سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

مدرنیته و روزهای خوش گذشته


مدرنیته و روزهای خوش گذشته
راجع به مفاهیم و کارکردهای مدرن و مدرنیسم و سایر اشکال و شقوق آن مثل پست مدرن و پسامدرنیته از حدود چهار قرن گذشته تاکنون مطالب فراوانی گفته ومنتشر شده است . بی آنکه بخواهم وارد جنجال های نظری مخالفان و موافقان مدرنیته و مدرنیزاسیون شوم ؛ مطالبی از مقدمه کتاب « فهم جامعه مدرن» را که از سوی نشر آگاه منتشر شد تقدیم می کنم. «فهم جامعه مدرن» ترجمه مجموعه ای ۴ جلدی است که در مقام درآمدی بر جامعه شناسی به قلم ۹ تن از نویسندگان غربی منتشر شد . متن زیر برداشت آزادی است از پیش گفتار این مجموعه که توسط استوارت هال متفکر و نواندیش بریتانیائی نوشته شده است .
ریموند ویلیامز Raymond Williams می گویدکه در زبان انگلیسی واژه «مدرن» نخستین بار در سده شانزدهم به کار رفت و به بحثی اشاره داشت که میان دو مکتب فکری - «قدیمی ها» و «مدرن ها» - جریان داشت (بحثی دراز دامان میان آنها که دنباله رو الگوهای ادبی کلاسیک بودند و آنها که می خواستند این الگوها را با مقتضیات روزگار خود سازگار کنند). او می نویسد « پیش از سده نوزدهم این واژه عمدتا" در معنایی منفی به کار می رفت ». اگر ادعا می شد که چیزی مدرن است - به روز و گسسته از سنت است - اگر به نحوی وجود آن موجه جلوه داده نمی شد ، عموما" تصور بر این می رفت که با چیزی بد یا اندیشه ای خطرناک روبه رو هستیم . فقط در سده نوزدهم و به خصوص در سده بیستم بود که جنبش نیرومندی در جهت خلاف آن به راه افتاد تا این که «مدرن» عملا" معنایی معادل «بهتر» پیدا کرد .
مدرنیته اما تاریخی طولانی و پیچ در پیچ دارد . هر عصر که جانشین عصری دیگر می شود - رنسانس ، روشن گری ، سده نوزدهم (عصر انقلابها) ، سده بیستم - خود را نقطه اوج تاریخ دانسته و کوشیده است تا با به خود گرفتن صفت «مدرن» این فصل از تاریخ را به نام خود سند بزند . اما در هر عصر این ادعا واهی از آب در آمده است . هر عصر در برابر این توهم که او فصل الخطاب زندگی پیشرفته ، توسعه مادی ، دانش و روشنگری است تاب نیاورده و از پا در آمده است . هر بار چیزی امروزی تر جانشین این «مدرن» شده است !
امروزه «پسا مدرنیسم» به چالش با «مدرنیسم ها» برخاسته است . پایان تاریخ همچنان به سوی آینده به پیش می رود . گاهی به نظر می رسد که امر اساسا" مدرن ، بیش از آنکه دوره یا شکل خاصی از سازمان بندی اجتماعی باشد ، این واقعیت است که به واسطه حرکت همواره پیش رونده ی زمان و تاریخ ، به واسطه آنچه برخی از نظریه پردازان آن را فشردگی زمان و مکان می نامند ، اندیشه توسعه و پیشرفت بی وقفه و تغییر پویا - جامعه را در بر گرفته و بر آن سایه افکنده است (گیدنز۱۹۸۴ ؛ هاروی ۱۹۸۹)
عنصر اساسی اندیشه مدرنیته ، این باور است که تقدیر هر چیزی آن است که سرعت بگیرد ، زایل شود ، جایگزین شود، تغییر کند و شکلی دیگر به خود بگیرد . و گذار واقعی به مدرنیته همین تغییر - مادی یا فرهنگی - به جانب این برداشت نوین از زندگی اجتماعی است . اما این تصور در باره ی «امر مدرن» در مقام فراز و فرودی از تغییرات و پیشرفت ها متضمن نوعی تناقض است . به محض اینکه «امر مدرن » قابلیت های خود را آشکار می کند ، پیچیدگی های آن نیز پدیدار می شوند ؛ هر چه قهرمانانه تر ، اجتناب ناپذیرتر و خلاقانه تر جلوه کند، درد سر ساز تر می شود و هر چه بیشتر خود را به اوج موفقیت های انسانی ببیند ، سویه تاریک آن نیز آشکارتر می شود . در نتیجه این اندیشه آزار دهنده سر بر می آورد که پیروزی ها و دستاوردهای مدرنیته فقط در پیشرفت و روشن گری ریشه ندارند ؛ بلکه از خشونت ، استثمار، محرومیت ، و از جنبه های کهن گرا ، خشن ، ثابت و سرکوب شده ی زندگی اجتماعی نیز مایه می گیرند . خیلی جای تعجب نیست که جوامع مدرن به طور روز افزون دستخوش آن چیزی می شوند که برایان ترنر Bryan Turner آن را نوستالوژی فراگیر نسبت به زمان های گذشته - اجتماع گم شده ، «روزهای خوش گذشته » می نامد .
به قلم : ابراهیم صفری
منبع : بازنگار