چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
مجله ویستا

قصه قبل خواب، نقاش کوچولوها


شهرزاد:کوشا و نیوشا در یک مزرعه بزرگ بیرون شهر زندگی می‌کردند. یک روز تعطیل که آن‌ها از خواب بیدار شدند و شروع کردند به بازی ناگهان دیدند توی مزرعه چند قوطی پر از رنگ هست.

 

کوشا و نیوشا دوست داشتند با این رنگ‌ها نقاشی کنند. اما می‌دانستند باید اجازه بگیرند. به همین خاطر دست هم را گرفتند و شروع کردند به گشتن دنبال صاحب رنگ‌ها. ناگهان دیدند دو نقاش دارند دیوارها را رنگ می‌کنند. یکی از نقاش‌ها روی پله بود و نقاش دیگر سوار چیزی شبیه به تاب شده بود. کوشا و نیوشا گفتند: ما هم می‌توانیم با این رنگ‌ها نقاشی کنیم؟

 

یکی از نقاش‌ها از تاب پایین آمد. به هر کدام از بچه‌ها یک برس داد و گفت: اگر مامانتان اجازه بدهد و قول بدهید جایی را کثیف نکنید، می‌توانید در مزرعه را رنگ کنید. کوشا بیرون در را رنگ کند و نیوشا داخل آن را.

 

کوشا و نیوشا رفتند و از مامان اجازه گرفتند. مامان به هر کدام از آن‌ها یک لباس کهنه داد که اگر رنگی و کثیف شد اشکالی نداشته باشد. بچه‌ها برگشتند و با خوشحالی شروع کردند به کار.

 

وقتی کار نقاشی تمام شد، کوشا و نیوشا دست و صورتشان را با آب و صابون و تینری که نقاش‌ها داده بودند پاک کردند. بقیه رنگ‌ها را هم از روی زمین پاک کردند. بعد رفتند که کارشان را به نقاش‌ها نشان بدهند.

 

نیوشا داخل دیوار را نشان داد و گفت: من عاشق در قرمزم.

 

کوشا هم در را باز کرد و بیرون آن را نشان داد و گفت: من هم عاشق رنگ سبزم.