چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
بوشوک، سگ نیمه باوفا!!
بوشوك سگ نسبتاً كودنی است كه همیشه در ركاب لوك حاضر است و خدمات كلی و جزیی را به هر جان كندنی است انجام میدهد. البته این سگ، كودن نیست بلكه نیمه كودن است ولی گاهی كارهایی میكند كه سگهای كالیو را هم در جیب خود جای میدهد! این كه بوشفك از كجا آمده و چگونه با لوك طرح دوستی ریخته، سوالی است كه هنوز پاسخ آن رانیافتهایم ولی همین قدر میدانیم كه گاهی آن هم شانسی، مایه نجات لوك میشود. او سگ تقریباً كم توقعی است.
شهر و زادگاه خود را رها كرده و صرفاً به دلیل علاقه و نه چیز دیگر، به دنبال جوانكی تنها (موسوم به لوك) به راه افتاده است. در هیچ یك از داستانهای موجود ندیدهایم كه لوك لااقل یك وعده غذای سیر به بوشوك بدهد. همیشه یك چیز مختصر و نیمه مفید نصیب بوشوك میشود كه آن هم اغلب به صورت سرپایی صرف میشود. با این همه بوشوك همیشه راضی و خرسند، به دنبال لوك روان است و خواهان دوستی با اوست.
تنها در یكی از ماجراهای لوك، بوشوك باوفا با سگ ماده خوش تیپی روبهرو میشود كه به ناچار، از روی غریزه، لوك را رها میكند و به دنبال او راه میافتد… البته چیز زیادی عایدش نمیشود. ظاهراً آن سگ مؤنث، وابسته به یك خانواده اشرافی است و برای همین بوشوك پس از مدتی دست از پا درازتر به آغوش دوست خود (یعنی لوك) باز میگردد و سعی میكند تا آنجا كه میتواند در كنار او باقی بماند.
زندگی بوشوك مثل زندگی لوك كمی غمانگیز به نظر میرسد. از این صحرا به آن صحرا یا از این بیابان به آن بیابان! از این معدن به آن معدن! و خلاصه بدین سان میگذرد عمر گران! با این همه بوشوك به ندرت نا خرسندی خود را ابراز داشته است و همیشه خود را راضی و سپاسگزار نشان داده است. به خصوص آن هنگام كه لوك دردل شبهای مهتابی، خوراك لوبیا میپزد و در زیر نور مهتاب به نواختن گیتار میپردازد.
در آن لحظات، دیگر خبری از دالتونها و دردسرهایشان احساس نمیشود. لوك در حالت نیم خیز به زین اسب خود تكیه داده و در حالی كه پَرِكاهی لای دندان دارد به خواندن ترانه معروف «عشق داغ در آریزونا» میپردازد. در آن هنگام بوشوك آرام در گوشهای دراز كشیده و از سوختن هیزمهای خُشك لذت میبرد. بیانصافی است اگر از نوازشهای پاره وقت لوك یادی به میان نیاوریم. او با تمام مشغلههای خود، گاه و بیگاه دست نوازش بر سر بوشوك میكشد و از فداكاریهای او بدین وسیله سپاسگزاری میكند.
بوشوك هم همین طور به فكر تلافی محبتهای لوك بوده و هر چند وقت یك بار، دسته گلهایی را به آب میدهد كه بعضی از آنها براساس قانون احتمالات، درست از آب در میآیند و كمی تا قسمتی از مشكلات لوك را برطرف میكنند! به همان اندازه كه لوك دنبال دالتونهاست، بوشوك هم به دنبال استخوانهاست.
البته استخوانهای تازه به ندرت نصیب او میشوند. ولی او همچون لوك از جستوجو خسته نمیشود و مدام در پی گمشدهٔ خود است. بوشوك متأسفانه از لوبیا چندان خوشش نمیآید و گرنه می توانست هر بعدازظهر میهمان لوك باشد. از آن گذشته، میانه خوبی هم با یونجه و سبزیجات ندارد… كه لااقل بگوییم بیاید و همسفرهٔ جالی (اسب لوك) شود. این است كه بوشوك از این نظر خود را همواره تنها احساس میكند.
او در یكی از رویاهایش، خواب میبیند كه در حال باز كردن یك قوطی كنسرو استخوان! است، این دیگر واقعاً مضحك است، ولی اگر همچو پدیدهای صورت واقعی به خود میگرفت، احتمالاً بوشوك، لوك را رها میكرد و در یك سوپر ماركت، كاری برای خود دست و پا میكرد.!
منبع : پیلبان انیمیشن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست