دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

اصول مدیریت و حکومت بر مردم بر اساس داستان قرآنی حضرت سلیمان و بلقیس مکه شهر سبا


اصول مدیریت و حکومت بر مردم بر اساس داستان قرآنی حضرت سلیمان و بلقیس مکه شهر سبا

با اندکی تامل در تاریخ حکومت ها می توان آنها را به دوسته کلی تقسیم کرد دسته اول حکومت
پیامبران و انسان های نیکو سرشت و دسته دوم حکومت های مستبد و خودکامه بین این دو نوع حکومت تفاوت هایی وجود دارد که باعث می شود حکومت دسته اول علی رغم اینکه مانند حکومت دسته دوم فنا پذیر است, اما همراه به نیکویی از آنها یاد می شود و سر مشقی برای دیگر حاکمان و حکومت ها می شوند

با اندکی تامل در تاریخ حکومت ها می توان آنها را به دوسته کلی تقسیم کرد.

▪ دسته اول حکومت پیامبران و انسان های نیکو سرشت

▪ دسته دوم حکومت های مستبد و خودکامه.

بین این دو نوع حکومت تفاوت هایی وجود دارد که باعث می شود حکومت دسته اول علی رغم اینکه مانند حکومت دسته دوم فنا پذیر است، اما همراه به نیکویی از آنها یاد می شود و سر مشقی برای دیگر حاکمان و حکومت ها می شوند.

حکومت اکثر فراعنه در مصر بر اساس زور گویی و برده کشی و فریبکاری بوده است.حکومت مغول ها علی رغم مدت زیاد و سرزمین های پهناوری که در اختیار داشته اند چون بر اساس تجاوز و خونریزی به وجود آمده بود از بین رفت و هرگز نام و نشان خوبی از آن ها باقی نماند.

در مقابل این دو مثال تاریخی حکومت ذوالقرنین (بنا به تعبیر بعضی از مفسرین و تاریخ دان ها همان کورش کبیر) چون بر اساس عدالت و آزادی بنا شده بود از آن تا ابد به نکویی یاد خواهد شد. همچنین حکومت حضرت سلیمان که در این مقاله به بررسی آن می پردازیم نیز از این دسته است. مثال های زیاد دیگری در تاریخ وجود دارد اما برای شروع بحث ما به زدن همین مثال ها بسنده می کنیم.

در قرآن کریم در سوره نمل داستان حضرت سلیمان و حکومت او بیان شده است. با دقت و تامل در این داستان می توان اصول حکومت داری و مدیریت بر اساس قوانین الهی و نظم کائنات و خصوصیات حاکم لایق را به خوبی درک کرد. قرآن با ظرافت خاص و زیبایی این روش ها و اصول را در گفتار حضرت سلیمان و بلقیس ملکه سبا بیان می کند .در ادامه این داستان به صورت خلاصه آورده شده است و در میان آن شماره هایی قرار داده شده است که در هنگام نتیجه گیری از داستان و فهمیدن اصول حکومت داری و مدیریت به آنها ارجاع داده می شود.

خلاصه داستان به صورت زیر است:

سلیمان نبی وارث حکومت پدرش حضرت داوود می شود و وقتی به حکومت قوم بنی اسراییل می رسد به مردم اعلام می کند که پروردگار به من زبان پرندگان آموخته است و هر گونه نعمتی را به من عطا کرده است و این از فضل پروردگار بر من بوده است. سپاهیان، وزرا و گروه مشورتی سلیمان را گروههایی از جن ها ، انسان ها ، و پرندگان تشکیل می دادند (۱). روزی سلیمان با لشکرش از محلی رد می شد که در آن جا لانه مورچه قرار داشت. یکی از مورچه ها به بقیه هشدار داد که وارد لانه شوید تا مبادا لشگر سلیمان شما را ندانسته پایمال کند (۲). سلیمان ازاین گفته مور خندید وگفت پروردگارا مرا توفیق شکر نعمت خود که به من و پدرم عطا کردی بده (۳) و مرا به عمل صالحی که تو بپسندی موفق بدار(۴) و مرا به لطف خود در صف بندگان شایسته ات داخل گردان (۵). در جلسه ای که حضرت سلیمان ترتیب داده بود(۶) متوجه می شود که هدهد نیست ومی گوید اگرغیبت او موجه نباشد(۷) اوراعذاب سختی می کنم (۸). هدهد می آید و می گویدکه من تو را به چیزی در جهان آگاه می کنم که از آن خبرنداری (۹) وبرایت ازسرزمین سبا خبر آورده ام(۱۰). درآنجابه جای خدا خورشید را می پرستند و شیطان اعمالشان را در نظرشان زیبا جلوه داده است. سلیمان گفت: باید تحقیق کنم ببینم راست می گویی یادروغ(۱۱). این نامه رابرای آن ها ببر و پاسخ آن رابیاور. هدهد نامه را به بلقیس می دهد و بلقیس میگوید از طرف بزرگی برای من نامه محترمی آورده شده است(۱۲). این نامه ازسلیمان است و عنوان آن بسم الله الرحمن الرحیم است. سلیمان از من خواسته است که بر او برتری مجویم و تسلیم خواسته او شوم. بلقیس به مشورت با بزرگان کشور می پردازد و می گوید من بدون مشورت با شما به هیچ کاری دست نزده ام (۱۳) مشاوران می گویند ما دارای سپاهی قوی هستیم و می توانیم با آنها بجنگیم اما اختیار با شماست که بجنگیم یا صلح کنیم(۱۴). بلقیس گفت که پادشاهان چون به دیاری حمله کنند آن را ویران می کنند و عزیز ترین اشخاص را ذلیل می سازند(۱۵).

من برای سلیمان هدیه ای می فرستم تا ببینم چه پاسخی می دهد(۱۶). وقتی فرستادگان بلقیس با هدیه به نزد سلیمان آمدند او ناراحت شد و گفت شما می خواهید با مال دنیا مرا مدد کنید و آنچه خدا به من داده است برتر از هدایای شماست(۱۷) با هدایایتان برگردید (۱۸). سلیمان رو به بارگاه می کند و می گوید کدامیک می توانید تخت بلقیس را برای من بیاورید عفریت گفت قبل از اینکه از جای خود بلند شوی برایت می آورم . فردی که علم کتاب می دانست گفت قبل از اینکه چشم بر هم بزنی می آورم و این کار را می کند(۱۹). سلیمان گفت این توانایی از فضل خدای من است تا مرا بیازماید که نعمتش را شکر می گویم یا کفران می کنم و هر کس شکر نعمت کند به نفع خودش کرده است(۲۰). کسانی که هدایا را آورده بودند بر می گردند و بلقیس را از این ماجرا آگاه می سازند .بلقیس تصمیم می گیرد خودش پیش سلیمان برود(۲۱). قبل از ورود ملکه سبا، سلیمان می گوید تخت بلقیس را در نظرش ناشناس گردانید تا ببینم او سریر خود را می شناسد یا نه (۲۲). بلقیس که آمد از او پرسیدند : آیا این سریر تو است؟ گفت : گویا همین است و ما قبل از این بدین امور دانا و تسلیم امر خدا بودیم (۲۳) بعد بلقیس را بردند تا بارگاه سلیمان را ببیند و با دیدن آن بسیار حیرت زده شد و از بس بارگاه سلیمان صفا و تلا لو داشت تصور کرد که آب است و لباس هایش را بالا زد تا خیس نشود .(۲۴) و گفت این قصری از آبگینه شفاف است وگفت بار الها من بر نفس خویش ستم کردم و با رسول تو سلیمان تسلیم فرمان خدا می شوم .

داستان در اینجا به پایان می رسد و اما نکاتی که از این داستان زیبا و عبرت آموز به دست می آید به شرح زیر است.

۱) در این قسمت اشاره می شود که در سپاهیان و گروه مشاوران و کلا کسانی که سلیمان را در اداره حکومت یاری می رساندند جن و انس و پرنده حضور داشتند. از اینجا دونکته مهم برداشت می شود :

الف) سلیمان اگر چه به وحی الهی متصل بود و می توانست از این طریق خودش در تمام امور بدون مشورت با کسی روش درست را انتخاب کند اما خواست الهی آن است که انسان بتواند با توجه به امکاناتی که خداوند در اختیار او قرار داده و با استفاده از عقل خودش بتواند حکومت عادلانه ای را ایجاد کند. گر چه این بدان معنی نیست که وحی ارزشی ندارد بلکه وحی و عقل باید به طور همزمان و به عنوان تکمیل کننده هم توسط پیامبر به کار برده شود. البته در دوره هایی که به وحی الهی دسترسی نیست انسان باید به عقل خودش رجوع کند و مسائل کوچک و بزرگ را با آن حل کند. ب) اینکه از تمامی قشرها در درباره سلیمان برای اداره مملکت حضور داشتند این نتیجه مهم حاصل می شود که در اداره کردن جامعه (از سطوح پایین تا بالا) باید از تمامی گروهای فعال و تاثیر گذار جامع استفاده کرد چرا که تک صدایی و ایجاد خفقان باعث فروپاشی حکومت می شود و اگر تنها از یک قشر در اداره حکومت حضور داشته باشند صداهای دیگر شنیده نمی شود

۲) به نظر من مورچه در این قسمت می تواند نماد انسانهای ضعیف و قشر آسیب پذیر جامعه (که ممکن است جمعیت زیادی هم باشند) باشد. سلیمان اگر چه لشگری عظیم داشت و از آسمان و زمین حمایت می شد اما از این قدرت برای زور گویی و آسیب زدن و برده کشی از قشر آسیب پذیر استفاده نمی کرد و رفتار و تصمیم گیری های حکومتی او به گونه ای بود که به قشر ضعیف جامعه آسیبی نرسد .در این جا دو نکته در مورد رفتار مورچه وجود دارد یکی اینکه مورچه قادر به شناختن سلیمان بوده است (با چه حسی خدا می داند) و دیگر اینکه می دانسته سلیمان ظالم نیست چون می گوید: "ندانسته شما را پایمال کند"

۳) حکومت وقدرت در دست سلیمان اررثی نبوده است که به اورسیده باشد بلکه مسئولیت سنگینی بوده که بردوش اوگذاشته شده بود. (قابل توجه حکومتهایی که سلطنتی هستند و قدرت را خونی می دانندکه فقط در رگ خاندان آن ها جاری است ونمی دانندکه این در واقع مسئولیت عظیمی است که بردوش آن ها می باشد)

۴) سلیمان علی رغم توانایی که داشت از خداوند می خواست تا او را در اداره مملکت موفق دارد و این نشان می دهدکه حاکمان ومدیران نباید علی رغم قدرتی که دارند به خود مغرور شوند بلکه باید تلاش کنند تا توفیق خدمت به مردم را حاصل کنند.

۵) قدرت وتوانایی که سلیمان داشت را بسیاری از انبیاء نداشتند ولی بااین حال او به خود مغرور نیست و از خداوند میخواهد که او را در صف بندگان شایسته قرار دهد. چون سلیمان کلمه صف را به کاربرده یعنی تعداد زیادی از افراد شایسته یعنی نداشتن غرور و اینکه خود را از بقیه برتر نمی داند حتی خود را در کنار آن ها می آورد. (قابل توجه حاکمانی که دور و برآن ها را افراد متملق وچاپلوس پرکرده اند وآن ها را با القاب مختلف صد امی زنند)

۶) سلیمان درامور مملکتی مشورت می کرد ونظر همه را می پرسید و از بین آن ها بهترین را انتخاب می کرد. پس بایددرامورمملکتی بابزرگان مشورت کرد نه اینکه ازروی خودخواهی فقط نظر خود را اعمال کرد.

۷) افرادی که مناصب حکومتی را در دست دارند باید همواره در محل خدمت خود سرساعت حضورداشته باشندچون از یک طرف مسئولیت زیادی بردوش آن ها است وازطرف دیگر رفتار آن ها مورد الگوسازی زیردستان است. پس نباید از افراد مریض و ناتوان که نمی توانند در محل کار خود به طورمنظم حضورداشته باشند دراداره مملکت استفاده کرد.

۸) هرگونه غیبت غیر موجه از محل کار و شانه خالی کردن از مسئولیت با مجازات سنگین همراه است. همان طورکه گفتیم مناصب حکومتی ازپایین ترین آن ها گرفته تا بالاترین به عنوان مسئولیتی است که بردوش افراد گذاشته شده است نه عنوانی که با آن مغرور شوند و خود را به رخ این وآن بکشانند. از اینجا می توان نکته دیگری را هم برداشت کرد و آن مسئله دو یا چند شغله بودن مدیران است. آیا یک مدیر می تواند به طور هم زمان در دو یا چند محل حضورداشته باشد و به اموررسیدگی کند؟ حضور در یک محل باعث غیبت ازمحل های دیگر می شود. پس چند شغله بودن با روح سرمشق های این داستان در تضاد است.

۹) هدهدبه سلیمان می گوید تو را از چیزی خبری می دهم که از آن آگاهی نداری. جلوتر اشاره شد که سلیمان اگرچه به وحی متصل بود ولی قرار نیست تمامی مسائل به او وحی شوند بلکه باید با استفاده از امکاناتی که خداوند در اختیار او قرارداده است و دادن مسئولیت به افراد مختلف و بهره گیری ازتوانایی آن ها (باتوجه به استعدادشان)، آن ها را در خلق سرنوشت خویش شریک سازد و این آن چیزی است که انسان را از فرشتگان متفاوت می سازد. نکته دیگری که در اینجا وجود دارد این است که سلیمان مسئولیت نامه رسانی را بر عهده اسب یا الاغ نگذاشته است بلکه آن را وظیفه یک پرنده می داند و این همان گماشتن افراد در مناصب مختلف باتوجه به استعدادها و صلاحیت های آن ها است.

۱۰) هدهد از سرزمین دیگری خبرآورده بود. درآن زمان سرزمین ها فاصله زیادی ازهم داشتند و حتی اگر نزدیک هم می بودند اتفاقاتی که در یک سرزمین رخ می داد بقیه را تحت تاثیر قرار نمی داد یا تاثیر آن کم بود ولی با این حال سلیمان افرادی را انتخاب کرده بود تا از رویدادهای سرزمین های دیگر برای او خبر بیاورند. این نشان می دهدکه حکومت همواره باید سعی کند از اوضاع و احوال جهان و اتفاقاتی که در کشورهای دیگر می افتد باخبر شود و درصورت لزوم تصمیمات لازم را در مورد آن هابگیرد. این قضیه امروزه با توجه به پیشرفت فناوری اطلاع رسانی واینکه اگر هرحادثه ای هرچندکوچک درکشور دیگری رخ دهد بقیه کشورها رانیز تحت تاثیر قرار می دهد اهمیت بیشتری می کند.

۱۱) سلیمان به حرف پرنده اعتماد داشت چون طبق غریزه خود عمل می کند و نمی تواند دروغ بگوید اما این روش سلیمان در امتحان کردن افراد منصوبش و اعتمادنکردن صددرصد به آن ها سرمشقی برای حاکمان است که باید همواره منصوبان خود را مورد امتحان قرار دهند و همواره رفتار وگفتار آن ها را تحت نظر داشته باشند.

۱۲) نیمی ازنکات مهم نهفته دراین داستان را از رفتار و گفتار بلقیس و شخصیت او می توان دریافت که شامل موارد زیر است:

الف) یک زن پادشاه یک کشور بوده است و بنابه دلایل زیادی می توان فهمیدکه پادشاهی او از روی لیاقتش بوده نه بازور و خونریزی یا استفاده ازخصوصیت زنانه اش. ازجمله این دلایل اینکه درتاریخ آمده است سرزمین سبا کشوری آباد و پیشرفته بوده و مسلما یک کشور آباد پادشاهی لایق می خواهد. این آباد بودن کشور را می توان از این قسمت داستان که مشاوران به بلقیس می گویند که ما ارتشی قوی و مجهزداریم نیز فهمید. علت دوم این است که بلقیس دراداره امورکشور بابزرگان و وزرای خودمشورت می کرده و مسلما ازخصوصیات یک پادشاه ظالم که با زور و تزویر به حکومت رسیده، مشاوره کردن با افراد دانا نیست. درنهایت نتیجه می گیریم که بلقیس با لیاقت خود به حکومت رسیده و در اداره حکومت و آبادانی سرزمین خود موفق بوده است .پس عقیده عده ای مبنی بر اینکه زن کم توان است و نباید در امور سیاسی واداره ی مملکت از آن ها استفاده کرد در این داستان رد شده است و حتی برعکس آن نیزثابت می گردد. ب)اینکه بلقیس تشخیص می دهدکه این نامه ازطرف فرد مهمی آورده شده است وبه پیام رسانی هدهدشک نمی کندخودگواه دیگری برلایق بودن اواست و اینکه فردعادی نبوده چون توانسته اهمیت نامه وبزرگی نویسنده آن راتشخیص دهد. درتاییدصحت این نکته از اشعار مولانا که بدین موضوع اشاره کرده است کمک می گیریم:

هدهدی نامه بیاورد و نشان از سلیمان چند حرفی با بیان

خواند او آن نکته های با شمول با حقارت ننگرید اندر رسول

چشم هدهد دیدو جان عنقاش دید حس چو کفی دید و دل دریاش دید

۱۳) همان طور که در قسمت قبلی اشاره کردیم بلقیس در اداره مملکت مشورت می کرده و از عقل جمعی پیروی می کرده است.

۱۴) مشاوران نظر خودرا می گویند ولی در نهایت به بلقیس می گویند این تو هستی که تصمیم آخر را می گیری .نکته مهمی که در این قسمت است آن است که یک نفر(حاکم یا رییس جمهور منتخب ) است که در مورد موضوعات تصمیم نهایی را می گیرد چون علی رغم این که باید در اداره مملکت مشورت کرد اما در نهایت یک نظر است که باید تصمیم بگیرد که چه کاری باید انجام شود این موضوع خصوصا در زمانهایی که اختلاف نظر بر سر موضوعی زیاد است یا تعداد مخالفان و مخالفان یک موضوع برابر است اهمیت خود را نشان می دهد.

۱۵) دونکته دراین حرف بلقیس نهفته است :الف)ازنشانه های حکومت های ظالم تجاوز به کشورهای دیگر است. این تجاوزدرزمان های قدیم به صورت فیزیکی بوده است وبالشکرکشی به غارت کشورهای دیگر می پرداختند و امروزه این موضوع خود راباجنگ های روانی، فرهنگی الکترونیکی و غیره ... علیه دیگر کشورهارا نشان می دهد .ب) بلقیس به زیبایی یکی از خصوصیت های حکومت های ظالم و فانی و متزلزل را یاد آوری می کند و آن این است که افراد نادان و بی لیاقت را به مناصب مهم و افراد لایق و دانشمند و حکیم را به کارهای پست می گمارند .

۱۶) این که بلقیس عجولانه تصمیم نمی گیرد و قصد حمله به سلیمان را اتخاذ نمی کند نیز نشان دهنده لیاقت پادشاهی او و این که حاکم لایق نباید از روی هوا و هوس و خشم خود تصمیم بگیرد و اگر حاکمان کشورهای دیگر حرفی زدند یا رفتاری از خود نشان دادند در مرحله اول باید با مذاکره واز در دوستی وارد شد.

۱۷) همان طور که گفته شد حاکمان لایق در مقابله با تهدیدات خارجی در مرحله اول از در دوستی وارد می شوند و علت آن هم همانطور که ذکر شد این است که اگر جنگی بین دو کشور صورت گیرد در واقع این مردمان عادی هستند که ضرر می کنندو کشور دست افراد نا لایق می افتد.حاکمان لایق و متدبری که مصالح جمعی را به مصالح فردی ترجیح می دهند تا جایی که ممکن است از تخاصم لفظی و عملی با دیگر کشورها پرهیز می کنند.

۱۸) سلیمان از پذیرفتن رشوه خودداری می کند و این هم یکی دیگر از خصوصیات سر دمداران و کلا مدیران لایق است .۱۹) سلیمان می توانست هدایا را از آن افراد بگیرد و در عین حال پیشنهاد آنها را رد کند ولی آنچه خداوند به او داده است را بالاتر و برتر از آن هدایا می داند. توجه کنید که با توجه به ثروتمند بودن کشور سبا هدایایی را هم که به عنوان پیش کش فرستاده بودند قاعدتا بسیار با ارزش بودند اما سلیمان گول آن را نمی خورد.این رفتار او به یاد آورنده این بیت از سعدی :

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

۲۰) همانطور که قبلا گفته شد حضور افراد برگزیده قشر های مختلف در اداره یک حکومت و استفاده از آرای آنها در اداره حکومت دارای اهمیت است .اهمیت این اصل در اینجا مشخص می شود. می بینیم دو نفر اعلام می کنند که می توانند تخت را بیاورند و در واقع فرق زیادی در کارآیی ندارند اما سلیمان کار را به کسی می سپارد که در زمان کمتری بتواند آن را انجام دهد.

۲۱) باز هم می بینیم که سلیمان قدرتی را که خدا در اختیار او قرار داده است یک هدیه نمی داند بلکه آن را مسئولیتی بزرگ بر دوش خود می بیند و شکر نعمتی که در اینجا به آن اشاره می کند در واقع به کار گیری درست از استعداد ها ،تواناییهاو ابزاری است که خداوند در اختیار عده ای قرار می دهد تا با آن به مردم و مملکت خویش خدمت کنند:

شکر نعمت نعمتت افزون کند

کفر نعمت از کفت بیرون کند

۲۲) بلقیس وقتی می بیند سلیمان هدایا را رد کرده است خشمگین نمی شود و از روی غرور و تعصب تصمیم نمی گیرد چرا؟ چون اختیار حکومتی در دست اوست و تصمیمی که می گیرد باید بر اساس عقل باشد نه احساسات زود گذر. اگر با حاکمی مستبد این رفتار می شد حتما به سلیمان حمله می کرد اما می بینیم که بلقیس غرور و منیت خود را به خاطر حفظ مملکت و مردمان خودش زیر پا می نهد و شخصا این خطر را به جان می خرد تا مستقیم به دیدار سلیمان برود.

۲۳) ناشناس کردن تخت بلقیس در نظر او چگونه صورت گرفته و این که دقیقا چه تغییری در تخت او داده اند برای من مشخص نیست . اما تعبیری که من از این کار دارم این است که سلیمان قصد داشته ببیند آیا بلقیس حاکمی شایسته است یا نه. به صورت نمادین هم می توان این گونه تفسیر کرد که می خواستند ببینند بلقیس اسیر هوا و هوس است و حاکمی ظاهر بین می باشد یا نه. بلقیس از این امتحان سر بلند بیرون می آید و این گواهی دیگر بر لایق بودن او است .

۲۴) از اینجا مشخص می شود که نسلهای پیشین شهر سبا یگانه پرست بوده اند ولی به دلایلی رویه خود را عوض کرده اند و به جای آن خورشید را می پرستیدند. اگر چه انوار هدایت الهی هنوز در وجود آنها زنده بوده و فقط رفتار آنها تغییر کرده است این نشان می دهد که حکومت ها و مردمان تحت امر آنها حتی اگر یگانه پرست و نیکو سرشت باشند باز هم امکان دارد از مسیر هدایت خارج شوند و تنها فرستادگان الهی و کسانی که به وحی متصل هستند قادرند حکومت ها را به شیوه ای الهی اداره کنند.

۲۵) قصر و بارگاه و تخت سلیمان بسیار تلا لو داشته و از شفافیت به آب شبیه بوده به طوری که بلقیس اشتباها برای این که خیس نشود لباس خود را بالا می زند . این قسمت نیز به نظر من نمادین است و شفافیت قصر او نشان از صداقت و شفافیت حاکمیتش دارد . در اینجا به مهمترین -خصوصیت یک حاکم اشاره می شود و آن صداقت است یعنی این که کار را فقط به خاطر خدا کردن یعنی حکومت به مردم فقط به خاطر خدمت به آنها که همان خدمت به خداست.

احسان اشرفی

نویسنده مقاله از شنیدن نظرات و پیشنهادات یا انتقادهای خوانندگان محترم خوشحال می شود.

با آرزوی ایجاد حکومت عدل الهی روی زمین.