه و یا كتابی مختص به دادن آماری از عقائد امتها و ملتها در مورد زنان نوشته‏باشند، برای اینكه‏خصال روحی و جهات وجودی هر امت و ملتی در لغت و آداب آن امت وملت تجلی می‏كند. و در هیچ تاریخ و نوشته‏ای قدیمی چیزی كه حكایت از احترام‏و اعتنا بشان زن كند، نخواهی یافت، مگر مختصری در تورات و در وصایای عیسی بن مریم‏ع كه باید به‏زنان مهربانی كرد و تسهیلاتی برای آنان فراهم نمود. و اما اسلام یعنی آن دینی‏كه قرآن برای تاسیس آن نازل گردیده، در حق زن نظریه‏ای صفحه : ۴۰۶
ابداع كرده كه از روزی كه جنس بشر پا به عرضه دنیاگذاشت تا آن روز چنین طرز تفكری درمورد زن نداشت، اسلام در این نظریه خود، با تمام مردم جهان در افتاد، وزن را آنطور كه هست‏و بر آن اساسی كه آفریده شده، به جهان معرفی كرد، اساسی كه به دست بشر منهدم شده وآثارش نیز محو گشته بود.
اسلام عقائد و آرائی كه مردم در باره زن داشتند و رفتاری كه عملابا زن می‏كردند رابی اعتبار نموده و خط بطلان بر آنها كشید.
عمران، آیه ۱۹۵ صفحه : ۴۰۷
لیكن همه این اقوام، در حقیقت قوانین خود را، خودشان نقض‏كردند، برای اینكه اگربرای زن استقلالی قائل نبودند، باید همه جا قائل نباشند، یعنی همانطوری‏كه یك كودك نه‏در منافعش مستقل است و نه در جرائمش، باید در مورد زنان نیز اینطور حكم می‏كردند كه اگردر اراده‏و اعمالشان آنجا كه مثلا می‏خواهند چیزی بخرند و یا بفروشند مستقل نیستند، درجرائمشان هم مستقل نباشند، یعنی‏اگر كار خلافی كردند، نباید خودشان جریمه شوند، و یاشكنجه گردند، بلكه باید ولی و سرپرستشان جریمه بپردازد. ولی همانطور كه گفتیم، این اقوام، طفیلی بودن زن را فقط‏در طرف منافعشان حكم‏می‏كردند، اگر كار نیكی می‏كردند پاداش آنها به كیسه‏سرپرست آنها می‏رفت و اما اگر كاربدی می‏كردند، خودشان شكنجه می‏شدند.
واین خود عیناً یكی از شواهد و بلكه از دلایلی است كه دلالت می‏كندبر اینكه درتمامی این قوانین زن را به این نظر كه موجودی است ضعیف و جزئی است از اجتماع، اماجزئی‏ناتوان و محتاج به قیم، مورد توجه قرار ندادند، بلكه به این دید به او نگاه كرده‏اند كه‏موجودی است‏مضر، و مانند میكروبی است كه مزاج اجتماع را تباه می‏كند، و صحت آن را صفحه : ۴۰۸ و نیزآیه زیر است كه می‏فرماید: و من یعمل من الصالحات من‏ذكر او انثی و هومؤمن فاولئك یدخلون الجنهٔ، و لا یظلمون نقیرا (۱) علاوه بر این آیات كه‏صریحاً تساوی بین زن و مرد را اعلام می‏كند، آیات دیگری‏هست كه صریحا بی‏اعتنائی به امر زنان را نكوهش نموده، از آن جمله‏می‏فرماید: و اذا بشراحدهم بالانثی ظل وجهه مسودا و هو كظیم، یتواری من القوم من سوء ما بشر به، ا یمسكه‏علی‏هون ام یدسه فی التراب، الا ساء ما یحكمون (۲) .
و اینكه می‏فرماید خود را از شرمساری از مردم‏پنهان می‏كند، برای این است كه‏ولادت دختر را برای پدر ننگ می‏دانستند، و منشا عمده این طرز تفكر این بودكه مردان درچنین مواقعی تصور می‏كردند كه این دختر به زودی بزرگ خواهد شد، و ملعبه و بازیچه جوانان‏قرار خواهدگرفت، و این خود نوعی غلبه مرد بر زن است، آن هم در یك امر جنسی كه به زبان‏آوردن آن مستهجن‏و زشت است، در نتیجه، ننگ زبان زد شدنش به ریش پدر و خاندان او می‏چسبد.
همین طرز تفكر، عرب جاهلیت را واداشت تا دختران بی گناه‏خود را زنده زنده دفن‏كنند.سبب دیگر قضیه را كه علت اولی این انحراف فكری بود در گذشته خواندید، و خدای‏تعالی‏در نكوهش از این عمل نكوهیده، تاكید كرده و فرمود: و اذاالموؤدهٔ سئلت، بای ذنب‏قتلت. (۳) از بقایای اینگونه‏خرافات بعد از ظهور اسلام نیز در بین مسلمانان ماند، و نسل به نسل ازیكدیگر ارث بردند، و تاكنون نتوانسته‏اند لكه‏ننگ این خرافات را از صفحه دل بشویند، به‏شهادت اینكه می‏بینیم اگر زن و مردی با یكدیگر زنا كنند، ننگ زنادر دامن زن تا ابدمی‏ماند، هر چند كه توبه هم كرده باشد، ولی دامن مرد ننگین نمی‏شود، هر چند كه توبه هم
(۱)و كسی كه عملی را از اعمال صالحه انجام‏دهد، چه مرد باشد و چه زن، البته به شرط آنكه‏دارای ایمان باشد، چنین كسانی داخل بهشت‏می‏شوند و به اندازه خردلی ستم نمی‏شوند.سوره نساء، آیه ۱۲۴ (۲)و هر گاه یكی از آنان اطلاع حاصل می‏كندكه خداوند دختری به او داده، صورتش شروع به‏سیاه شدن می‏كند و این در حالی است كه مالامال از خشم است و خود را ازشرمساری، از مردم پنهان‏نموده، فكر می‏كند، آیا پیه و روغن این ذلت را بر خود بمالد و دخترش را نگهدارد و یا برای رهائی‏از این‏ننگ، او را زنده زنده در خاك كند، آگاه باشید كه در این طرز تفكر سخت‏خطا كرده‏اند.سوره نحل، آیه ۵۹ (۳)روزی كه از دختر زنده به‏گور شده می‏پرسند به چه گناهی كشته شد.سوره تكویر، آیه ۹ صفحه : ۴۰۹ نكرده باشد، با این كه اسلام این عمل نكوهیده را هم‏برای زن ننگ می‏داند، و هم برای مرد، هم او را مستحق حد و عقوبت‏می‏داند و هم این را، هم به او صد تازیانه می‏زند و هم به این.


علامه سید محمد حسین طباطبایی قدس سره ترجمه تفسیر المیزان جلد ۲ صفحه ۳۹۴
منبع : بنياد انديشه اسلامي