جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

كالبد شكافی اقتدار ملی


در این گزارش نویسنده ضمن طرح تعریف اولیه از واژه اقتدار كه در متون تخصصی سیاسی به آن استناد می شود, به تحلیل محتوا, مبانی و آموزه های اصلی آن پرداخته و تلاش می نماید تا از این طریق به تصویری جامع از«اقتدار» برسد كه قابلیت كاربرد در سطحی بالاتر از روابط فردی را داشته باشد

مقدمه:

در این گزارش نویسنده ضمن طرح تعریف اولیه از واژه اقتدار كه در متون تخصصی سیاسی به آن استناد می‌شود، به تحلیل محتوا، مبانی و آموزه‌های اصلی آن پرداخته و تلاش می‌نماید تا از این طریق به تصویری جامع از«اقتدار» برسد كه قابلیت كاربرد در سطحی بالاتر از روابط فردی را داشته باشد. برای این منظور پنج مفهوم محوری«توفیق» (كارآمدی)، حقانیت، تطبیق فرهنگی، التزام طرفینی و مشروعیت را شناسایی و ارایه می‌نماید. زمانی كه ژان ژاك روسو در «قرار داد اجتماعی»‌این جمله را در تحلیل قدرت می‌نگاشت، شاید چندان به ضرورت تمییز بین «قدرت» از«اقتدار» نمی‌اندیشید. اما سایر فلاسفه و اندیشه‌گران سیاسی، متعاقباً به این نتیجه رسیدند كه در میان گونه‌های متفاوت قدرت(كه معمولاً به آن اشاره می‌شود) باید تفكیكی بین «قدرت مبتنی بر حق» و «قدرت مبتنی بر زور» قایل شوند [۱] و چنین شد كه مباحث دقیق لغت شناسی و فلسفی در خصوص تحلیل «اقتدار»‌آغاز گشت. نظر به تفاوت بنیادین «قدرت»‌با «اقتدار»‌به زودی «اقتدار» توانست به عنوان واژه‌ای مستقل در گفتمان سیاسی ظاهر شود كه اگر چه همچنان از آن به عنوان یكی از اعضای واژگان هم خانواده قدرت یاد می‌شود، اما در معنا مستقل بوده، كاربرد این دو را به جای یكدیگر، غیر ممكن می‌سازد. تا بدانجا كه برخی از اندیشه گران از قبیل «ولدون» (Weldon) و یا «وارندر» (Warrender) اظهار می‌دارند، در اقتدار نوعی رابطه خاص و فارغ از قدرت اساساً‌ مطرح است. بدین معنا كه اقتدار در جایی مطرح سراغی از قدرت در آنجا نمی‌توان گرفت.[۲] البته این رویكرد بسیار افراطی و مبتنی بر تعاریفی مضیق از اقتدار و قدرت است كه نمی‌تواند چندان مورد توجه قرار گیرد؛ اما در مجموع از آن حیث كه استقلال واژه‌ای چون اقتدار را نشان می‌دهد، منشأ تحولات علمی قابل توجهی قرار گرفته كه امروزه منابع پژوهشی درخصوص اقتدار را شكل داده، اتفاقاً غنی و چشم گیر هم می‌نمایند. از این رو در نوشتار حاضر مجال و ضرورت پرداختن به قدرت وجود ندارد و به بیان این مطلب بسنده می‌نماییم كه اگر چون «برتراند راسل» (Bertrand Russell) بر این باور باشیم كه قدرت عبارت است از «ایجاد آثار و نتایج مورد نظر»[۳]، آن گاه می‌توان اقتدار را گونه‌ای خاص و منحصر بفرد از قدرت تلقی نمود. تذكار دو مطلب در همین ابتدا ضروری می‌نماید: نخست آن كه، موضوع بحث در اینجا «اقتدار ملی» و نه «اقتدار» می‌باشد. به عبارت دیگر باید تفاوتی بین این دو تلقی از اقتدار قایل شد. در حالی كه اقتدار واژه‌ای عام بوده و در سطوح مختلف فردی – گروهی قابل طرح می‌باشد، اقتدار ملی جنبه خاص دارد و بر مجموع توانمندی‌های یك ملت در سطوح مختلف رهبری، كارگزاران، توده مردم و نهادهای مربوط، ناظر می‌باشد. این ملاحظه ناشی از اضافه شدن وصف «ملی» برای این واژه می‌باشد كه قاعدتاً به آن فراخی خاصی می‌بخشد.

البته این تذكار ناظر بر گستره و قلمرو اصطلاح «اقتدار» در مقایسه با «اقتدار ملی» بوده و از حیث تحلیلی چندان تأثیرگذار نیست. آنچه از نظر تحلیلی مد نظر می‌باشد، مطلبی است كه در ذیل نكته دوم به آن اشاره می‌رود.

دوم آن كه، جنس اقتدار ملی از «قدرت سیاسی» است، برخلاف «اقتدار» كه از «قدرت» به معنای عام آن تغذیه می‌كند. چنان كه «ویلیام لاپی یر» در اثر مختصر و ارزنده خود به نام «قدرت سیاسی» اظهار داشته، ما با گونه‌های متفاوتی از قدرت از حیث جنس مواجه‌ایم كه در این میان «قدرت سیاسی» از آن حیث كه بر روابط خاص مردمان به عنوان شهروند اشاره دارد، بیشتر در دستور كار تحلیلگران سیاسی می‌باشد. وی قدرت سیاسی را در مقام تمییز از سایر معادلهای غیر سیاسی آن چنین تعریف می‌نماید: «قدرت سیاسی عبارت است از نوعی قدرت اجتماعی كه مخصوص آن دسته از گروه‌هایی است كه به نام جوامع مدنی شهرت دارند»[۴] حال با این در توضیح ارایه شده در خصوص ماهیت و قلمرو كلی بحث می‌توان به تعریف و تجزیه و تحلیل مقوله اقتدارپرداخت و چشم انداز مناسبی را برای فهم اقتدار ملی فراهم آورد.

الف. واژه شناسی

شناخت واژگان گام نخست در هر پژوهش می‌باشد، قبل از ورود به مبحث تجزیه وتحلیل اقتدار ملی،‌لازم می‌آید تا تلقی و تفسیر خود از این واژه را مشخص سازیم. با توجه به تشابه معنایی این واژه با سایر واژگان هم خانواده قدرت و خلط معنایی‌ای كه معمولاً صورت می‌پذیرد، اهمیت و ضرورت این كار بیش از پیش بر ما آشكار می‌گردد.

اول. تعریف لغوی

«اتوریته»(اقتدار)، در زبان انگلیسی از دو واژه كهن لاتین مشتق گردیده است كه معنای لغوی آن را شكل می‌دهند:

۱.واژه Auctor كه "Author" انگلیسی بوده و در فارسی به«بانی» ترجمه می‌شود.

۲.واژه Auctoritas كه معادل Authorizortion انگلیسی بوده و در فارسی به معنای ایجاد و ابداع است. [۵]

«بانی» مطابق تعریف «لوئیس» (charlto T. Lewis) و «شورت» (chareles short) -از محققان برجسته رشته حقوق در«فرهنگ نامه سیاسی»- دارای معنای ظریف و دقیقی می‌باشد كه جوهر «اقتدار»- به معنای اصطلاحی‌اش را- در درون خود می‌پروراند. وی در مقام تعریف این واژه چنین می‌نویسد:


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.