دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

چالش های روحانیت و رضاشاه


چالش های روحانیت و رضاشاه

رضاشاه نه تنها با نیروهای دینی و روحانیون مخالفت خود را نشان داد, بلکه با هرگونه انجمن و کانون اسلامی و تشکل مذهبی مخالفت کرده , نسبت به آن ها بی اعتماد بود تا جایی که حتی مدارس و اجتماعات آموزشی دینی را کانون نفوذ بیگانگان قلمداد می کرد «دوران شانزده ساله ی حکومت پهلوی اول را می توان به درستی دوره ی خصومت شدید علیه فرهنگ و نهادهای اسلامی دانست » رضاشاه با سیاست های خود سعی در همگن سازی توده ها داشت و طبیعی است که با تشکیل گروه ها و انجمن های مردمی مخالفت می ورزید

پیش‌ از آن‌ که‌ موضوع‌ اصلی‌ این‌ مقاله‌ را بررسی‌ نماییم‌، بهتر است ‌سطوح‌ مختلف‌ تحلیل‌ این‌ زمینه‌ را از یکدیگر تفکیک‌ کنیم‌. سطح‌ اولی‌ که‌می‌توان‌ آن‌ را مطرح‌ کرد، چگونگی‌ رویارویی‌ رضاشاه‌ با دین‌ است‌. دراین‌ مبنا به‌ طور عمده‌، کیفیت‌ اعتقادی‌، ایمان‌ مذهبی‌ و باورهای‌ دینی‌ اومی‌تواند مورد توجه‌ قرار گرفته‌، این‌ پرسش‌ مطرح‌ گردد که‌ اصولاً رضاشاه‌ فرد دینداری‌ بوده‌ است‌ یا خیر و استدلال‌هایی‌ که‌ در این‌ زمینه‌ بیان‌ می‌شود و شواهدی‌ که‌ به‌ میان‌ می‌آید می‌تواند پاسخ‌ سؤال‌های‌ طرح‌شده‌ را فراهم‌ آورد. سطح‌ دیگر، تحلیل‌ درباره‌ی‌ رضاشاه‌ و رابطه‌اش‌ بادین‌داران‌ و در سطح‌ عالی‌تر با علمای‌ دین‌ است‌ که‌ در جای‌ خود رابطه‌ ‌رضاشاه‌ و روحانیان‌ تشریح‌ می‌گردد. سطح‌ سومی‌ هم‌ می‌توان‌ در نظر گرفت‌ و آن‌، چگونگی‌ رابطه‌ی‌ رضاشاه‌ با تشکل‌ها و انجمن‌های‌ دینی‌است‌. بنابراین‌، در حوزه‌‌ فرهنگ‌ دینی‌، برخورد رضاشاه‌ را در سه‌زمینه‌ می‌توان‌ بررسی‌ کرد. یکی‌ رابطه‌ی‌ رضاشاه‌ با دین‌ و مذهب‌، ایمان‌ دینی‌ و قواعد و مناسک‌ اسلامی‌. دوم‌، برخورد شاه‌ با علمای‌ دین‌ و سوم‌،چگونگی‌ رویارویی‌ رضاشاه‌ با انجمن‌ها و اجتماعات‌ دینی‌.

علاوه‌ بر این‌ سه‌ لایه‌، دوره‌های‌ زمانی‌ مختلفی‌ را نیز می‌توان‌ در نظرگرفت‌. سؤال‌ آن‌ است‌ که‌ آیا رضاشاه‌ در طول‌ پادشاهی‌ شانزده‌ساله‌ یابیست‌ساله‌ی‌ قدرت‌گیری‌اش‌، به‌ طور یک‌نواخت‌ با دین‌ و علمای‌ دینی‌روبه‌ رو شده‌ یا رفتار او در مقابل‌ پدیده‌ی‌ دین‌ و روحانیون‌ مذهبی‌ درطول‌ سالیان‌، دچار تغییر و تحول‌ گردیده‌ است‌. در مطالعه‌ای‌ دقیق‌، بایدسطوح‌ مختلف‌ و دوره‌های‌ مختلف‌ را از هم‌ تمیز داد.

در طول‌ تاریخ‌، مهم‌ترین‌ جنبش‌هایی‌ که‌ در مقابل‌ حکومت‌ها، دولت‌ها و سلسله‌های‌ پادشاهی‌ قد علم‌ کرده‌، به‌ شکل‌ اعتراض‌ و قیام‌تجلی‌ یافته‌اند، حرکت‌هایی‌ با منشأ دینی‌ بوده‌اند. نوع‌ عقاید و باورهای‌ مذهبی‌، ایمان‌ و توسل‌ پیروان‌، دین‌داران‌ و معتقدان‌ و نیز شایستگی‌ بسیج‌توده‌ای‌، که‌ بنا به‌ ماهیت‌ دین‌ و حضور عالمان‌ و بزرگان‌ دین‌ صورت‌می‌پذیرد، ظرفیت‌هایی‌ پدید آورده‌ که‌ منشأ ظهور اعتراضات‌ و انتقادات‌بر ضد قدرت‌های‌ حاکم‌ بوده‌اند.

جنبش‌های‌ دینی‌ از پرشورترین‌ و اثرگذارترین‌ جنبش‌های‌ اجتماعی‌بوده‌، نیز درجه‌ ایمان‌ و تعصب‌ دینی‌، تعیین‌کننده‌ی‌ میزان‌ پایداری‌ ومقاومت‌ دین‌داران‌ و روحانیون‌ در برابر قدرت‌ سیاسی‌ غیردینی‌ یا استبدادی‌ بوده‌ است‌. این‌ موضوع‌ مختص‌ جامعه‌ و تاریخ‌ ایران‌ نیست‌،بلکه‌ در سرزمین‌ها و جوامع‌ دیگر نیز حرکت‌های‌ مهمی‌ با انگیزه‌های‌دینی‌ صورت‌ گرفته‌ که‌ موارد فراوانی‌ از آن‌ را در تاریخ‌ می‌توان‌ یافت‌.

با مطالعه‌‌ تاریخ‌ سرزمین‌ ایران‌ درمی‌یابیم‌ که‌ در این‌ دیار نیز، دین‌ و باورهای‌ مذهبی‌ در دوره‌های‌ مختلف‌ تاریخ‌، منشأ آثار فراوان‌ اجتماعی‌،سیاسی‌ و فرهنگی‌ بوده‌ است‌. موارد فراوانی‌ از جمله‌؛ اعتراضات‌ دینی‌،سرکوب‌ روحانیون‌، مقاومت‌ دین‌داران‌ در مقابل‌ سیاست‌های‌ حکومتی‌،صدور فتواها، اعلام‌ تحریم‌ها، ترور قدرتمندان‌ و حکام‌ با انگیزه‌های‌دینی‌، نفوذ حکام‌ دینی‌ در تدوین‌ قانون‌ و ده‌ها مورد دیگر، نشان‌دهنده‌ی‌آن‌ است‌ که‌ دین‌، همواره‌ حضور جدّی‌ و پایدار در جامعه‌ی‌ ما داشته‌است‌.

در ادامه‌ی‌ بحث‌، ابتدا چگونگی‌ رویارویی‌ رضاشاه‌ را با مقوله‌ی‌ دین‌بررسی‌ کرده‌ سپس‌، رویارویی‌ او را با روحانیون‌ و علمای‌ دین‌ و سرانجام‌با انجمن‌های‌ مذهبی‌، بررسی‌ می‌کنیم‌.

رضاشاه‌ در سخن‌رانی‌ خود در مراسم‌ تاج‌گذاری‌ گفته‌ بود:

«در این‌ هنگام‌ که‌ مراسم‌ تاج‌گذاری‌ خود را به‌ عمل‌ می‌آورم‌،لازم‌ می‌دانم‌ نیات‌ خود را در اجرای‌ اصلاحات‌ اساسی‌ مملکت‌،خاطرنشان‌ عموم‌ نمایم‌. اولاً توجه‌ مخصوص‌ من‌ معطوف‌حفظ‌ اصول‌ دیانت‌ و تشیید مبانی‌ آن‌ بود و بعدها نیز خواهدبود؛ زیرا که‌ یکی‌ از وسایل‌ مؤثر ]در[ حفظ‌ وحدت‌ ملی‌ وتقویت‌ روح‌ جامعه‌ی‌ ایران‌ را، تقویت‌ کامل‌ اساس‌ دیانت‌می‌دانم‌.»

همچنین‌ نوشته‌اند: «دو روز بعد از این‌ که‌ رضاشاه‌ به‌ عنوان‌ والاحضرت‌ رضاخان‌پهلوی‌ توسط‌ مجلس‌ دوره‌ی‌ پنجم‌ معرفی‌ شد، ابلاغیه‌ای‌ صادرکرد که‌ شرح‌ آن‌ چنین‌ بود: عموم‌ اهالی‌ ایران‌ اعم‌ از مراکز وولایات‌ بدانند که‌ از تمام‌ مجاهدات‌ و زحماتی‌ که‌ من‌ از بدو امردر حصول‌ مراتب‌ امنیت‌ و تهیه‌ی‌ طرق سعادت‌ و عظمت‌ این‌مملکت‌ متحمل‌ شده‌ بودم‌، همیشه‌ دو اصل‌ مهم‌ را سرسلسله‌ی‌سایر مکنونات‌ خود قرار داده‌ام‌: ۱ـ اجرای‌ عملی‌ احکام‌ شرع‌مبین‌ اسلام‌ ۲ـ تهیه‌ی‌ رفاه‌ حال‌ عموم‌.»

دفاع‌ از دین‌ و اقرار به‌ حفظ‌ پایه‌های‌ آن‌، در ابتدای‌ حکومت‌ او و ازبیانیه‌ی‌ حکومتی‌ رضاشاه‌ قابل‌ تشخیص‌ است‌. رضاخان‌ در نخستین‌سال‌های‌ رسیدن‌ به‌ قدرت‌ (۱۳۰۰-۱۳۰۴ه.ش‌) در تکیه‌ای‌ که‌ درقزاقخانه‌ی‌ مجلس‌ برپا کرده‌ بودند، به‌ مناسبت‌ روز شهادت‌ امام‌ حسین‌(ع‌) مراسم‌ عزاداری‌ برگزار می‌کرد و خود به‌ روضه‌خوانی‌ می‌نشست‌.قاضی‌ در این‌ باره‌ می‌نویسد:

«رضاشاه‌ در ماه‌ محرم‌ سال‌ ۱۳۴۱ قمری‌، در روز عاشورا،پیشاپیش‌ دسته‌های‌ سینه‌زنی‌ قزاقها به‌ راه‌ افتاد، پای‌ خویش‌ رابرهنه‌ ساخت‌. کاه‌ و گل‌ به‌ سر ریخت‌ و چون‌ شب‌ فرا رسید، درمراسم‌ شام‌ غریبان‌ شمع‌ گچی‌ به‌ دست‌ گرفت‌ و به‌ نوحه‌سرایی‌مشغول‌ شد. او در ماه‌ رمضان‌ برای‌ آن‌ که‌ توجه‌ مردم‌ را به‌دین‌داری‌ خود جلب‌ کند، روزه‌ گرفت‌ و به‌ روزه‌گرفتن‌ فرمان‌ دادو به‌ تمام‌ کارکنان‌ سازمان‌های‌ ارتشی‌ و انتظامی‌ دستور داد که‌ درادای‌ فرامین‌ مذهبی‌ کوشا باشند.»

حسین‌ مکی‌ نیز یادآور می‌شود که‌ رضاشاه‌، همه‌ساله‌ در تکیه‌ی‌دولت‌، از طرف‌ خود، مجلس‌ روضه‌خوانی‌ برپا می‌ساخت‌ که‌ این‌ رسم‌ به‌مرور متروک‌ گردید.

علاوه‌ بر محققین‌ و مورخان‌ ایرانی‌، در متون‌ و گزارش‌های‌ مستشرقین‌اروپایی‌ نیز، به‌ دین‌داری‌ و عقاید اسلامی‌ رضاشاه‌، که‌ به‌ سال‌های‌ اولیه‌زمام‌داری‌ وی‌ مربوط‌ می‌شود، اشاره‌ شده‌ که‌ در این‌ جا نمونه‌ای‌ از آن‌ راذکر می‌کنیم‌.

«الول‌ ساتن‌» مستشرق انگلیسی‌ نوشته‌ است‌: «قانون‌ اساسی‌ کشور ایران‌ ]که‌[ با رعایت‌ کامل‌ قوانین‌ اسلامی‌تدوین‌ و تصویب‌ شده‌، صحیح‌ و قوانین‌ عادی‌ کشوری‌ هم‌طوری‌ تنظیم‌ شده‌ که‌ مخالف‌ با مقررات‌ اسلامی‌ نباشد وتبلیغات‌ ضداسلام‌ به‌ کلی‌ ممنوع‌ گردید.»

این‌ که‌ هدف‌ و نیت‌ واقعی‌ رضاشاه‌ از اجرای‌ شعایر چه‌ بوده‌ است‌ وآیا ایمان‌ او نوعی‌ ایمان‌ و باور قلبی‌ به‌ دین‌ بوده‌ یا برای‌ حفظ‌ ظاهر و ریاصورت‌ می‌گرفته‌، خارج‌ از موضوع‌ این‌ بررسی‌ است‌. بنابر شواهدمکتوب‌، تنها می‌توان‌ تا همین‌ حد به‌ قضاوت‌ نشست‌ که‌ به‌ هر دلیل‌، درسال‌های‌ اولیه‌ی‌ به‌ قدرت‌ رسیدن‌ رضاخان‌، دین‌ برای‌ او اهمیت‌ داشته‌،شایسته‌ی‌ احترام‌ بوده‌ است‌، اما به‌ تدریج‌ نحوه‌ی‌ مواجهه‌ی‌ رضاشاه‌ بادین‌، تحت‌الشعاع‌ قدرت‌ یابی‌ او قرار می‌گیرد. این‌ موضوع‌، در رویارویی‌شاه‌ با علما بیش‌تر نمایان‌ می‌گردد. هرچه‌ ارتباط‌ شاه‌ با روحانیون‌خصمانه‌تر می‌شود، التزام‌ شعائر او به‌ دین‌ کمرنگ‌تر از پیش‌ می‌شود.

افراد خوش‌بین‌ به‌ گرایش‌ها و اقدامات‌ رضاشاه‌ در این‌ باره‌ نوشته‌اند: «به‌ تعلیمات‌ مذهبی‌ نسبتاً کمتر اهمیت‌ می‌دهند و بیشتر به‌امور اخلاقی‌ و وظایف‌ ملی‌ و میهنی‌ توجه‌ می‌شود. در تمام‌عملیات‌ رژیم‌ جدید رضاشاهی‌ این‌ رویه‌ نسبت‌ به‌ مسایل‌ وامور مذهبی‌ که‌ جنبه‌ی‌ خرافاتی‌ دارد، مشهود است‌. هم‌ اکنون‌اکثریت‌ مردم‌ ایران‌، مسلمان‌ هستند و در این‌ کشور، تعدادشیعیان‌ ۱۴ میلیون‌ نفر است‌ و تعداد سنیان‌ هشت‌صد تا نه‌صدهزار نفر می‌شود که‌ اغلب‌ قبایل‌ و ایلات‌ و عشایر کرد هستند.تعداد کلیه‌ی‌ ایرانیان‌ غیرمسلمان‌ از یک‌صد و پنجاه‌ هزار نفربیشتر نیست‌. نقشه‌ی‌ رژیم‌ آن‌ است‌ که‌ حتی‌المقدور خرافات‌ رااز دین‌ سوا کند و مردم‌ را به‌ حقایق‌ امر متوجه‌ سازد و به‌ جای‌این‌ که‌ مستقیماً به‌ دین‌ اسلام‌ حمله‌ای‌ بشود، در ضعیف‌ کردن‌روابط‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ عقاید خرافاتی‌ کوشش‌ به‌ عمل‌می‌آید.»

نخستین‌ برخوردها با دین‌، به‌ عنوان‌ برخورد با خرافات‌ و زدودن‌رفتارهای‌ خرافی‌، معرفی‌ می‌شد. در این‌ صورت‌، هم‌ وجدان‌ دینی‌عامه‌ی‌ مردم‌ کمتر آسیب‌ می‌دید و هم‌ شاه‌ به‌ اهداف‌ خود نزدیک‌ترمی‌گشت‌. در منابع‌ تاریخی‌، گاه‌ به‌ مخالفت‌ آشکار رضاشاه‌ با دین‌ نیزاشاره‌ شده‌ است‌؛ اما هر چه‌ هست‌ مربوط‌ به‌ سال‌های‌ میانی‌ یا پایانی‌حکومت‌ اوست‌.

آن‌چه‌ در باب‌ مناسبات‌ حکومت‌ رضاشاه‌ و دین‌ اهمیت‌ دارد،برخورد شاه‌ با روحانیان‌ است‌. روحانیان‌ یک‌ گروه‌ اجتماعی‌ با نفوذ ونیرویی‌ همیشه‌ آماده‌ و هوشیار در عرصه‌ی‌ فعالیت‌های‌ سیاسی‌ -اجتماعی‌ در ایران‌ بودند که‌ پس‌ از ماجراهای‌ پایان‌ دوره‌ی‌ قاجار ومشروطه‌، بسیار جدی‌تر از دوره‌های‌ پیشین‌ در صحنه‌ حضور یافتند. بایدتوجه‌ داشت‌ که‌ بیشترین‌ قضاوت‌ها درباره‌ی‌ دین‌داری‌ و ملاحظات‌ دینی‌رضاشاه‌، تحت‌الشعاع‌ نحوه‌ی‌ رویارویی‌ او با روحانیان‌ بوده‌ است‌.

حاصل‌ جمع‌ عقاید بسیاری‌ از مورخان‌ و محققان‌، نشان‌ می‌دهد که‌آغاز این‌ ارتباط‌، با حسن‌ تفاهم‌ و احترام‌ واعتماد متقابل‌ همراه‌ بوده‌ است‌.رضاخان‌ در آغاز حکومت‌، نزدیکی‌ صمیمانه‌ای‌ با علما داشت‌؛ ولی‌ به‌تدریج‌ روابط‌ سرد و تیره‌ گردید.

این‌ ارتباط‌ را در دو سطح‌ می‌توان‌ شناسایی‌ کرد؛ سطح‌ نخست‌،ارتباطی‌ است‌ که‌ رضاشاه‌ با عالم‌ دینی‌ و روحانی‌ خاصی‌ برقرار می‌کند که‌مناسبات‌ شخصی‌ او با شخص‌ روحانی‌ در مراحل‌ و موضوعات‌ متنوع‌اجتماعی‌ و سیاسی‌، شایسته‌ی‌ بررسی‌ است‌. سطح‌ دوم‌، درباره‌ی‌رابطه‌ی‌ رضاشاه‌ با روحانیون‌، به‌ عنوان‌ تشکیلات‌ یا گروهی‌ است‌ که‌هویت‌ ویژه‌ای‌ داشته‌، اهداف‌ مشترکی‌ را دنبال‌ می‌کنند.

حرکت‌های‌ جمعی‌ روحانیان‌ در مواردی‌ خاص‌، برخورد شاه‌ را باتشکل‌ روحانیت‌ نشان‌ می‌دهد. تصمیماتی‌ که‌ شاه‌، درباره‌ی‌ حوزه‌های‌علمیه‌ می‌گیرد، در این‌ سطح‌ بررسی‌ می‌گردد. نکته‌ی‌ دیگر، آن‌ است‌ که‌روحانیان‌ نیز واکنش‌های‌ متفاوتی‌ در دوره‌های‌ مختلف‌ حکومت‌ رضاخان‌از خود بروز داده‌اند و این‌ واکنش‌ها از حمایت‌ آغاز شده‌ و تا مخالفت‌ادامه‌ می‌یافت‌.

‌دوره‌هایی‌ از هرج‌ و مرج‌ و ناب‌سامانی‌ در تاریخ‌ اجتماعی‌ ایران‌ وجودداشته‌ که‌ توده‌ی‌ مردم‌ را به‌ پذیرش‌ استبداد و حاکمیت‌ و سلطه‌ی‌ نیروی‌قدرتمند برانگیخته‌ است‌. از زمان‌ فروپاشی‌ ساختارهای‌ سنتی‌، درمدیریت‌ اجتماعی‌، تا جای‌گزینی‌ مرحله‌ای‌ تازه‌، امنیت‌، حرمت‌، معیشت ‌و حیات‌ افراد چنان‌ مورد تهدید و ظلم‌ قرار می‌گیرد که‌ همگان‌ آرزومی‌کنند فردی‌ پیدا شود تا با نیرویی‌ برتر، بر همه‌ی‌ سختی‌ها فایق‌ آمده‌،جامعه‌ را سامانی‌ نو بدهد و یا این‌ که‌ حداقل‌ همان‌ امنیت‌ و معیشت‌ پیشین‌را بازگرداند. در سال‌های‌ کودتا و ماه‌های‌ پس‌ از آن‌ نیز در ایران‌ چنین‌اوضاعی‌ وجود دارد. انقلابی‌ رخ‌ داده‌ و مجلسی‌ برای‌ تظلم‌ و دادخواهی‌توده‌ها فراهم‌ آمده‌ بود؛ اما هنوز تا آرامش‌ و امنیت‌ فاصله‌ی‌ بسیاری‌وجود داشت‌. در این‌ زمان‌ گروه‌های‌ متخاصم‌ اجتماعی‌ پدید آمده‌، هریک‌ با خشونت‌ و بدنام‌ کردن‌ دیگری‌ سعی‌ داشت‌، گروه‌ مقابل‌ را از میان‌بردارد. آشفتگی‌ و هرج‌ و مرجی‌ که‌ در عرصه‌ی‌ فرهنگ‌ و جامعه‌ وجودداشت‌، زمینه‌ی‌ پذیرش‌ حاکمیت‌ واحد مقتدری‌ را ایجاد کرده‌ بود. باپدید آمدن‌ چنین‌ وضعیتی‌، روحانیان‌ از به‌ قدرت‌ رسیدن‌ رضاخان‌حمایت‌ کردند و این‌ موضوع‌ تا حد زیادی‌ ناشی‌ از سرخوردگی‌ آن‌ها ازمشروطه‌ خواهی‌ و تاحدی‌ تأثیر شرکت‌ مداوم‌ و آشکار رضاخان‌ درمراسم‌ مذهبی‌ قبل‌ از تحکیم‌ موقعیت‌ او بود. بنابر این‌ در آغاز قدرت‌،رضاخان‌ با همراهی‌ علما و تأیید آنان‌ مواجه‌ می‌شود، اما این‌ حسن‌ نیت‌ وروابط‌ صلح‌جویانه‌ دوام‌ پیدا نکرد و به‌ تدریج‌، این‌ ارتباط‌، رو به‌ تیرگی‌ وخصومت‌ نهاد. صفحات‌ بسیاری‌ از کتب‌ تاریخی‌ـ اجتماعی‌ مربوط‌ به‌دوره‌ی‌ حکومت‌ رضاشاه‌، حکایت‌ از روابط‌ خصمانه‌ و کینه‌جویانه‌ی‌ او باروحانیون‌ دارد.

درباره‌ی‌ چگونگی‌ رفتار رضاخان‌ با روحانیان‌، در ابتدای‌ قدرت‌گرفتن‌او و زمانی‌ که‌ رضاخان‌ به‌ مقام‌ نخست‌وزیری‌ رسیده‌ بود؛ در روزنامه‌ی‌«ستاره‌ ایران‌» نوشته‌ شده‌ است‌ که‌ از طرف‌ قشون‌، در میدان‌ مشق‌،چادری‌ برافراشته‌ شده‌، عموم‌ اعضای‌ قشون‌ و نظامیان‌ در مجلس‌ مزبورحضور یافتند. از طرف‌ واعظین‌، احکام‌ اسلام‌ تبلیغ‌ می‌گشت‌. آقای‌رئیس‌الوزرا و اغلب‌ اعضای‌ کابینه‌ و بعضی‌ از رؤسای‌ ادارات‌ در شب‌قتل‌، در میدان‌ مشق‌ حاضر و در موقع‌ قرآن‌ به‌ سر گرفتن‌، شرکت‌ جستند.در اداره‌ی‌ نظمیه‌ نیز مراسم‌ احیا به‌ عمل‌ آمده‌، در لیلهٔ‌القدر، عموم‌کارکنان‌ نظمیه‌ حضور یافتند.

در رفتار رضاخان‌ از همان‌ زمانی‌ که‌ در صحنه‌ی‌ قدرت‌ سیاسی‌ ایران‌ظاهر شد، چنین‌ مواردی‌ پیاپی‌ مشاهده‌ شده‌ و او نشان‌ داده‌ است‌ که‌ به‌اصول‌ اسلام‌ و شریعت‌، پای‌بندی‌ دارد. در زمانی‌ دیگر وقتی‌ از سوی‌علمای‌ نجف‌ تمثال‌ علی‌(ع‌) برای‌ سردار سپه‌ ارسال‌ می‌شود، وی‌ دستورجشن‌ داده‌، یا با تعیین‌ ناظر شرعیات‌ از سوی‌ وزارت‌ معارف‌ برای‌ رعایت‌دقیق‌ موازین‌ شرع‌، وفاداری‌ خود را به‌ دین‌ به‌ نمایش‌ می‌گذارد. این‌نمونه‌ها حکایت‌ از آن‌ دارند که‌ رضاخان‌ در آغاز فعالیت‌های‌ سیاسی‌خویش‌ به‌ تأثیر شگفت‌انگیز مذهب‌ و نقش‌ بسیار مؤثر و کارساز رهبران‌مذهبی‌ واقف‌ بود و می‌کوشید با وقت‌شناسی‌ و باریک‌بینی‌ از این‌ نیروی‌معجزه‌گر، بهره‌برداری‌ کند. از نتایج‌ همین‌ تشخیص‌ بود که‌ توده‌های‌متوسط‌ جامعه‌ از یک‌ سو و رهبران‌ بزرگ‌ و نام‌دار و صاحب‌ مقام‌ مذهبی‌از دیگر سو، از سردار سپه‌ پشتیبانی‌ کردند. در سایه‌ی‌ همین‌ دقت‌ نظررضاشاه‌ به‌ نقش‌ علما بود که‌ در برگزاری‌ مراسم‌ مجلس‌ مؤسسان‌، ازبعضی‌ رهبران‌ مذهبی‌ کمک‌ گرفت‌. سردار سپه‌ با تیزبینی‌ و وقت‌شناسی‌،به‌ هر مقامی‌ که‌ می‌رسید با تظاهری‌ رندانه‌، صمیمیت‌ خویش‌ را نسبت‌ به‌رهبران‌ مذهبی‌ آشکار می‌ساخت‌ و از بزرگ‌داشت‌ آن‌ها دقیقه‌ای‌ فروگذارنمی‌کرد و توصیه‌های‌ آن‌ها را، هر چند سنگین‌، می‌پذیرفت‌.

گرچه‌ رضاخان‌ دیگر شاه‌ شده‌ بود؛ اما هم‌چنان‌ روابط‌ دیرینه‌ی‌ خودرا با رهبران‌ مذهبی‌ حفظ‌ کرد. به‌ خصوص‌ می‌کوشید تا با حاج‌ شیخ‌عبدالکریم‌ حائری‌ یزدی‌، مرجع‌ بزرگ‌ تقلید و رهبر مذهبی‌ شیعیان‌ که‌شخصیت‌ مقتدر و خردمند و بانفوذی‌ بود، پیوندی‌ صمیمانه‌ و مهرآمیزداشته‌ باشد تا بتواند از فواید معنوی‌ حمایت‌ وی‌ استفاده‌ کرده‌، برای‌ رفع‌دشواری‌های‌ پیش‌آمده‌، که‌ ممکن‌ است‌ با آن‌ها رو به‌ رو شود، بهره‌ گیرد.

این‌ وضعیت‌ مربوط‌ به‌ اوایل‌ دوره‌ی‌ حکومت‌ رضاخانی‌ است‌. درواقع‌ مشروعیت‌ حکومت‌ رضاخان‌ با اتکا به‌ حمایت‌ و پشتیبانی‌ نیروهای‌مذهبی‌، حاصل‌ شده‌ بود. چنین‌ حمایتی‌، حضور و ظهور رضاخان‌ را دراذهان‌ مردم‌ مثبت‌ و موجه‌ نشان‌ می‌داد. با گذشت‌ زمان‌، روابط‌ به‌ تیرگی‌انجامید، تنش‌ها پدیدار شد. حدود دو سال‌ از چنین‌ وضعیت‌خوش‌بینانه‌ای‌ می‌گذشت‌ که‌ نخستین‌ رویارویی‌ آغاز شد. در این‌ زمان‌حادثه‌ای‌ رخ‌ می‌دهد که‌ آغازگر سلسله‌ی‌ کنش‌ها و واکنش‌ها از سوی‌ شاه‌و روحانیان‌ است‌. حادثه‌ بدین‌ قرار است‌:

در نخستین‌ روز فروردین‌ ماه‌ ۱۳۰۷ خورشیدی‌، که‌ بنا به‌ بعضی‌ ازروایات‌ در چنین‌ شبی‌ «ابن‌ ملجم‌ مرادی‌» به‌ قصاص‌ رسیده‌ است‌،دوست‌داران‌ و عاشقان‌ امام‌ علی‌ (ع‌) جشن‌ می‌گیرند. بنابر سنتی‌ دیرینه‌که‌ برخی‌ از خانواده‌ها ساعت‌ تحویل‌ سال‌ نو را در اماکن‌ مذهبی‌می‌گذرانند، در آن‌ سال‌ نیز همسر رضاشاه‌، ملکه‌ پهلوی‌، با تنی‌ چند ازهمراهان‌ خود به‌ قم‌ رفت‌ تا در صحن‌ مطهر حضرت‌ معصومه‌ (س‌)فرارسیدن‌ سال‌ نو را پذیرا شود. آورده‌اند که‌ در آن‌ مراسم‌، وابستگان‌ به‌خاندان‌ سلطنتی‌ و همراهان‌ ملکه‌ در رعایت‌ حجاب‌ اسلامی‌، دقت‌ کافی‌نداشته‌، همین‌ کم‌ توجهی‌ آن‌ها موجب‌ شد که‌ واعظی‌ به‌ نام‌ سیدناظم‌ به‌منبر برود و با نقل‌ برخی‌ از روایات‌ و احادیث‌، به‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ ازمنکر، مردم‌ را تحریک‌ کند تا از بدحجابی‌ جلوگیری‌ کنند.

سخنان‌ وی‌ به‌گوش‌ «حاج‌شیخ‌ محمدتقی‌ بافقی‌» می‌رسد. وی‌ چون‌ مباشر و کارگزارمرجع‌ تقلید آن‌ روزگار، یعنی‌ مرحوم‌ شیخ‌ عبدالکریم‌ حائری‌ یزدی‌ بود،به‌ ملکه‌ی‌ پهلوی‌ و همراهانش‌، رعایت‌ حجاب‌ را گوشزد می‌کند، اماملکه‌ و همراهان‌ وی‌، به‌ خانه‌ی‌ تولیت‌، متولی‌ آستانه‌ی‌ قم‌ رفته‌ و از آن‌ جابا تلفن‌، حادثه‌ را به‌ اطلاع‌ شاه‌ می‌رسانند. رضاشاه‌ پس‌ از شنیدن‌ سخنان‌ملکه‌، به‌ سرعت‌ به‌ سوی‌ قم‌ حرکت‌ کرده‌، در صحن‌ حرم‌ چند طلبه‌ راکتک‌ زده‌، تنی‌ چند را با عصا و لگد مضروب‌ می‌کند. سپس‌ دستورمی‌دهد شیخ‌ بافقی‌ را دستگیر کنند. پس‌ از آن‌ که‌ وی‌ را تازیانه‌ می‌زنند، به‌زندان‌ نظمیه‌ی‌ تهران‌ می‌فرستند. چون‌ رئیس‌ نظمیه‌ی‌ قم‌ نتوانسته‌ بودسیدناظم‌، سخن‌گوی‌ آن‌ حادثه‌ را یافته‌، به‌ حضور شاه‌ بیاورد، مورد خشم‌و غضب‌ واقع‌ شده‌، به‌ دست‌ شاه‌ و با عصای‌ وی‌ مضروب‌ و زخمی‌می‌گردد.

این‌ واقعه‌ که‌ نخستین‌ برخورد تند و مخالفت‌ آشکار و اسائه‌ی‌ ادب‌رضاشاه‌ نسبت‌ به‌ مذهب‌ و روحانیون‌ بود، گروهی‌ از مذهبیون‌ قم‌ را بر آن‌داشت‌ تا مردم‌ را تحریک‌ کرده‌، زمینه‌ی‌ بروز اعتراض‌ را فراهم‌ آوردند؛اما مرحوم‌ حاج‌شیخ‌ عبدالکریم‌ حائری‌ یزدی‌ که‌ هدف‌ اساسی‌ خود راحفظ‌ حوزه‌ می‌دانست‌ برای‌ جلوگیری‌ از رویارویی‌ روحانیت‌ با رضاشاه‌فتوایی‌ صادر کرد. متن‌ فتوا چنین‌ بود:

«صحبت‌ و مذاکره‌ در اطراف‌ قضیه‌ی‌ اتفاقیه‌ مربوط‌ به‌شیخ‌محمدتقی‌ برخلاف‌ شرع‌ انور و مطلقاً حرام‌ است‌.»

گرچه‌ این‌ موضوع‌ موقتاً مسکوت‌ ماند، اما این‌ واقعه‌ آغازگر تنش‌های‌پی‌درپی‌ در روابط‌ رضاشاه‌ و نیروهای‌ مذهبی‌ است‌. از آن‌ پس‌ رضاشاه‌هم‌زمان‌ با سرکوب‌ سران‌ قبایل‌ و رؤسای‌ عشایر و ایلات‌، از سرکوب‌نیروهای‌ مذهبی‌ نیز غافل‌ نشده‌، سعی‌ در دور کردن‌ آن‌ها از صحنه‌ی‌سیاست‌ داشت‌.قوانینی‌ که‌ یکی‌ پس‌ از دیگری‌ وضع‌ می‌کرد، به‌ مرورقدرت‌ اجتماعی‌، اقتصادی‌، فرهنگی‌ و در نهایت‌ سیاسی‌ روحانیون‌ رامحدود می‌ساخت‌. رضاشاه‌ در فرایند نوسازی‌ ایران‌، مواردی‌ را دردستور کار خویش‌ قرار داد که‌ برخی‌ از آن‌ها از دید روحانیون‌، خلاف‌شرع‌ و بی‌حرمتی‌ به‌ دین‌ محسوب‌ می‌شد. سربازگیری‌، اوقاف‌ و موضوع‌زنان‌ از مواردی‌ است‌ که‌ شکاف‌ میان‌ حکومت‌ و نیروهای‌ مذهبی‌ رابیش‌تر و بیش‌تر می‌سازد.

پژوهشگر: فرحناز حسام‌


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.