دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

فرهنگ برای همه


فرهنگ برای همه

فرهنگ به این معنا برای جامعه و افراد حتی در درازمدت از اهمیتی حیاتی برخوردار است البته هنگامی که از «فرهنگ برای همه» سخن می گوییم با این خطر مواجه هستیم که عده ای از این اندیشه به سود نیات شخصی یا سازمانی خود استفاده کنند

از هنگامی که در مقیاس جهانی از «سیاست فرهنگی» همچون مقوله ای مستقل سخن رفت بحثهایی نیز در ارتباط با این اصطلاح در زبانهای مختلف به خصوص در دو زبان فرانسه و انگلیسی درگرفت. اما بحثهای زبانشناسی تطبیقی در این زمینه از توجه لازم برخوردار نگشت. بیشتر بحثها معطوف بود به مفهوم فرهنگ. در زبان فارسی اصطلاح سیاست فرهنگی را به واقع بر اثر ترجمه به کار گرفته ایم.

در گذشته ای نه چندان دور وزارت فرهنگ به معنای وزارت آموزش و پرورش بود. اما در همان زمان نیز چون برنامه ریزی چندان رایج نبود سخن از سیاست فرهنگی حتی به معنای سیاست آموزشی به شکل مدون طرح نگشت. با ایجاد سازمان برنامه و به خصوص با برپایی وزارتخانه ای به نام فرهنگ و هنر و برقراری ارتباطات جهانی به ویژه با سازمان یونسکو مفاهیم تازه ای منجمله سیاست و توسعه ی فرهنگی در زبان فارسی رواج یافت.

اصطلاح سیاست فرهنگی در زبان فارسی برابرنهاده ای است برای دو اصطلاح انگلیسی و فرانسه:

Cultural Policy /politique culturelle فرانسویان در این زمینه ادبیاتی پرورانده اند که از نظر کمی درخور توجه است. پسانتر در جای خود به این مورد و موارد مشابه می پردازیم. در زبان انگلیسی در کنار اصطلاح Cultural Policy، اصطلاح دیگری هم به کار می رود که می گویند؛ Cultural Politics. این اصطلاح در اصل تأکید می نهد بر عنصر فرهنگ گرچه در این جا هم در مقام صفت به کار رفته است از برای واژه ی سیاست.

به واقع دشوار می توان در زبان فارسی این دو اصطلاح انگلیسی را به نحوی مستقل از هم ترجمه کرد مگر با اندکی دستکاری و تغییر. مثلاً برای همان اولی می توان ترجمه ی رایج را به کار برد یعنی گفت سیاست فرهنگی و برای دومی گفت؛ سیاستً فرهنگ. در انگلیسی هم این اصطلاح دوم را هنگامی به کار می بندند که بخواهند معنایی خاص از آن منظور کنند وگرنه به طور متعارف همان اصطلاح سیاست فرهنگی را بر زبان می رانند. شاخه ای از پژوهشگران رشته‌ی «مطالعات فرهنگی» ترجیحاً اصطلاح «سیاست فرهنگ» را به کار بسته اند.

در زبان آلمانی از دیرباز اصطلاحی در این زمینه وجود دارد که می گویند؛ Kulturpolitik. درباره ی معنا و قلمرو این اصطلاح در حوزه ی فرهنگ آلمانی وحدت نظر به چشم نمی خورد.

در آلمان یکبار با این اصطلاح گرایشهای ایدئولوژیک سر برآورد و تبلیغ شد؛ سپس در دوره ای طولانی مقاومت ذهنی شدیدی در برابر این اصطلاح به ویژه پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت به نحوی که حتی مدتها پس از آن که یونسکو این سکه را به گردش درآورد تمایلی به استفاده از آن به چشم نمی خورد؛ و حالا در دوره ای دیگر قرار داریم که آلمانها به گونه ای افراطی به این اصطلاح و معانی آن چسبیده اند و دست از سرش برنمی دارند.

دوره ی جدید به خصوص با انتشار کتابی با عنوان «فرهنگ برای همه» در سال ۱۹۷۹ رونق پیداکرد. این کتاب را نویسنده ای نوشت که تا آن هنگام شهرت چندانی نداشت. اما به نظر می آمد که به موضوعی پرداخته بود که از مدتها پیش انتظار آن می رفت. نظام فدرالی آلمان نیازمند توجهی تازه به موضوع فرهنگ و اشاعه ی آن بود.

ایالات آلمان(= به آلمانی در مفرد «سرزمین» و در جمع «سرزمینها»=»Land /Lٹnder) در واقع از نظر تاریخی مسئول آموزش و فرهنگ بوده اند و درست همین دو مورد را نمی خواسته اند به حکومت مرکزی واگذار کنند. از طرف دیگر به تدریج با تحول تکنولوژی و شکلهای جدید تولید و اشاعه ی محصولات و فرآورده های فرهنگی چشم پوشی از یک سیاست مرکزی و همکاری ملی در زمینه ی ارتقای سطح دانش فرهنگی دیگر امکان ناپذیر نمی بود.

طبیعی می بود که چنین گونه ای از بحث در کشوری چون ایالات متحده ی آمریکا چندان جذاب نباشد. آمریکا هم کشوری است غیرمتمرکز از نظر سازمان اداری و مبتنی است بر نظام ایالاتً، به اعتباری، مستقل.

با این حال از نظر تاریخی در آمریکا «امر فرهنگ» چیزی است داوطلبانه و متکی به میزان سخاوت شهروندان. آلمان گرچه کشوری است نامتمرکز با این حال همواره نیازمند راهنمایی از بالا، از مرکز. در هر ایالت و شهری همواره چشم می دوزند به حکومت مرکزی و وقتی که این حکومت را از خود ندانند، نگاه می کنند به دهان سیاستمداران حزبی که به آن تعلق دارند.

با آن که یونسکو در دهه ی شصت مباحث سیاست فرهنگی را در مقدمات راه اندازی کرد و در دهه ی هفتاد قرن بیستم با برپایی نشستهای جهانی، قاره ای و منطقه ای به آن رونق بخشید، در عمل در دهه ی هشتاد است که شاهد توجه روزافزون آلمانیان به این قبیل از مباحث هستیم.

در دهه ی هشتاد فعالیتهای فرهنگی در آلمان در همه ی سطوح از شکوفایی برخوردار بود و به قول نویسنده ی کتاب یادشده هیچ نماینده ی مجلسی را توانایی بی اعتنایی به شعار «فرهنگ برای همه» نبود. زیرا این شعار اولاً ظاهری دموکراتیک داشت و در ثانی هر موسسه و سازمانی را که سرگرم فعالیتهای فرهنگی و نیازمند حمایتهای مالی بود همراه با کارکنانش به سوی خود می کشاند. همه می دانستند و می دانند که شمار این دست از تأسیسات در آلمان کم نبود و نیست.

خاصیت دیگر شعار «فرهنگ برای همه» این بود که بی صرف هزینه می شد همه را راضی ساخت و در لفظ فرهنگ را به همه ارزانی داشت. اما اهل فن می دانستند که به واقعیت درآوردن چنین هدفی در عمل آسان نیست.

طراح این کتاب می گوید «فرهنگ برای همه » یعنی آن که هر شهروندی قادر باشد در اساس در موقعیتی قرار گیرد که هر آنچه را که در همه ی رشته های حوزه ی فرهنگ عرضه می شود، با صرف هزینه ی متناسب زمانی، مالی و ذهنی لمس و درک کند. به بیان دیگر عرضه ی فرهنگی باید به نحوی باشد که بهره گیری از آن نیازمند به میزان درآمد خاصی نباشد و همه ی گروه های اجتماعی بتوانند در صورت تمایل به یکسان از آن بهره بگیرند.

این استنباط در واقع در برابر استنباطی قرار می گیرد که در عمل به تبعیض فرهنگی می گراید و گونه ای از نخبه پروری را ترجیح می دهد. در چارچوب فرهنگ برای همه فرض بر این است که نه توزیع نامناسب زمان کار، نه خانواده، نه تعداد فرزندان هیچ یک نباید فرد را از تحرک بازدارد و چنان سد یا سدهایی ایجاد کند که قادر نباشد از فرهنگً عرضه شده بهره مند شود یا در فعالیتهای مرتبط با آن شرکت بجوید.

البته این توضیح مانع آن نمی شود که بگوییم برای درک و استفاده از دست آوردهای فرهنگی معینی مانند برخی از رشته های هنری نیاز به آموزشهای خاص خواهد بود که این هم باید در اختیار فرد گذاشته شود.

به بیان دیگر فهم شماری از فعالیتهای هنری و برخی از محصولات فرهنگی نیازمند برنامه های کمک آموزشی و برنامه های آموزشی زمینه ساز است. اینها به کنار، مهم آن است که اندیشه ی فرهنگ برای همه نباید امتیازات و تفاوتهای موجود را تقویت کند یا استحکام بخشد یا نباید موانع تازه ای بر سر راه دسترسی به فرهنگ بتراشد.

تحقق آرمانی چون فرهنگ برای همه یعنی طراحی یک سیاست فرهنگی دموکراتیک. پیرو این سیاست یعنی نه تنها در حرف و با لفاظی فرهنگ را برای همه بطلبیم بلکه در عمل نیز شرایطی فراهم آوریم که دسترسی به «عرضه» یعنی فرهنگ عرضه شده برای همه امکانپذیر باشد. به بیان دیگر یعنی توسعه ی فرهنگی روندی باشد دموکراتیک.

نه فقط بازده توسعه که جریان توسعه نیز دموکراتیک باشد. از سوی دیگر باز باید نکته ا ی مهم را از نظر دور نداریم و آن این که با شعار فرهنگ برای همه نباید همه ی مردم را به سوی یک فرهنگ برانیم و این تصور را اشاعه دهیم که گویی می خواهیم همه به یک شکل درآیند یا تنها یک نوع محصول در اختیار تمام افراد جامعه قرار دهیم.

اصل فرهنگ برای همه فرض را بر این می گذارد که ما با جامعه ای ساختاربندی شده یعنی دربرگیرنده ی قشرها، لایه ها، طبقات و گرایشهای متنوع سروکار داریم که هرکدام علائق و نیازهای مخصوص به خود را دارند و هیچ کدام برتر از دیگری نیستند.

فرهنگ عرضه شده باید به گونه ای باشد که هر فرد و هر گروه بتواند بنا به سلیقه و میل خود از آن بهره بگیرد. وقتی می گوییم دموکراتیک یعنی آفرینش فرهنگی آزادانه شکل بگیرد و دسترسی به فرآورده های فرهنگی نیز در دسترس همه گذاشته شود.

اصطلاح فرهنگ برای همه در همان دهه ی هفتاد قرن بیستم در بسیاری از نشستها و مباحث فرهنگی جهانی و منطقه ای سر برآورده بود. فکر تازه ای به شمار نمی رفت مگر آن که به گونه ای تازه تفسیر و روایت شود. در متن سیاست فرهنگی ایران در آن هنگام که در ۱۳۴۸ به تصویب رسیده بود «فرهنگ برای همه» را یکی از اصول چهارگانه ی سیاست فرهنگی دانسته بودند هرچند که از توضیح و تفسیری جامع یا حتی مختصر هم برخوردار نشده بود.

آلمانیان با آن که دیر به این موج پیوستند اما مانند بسیاری دیگر از کارهایشان با استدلال و توضیح و تفسیر فراوان به میدان آمدند. نتیجه و تفاوتشان با برخی دیگر از کشورها در این امر نهفته بود که با عمق و ژرفا این حوزه را پی گرفتند و حتی با جرأت می توان گفت که در مواردی مباحث این حوزه را تحول بخشیدند.

اگر چنانکه آمد بپذیریم فرهنگ برای همه یعنی برای همه ی گروه ها و سازمانهای اجتماعی در سطوح مختلف مثل زنان، جوانان یا سندیکاها ی کارگری یا اتحادیه ی کارفرمایان در نتیجه از سویی بدین معناست که همه در اساس از طریق کار خود در تحقق آن می کوشند و سهم گیری و شرکت در آن شکلی معنادار از مصرف ثروت اجتماعی به حساب می آید. از طرف دیگر اندیشه ی فرهنگ برای همه از این جهت اهمیت دارد که مباحث و حتی خود توسعه ی اجتماعی را غنا می بخشد.

فرهنگ به این معنا برای جامعه و افراد حتی در درازمدت از اهمیتی حیاتی برخوردار است. البته هنگامی که از «فرهنگ برای همه» سخن می گوییم با این خطر مواجه هستیم که عده ای از این اندیشه به سود نیات شخصی یا سازمانی خود استفاده کنند. تا هنگامی که یک نظام علمی درست و جاافتاده ای نداشته باشیم نمی توانیم در برابر این سودجوییها بایستیم. با چه معیاری حاصل کار طرحها و پروژه ها و سازمانهایی را بسنجیم که از فکر «فرهنگ برای همه»مال اندوزی و بودجه طلبی کرده اند؟

چگونه می توان دانست که این افراد یا سازمانها به واقع کاری درخور این اندیشه انجام داده اند؟ به ویژه در کشوری چون ایران که اکنون شمار درخور توجهی از سازمانهای پژوهشی و فرهنگی فقط بسته به موقعیت افراد برپا می شوند و هیچ کس را از بازده کار و فعالیت آنها اطلاعی نیست و هیچ مرجعی خود را مسئول سنجش اعمال آنها نمی داند و در هیچ مکانی حاصل کارشان عرضه نمی شود، چگونه می توان از تعمیم دادن فرهنگ سخن گفت؟

چنگیز پهلوان