پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
مجله ویستا
شوخی شعر

گاه در مواجهه با اشعار یک طنزسرا به اظهارنظرهایی برمیخوریم که اشعار او را نه طنز، بلکه فکاهی قلمداد میکنند و اصرار میورزند که اشعار او را به هنگام اطلاق، شعر فکاهی بنامند. برای بررسی دقیقتر این موضوع و اینکه این اشکال در مبحث عنوان بر اینگونه شعرها وارد است یانه، باید به نکتهای توجه کنیم.
وقتی با عنوان «شعر طنز» روبهرو میشویم، امکان دارد دو واژة «شعر» و «طنز» ما را به دو حیطة مجزّا وارد کنند و قبل از اینکه تعریف «شعر طنز» به دست آید، تعاریف مجزّای «شعر» و «طنز» ما را اندکی سردرگم کند. وقتی بحث «تعریف شعر» در میان است، بحث «نظم» نیز مطرح میشود. همچنین تا مبحث «تعریف طنز» به میان میآید، همسایگانِ آن نیز که عبارتند از: هزل، فکاهه و هجو سرزده سر میرسند و برای خود مصطبهای دست و پا میکنند و خوش مینشینند و برای خود تعاریفی قائل میشوند تا با همسایة فرهیختهشان طنز اشتباه نشوند!
بدینترتیب اگر بخواهیم تعاریف واژگان «شعر» و «طنز» را به نوعی در تعریف «شعر طنز» وارد کنیم، بالطبع با تلفیق آنها با زیرمجموعههایشان، با عناوین مختلفی روبهرو خواهیم شد و تعریف آنها و تعیین محدودة آنها مشکلافزا خواهد شد. عناوینی از قبیل: شعر فکاهی، نظم فکاهی، نظم طنز و...
اما قضیه به این پیچیدگی هم نیست. وقتی میگوییم «شعر» محدودة شعر و نظم را در نظر داریم و این شیوه دربارة طنز نیز صادق است که گاه به نمایندگی از دیگر انواع شوخطبعی ذکر میشود. اگرچه هجو و هزل و فکاهه تعریفات خود را دارند، بهتر است مبانی این تفکیک را بدون تعریف مجدد هریک از آنها، که نیازی به آن نیست و در منابع گوناگون به تفصیل آمده است بار دیگر نقّادانه بررسی کنیم. تقسیمبندیهایی که برای انواع شوخطبعی صورت پذیرفته است، بهخصوص در دوران معاصر، معمولاً جایگاه طنز را بسیار برتر از جایگاه هزل و هجو و فکاهه قرار داده است و یا طنز را برای زندگی انسان و تغییرات لازم در آن مثمرثمرتر دانسته است؛ اگرچه از منظری حق مطلب هم شاید همین باشد:
«طنز جراحیست و هجو سلاخی. هزل و شوخی و مطایبه بدون اینکه قصد ارزشگذاری داشته باشم یا بخواهم آنها را نفی کنم، زنگ تفریح زندگیست. طنز تعلیم و تدریس است. مبتنی بر هدف متعالی است. طنزنویسی ادای یک تکلیف اجتماعیست. طنز سیلی محکمیست که به صورت یک مسموم میزنند تا خوابش نبرد. هدف کمک به ادامة حیات اوست. مثل فشاریست که به سینة یک مغروق وارد میشود. چهبسا که دندههایش را هم بشکند، اما ریههایش را فعّال و حیاتش را تضمین میکند.» (صابری،کیومرث، روزنامة اطلاعات، شنبه ۲۲ مهر، ص ۶)
اما نکتهای که اینجا مطرح است آن است که در واقع امر، این تقسیمبندیها در آثار هیچگاه حدود و ثغور درستی پیدا نکردهاند و معمولاً درهمآمیخته شدهاند و به خاطر همین آمیختگی، نیرویی مضاعف یافتهاند. طنز اگر قرار باشد سیلی محکمی باشد، شاید نیازمند آن باشد که از همسایههای پرشروشورش «هجو» و «هزل» نیز مدد بگیرد! حتی گاه هدف طنز میتواند ادامة حیات کسی یا چیزی نباشد و تیر خلاصی بر آن کس یا چیز باشد، برای ادامة حیات دیگران؛ که در اینصورت باز محتاج زبانی گستاختر و بیپرواتر و آتشینتر خواهد بود. نمونههای بیشماری در نظم و نثر ادب فارسی میتوان یافت که این درهمآمیختگی را در آنها میتوان دید. میتوان طنزی یافت که در کنار هدف متعالی خود با هجو یا با هزل درهمآمیخته و دست بر قضا در رسیدن به مقصدش بسیار سریعتر عمل کرده است!
صرفنظر از این استدلال، این مسئله در تقسیمبندیهای قرون گذشته نیز نمود داشته است که حتی بدون توجه به تلفیق انواع شوخطبعیها با هم طنز را به نمایندگی از دیگر انواع شوخطبعی ذکر کنند:
«در قرن هشتم طنز اوج میگیرد و زبان طنز بر زبان هجو و هزل غلبه مییابد و طنز که نوع برتر در انواع سخنان طیبتآمیز است، به سبب خاصیّت اصلی آن که مصلحت جامعه است و نه مصلحت فرد، بر دیگر انواع سخن فکاهی رجحان مییابد و تداوم پیدا میکند. به طوریکه گاهی واژة طنز به معنای همة انواع سخنان مطایبهای به کار میرود و حتی محقّقانی هم که کتب ارزشمندی دربارة هر سه نوع سخن تألیف کردهاند فقط نام طنز را بر کتاب خود نهادهاند.» (دانشپژوه، منوچهر، تفنن ادبی، ص ۴۱۳)
حتی «در علم بدیع (= فن آرایش سخن) از هزل به معنای طنز با عنوان «هزل معتبر» یاد شده است. چنان که تفتازانی (۷۹۳ـ۷۲۲ هـ.ق.) مینویسد:
در نزد اهل بدیع «هزل معتبر» که از محسنات و زیباییهای معنوی شمرده میشود هزلیست که از آن ارادة جد نمایند، بدینصورت که مزاح و لطیفه و مطایبه ذکر شود، امّا در واقع مقصود از آن امری صحیح و جدی باشد.» (گروه معارف مرکز پژوهشهای صداوسیما، پژوهشی دربارة طنز، ص۲۸، به نقل از تفتازانی، مطوّل، چاپ سنگی تهران، بخش هزل ص ۷۱)
ملوین هلیتزر (Melvin helitzer) که از ارائهدهندگان روشهای مطایبهنویسیست و آثار گرانبهایی در این زمینه دارد، در یکی از کتابهایش ذیل عنوان «هزلپرداز سیاسی و اجتماعی» مینویسد:
«هزل بچّة بیسرپرست طنز است. هیچکس مسئولیّت آن را به عهده نمیگیرد و جایگاهش را مشخّص نمیکند. این قالب، درست مثل طنز شعاری، عمری به اندازة عمر مگس دارد و حتی یکی از مشهورترین الگوپردازان عرصة هزل یعنی مارت ساهل (Mort Sahl) عادت داشت که روزنامة لولهشدهای را با خود روی صحنه ببرد و هربار که روزنامه را میخواند، خبری را هزل کند و بعد دوباره آن را لوله کند و با آن مگسی را بکشد. انگار با پایان یافتن هر هزل، مگسی کشته میشود و عمر هزل با عمر مگس، برابر به نظر میرسد. هزل اهداف سیاسی و اجتماعی را نشانه میگیرد و به همین دلیل، برای مخاطبان گسترده و متنوع، بسیار بحثانگیز و حتی جنجالساز است.» (هلیتزر، ملوین، اسرار شوخینویسی، مترجم: ادارة کل پژوهشهای صداوسیما، ص۱۸۵)
میبینیم که در اینجا نیز هزل اهدافی چون طنز دارد و درواقع خود طنزیست که با هزل آمیخته شده است. آمیزش این نوعها با همدیگر گاه تا آنجا پیش میرود که تعریفات هم تحتالشّعاع قرار میگیرند و نتایج عجیب و غریبی به بار میآید؛ تا نویسندهای در تعریف هزل بنویسد:
«هزل انتقادی از پدیدههای گوناگون اجتماعی، در جامة شوخی و مسخرگی، همراه با نیش قلم و زخم زبان، با وضوح و صراحت بیشتر، آمیخته با ذوق و استعدادی که آن را از هجو و دشنام متمایز میکند.» (تنکابنی، فریدون، اندیشه و کلیشه، ص۴۹)
و آنگاه این لطیفه را از عبید، بهعنوان نمونهای از هزل بیان دارد:
«شیطان را پرسیدند که کدام طایفه را دوست داری، گفت: دلالان را. گفتند: چرا؟ گفت: از بهر آنکه من به سخن دروغ از ایشان خرسند بودم، ایشان سوگند دروغ نیز بدان افزودند.» (تنکابنی، فریدون، اندیشه و کلیشه، ص۵۶)
با توجه به مطالبی که ارائه شد معلوم میشود که بسیاری، طنز را به عنوان شاخصه و نمایندة انواع شوخطبعیها گرفتهاند. پس زمانی که از ترکیب «شعر طنز» استفاده میکنیم میتوانیم هزل و هجو و فکاهه را نیز پوشش دهیم؛ اگرچه در تعاریف محتوای این اشعار، همچنان میتوان هر یک از این انواع شوخطبعی را از هم جدا کرد و مثلاً گفت این شعر بار فکاهی دارد یا هزل و... (البته چنانکه رفت چهبسا در شوخطبعیهای منظوم و هدفمند و اصلاحگر که ما بر آن نام شعر طنز مینهیم، گاه رگههایی از هزل و هجو هم دیده شود.) ماحصل کلام اینکه به نظر میرسد که اطلاق «شعر طنز» بر شعرهای فکاهی و... ذنب لایغفر نباشد!
● لطیفة منظوم:
بسیاری از لطیفهها از حالت منثور به نظم کشیده میشوند و البته گاه این قضیه برعکس است. یعنی اصل لطیفه، منظوم بوده و بعد به نثر درآمده است (مانند برخی از لطایف عبید که ریشة آنها در نظم شاعران پیش از اوست.) برای ورود به این مقوله بهتر است نگاهی گذرا بر ساختار لطیفه داشته باشیم. لطیفهها معمولاً از دو بخش تشکیل میشوند، یا به عبارت بهتر فرم ساده یا گسترشیافتة دو بخش میباشند:
۱) زمینهچینی (Build up)
۲) نکتة اصلی (Punch- line)
خراسانیی را اسبی لاغر بود. گفتند: «چرا این را جو نمیدهی؟» گفت: «هرشب دهمن جو میخورد.» گفتند: «پس چرا اینچنین لاغر است؟»/ زمینهچینی
... گفت: «یک ماهه جوَش در نزد من به قرض است!»/ نکتة اصلی
(رسالة دلگشا، تصحیح: حلبی، علیاصغر، ص ۱۴۱)
آنچه باعث میشود یک لطیفه خندهدارتر و در نتیجه موفقتر عمل کند، زمینهچینی حسابشده است؛ به گونهای که در کنار زمینهچینی برای ضربة نهایی لطیفه، نکتة اصلی لطیفه را نیز لو ندهد. همانگونه که ذکر شد، گاه شعر طنز حالت منظوم یک لطیفه است و صد البته منظوم کردن یک لطیفه ظرائفی دارد. مهمتر از همه درک صحیح لطیفه و بهکاربردن درست زمینهچینی و نکتة اصلیست و بعد رعایت ایجاز آن. چهبسا شاعرانی که هنگام منظوم کردن یک لطیفه با درک نکردن نشانههای طنز در آن، نتیجة کارشان با شکست روبهرو شده است، یا در حالت دیگر به خاطر نداشتن قدرت شعری لازم برای روایت آن، هنگام به نظم کشیدن لطیفه، به دام اطناب افتادهاند و یک لطیفة دوخطّی را بیهیچ تمهید طنزآمیزی در بیست بیت روایت کردهاند! برای بررسی بیشتر تحولات یک لطیفه در این انتقالات، ذکر مثالهایی شاید مفید باشد.
این حکایت منظوم را از سنایی میخوانیم:
آن شنیدی که در حد مرداشت
بود مردی گدا وگاوی داشت
از قضا را وبای گاوان خاست
هرکه را پنج بود، چار بکاست
روستایی ز بیم درویشی
رفت تا بر قضا کند پیشی
بخرید آن حریص بیمایه
بدل گاو، خر ز همسایه
چون بر آمد ز بیم روزی بیست
از قضـا خر بمرد و گاو بزیست
سر برآورد از تحیّر و گفت
کای شناسای رازهای نهفت
هرچه گویم بوَد ز نسناسی
چون تو خر را ز گاو نشناسی!
عبید زاکانی این قصّه را از سنایی گرفته (حلبی، علیاصغر، طنز و شوخطبعی در ایران و جهان اسلام، ص ۵۲۱) در «رسالة دلگشا» به نثر میآورد، در حالیکه ساختار لطیفة او طنزآمیزتر شده است. چون زمینهچینی لطیفة عبید کاملتر و حسابشدهتر از کار درآمده است:
روستایی ماده گاوی داشت و ماده خری با کُرّه. خر بمرد. شیرِ گاو به کرهخر میداد و ایشان را شیر دیگر نبود و روستایی ملول شد و گفت: خدایا تو این کره خر را مرگی بده تا عیالانِ من شیرِ گاو بخورند. روز دیگر در پایگاه رفت. گاو را دید مرده. مردک را دود از سر برفت و گفت: خدایا من خر را گفتم. تو گاو از خر باز نمیشناسی؟ (رسالة دلگشا، تصحیح: علیاصغر حلبی، ص ۱۸۶)
خمیرمایة این لطیفه، قرنها بعد در شعری از پروین اعتصامی دوباره به نظم بازگشت و بهجرأت میتوان گفت که نشانههای طنز در مثنوی پروین جلوهای مضاعف یافت. پروین داستان را عوض کرده است، اما اصل شوخی همان است:
پیرمردی مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این دوا میخواستی، آنیک پزشک
این غذایش آه بود، آنیک سرشک
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم فقیر
شد روان و گفت: ای حی قدیر
گر تو پیش آری به فضل خویش دست
بر گشایی هر گره کایّام بست
میخرید این گندم ار یکجای کس
هم عسل زان میخریدم هم عدس
آن عدس در شوربا میریختم
وان عسل با آب میآمیختم
بس گره بگشودهای از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
بانگ بر زد کای خدای دادگر
چون تو دانایی نمیداند مگر
سالها نرد خدایی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند چو تو بیننده ای
کاین گره را برگشـاید بندهای؟
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هرچه در غربال دیدی بیختی
هم عسـل هم شوربا را ریختی
من تو را کی گفتم آخر، ای خدای
گـر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آن هم غلط...
(اعتصامی، پروین، دیوان اشعار، صص ۳۳۴ و ۳۳۵)
نکتة اصلی لطیفه که در شعر سنایی یک بیت و در لطیفة عبید نیز یک جمله است، در شعر پروین به گونههای مختلفی ارائه میشود. به عبارت دیگر پروین همان نکتة اصلی لطیفه را هربار از یک زاویه و هربار با بیانی متفاوت میگوید و هربار نیز در اوج طنزآمیزی. همین یک مثنوی و ساختارشناسی طنز آن کافیست که اعتراف کنیم اگر پروین تمایلی به حیطة طنز داشت بیشک یکی از بزرگترین طنزپردازان شعر فارسی محسوب میشد.
بهعنوان یک مثال دیگر لطیفهای از عبید را خواهیم خواند که در آن از علاقة تضاد استفاده شده است.اما قبل از آن، توضیح مختصری در این باره.
علاقة تضاد «به این معنی که واژهای را درست در معنی ضد آن به کار برند و مثلاً بهجای افتضاح بگویند: عالی، و به -جای بداقبالی بگویند: مژده؛ و یا به فرد ضعیف بی دست و پایی رستم دستان اطلاق کنند. تضاد کامل را قدما از مقولة شباهت محسوب کرده و به اینگونه مجاز، استعارة تهکّمیه یعنی استعارة ریشخند میگفتهاند. زیرا مجاز برای استهزا و سخره به کار میرود، چنانکه در قرآن مجید آمده است: فبشّرهم بعذابٍ الیمٍ. یعنی ای پیغمبر کافران را به عذاب سخت بشارت بده!» (شمیسا، سیروس، بیان و معانی، ص ۲۸) از راه استعاره نیز میتوان به «علاقة تضاد» رسید. «از فروع استعارة عنادیه، استعارة تهکّمیه است که در طنز به کار میرود. در این استعاره ربط بین مستعار له و مستعار منه، کمال تضاد است نه شباهت و بهتر است آن را مجاز به علاقة تضاد بخوانیم.
و از این قبیل است شعر سعدی:
الحق امنای مال ایتام
همچون تو حلالزاده باید
که در آن مراد از حلالزاده، حرامزاده است؛ چنانکه در بیت بعد گوید:
هرگز زن و مرد کفر و اسلام
نفس از تو پلیدتر نزاید»
(شمیسا، سیروس، بیان و معانی، صص ۷۰ و ۶۹)
علاقة تضاد بهکرّات در لطیفهها به کار میرود و حتی در نامگذاری شخصیتهای طنز نیز وارد میشود. بهعنوان مثال: یک شخصیت نمایشی رادیویی که بسیار خسیس است «دستودلباز» نامیده میشود. (برنامة طنز رادیویی «صبح جمعه با شما» در دهة شصت و هفتاد با اجرای مرحوم منوچهر نوذری)
و اما لطیفة عبید:
دزدی در خانة ابوبکر ربابی رفت. چندانکه جست، هیچ نیافت. چون به درخواست رفت، ابوبکر خندهای زد و تیزی رها کرد. دزد گفت: خوشخندهای مردک که خوش خانمان آگندهای داری!
(رسالة دلگشا، تصحیح: علیاکبر حلبی، ص ۹۹ ریشة این حکایت در «مصیبتنامه» عطّار است:
بود درویشی یکی خانهتهی
دزد در شد، یافت درویش آگهی
کرد بسیاری طلب تا هیچ هست
هیچ جز بادش نمیآمد به دست
کرد صد لاحول کار خویش را
خنده آمد زانسبب درویش را
دزد گفتش با چنین خانهی تهی
خنده چون میآیدت بس ابلهی
با چنین خانه که در عالم کم است
نیست جای خنده، جای ماتم است
(مصیبتنامة عطار، چاپ دکتر نورانی وصال، به نقل از: رسالة دلگشا، تصحیح: علیاکبر حلبی، پاورقی ص ۹۹)
با مقایسة لطیفة عبید با قصة منظوم عطار، کیمیاگری عبید مشخص میشود. در حکایت منظوم عطار هیچ نکتة طنزآمیزی وجود ندارد، اما در لطیفة عبید، استفاده از «علاقة تضاد» باعث ایجاد طنز شده است.
همانگونه که مشاهده شد، وقتی هنرمندی پای لطیفهای را از وادی نثر به وادی نظم میکشاند یا بالعکس آنچه باعث میشود نتیجة قابلقبولی به دست آید، توجه به ظرائف و آگاه بودن هنرمند از مباحث ساختارشناسانه و نشانهشناسی طنز است. مسئلهای که اگر به آن توجه نشود، توفیقی در این کار حاصل نخواهد شد.
مآخذ:
۱ـ اعتصامی، پروین، دیوان اشعار، تهران، انتشارات علمی، چاپ سوم، ۱۳۶۳
۲ـ تنکابنی، فریدون، اندیشه و کلیشه، تهران، نشر جهان کتاب، چاپ اول، ۱۳۵۷
۳ـ حلبی، علیاصغر، تاریخ طنز و شوخطبعی در ایران و جهان اسلامی، تهران، انتشارات بهبهانی، چاپ اول، ۱۳۷۷
۴ـ دانشپژوه، منوچهر، تفنّن ادبی در شعر فارسی، تهران، نشر طهوری، چاپ اول، ۱۳۸۱
۵ـ شمیسا، سیروس، بیان و معانی، تهران، انتشارات فردوس، چاپ چهارم، ۱۳۷۸
۶ـ عبید زاکانی، رسالة دلگشا، تصحیح علیاصغر حلبی، تهران، نشر اساطیر، چاپ اوّل، ۱۳۸۳
۷ـ هلیتزر، ملوین، اسرار شوخینویسی، ادارة کل پژوهشهای صداوسیما، ۱۳۸۰
۱ـ اعتصامی، پروین، دیوان اشعار، تهران، انتشارات علمی، چاپ سوم، ۱۳۶۳
۲ـ تنکابنی، فریدون، اندیشه و کلیشه، تهران، نشر جهان کتاب، چاپ اول، ۱۳۵۷
۳ـ حلبی، علیاصغر، تاریخ طنز و شوخطبعی در ایران و جهان اسلامی، تهران، انتشارات بهبهانی، چاپ اول، ۱۳۷۷
۴ـ دانشپژوه، منوچهر، تفنّن ادبی در شعر فارسی، تهران، نشر طهوری، چاپ اول، ۱۳۸۱
۵ـ شمیسا، سیروس، بیان و معانی، تهران، انتشارات فردوس، چاپ چهارم، ۱۳۷۸
۶ـ عبید زاکانی، رسالة دلگشا، تصحیح علیاصغر حلبی، تهران، نشر اساطیر، چاپ اوّل، ۱۳۸۳
۷ـ هلیتزر، ملوین، اسرار شوخینویسی، ادارة کل پژوهشهای صداوسیما، ۱۳۸۰
منبع : سورۀ مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست