شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
از تحصیل در آمریکا تا تصادف در شمال

● جشن تولد مرگ!
مرگ پایان زندگی نیست. حداقل یكتاپرستان از پیامبران الهی آموختند كه مرگ سرآغاز یك زندگی جاودانه و چون تولدی دوباره است. پس چرا ما از مرگ هراس داریم؟ عزراییل فرشتهای است از فرشتگان الهی، چون جبرییل و میكاییل و هر یك را وظیفهای مقرر شده از سوی خداوند خالق هستی.
ضربالمثلی است كه میگوید: بیش از طول عمر، عمق آن اهمیت دارد. خوب مردن و به سرای خاموشان سفر كردن، سعادتی است كه نصیب هر انسانی نمیشود. انسانهای خوشبخت آنهایی هستند كه مرگشان جمع كثیری را گریان میكند و برای آمرزش ایشان، بسیاری خدا را مخاطب خود قرار میدهند و خداوند كه رحمان و رحیم است و هیچ لذتی برای او از بخشش و عفو بندگانش مطلوبتر و جذابتر نیست. پس خوشا به حال آنها كه پس از مرگشان انسانهای بسیاری هستند كه برای ایشان فاتحهای بخوانند و طلب آمرزش كنند. راستی چه بسیار از دوستان، آشنایان و همكارانی كه میشناختیمشان و اكنون دیگر در بین ما نیستند. قبل از ادامه این مطلب بد نیست برای همه بزرگترها و چشمانتظارانی كه دستانشان از دنیا كوتاه است، فاتحهای بخوانیم. به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوند رحمان و رحیم.
ستایش مخصوص خداوندی است كه پروردگار جهانیان است. خداوندی كه بخشنده و بخشایشگر است... خداوندی كه مالك روز جزاست.
پروردگارا، تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم. ما را به راه راست هدایت كن. كسانی كه آنان را مشمول نعمت خود ساختی، نه كسانی كه بر آنان غضب كردهای و نه گمراهان...
بگو: خداوند، یكتا و یگانه است.خداوندی است كه همه نیازمندان قصد او میكنند. هرگز نزاد و زاده نشده. برای او هیچ گاه شبیه و مانندی نبوده است.
و اما هدهد، رویای شیرین دریا، كه از دره پر گل ایران سر برآورد و پروازكنان تا اوج خاطرات تلخ و شیرین جعبه جادو پرواز كرد. انگار زود به اوج رسید و دوست داشت همیشه در اوج بماند. <نرگس>، راوی دردهای خانوادههای زجر كشیده و قصهگوی این شبهای گرم تابستانی ایرانیان. وه! چه زود این هدهد شیرین سخن پرواز كرد و شاید این نقش آخر یعنی جشن تولد مرگ، برازندهترین نقش او بود. شاید شما هم با من هم عقیده باشید كه از ظاهر و باطن آدمها نمیتوان، بهشت و جهنم آنها را تشخیص داد. چه بسیار مدعیان بیخبر و چه بسیار بیخبران عامل به عمل! خلاصه هر چه كه باشد خداوند بنده محبوب بندگانش را در آتش نمیسوزاند و هنر زمینهای است برای تحول آفرینی در انسان، تغییر، یك گام به پیش برداشتن و پی بردن به اسرار هستی. از آنجا كه خدا زیباست و زیباییها را دوست دارد، اشرف مخلوقاتش نیز به هنر و هنرمند عشق میورزد.
نوشتن از پوپك گلدره برای شماره سالگرد انتشار و جشن تولد هشت سالگی یك مجله شاید كمی عجیب باشد. اما مگر مادر پوپك در مراسم در آغوش خاكسپاری او، به جای لباس سیاه، سپید نپوشیده بود؟ مگر مرگ در باور ما سرآغاز زندگی و جشن تولد زندگی جاودانه نیست؟ میگویند در مالزی یكی از زیباترین و هیجانانگیزترین مكانها برای بازدید توریستها، وادی خاموشان و سرای ابدی انسانهاست. راستی چرا اینقدر قبرستانهای ما معمولی و عادی است؟ چرا تا زنده هستیم حداقل یك درخت در سرای ابدیمان نمیكاریم؟ چرا؟ شاید به این خاطر كه اصولا به مرگ فكر نمیكنیم. به واقعیتی كه از رگ گردن به ما نزدیكتر و اگر انسان درستكاری باشیم از عسل شیرینتر است.
در هر صورت شاید انتخاب این سوژه برای سالگرد و نوشتن این چند سطر به مذاق بعضی از خوانندگانمان خوش نیاید، كه اگر این طور است به بزرگواری خود ببخشید، اما باور ما این است كه مرگ هم بخشی از زندگی است؛ شتری كه در هر خانهای، خواهد نشست. دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. پس بیایید برای خودمان دعا كنیم، به گونهای زندگی نماییم كه تا هستیم قدر یكدیگر را دانسته و پس از آغاز سفر آخرت نیز، طلب آمرزش بندگان صالح خدا را بدرقه را همان داشته باشیم و این چند صفحه را از طرف خودمان و همه علاقهمندان به هنر و هنرمند تقدیم میكنیم به خانواده سبز<پوپك گلدره> به مناسب جشن تولد خانواده سبز و پوپك، چرا كه هر دو در مرداد ماه متولد شدند!
زمانی كه <دنیای شیرین دریا> را از جعبه جادویی میدیدیم، تصورمان بر این بود كه بازیگر این نقش یك دختر شمالی است. چند سال بعد كه فیلم سینمایی <موج مرده> را دیدیم، باز هم تصورمان بر این بود دختری كه نقش اصلی زن این فیلم را ایفا میكند، دختری است از اهالی جنوب... اما آن دختر باهوش و بااستعداد در عرصه هنر، دختری از اهالی
پایتخت بود؛ دختری كه رتبه ۵۴ كنكور دانشگاه سراسری را از آن خود كرده بود. <پوپك گلدره...> بازیگری كه حال در بین ما نیست و جامعه هنری كشور را از استعدادهای خود محروم كرده است. او چگونه رشد كرده بود؟ او در كجا به دنیا آمد؟ تحصیلات او از كجا آغاز و به كجا ختم شد؟ به بازیگری از كجا رو آورد؟ روز حادثه كجا بود؟ و دهها پرسش دیگر... از طرفی زمانی كه مجله <خانواده سبز> به سال هشتم خود رسید، دلمان میخواست با كسی به گفتگو بنشینیم كه برای خوانندگانمان جذابیت داشته باشد. <خانواده سبز> مردادماه متولد شد، درست مثل <پوپك> كه در چنین ماهی به دنیا آمد؛ خانواده سبز هشت ساله شد، درست مثل <پوپك> كه در <هشتم> مردادماه به دنیا آمد. مردم هر شب او را با نرگس در خانههای خود میبینند، اما او حالا دیگر در خانهاش نیست. خودش میگفت: <مرگ، پایان زندگی نیست.>او راست میگفت: مرگ پایان زندگی نیست، اگر پایان زندگی بود، حالا از او نمینوشتیم و به یاد او نبودیم. دلمان میخواست دینمان را به او ادا كنیم. هنرمندی كه برای هنر ایران زحمت كشید و چه بهانهای بهتر از اینكه تولد او را جشن میگرفتیم، تولد او در هشتم مردادماه را...
در یكی از كوچه پس كوچههای میدان هروی تهران در یك مجتمع مسكونی، زنگ واحد ۳۰۳ را میفشاریم. از پلههای مجتمع بالا میرویم، به طبقه سوم میرسیم، با خود میگوییم، به احتمال زیاد، وقتی كه در گشوده شود با خانهای بزرگ در منطقه شمال شرقی تهران، بر میخوریم؛ در كه باز میشود، خانهای كوچك و به دور از تجملات مقابلمان است؛ (رها) نوه پنج ساله خانواده به ما سلام میگوید و سپس <بهار>، خواهر بزرگتر پوپك؛ مادر باز هم با پیراهن سفید، به ما خوشامد میگوید و در پایان پدر خانواده، <محمدرضا گلدره> در چهرهاش كاملا نمایان است كه به این راحتیها نمیتواند، غم از دست دادن دختر را از یاد ببرد. او تهتغاری بابا بود و مونس او... زمانی كه دختر بزرگ خانواده به خارج از كشور رفته بود، همه چیز پدر و مادر، پوپك بود، اما <پوپك> هم این پدر و مادر را تنها گذاشت. مقصر او نیست، بلكه سرنوشت این گونه رقم خورد. به قول پدر كه میگوید: <پرواز او، پرواز بزرگی بود> و سپس میخواند:
هرگز نمیرد آن كه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
پدر مرد باسوادی است، با صدای بسیار رسا كه ما را به یاد دوبلورهای تلویزیون میاندازد، بسیار خوش صحبت و واژهها را با نظم خاصی از دهان خارج میكند. در كجا به دنیا آمدید: سوم شهریورماه سال ۱۳۲۰، در همان روزی كه متفقین به ایران حمله كردند، در میدان راهآهن به دنیا آمدم؛ در یك خانه قدیمی كه تنها سیمهای خاردار خانه ما را از راهآهن جدا میكرد. من فرزند ششم خانواده و كوچكترین پسر بودم. پدرم یكی از متخصصین سراجی بود. او رییس صنف سراجان و طرحهای جدیدی از كیف و كفش را در همان زمان تولید میكرد، اما از آنجا كه حافظ منافع كارگران بود، هیچگاه سرمایهای جمع نكرد؛ او مردی عارف بود. در خیابان نادری، روبهروی هتل نادری مغازهای داشت و من از شش، هفت سالگی در آنجا كار میكردم. او بیشتر ثروت خود را وقف عرفان كرد. او ارادت خاصی به <مولانا> داشت. پدر میخواست درس بخوانم، اما من علاقهای شدید به ورزش و موسیقی داشتم. در باشگاه تهران جوان، در رشته كشتی و پرورشاندام فعالیت میكردم. ۱۴، ۱۵ سالم كه شد رو به موسیقی آوردم. عاشق ساز ویولن بودم و زیرنظر اساتید آن زمان مشغول آموزش شدم.همچنین دو سال زیرنظر وزارت بهداری، در رشته علوم آزمایشگاهی دورههایی گذراندم و به عنوان كارشناس آن وزارتخانه انتخاب شدم. در امور سل انتخاب شدم و به همین خاطر داوطلبانه یك سال به استان اصفهان و چهارمحال و بختیاری رفتم، تا آنجا كمك حال مردم باشم، اما به خاطر لذت از كمك كردن به مردمان آن دیار، یك سال به هفت سال ماندن در آنجا منجر شد. سرانجام در سال ۷۲، پس از گذراندن ۳۳ سال خدمت بازنشسته شدم.
● ازدواج پدر و مادر پوپك
پدر میگوید: مادر پوپك از دوستان تحصیلی خواهرم بود. به خانه ما رفت و آمد زیادی میكرد، از آنجا كه به مولانا علاقه
زیادی داشت، پدر هم علاقهای شدید به او پیدا كرده بود. من در مردادماه سال ۱۳۴۲ به خواستگاری همسرم رفتم و در سال ۴۳ ازدواج كردیم. دختر اولم <بهار> در سال ۱۳۴۶ به دنیا آمد و پوپك هم در هشتم مردادماه سال ۱۳۵۰ به دنیا آمد...
مادر میگوید: پوپك ساعت هشت صبح روز جمعه، هشتم مردادماه در بیمارستان پاسارگاد تهران به دنیا آمد. آن زمان نمیدانستم بچه پسر یا دختر است. بگذارید یك خاطره در مورد نام <پوپك> بگویم. در سال آخر دبیرستان تحصیل میكردم كه دبیر ادبیاتمان در رابطه با منطقالطیر، در حال صحبت بود، او میگفت: هدهد راهبر مرغان بود كه نام دیگرش شانه بهسر و پوپك است و پوپك هم به معنای دوشیزه بودن است. همان زمان به خودم گفتم اگر فرزندی داشته باشم، نام او را <پوپك> میگذارم. زمانی كه دختر اولم به دنیا آمد و همسرم علاقه شدیدی به نام <بهار> داشت، از طرفی <بهار> هم در فصل بهار به دنیا آمد، از این رو او را به این نام صدا كردیم، اما زمانی كه دختر دومم به دنیا آمد، این بار نوبت من بود كه برروی او نام بگذارم و آرزوی من برآورده شد.طی هشت ماهی كه پوپك در بیمارستان بستری بود، خیلی از آشنایان میگفتند كه پوپك مانند یك كتاب است كه ما خیلی چیزها از او یاد گرفتیم و این امر با مرور در زندگی او برایمان رخ داد. من هرگاه طی این مدت بالای سرش میرفتم، به او میگفتم <پوپك>، تو معنی نامت را پیدا كردی و هدهدی كه داری راهبری میكنی. من بیشتر مواقع او را <هدهد> صدا میكردم و او هم، هرگاه كه نامه مینوشت، با امضای <هدهد> بود.مادر به عكس قاب گرفته دخترش در كنج اتاق نگاه میكند و میخواند:
آرزویم بودی و دادی مرا عشق و امید
هدهدم گشتی و بر ملك صبا دادی نوید
و در ادامه میگوید: زمانی كه اشتباهی میكرد و از دست او عصبانی بودم برایش میخواندم:
< مرجبا ای هدهد هادی شده> و او هم میگفت: مامان چه كار اشتباهی كردم كه دوباره این شعر را برایم میخوانی...
مادر میگوید: <مرگ پایان زندگی نیست>، ماموریت پوپك در این دنیا تمام شده، خدا خواسته كه او برود و من در حال حاضر تنها <دلتنگ> پوپكم هستم.مادر پوپك، زنی عارف است، هر هفته كلاسهای مولانا را بر پا میكند. منطقالطیر تدریس میكند، عاشق كلام قرآن است و عرفان مولانا را به طور كامل شرح میدهد. شاید به همین دلیل باشد كه میگوید: <هیچ جایی نوشته نشده است كه انسان نیست و فنا میشود، اگر به كلام دین خودمان هم توجه كنیم میبینیم كه میگوید: <اناا... و اناالیه راجعون...>من راضی به رضای خداوند هستم، اما صبر به من بده كه این دوری را تحمل كنم.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست