دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

کودک تیزهوش، چرا گاهی تن به آموزش نمی‌دهد؟


جام‌جم: امروزه ميليون‌ها كودك كه هيچ گونه ناتواني جدي در يادگيري ندارند يا كودكان بالاي متوسط يا حتي تيزهوشاني كه مهارت‌هاي هوشي ويژه‌اي دارند، نتوانسته‌اند به اندازه ظرفيت‌هاي خود عمل كنند و خود را آنچنان كه شايسته است، نشان دهند.

در حالي كه ظرفيت‌هاي واقعي اين بچه‌ها براي معلمان و والدينشان بسيار روشن است. آنها ممكن است خيلي خلاق يا از هوش كلامي، هوش رياضي يا استعداد بسيار بالاي ديگري برخوردار باشند، ولي با وجود اين نمي‌توانند در مدرسه بخوبي ايفاي نقش كنند. اينها همان كودكان باهوشي هستند كه از سندرم كم‌آموزي رنج مي‌برند و آنها را بچه‌هاي كم‌آموز مي‌نامند. اين باهوش‌هاي كم‌آموز را در همه جا مي‌توان ديد، در خانواده‌ها و همه كلاس‌ها. آنها منابع آموزشي و تلاش‌هاي صبورانه بهترين معلمان را هدر مي‌دهند و به طرزي استادانه، خانواده خود را با بحران روبه‌رو مي‌كنند.

براستي سندرم كم‌آموزي چيست؟ چه چيزي عامل آن است؟ تاكنون هيچ ژن و هيچ توضيح زيستي عصب شناختي براي آن پيدا نشده است و هنوز علت خاصي براي كم‌آموزي كودكان توانمند وجود ندارد و تنها به نظر مي‌رسد اين گونه كودكان روند موفقيت را بدرستي نياموخته‌اند و ياد گرفته‌اند كه كمتر از ظرفيت خود موفق شوند. كودك باهوشي كه به درس گوش نمي‌دهد، خوب مطالعه نمي‌كند، خوب ياد نمي‌گيرد و تكاليف درسي‌اش را كامل انجام نمي‌دهد، براستي چگونه مي‌تواند از نظر تحصيلي موفق باشد؟

عده‌اي از كارشناسان وجود اين مشكلات را ناشي از تاثير تلويزيون، مسائل اقتصادي، فروپاشي پايه‌هاي خانواده، وجود كلاس‌هاي پرجمعيت در مدرسه، كمبود ساعات درس، كمبود كلاس و نبود انضباط كافي در مدارس مي‌دانند. بچه‌هاي كم‌آموز امروز، بچه‌هايي هستند كه ديروز آشكارا مي‌درخشيدند. اغلب آنها بچه‌هايي هستند كه در سن قبل از دبستان، از نظر كلامي، رشدي بسيار عالي داشته‌اند؛ ولي به دليل بروز برخي مشكلات، اشتياق آنها به يادگيري تغيير كرده است. ظهور اين مشكل در عده‌اي تدريجي و در عده‌اي ديگر يكباره و ناگهاني است. امروزه روانشناسان و مربيان تربيتي، درباره اصل ذاتي بودن و پرورش دادن هوش، ميزان دخالت توارث و محيط در توان شناختي و ذهني، بحث‌هاي پايان‌ناپذيري دارند؛ اما در ادبيات علوم تربيتي و روانشناسي، چيزي وجود ندارد كه حاكي از ارثي بودن كم‌آموزي باشد. در اين مورد كه چرا بيشتر بچه‌هايي كه آشكارا توانايي‌هاي خوبي دارند، قابليت‌هاي خود را در مدرسه بروز نمي‌دهند، نظريه خاص توارثي وجود ندارد. بنابراين در شناسايي علل كم‌آموزي بايد به رفتارهاي اكتسابي توجه كرد. بچه‌ها مي‌آموزند كه كم‌آموز باشند و اين عادت ممكن است خيلي زود و حتي قبل از ورودشان به مدرسه پيدا شود.

كم‌آموزي گاهي از طريق شرايط محيطي براي كودك در خانواده آغاز مي‌شود و در بعضي موارد، ريشه كم‌آموزي در رويكردهاي كلي پرورش كودك توسط والدين او نهفته است. عناصري كه قبل از سن دبستان، كودك را مستعد ابتلا به سندرم كم‌آموزي مي‌كنند، به چندين طبقه تقسيم مي‌شوند. اين عناصر محيطي شامل ناخواسته بودن كودك، بيش از حد مورد توجه قرار گرفتن او، مشكلات اوليه سلامت جسماني، ترتيب قرار گرفتن در ميان خواهران و برادران و مشكلات ويژه جسماني و تيزهوشي است. اين عوامل محيطي احتمال كم‌آموزي را افزايش مي‌دهد؛ اما هيچ‌يك از اين عوامل ضرورتا به كم‌آموزي منجر نمي‌شود.

كودك ناخواسته

كودك ناخواسته يا پذيرفته نشده احتمالا دچار مشكلات ناسازگاري عاطفي مي‌شود. تعداد زياد بچه‌هايي را كه از مادراني نوجوان متولد مي‌شوند يا پدراني دارند كه هنوز به پدر شدن فكر نمي‌كنند را نمي‌توان ناديده گرفت. وضعيت كودك، اغلب والدين كم‌سن را وادار مي‌كند رفتار مناسبي با كودك نداشته باشند. مشكلات ممكن است با فرياد زدن مداوم آغاز شود كه در اين شرايط براي آموزش كودك، انگيزه چنداني وجود ندارد. در واقع اين كودكان اگر محيط خوبي در مهدكودك يا نزد پدربزرگ و مادر بزرگشان بيابند، به موفقيت بيشتري مي‌رسند تا اين‌كه از نظر تربيتي در محيطي نامساعد، اما كنار والدين خود باشند.

كودك لوس (بيش از حد مورد توجه)

بندرت والديني پيدا مي‌شوند كه دوست ندارند به كودكشان بيش از حد توجه كنند. اگر چه گاه و بيگاه، عده‌اي پيشنهاد مي‌كنند كه والدين نبايد بچه‌هاي خود را با توجه زيادي كه به آنها مي‌كنند لوس بار بياورند، ولي اين مساله كه والدين چندان هم نگران ابراز محبت بسيار زياد خود نيستند، متداول‌تر است. گرچه محبت بيش از حد به تنهايي مضر نيست، ولي توجه مفرط مي‌تواند بعدها در بروز مشكلات عاطفي و عدم موفقيت كودك، خطرآفرين باشد.

مشكلات اوليه سلامت جسماني

آلرژي، آسم، نقص‌هاي مادرزادي و معلوليت‌هاي جسمي يا ذهني ممكن است منجر به نوعي ارتباط عاطفي قوي والدين يا يكي از آنها (معمولا مادر) با كودكان شود. اين مشكلات به طور بالقوه باعث كاهش رشد عزت نفس كودكان مي‌شوند. نيازهاي موقت اين دسته از كودكان ممكن است اجبارهايي براي والدين ايجاد كند كه ناچار شوند از علايق شخصي، اجتماعي، فكري يا شغلي خود چشمپوشي كنند تا بتوانند نيازهاي كودكان خود را برآورده سازند. به اين ترتيب بچه‌ها در سال‌هاي قبل از دبستان به موفقيتي كه ناشي از تلاش زياد و فداكاري بيش از حد والدين است، دست مي‌يابند، اما دير يا زود، بچه‌ها بايد از اين وابستگي جدا شوند، چرا كه ارتباط آنها با افراد ديگر شروع مي‌شود.

ترتيب خاص قرارگيري برادران و خواهران در خانواده

جايگاه كودك از نظر رتبه تولد و رقابت و چشم و همچشمي بين خواهران و برادران، تمامي بچه‌ها را تحت تاثير قرار مي‌دهد. مطالعات انجام شده نشان مي‌دهند ميان مكان قرارگيري كودك در خانواده از نظر تولد با نمرات بهره هوشي او و همين طور بين رتبه و موفقيت تحصيلي‌اش ارتباط وجود دارد. ترتيب‌هاي قرارگيري كه به طور غيرطبيعي به نظر مشكل‌آفرين هستند عبارتند از بچه‌هايي كه از نظر سني به هم نزديكند، خواهران يا برادران همجنس، خواهران و برادران بسيار تيزهوش، خانواده‌هاي پر بچه كه هميشه فرزندي بسيار كوچك دارند و خواهران و برادران كودكي كه مشكلات شديد جسمي يا ذهني دارد.

مشخصات كودكان كم‌آموز

اصولا كودكان كم‌آموز گرايش به بي‌نظمي دارند، اتلاف وقت مي‌كنند، تكاليفشان را يا فراموش كرده يا گم مي‌كنند، در طي روز با خيالبافي زندگي مي‌كنند، به خاطر حواس‌پرتي در كلاس به درس گوش نمي‌دهند، مرتب از پنجره كلاس بيرون را تماشا مي‌‌كنند يا دائم با بچه‌هاي ديگر صحبت مي‌كنند. آنها تنها در شرايطي به يادگيري مي‌پردازند كه درسشان مختصر باشد يا آن را در حالي كه روي تختخواب دراز كشيده و تلويزيون تماشا مي‌كنند يا به موزيك مورد علاقه خود گوش مي‌دهند، مطالعه مي‌كنند. بعضي از آنها، كند و كمال‌گرا هستند.

گرچه محبت بيش از حد به تنهايي مضر نيست، ولي توجه مفرط مي‌تواند بعدها در بروز مشكلات عاطفي و عدم موفقيت كودك خطرآفرين باشدتكاليفشان معمولا پر از اشتباهات ناشي از بي‌دقتي است. عده‌اي ديگر از كودكان كم‌آموز، تنها و غمگين هستند و به نظر مي‌رسد تمايلي به دوستي با ديگران ندارند. اين دسته از كودكان ممكن است اهل داد و بيداد، آه و ناله و شكوه و شكايت باشند يا همسالان خود را مورد آزار و اذيت قرار دهند. كودكان كم‌آموز، ولي بسيار خلاقي هم وجود دارند كه داراي تفكرات عجيب و غير عادي هستند و گاه عقايد غيرمعمول دارند كه بندرت آنها را بروز مي‌دهند. بچه‌هاي كم‌آموز، ناخودآگاه فريبكارند، اما فريبكاري در بعضي از آنها آشكارتر از عده‌اي ديگر است. آنها والدين خود را با زيركي وادار مي‌كنند تا بيشتر تكاليف مدرسه آنها را انجام دهند يا معلمان را طوري فريب مي‌دهند كه كمك بيشتري به آنها بكنند يا تكاليف كمتري به آنها بدهند. كودكان كم‌آموز، در واقع معتقدند حتي اگر نهايت تلاش و كوشش خود را بكنند، باز هم نمي‌توانند به اهداف خويش برسند. گاهي نيز اين كودكان باهوش آرزو دارند ميليونر يا فوتباليست و يا ورزشكاري حرفه‌اي و معروف شوند يا دوست دارند خواننده‌اي پرآوازه باشند و در تلاش براي رسيدن به اين اهداف افكاري عجيب دارند.

كودكان تيزهوش و كم‌آموزي

اصولا كودكان تيزهوش در برابر كم‌آموزي آسيب‌پذيرتر هستند كه اين مساله ريشه در وضعيت اوايل دوران كودكي آنان در خانه و تجارب آموزشي و مدرسه‌اي آنها دارد. مي‌توان گفت اغلب كودكان تيزهوش بدون توجه به زمينه اجتماعي اقتصادي خانواده آنان از توجه زياد حداقل يك بزرگسال در سال‌هاي اوليه زندگي برخوردار بوده‌اند كه اين روند بهبود تقويت اوليه همان خطراتي را كه ارتباط نزديك كودك و يكي از والدينش را دربردارد، به وجود خواهد آورد. مثلا كودك به ارتباط با يك بزرگسال بسيار وابسته شده يا به دليل اختيارات زيادي كه به وي داده مي‌شود، به كودكي بيش از حد قدرتمند مبدل خواهد شد. براي كودك تيزهوش خطراتي به مراتب بيشتر وجود دارد. اين‌گونه كودكان، دايره وسيع لغات، تفسيرهاي جذاب، استدلال‌هاي به ظاهر كامل، استعداد موسيقي و توانايي‌هاي ديگري دارند. اين ويژگي‌ها، جذابيت بيشتري در مقايسه با توجه خاص اطرافيان بزرگسال بر آنها دارند. والدين كودكان تيزهوش فكر مي‌كنند كودكان آنها به دليل تسلط بر گفتگو با بزرگ‌ترها، از هوش كامل و بلوغ فكري برخوردارند.

والدين، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، دوستان، معلمان و حتي غريبه‌ها، همواره توانايي‌هاي غيرمعمول اين گونه بچه‌‌ها را ستايش مي‌كنند و اين مساله موجب مي‌شود آنها نه‌تنها با تشويق ديگران احساس موفقيت كنند، بلكه پس از مدتي به اين تشويق‌ها عادت مي‌كنند. كودكان تيزهوش به مرور به سوي اين طرز تفكر منفي سوق داده مي‌شوند كه استعداد فوق‌العاده و شگفت‌آورشان آنقدر زياد است كه به آنها اجازه مي‌دهد نظام تحت اداره بزرگسالان را تغيير دهند. در هر صورت منابع خطر براي كودكان تيزهوش عبارتند از: عادت به توجه دائمي و برخورداري از قدرت بيش از اندازه. آنها به طور همزمان ممكن است ياد بگيرند. انتظار تحسين دائمي و آزادي در انتخاب نوع آموزش را داشته باشند. در واقع آنها زود پيشرفت كرده و در سال‌هاي آخر دبيرستان به دليل توجه خاص و قدرتي كه دارند، احساس مي‌كنند خلع سلاح شده و هيچ چيز باعث ارضاي خواسته‌هايشان نمي‌شود.

نقش والدين بر كم‌آموزي كودكان

بچه‌ها ممكن است با تقليد از والدين خود، كم‌آموزي را بياموزند. آنها ممكن است حتي در صورت برخورداري از والدين موفق، با تقليد و همانندسازي الگوها از ديگران، كم‌آموزي را در خود رشد دهند. تقليد ناخودآگاه بين سنين 2 تا 3 سالگي، طي فرآيندي رواني كه «تطبيق» يا «همانندسازي» ناميده مي‌شود، آغاز مي‌گردد. همچنين ازدواج‌هاي منجر به شكست يا خارج از عرف معمول جامعه كه موقعيتي را ايجاد مي‌‌كنند تا كودكي تنها با مادرش ارتباط نزديك داشته و رشد كند، كودك را به طرف سندرم كم‌آموزي سوق مي‌دهند چرا كه مادر در لحظه سخت زندگيش يعني جدايي ممكن است به طور موقت به اين نتيجه برسد كه بهتر است فرزندش تنها هدف اصلي زندگي او باشد و او خود را خداي نيازهاي كودكش مي‌‌كند و بدين ترتيب كم‌‌كم مانع رشد و تقويت قدرت ابتكار عمل در او خواهد شد. در آن دسته از ازدواج‌هايي هم كه آسيبي نديده‌اند ولي زوجين روش‌هاي متضادي دارند، ممكن است سندرم كم‌آموزي در بچه‌ها رشد كند. در اين گونه زندگي‌ها، گرچه پدر و مادرها وجود دارند، ولي ممكن است درباره همه مسائل با هم تضاد داشته باشند. در محيط زندگي اين‌گونه كودكان، نزاع دائمي بر سر قدرت، در واقع كودكي را كه در انتخاب يكي از آنها مردد است تحت فشار قرار مي‌دهند. طبيعت متضاد طلاق يا چنين زندگي‌هايي، كودكان را در هر سني دچار سندرم كم‌آموزي مي‌كند. وضعيت تحصيلي دانش‌آموزاني كه قبلا عالي بوده‌اند، در دوره پاياني دبيرستان ممكن است به يكباره تغيير كند. علت تغيير يادشده احتمالا اين است كه آنها ديگر نه مي‌خواهند والدينشان را خوشحال كنند و نه نگران خوشحال كردن پدر يا مادري هستند كه ديگر در كنارشان زندگي نمي‌كنند. طلاق، هم مي‌تواند باعث شتاب و تندي بيشتر الگوهاي كم‌آموزي شود و هم علامت اصلي كم‌آموزي باشد. مسووليت‌هاي مالي و شغلي بزرگسالان نيز اگرچه در نگاه اول نبايد به سندرم كم‌آموزي كودكان ربطي داشته باشد، ولي نقش مهمي در دادن پيام‌هاي مربوط به پذيرش مسووليت در مدرسه دارد. مدرسه، نظام و سازماني خاص دارد و اگر بچه‌ها به الگوي والدين خود بنگرند و طفره رفتن آنها را از كار و مسووليتشان ببينند، سعي مي‌كنند نظام قانونمند مدرسه خود را درهم بشكنند. دانش‌آموزان تيزهوشي وجود دارند كه در زمينه‌هاي مختلف موفق و خلاق هستند ولي در طفره رفتن از انجام تكاليفشان، تخصصي ويژه دارند.

مي‌توان گفت كم‌آموزي كودكان مجموعه‌اي از نشانه‌هاست. اگر كودكان بياموزند با محيط شخصي خويش ارتباط برقرار كنند، همانندسازي آنها با والدين توام با اعتدال خواهد بود. آنها اگر بياموزند ارتباطي توام با وابستگي مفرط داشته باشند، دچار كمبود اعتماد به نفس و كنترل شخصي خواهند شد و اگر بياموزند مدام به محيط اطرافشان مسلط باشند (كه اغلب يكي از صفات مشخصه كودكان باهوش است) فقط هنگام برتري داشتن و برخورداري از قدرت مي‌توانند كار خود را انجام دهند و به طور كلي مي‌توان گفت خانواده در اين ميان نقش بسيار موثر و مهمي دارد.

در آخر مي‌توان گفت كم‌آموزي به عنوان سندرم عدم موفقيت به طور وحشتناكي بر كودك و كل خانواده تاثير مي‌گذارد. دخالت‌هاي برنامه‌ريزي‌نشده معلمان، دوستان و مربيان يا ديگر افراد مهم كه در اطراف كودك كم‌آموز هستند، ممكن است بسرعت به شكل‌گيري اعتماد به نفس در او كمك كرده و يا روند آن را معكوس كند. اين افراد گاهي براي كودك حكم الگو را دارند، اما در بعضي موارد حمايت آنها شرايط را بحراني‌تر مي‌كند.

در تشويق كودكان، اگر مدام از واژه‌هايي نظير عالي، درخشان، نابغه، منحصر به فرد، باهوش‌ترين و فوق‌العاده استفاده شود، احتمال دارد وقتي به سن بلوغ و نوجواني مي‌رسند، اين نوع انتظارات ناممكن در آنها تثبيت شود. تشويق گاه و بيگاه، زيان‌آور نيست ولي خيلي از بچه‌ها به همين دليل تحت فشار انتظارات والدينشان قرار مي‌گيرند. شما به عنوان والدين مي‌توانيد از بروز مشكلاتي كه منجر به كم‌آموزي مي‌شوند، بدون وجود روانپزشك جلوگيري كرده يا روند آنها را معكوس كنيد و لازم است ابتدا سعي كنيد نوع كم‌آموزي را در كودكتان تشخيص دهيد. سپس، به اطراف و به الگوهاي مدرسه و خانه توجه كنيد. ممكن است كم‌آموزي او در يكي از اين دو مكان يا هر دوي آنها شكل گرفته باشد.

اگر بدانيد كودكان باهوش چرا نمره‌هاي بد مي‌گيرند، بهتر مي‌توانيد به آنها كمك كنيد و اگر والدين و معلمان با هم كار كنند، بسيار بهتر مي‌توانند نتيجه بگيرند.