پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

گریه امام سجاد(ع) در سوگ بستگانش


گریه امام سجاد(ع) در سوگ بستگانش

یكی از غلامان امام سجاد(ع) نقل می كند، روزی امام سجاد(ع) به بیابان رفت و من نیز به دنبال او بیرون رفتم، دیدم پیشانی اش را بر روی سنگ سختی نهاده است، من در كناری ایستادم، صدای گریه …

یكی از غلامان امام سجاد(ع) نقل می كند، روزی امام سجاد(ع) به بیابان رفت و من نیز به دنبال او بیرون رفتم، دیدم پیشانی اش را بر روی سنگ سختی نهاده است، من در كناری ایستادم، صدای گریه و ناله امام را در سجده شنیدم، شمردم هزار بار گفت:

لااله الاالله حقا حقا، لااله الاالله تعبدا ورقا، لااله الاالله ایمانا و تصدیقا و صدقا: معبودی جز خدا نیست كه وجودش حق و ثابت است، در برابر این معبود یكتا خشوع كرده و تنها او را پرسش می كنم، و او را تصدیق كرده و به او ایمان می آورم. پس سر از سجده برداشت، در حالی كه محاسن و صورتش غرق در اشك چشمش بود.

به جلو رفتم و عرض كردم: ای آقای من ، آیا وقت آن نرسیده كه اندوهت پایان یابد و گریه ات كم شود، به من فرمود: وای بر تو، حضرت یعقوب پیغمبر و پیغمبر زاده بود، دوازده پسر داشت، یكی از فرزندانش (بنام یوسف) را خداوند پنهان كرد، موی سرش از فراق او سفید شد و از غم او كمرش خمید و دیدگانش نابینا شد، بااینكه پسرش در همین دنیا بود، و زنده بود، ولی من پدر و برادر و هفده تن از بستگانم را كشته شده و به روی زمین افتاده دیدم، چگونه روزگار اندوهم به سر آید و از گریه ام بكاهد؟۱

۱-لهوف سیدبن طاوس، ص ۲۰۹