سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


سکوتی که ترانه می شود


سکوتی که ترانه می شود
داستان آن مجسمه‌ساز مشهور را به خاطر دارید که زمانی مجسمه‌ای ساخت و هر کس که آن مجسمه را دید فقط به زیبایی دستهای مجسمه اشاره کرد اما مجسمه‌ساز دستهای مجسمه را قطع کرد و وقتی دلیل رفتارش را پرسیدند گفت: برای من زیبایی مجسمه از زیبایی دستهای آن اهمیت بیشتری دارد. این حادثه در نمایش «در سایه‌سار ...» نیز به وقوع می‌پیوندد اما اگر داستان مجسمه داستان گروه نمایش باشد، دستهای مجسمه اشاره به کدام بخش نمایش است. دستهای مجسمه همان زیبایی شکل اجرایی نمایش است که بر کلیت اثر چیره می‌شود. این نکته را واشکافی می‌کنیم تا نکته‌ای در سایه ابهام قرار نگیرد و آنچه در پس پرده پنهان است پدیدار گردد.
نمایش با توجه به اینکه مضمون مذهبی دارد و به حوادث کربلا اشاره می‌کند، بسیار جذّاب و فرح‌بخش است. نمایش، بیش از آنکه باعث اندوه تماشاگر گردد و سبب شود تا او دربارة این حادثه لحظه‌ای فکر کند، لحظاتی سرگرم‌کننده را برای او فراهم می‌آورد. آیا نمایش فاقد ارزشهای هنری است؟ پاسخ ما به این سؤال منفی است.
نمایش «در سایه‌سار ...» بسیار زیبا و هنرمندانه اجرا می‌شود اما نمی‌تواند تأثیرات حسی و عقلایی را که می‌خواهد، در تماشاگر ایجاد کند. اما نه موضوع و نه ساختار نمایش «در سایه‌سار ...» هیچ کدام بر پایه این اندیشه، شکل نگرفته است که تماشاگر با دیدن اثر سرگرم شود اشتباه نکنید اثر در چاه اتراکسیون سقوط نمی‌کند. اما چرا ناخواسته در خلاف جهت اهداف خود می‌ایستد.
در نمایش «در سایه‌سار...» شخصیتهای نمایش، علاوه بر آنکه نقش خود را ایفا می‌کنند در نقش شخصیتهای اصلی رویداد کربلا نیز، قرار می‌گیرند و داستان زندگی آنها را نیز روایت می‌کنند. اما نحوة روایت در نمایش «در سایه‌سار ...» با نمایش آیینی تعزیه، متفاوت است و برای روشن شدن این موضوع، ما به بررسی این تفاوتها می‌پردازیم.
در نمایش تعزیه، هر فرد فقط یک نقش را می‌خواند و تعداد نقش‌خوانها با تعداد نقشها برابر است اما در نمایش «در سایه‌سار ...» موازنه‌ای میان نقشها و بازیگران برقرار نیست و تعداد نقشها از تعداد بازیگران، بیشتر است بنابراین بازیگران ناگزیرند به سرعت از نقشی به نقش دیگر بروند. این امر سبب می‌گردد تا کارگردان برای آنکه موازنة میان نقش و بازیگر را برقرار کند از بازیگران بخواهد تا زمان بازی را میان نقشهای مختلف تقسیم و هر نقشی را در زمانی اندک ایفا کنند تا این نقصان برطرف گردد و بازیگران بتوانند نقشهای متعددی را ایفا کنند. اما همین امر سبب می‌گردد تا تماشاگران در مدت زمان کمتری بتوانند نقشهای بازیگران را مشاهده کنند و بدین‌ترتیب، تمرکز و توجه تماشاگر بیش از آنکه به نقش باشد به بازیگر است و تماشاگر به جای آنکه به شخصیتهای نمایش بیندیشد به این نکته توجه می‌کند که چگونه بازیگر نقش را ایفا می‌کند. برای مثال: تماشاگر از دیدن شخصیت «شهلا»، تأثیر می‌پذیرد. زیرا او، هم یک شخصیت حقیقی است ـ شهلا یک زن است در گذشته زرتشتی بوده و اینک به دربار همسر یزید آمده است ـ و هم یک شخصیت تئاتری ـ شهلا می‌تواند به نقشهای بی‌جان در برابر دید تماشاگر زندگی ببخشدـ شهلا در نمایش خود نقشهای حضرت زینب (س)، یزید بن ‌معاویه و ... را با هنرمندی ایفا می‌کند. اما تماشاگر از دیدن حضرت زینب (س) متأثر نمی‌گردد زیرا او فقط یک نقش بی‌جان است که توسط دو بازیگر ـ شهلا و رفیعه ـ ایفا می‌شود و هویت مستقلی ندارد و حضور او بسته به اراده بازیگر است. بنابراین بازیگر ـ شهلاـ از نقش ـ حضرت زینب ـ اهمیت بیشتری می‌یابد. این شکل از روایت سبب می‌گردد تا تماشاگر به جای دیدن نقش، به بازیگر آن توجه کند.
این نحوة روایت، در تعزیه کاربردی ندارد. زیرا تماشاگر فقط در ابتدای تعزیه شاهد آن است که نقش‌خوانها قصد اجرای یک نمایش آیینی را دارند. اما زمانی که نمایش آغاز می‌گردد نقش‌خوانها به شکل متمرکز به نقشها می‌پردازند. بنابراین با گسترش نمایش، از اهمیت نقش‌خوان کاسته و به اهمیت نقشها افزوده می‌گردد. بنابراین زمانی که تماشاگر شاهد شهادت یک نقش‌خوان است و از شهادت او متأثر می‌شود به مرثیه می‌پردازد. اما این حادثه هرگز در نمایش «در سایه‌سار ...» به وقوع نمی‌پیوندد. بنابراین تماشاگر هرگز نمی‌تواند این نکته را دریابد که چرا همسر یزید از دیدن نمایش شهلا، تأثیر می‌پذیرد.
در نمایش «در سایه‌سار ...»، زنان نقش مردان را بازی می‌کنند و همین امر سبب می‌گردد تا بازی از شکل تلخ و واقعگرای خود، دور و ناخواسته به شکل مضحک و شیرین نزدیک شود و تماشاگر به جای ارتباط با اشخاص حقیقی از دیدن چهرة کاریکاتورگونه آنها لذّت ببرد.
در این هنگام، بازی بازیگران از خود نقش اهمیت بیشتری می‌یابد و نقشها نمی‌توانند تأثیر حقیقی خود را بر تماشاگر بگذارند. برای همین زمانی که تماشاگر مشاهده کند همسر یزید از دیدن نمایش تحت‌ تأثیر قرار می‌گیرد، شگفت‌زده می‌شود.
آیا همسر یزید نمی‌بیند که «شهلا»ی زیبارو، به تقلید چهره همسرش یزید، می‌پردازد و با شکل اغراق‌شده‌ای اخم می‌کند و با انداختن یک پارچه بر سرش ادای مردان را درمی‌آورد و با گاز زدن به یک سیب خیالی آن سیب را با لذّت می‌خورد؟ پس چرا همانند ما با دیدن این تصاویر نمی‌خندد؟ و برای این دختر بانمک، کف نمی‌زند؟ چرا تحت‌تأثیر گفتار او قرار می‌گیرد؟ آیا دیدن یک زن که رفتار مردان را تقلید می‌کند تأثیربرانگیز است؟ ما که چنین تصور نمی‌کنیم؟ اگر همسر یزید چنین می‌پندارد به دلیل آن است که او نمایش شهلا را نمی‌بیند بلکه همانند یک صندلی گوشه‌ای نشسته است و فقط فضای صحنه را اشغال می‌کند. در نمایش «در سایه‌سار ...» جذابی‍ّت نمایش تماشاگر را سرگرم می‌کند اما هدف نمایش نادیده گرفته می‌شود. برای توضیح بیشتر به صحنة دلقک اشاره می‌کنیم که به زیبایی اجرا می‌شود. اما متأسفانه وسیله هدف را تحت سیطره خود قرار می‌دهد.
در صحنة دلقک بازیگران به شکل نمایشی و غیرواقعی به نمایش دربار یزید می‌پردازند و صحنه‌ای را تجسم می‌کنند که دلقک دربار یزید به آزار زنان اسیر می‌پردازد. اما تماشاگر با دیدن این صحنه متأثر نمی‌شود. این نکته بسیار حائز اهمیت است و جای تأمل دارد.
در صحنة دلقک، فاعل حذف می‌گردد و ما شاهد یک شخصیت واقعی نیستیم که افرادی را مورد آزار قرار می‌دهد اما علاوه بر فاعل، مفعول ـ فردی که مورد آزار قرار می‌گیردـ از نمایش حذف می‌گردد و فعل آزار رساندن و خشونت تقلیل می‌یابد و ما شاهد آزار رساندن به شکل حقیقی آن نیستیم بلکه فقط شاهد نمایش مفرح آزار رساندن هستیم.
تماشاگر نمایش «در سایه‌سار ...» هم‌زمان نمایش شهلا را، هم می‌بینید اما برخلاف هند ـ همسر یزیدـ از دیدن نمایش متأثر نمی‌گردد. بلکه با انبساط خاطر برای گروه نمایش کف می‌زند و از سالن تماشاخانه بیرون می‌رود.
هومن نجفیان
منبع : سورۀ مهر


همچنین مشاهده کنید