جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تاملی درباره عنوان «استاد»


تاملی درباره عنوان «استاد»

عنوان «استاد» متأسفانه معنای راستین خود را از دست داده است امروزه این عنوان هم به اشخاص صاحب نظر و دانشمند اطلاق می شود و هم به معلمان میان مایه و حرفه ای كه هر هفته ساعت ها تدریس می كنند و به حقارت پایان ناپذیر «حق التدریس» تن در می دهند

ابعاد فریبكاری در آكادمی به آنچه گفتم محدود نیست و من می توانم مصداق های دیگری از این روند ضدعلمی را اضافه كنم. از جمله این كه به بركت وجود نشریات «علمی - پژوهشی»، كسب عنوان استادی برای بعضی از میان مایه ترین و بلكه بی مایه ترین اعضای هیات علمی اكنون با اتكا به نوشته های دانشجویان میسر شده است. استادان راهنمای پایان نامه های فوق لیسانس و رساله های دكتری می توانند فصلی از این تزها را مشتركاً به نام خود و دانشجوی صاحب تز در این نشریات منتشر كنند و امتیاز حاصل از آن را برای ارتقا مورد استفاده قرار دهند. داستان این كه اكثر تزهایی كه اغلب هم با بالاترین نمره یا با درجه عالی قبول می شوند تا چه حد مبتنی بر انتحال و دزدی آشكار و اعتراف شده و مباهات شده از فلان كتاب و به همان سایت اینترنتی هستند، البته شرح مفصل جداگانه ای را می طلبد. در این جا به ذكر این نكته بسنده می كنم كه همین استادان كذایی با چاپ بخش هایی از همان تزهایی كه خود به خوبی واقف اند كه سرتاپا سرقت ادبی است، عنوان استادی را برای خود می خرند و نظام فعلی دانشگاهی ما بر این روال صددرصد ضدعلمی صحه می گذارد. به این شگردهای دغل بازانه باید استفاده از ترجمه های دانشجویان و قالب كردن آنها به عنوان «كار پژوهشی» را هم افزود. من خود شنونده سخنان كسی بودم كه ترجمه اش از یك كتاب توسط ناشر به یكی از همین دغل بازان بی مایه ارجاع داده شده بود و شیاد یادشده فقط به شرطی با انتشار آن كتاب موافقت كرده بود كه نام خودش هم به عنوان مترجم (البته با فونت بزرگ تر و با عنوان پوچ «دكتر») بالاتر از نام مترجم واقعی روی جلد كتاب درج شود. به راستی كدام نظام دانشگاهی مشوق و اطمینان بخش كسانی است كه با این ترفندها به مقام «دانشیاری» و «استادی» ارتقا یافته اند؟

از آنچه نوشتم باید روشن باشد كه در زمانه ما عنوان «استاد» متأسفانه معنای راستین خود را از دست داده است. امروزه این عنوان هم به اشخاص صاحب نظر و دانشمند اطلاق می شود و هم به معلمان میان مایه و حرفه ای كه هر هفته ساعت ها تدریس می كنند و به حقارت پایان ناپذیر «حق التدریس» تن در می دهند. اینان از راه تدریس در شبه دانشگاه های غیردولتی و حتی موسسات كنكور فوق لیسانس، بیشتر در پی نوعی تجارت اند تا كار علمی و محققانه. كلاس های ایشان ملال آور و تكرار مطالبی است كه در سالیان متمادی چندان تغییر نكرده است، زیرا این «استادان» فرصت مطالعه و به روز كردن دانسته های شان را ندارند. آنچه در كار این «استادان» تغییر می كند، شیوه های سوءاستفاده از تزها و انتشار كتاب های بی خاصیت یا به سرقت رفته است. اما استاد واقعی كیست؟ به گمان من، پاسخ دادن به این پرسش چندان دشوار نیست. ذكر مصادیق استاد واقعی، می تواند بر مفهوم استاد پرتوافشانی كند. استاد واقعی ابوالحسن نجفی است كه با سال ها پژوهش در حوزه زبانشناسی و ادبیات صاحب تالیف هایی بی مثال و بسیار تاثیرگذار است. ترجمه درخشان ابوالحسن نجفی از رمان خانواده تیبو اثر روژه مارتن دوگار هنوز در زمره خواندنی ترین آثاری است كه از ادبیات مدرن فرانسه به فارسی ترجمه شده اند. تحقیق ارزشمند همین استاد درباره فارسی عامیانه كه حاصل سال ها تتبع و جمع آوری نمونه های بی شمار از تركیب ها و تعبیرهای عامیانه در ادبیات داستانی فارسی است، یقیناً موثق ترین و غنی ترین منبع در این زمینه است. ابوالحسن نجفی البته چندان در دانشگاه تدریس نمی كند و ظاهراً رغبتی هم به این كار ندارد؛ با این همه، از بسیاری از استادان زبانشناسی یا ادبیات در دانشگاه استادتر است. به طریق اولی، رضا سیدحسینی استاد است. سال هاست كه این پژوهشگر و مترجم بزرگ در حوزه مكتب های ادبی تحقیق می كند و می نویسد. كتاب مكتب های ادبی كه اكنون در دو مجلد انتشار یافته است، ابتدا در یك مجلد و در صفحاتی كمتر انتشار یافته بود. اما رضا سیدحسینی در طول سال های متمادی این كتاب را تكمیل تر و بازنگاری كرد تا امروز دانشجویان و علاقه مندانی كه مایل اند در زمینه مكتب های ادبیات غرب مطالعه كنند، از منبعی بسیار غنی برخوردار باشند كه نه فقط باروك و رمانتیسیسم و مكتب پارناس، بلكه همچنین سمبلیسم و كوبیسم و سوررئالیسم و اكسپرسیونیسم و امثال آن را همراه با ترجمه ای از آثار منتخبی كه به همین سبك و سیاق نوشته شده اند در دسترس داشته باشند. سرپرستی همین استاد بر - و هم مشاركت او در ترجمه فرهنگ آثار، منجر به انتشار یكی از بزرگ ترین و ارزشمندترین منابع ادبی به زبان فارسی شده است. تا آنجا كه من می دانم رضا سیدحسینی چندان در دانشگاه تدریس نكرده است و شاید هم تمایلی به این كار نداشته باشد، اما به ضرس قاطع می توان گفت كه او استاد مكتب های ادبی است. ایضاً احمد سمیعی (گیلانی) استاد ویرایش است و از سال ها قبل تا به امروز در این زمینه ده ها مقاله نوشته و ده ها سخنرانی ایراد كرده است. البته این استاد صاحب نظر، به تناوب كلاس هایی نیز درباره ویرایش برگزار كرده است، اما عضو هیات علمی هیچ دانشگاهی نیست. به گمان من، اساساً شأن علمی ایشان و امثال ایشان ایجاب می كند كه جایگاه خویش را تا حد عضویت در هیات علمی دانشگاه تنزل ندهند. به این فهرست، باز هم می توان افزود و برای به دست دادن نمونه ای دیگر می توان گفت كه استاد واقعی دكتر سعید ارباب شیرانی است كه پنج مجلد از هشت جلد كتاب مشهور رنه ولك (تاریخ نقد جدید)، به ترجمه دقیق و درست او اكنون در اختیار پژوهشگران ادبیات است. سعید ارباب شیرانی اكنون چند سالی است كه به اختیار خود (و در اوج افتخار، نه در حضیض بدنامی) به تدریس خویش در دانشگاه پایان داده است، لیكن همه دست اندركاران مطالعات ادبی از او بحق با عنوان استاد یاد می كنند.

استاد عنوانی است كه باید به عبدالله كوثری اطلاق كرد كه سال هاست درباره ادبیات آمریكای لاتین تحقیق می كند و مجموعه ای از بهترین آثار ماشادو د آسیس و خولیو كورتاسار و روساریو كاستلانوس و رینالدو آرناس و كارلوس فوئنتس را به شیوایی به فارسی ترجمه كرده است. كوثری استاد ترجمه است اما در هیچ دانشگاهی ترجمه درس نمی دهد؛ همان گونه كه مراد فرهادپور استاد ترجمه است و یك تنه چندین مترجم توانا را تربیت كرده است و شاگردان سابقش در سال های اخیر برخی از صعب الفهم ترین متون فلسفی را به شیوایی به فارسی ترجمه كرده اند، اما فرهادپور - به طریق اولی - در هیچ دانشگاهی تدریس نمی كند و اساساً نمی خواهد تدریس كند. دانش فرهادپور در زمینه فلسفه یقیناً بیش از دانش برخی از «استادان» این رشته در دانشگاه است، اما فرهادپور به كار تدریس فلسفه در دانشگاه اشتغال ندارد (و از این بابت بحق خرسند است).

از آنچه نوشتم، می خواهم نتیجه بگیرم كه عنوان استاد حقیقتاً زیبنده محققان طراز اول و صاحب نظران برجسته ای مانند ابوالحسن نجفی و رضا سیدحسینی و احمد سمیعی (گیلانی) و سعید ارباب شیرانی و عبدالله كوثری و مراد فرهادپور است. امثال ایشان اند كه شایسته استاد نامیده شدن اند، نه هر كسی كه به اقتضایی صرفاً شغلی به كار تدریس در دانشگاه اشتغال دارد. اعاده معانی اصیل واژه «استاد» كه در ابتدا برشمردم، امروز یك وظیفه فرهنگی است.

و اما در باره خودم و به كارگیری عنوان استاد در اشاره به من. باز هم از كلمات محبت آمیز شما سپاسگزارم، اما باید بگویم كه برای من همین كفایت می كند كه تلاشم در كتاب قرائتی نقادانه از آگهی های تجاری در تلویزیون ایران به منظور معرفی حوزه میان رشته ای مطالعات فرهنگی و روشن كردن سهم نقد ادبی در این مطالعات، مثمر به ثمری باشد. من صرفاً یك پژوهشگرم و اعتقاد دارم عنوان استاد را می بایست به دیگرانی كه امثالشان را نام بردم اطلاق كرد.

حسین پاینده