|
|
هرگاه فردى به شيوهاى بىتفاوت نقشى را انجام دهد، اين حالت وى را دلزدگى از نقش مىگويند. اين حالت زمانى رخ مىدهد که نقشى در زندگى يک فرد اولويت چندانى نداشته باشد. در اين حالت، شخص به جاى آنکه نقش خود را با جان و دل انجام دهد، تنها براى آنکه ناچار و ملزم به ايفاء آن است، آن نقش را بازى مىکند. اجراء يک چنين نقشى غالباً با فشارهاى روانى همراه است، مگر آنکه شخص اولويتهاى خود را تغيير دهد و درنتيجه، براى نقش خود معناى مثبتترى قائل شود.
|
|
مثال:
|
فرض کنيد زنى دو فرزند دارد و در حين ادامهٔ تحصيل در دانشگاه، يک شغل نيمه وقت نيز دارد. اين زن نقشهاى گوناگونى را بايد انجام دهد. اگر شغل نيمه وقت اين زن بستهبندى هدايا در يک فروشگاه باشد، بعيد است که براى اين کار وى چندان ارزشى قائل شود. اين نقش در مقايسه با نقشهاى ديگر وى - مادرى و دانشجوئى - چندان اولويتى ندارد. او از نظر عاطفى نسبت به کار بستهبندى احساس بىتفاوتى مىکند، بهويژه اگر بچه وى در خانه مريض مانده باشد يا زمان امتحانات او فرا رسيده باشد. اگر همين موقعيت همچنان ادامه يابد و اولويتهاى او نيز تغيير نکنند، به احتمال زياد دچار فشار روانى مىشود و سرانجام کار وى به جائى مىکشد که کار بستهبندى را بدون هرگونه علاقهاى انجام مىدهد.
|
|
|
گاه يک فرد براى آن در اجراء نقش خود دچار اشکال مىشود که در هنگام ايفاء نقش با الزامها و چشمداشتهاى متناقضى روبرو مىشود؛ فشار نقش، بههمين وضعيت اطلاق مىشود اين تناقضها زمانى پديد مىآيند که شرکاء نقش يک شخص چشمداشتهاى متفاوتى از او داشته باشند، يا يک فرد منزلتى را در اختيار داشته باشد که مستلزم يک رشته الگوهاى رفتارى متفاوت باشد؛ الگوهائى که گهگاه با همديگر تناقض پيدا مىکنند.
|
|
مثال:
|
از سرمربى يک تيم فوتبال معروف انتظار مىرود که با بازيکنان و مربيان روابط خوبى داشته باشد، ولى در ضمن، سياستهاى سرمربيگرى خود را نيز با قدرت اجراء کند. داشتن يک رابطهٔ دوستانه و در ضمن، اعمال انضباط و قاطعيت در مديريت، مىتواند با فشار نقش همراه باشد.
|
|
|
در يک جامعهٔ صنعتى شهري، يک فرد ممکن است نقشهاى گوناگونى را همزمان انجام دهد و براى همين، با تقاضاهاى متناقضى روبرو شود. شخصى که در چنين وضعيتى قرار مىگيرد، ممکن است نتواند نقش خود را ايفاء کند. گرچه امکان دارد که شخصى هم در اجراء نقش انتسابى و هم در ايفاء نقش اکتسابى ناموفق گردد، اما معمولاً آدمها از عهده اجراء نقش اکتسابى خود برنمىآيند. گذشته از افرادى که نمىتوانند به منزلت معينى دست يابند و از اين رو نقشى ندارند که انجام دهند، هستند اشخاصى که منزلت دلخواه خود را بهدست مىآورند ولى در اجراء نقش مربوط به آن منزلت، ناکام مىمانند.
|
|
مثال:
|
وکيلى که عملکرد مطلوبى ندارد و در دادگاه احساس توانائى نمىکند، ممکن است چنين احساس کند که در ايفاء نقش خود ناتوان مانده است. و يا دندانپزشکى که تنها از عهدهٔ کارهاى سادهٔ حرفهٔ خود برمىآيد و براى کارهاى پيچيدهتر بيماران خود را پيش دندانپزشکان کارکشتهتر مىفرستد، ممکن است يک چنين ناتوانى را احساس کند.
|
|
|
فردى که نقش يا نقشهائى را در اختيار داشته باشد که آن نقشها چشمداشتهاى رفتارى متناقض يا متعارضى را ايجاب کنند، احتمال دارد که دچار تعارض نقش شود. در جامعهٔ صنعتى نوين که شاخص آن عضويت در گروههاى گوناگون است، از بيشتر افراد انتظار مىرود که به الزامهاى بيش از يک نقش تن در دهند. احتمال زياد مىرود که اين نقشها با يکديگر در تناقض باشند و درنتيجه، فرد را دچار يک حالت بىسامانى کنند. همچنين احتمال دارد که شخص حتى در اجراء يک نقش، دچار تعارض شود.
|
|
مثال:
|
از استادان دانشگاه انتظار مىرود که وقت و توان بسيارى را به دانشجويان اختصاص دهند، براى آنها درس تهيه کنند و بعد از کلاس با آنها در تماس باشند. اما براى آنکه به مدارج علمى بالاتر ارتقاء يابند، بايد به تحقيق و انتشار آثار علمى بپردازند، در کميتههاى دانشگاهى حضور يابند و بخشى از وقت آزاد خود را به سازمانهاى اجتماعى دانشگاهى اختصاص دهند. با توجه به اينکه در شبانهروز بيست و چهار ساعت وقت بيشتر نداريم، گهگاه در ايفاء نقش يک استاد، پيدا کردن مناسبترين اولويتها براى ما مشکل مىشود.
|
|
|
فردى که مسئوليتهاى يک منزلت معين را عهدهدار مىشود، رشتهٔ پيچيدهاى از نقشها را به گردن مىگيرد که با آن منزلت عجين و همراه هستند. مفهوم مجموعهٔ نقش، به روابطى اطلاق مىشود که شخص در هنگام ايفاء نقشهاى گوناگون مرتبط به يک منزلت خاص، با افراد ديگرى که در تماس با آنها قرار مىگيرد برقرار مىکند.
|
|
مثال:
|
مجموعهٔ نقش يک وکيل حقوقي، به روابطى اطلاق مىشود که او با همکاران، قضات، مجريان قانون، منشىها، پليس دادگاه و ديگر کارکنان قضائى برقرار مىکند. با آنکه اين کار وقت او را مىگيرد، او بايد بکوشد تا تماس خود را با همهٔ اين افراد حفظ کند و رضايت آنها را بهدست آورد.
|
|
|
فردى که آگاهانه مىکوشد نقش خود را بهگونهاى انجام دهد تا ديگران را تحت تأثير قرار دهد، به ايفاء نقش نمايشى دست مىزند. شخصى که نقش خود را بهگونهٔ نمايشى انجام مىدهد، در تماس با ديگران طورى عمل مىکند که گوئى ديگران تماشاگر صحنهٔ ايفاء نقش او هستند. اگر فردى آگاهانه کوشيده باشد تصوير دلخواهى را از خود در ذهن ديگران نقش کند و مخاطبان او يک چنين تصويرى را از او پيدا کنند، آنگاه مىتوان گفت او به هدف ايفاء نقش نمايشى خود دست يافته است.
|
|
مثال:
|
هريک از ماها در فعاليتهاى روزانهٔ خود، گهگاه بهگونهاى ايفاء نقش مىکنيم که، ديگرانى را که نظارهگر فعاليتهاى ما هستند، تحتتأثير قرار مىدهيم. فوتباليستى که به حرکات نمايشى اضافى با توپ مبادرت مىورزد و استادى که سخنرانى پرشورى سر کلاس مىکند و کارمندى که با حرکات ادارى اضافى اهميت کار خود را به رخ ارباب رجوع مىکشد، همه نمونههاى ايفاء نقش نمايشى بهشمار مىآيند.
|
|
|
براى آنکه شخصى نقشى را به درستى ايفاء کند، بايد شخصيتى را دارا باشد که براى ايفاء آن نقش متناسب باشد. بسيارى از افراد ممکن است آن نوع شخصيتى را که براى ايفاء درست يک نقش لازم است، نداشته باشند.
|
|
بيشتر افراد در ايفاء نقش انتسابى خود که بخشى از زندگى آنها از بدو تولد بوده است، چندان مشکلى ندارند. اما نقشهاى اکتسابى معمولاً پس از شکلگيرى شخصيت افراد به آنها واگذار مىشوند؛ براى همين، براى برخى افراد سازگارىهاى لازم براى ايفاء درست يک نقش، ممکن است دشوار باشد.
|
|
مثال:
|
شخصى که نقش مشاور را برعهده مىگيرد، بايد واقعبين، خونگرم و بافهم باشد. اگر شخصى که اين نقش را بازى مىکند، بىتفاوت، دستپاچه، متعصب و ديرجوش باشد، به احتمال زياد نمىتواند به درستى نقش خود را ايفاء کند.
|