|
دزد آب گران مىخورد
|
|
دزد از خانهٔ مفلس خجل آيد بيرون ٭
|
|
|
نظير: سگ از دکّان آهنگر چه خواهد برد؟
|
|
|
|
٭ دلير آمد پى دزديدن دل هيچ نيافت
|
........................(قاسم جوينى)
|
|
دزد از دزدى فلانى مىشود
|
ذرّه ذرّه پشم قالى مىشود!
|
|
دزد اگر خرقهٔ زاهد ببرد مغبون است٭
|
|
|
|
٭..........................
|
صرفه با اوست که آسوده سبکبارانند (يغما جندقى)
|
|
دزدان بازار آشفته دوست دارند (سَمَک عيّار)
|
|
|
رک: دزد بازار آشفته مىخواهد
|
|
دزد بازار آشفته مىخواهد
|
|
|
نظير:
|
|
|
آب را گلآلود مىکند ماهى بگيرد
|
|
|
ـ دزدان بازار آشفته دوست دارند (سَمَک عيّار)
|
|
دزد باش و آدم باش
|
|
|
صورت ديگرى است از 'دزد باش و مرد باش' رجوع به اين مَثَل شود
|
|
دزد باش و مرد باش
|
|
|
نظير: راه بزن امّا راه خدا را هم ببين
|
|
دزد به دزد که مىرسد چماق خود را مىدزدد
|
|
|
نظير:
|
|
|
کولى کولى را مىبيند چوبش را زمين مىاندازد
|
|
|
ـ حمّامى به حمّامى مىرسد صندوق مىبوسد
|
|
|
ـ سگ که به سگ مىرسد دُمش را تکان مىدهد
|
|
دزد به دزد مىزند، حرامى به هر دو
|
|
|
نظير:
|
|
|
دو نفر دزد زرى دزديدند
|
سر تقسيم بههم جنگيدند
|
|
|
آن دو بودند چو گرم زد و خورد
|
سومى آمد و زر را زد و برد (ايرج ميرزا؟)
|
|
|
خوشا دزدى که از دزدى بدزدد
|
|
|
ـ ز بُزدزدان بُزى دزديده دزدي!
|
|
|
ـ چه برکت بوَد در ميان دو سارق؟ (وطواط)
|
|
دزد به دزد مىزند خدا خندهاش مىگيرد
|
|
|
رک: دزد به دزد مىزند، حرامى به هر دو
|
|
دزد به يک راه مىرود صاحب مال به هزار راه (از جامعالتمثيل)
|
|
|
نظير: دزد راهى مىرود و صاحب کالا راهى
|
|
دزد پررو يقهٔ صاحبخانه را مىچسبد
|
|
دزد چون شحنه شود امن کند عالم را٭
|
|
|
نظير: چو چيز خويش در دزدان سپارى
|
از ايشان بيش يابى استوارى (اسعد گرگانى)
|
|
|
|
٭ مىکند کار خرد نفس چو گرديد مطيع
|
.......................... (صائب)
|
|
دزد حاضر و بُز حاضر
|
|
|
مدعى و مدعى عليه هر دو حاضرند و داورى در قضيه براى کشف حقيقت آسان است
|
|
دزدِ دانا مىکُشد اول چراغ خانه را٭
|
|
|
|
٭ عشق اگر آيد بَرَد اول دل فرزانه را
|
........................ (زينبالنساء)
|
|
دزد دزد است و گر جامهٔ قاضى دارد٭
|
|
|
|
٭ناکس است آنکه به دُرّاعه و دستار کس است
|
............................. (سعدى)
|
|
دزد دزد را که مىبيند چماقش را مىدزدد
|
|
|
رک: کولى کولى را مىبيند چوبش را زمين مىاندازد
|
|
دزد را شاهدزد مىگيرد
|
|
|
رک: شغال بيشهٔ مازندران را
|
نگيرد جز سگ مازندرانى
|
|
دزد رحمت نکند، دزد که ديده است رحيم؟
|
|
دزد مشتاقتر از صاحب مال است به مال
|
|
دزد مىگويد: يا علي! صاحب مال هم مىگويد: يا علي!
|
|
دزدِ نادان به کاهدان مىزند (يا: دزد ناشى به کاهدان مىزند)
|
|
دزدِ نگرفته پادشاه است (يا: دزد نگرفته سلطان است)
|
|
|
نظير: دزد نگرفته سلطان است و پس از گرفتارى گريان
|
|
|
تمثّل: گفتم صنما به زلف هندو
|
دل بردى و عالمى گواه است
|
|
|
گفتا: دل خويشتن نگهدار
|
دزد نگرفته پادشاه است (يغماى جندقى)
|
|
دزد نگرفته سلطان است و پس از گرفتارى گريان (از جامعالتمثيل)
|
|
|
نظير: دردِ نگرفته پاشاه است
|
|
دزد هرگز در کمين کلبهٔ درويش نيست (صائب)
|
|
|
رک: دارنده مباش از بلاها رستى
|
|
دزد هم در امانت خيانت نمىکند
|
|
|
نظير:
|
|
|
خاک هم به امانت خيانت نمىکند
|
|
|
ـ در امانت خيانت کردن کار ناکسان است (سَمَک عيّار)
|
|
|
ـ امانتدار شريک مال مردم است
|
|
دزدى که آخر شب مىزند بگذار سر شب بزند!
|
|
|
نظير: خروسى را که شغال صبح ببرد بگذار سرِ شب ببرد
|
|
دزدى که نسيم٭ را بدزدد دزد است٭٭
|
|
|
نظير: خوشا دزدى که از دزدى بدزدد
|
|
|
|
٭ مقصود از 'نسيم' 'مهتر نسيم عيّار' قهرمان معروف کتاب اسکندرنامه منثور است
|
|
|
|
٭٭................................
|
از کعبه گليم را بدزدد دزد است
|
|
دژمتر بوَد شير دنداننماى (اديب پيشاورى)
|