دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

یزد ساحل دریا ندارد


یزد ساحل دریا ندارد

نگاهی به سریال تلویزیونی «پژمان»

«قهرمان‌پردازی» فرمولی رایج در فیلمنامه‌نویسی برای سینما و تلویزیون است. آثار مختلفی بر این مبنا که «چگونه یک فرد عادی به قهرمانی بزرگ تبدیل می‌شود» ساخته شده‌اند. رویارویی شخصیت‌ها با موقعیت‌های مخاطره‌آمیز و سربلندی در مقابل آزمون‌ها و مشکلات همواره سوژه جذاب و هیجان‌انگیزی برای ساخت یک اثر نمایشی است و چنین سوژه‌هایی همیشه «همذات‌پنداری» مخاطب را نیز به دنبال دارند اما سریال «پژمان» دقیقا مسیر معکوس چنین فرمولی را در پیش گرفته و به جای روایت چگونگی تبدیل شدن یک فرد به قهرمان یک رشته ورزشی، چگونگی سقوط و انحطاط یک قهرمان را به تصویر می‌کشد. قهرمانی که در واپسین ماه‌های زندگی حرفه‌یی خود در ورزش با شرایط و موقعیت‌های عجیبی مواجهه می‌شود که هر یک از آنها لبخندی تلخ بر چهره بیننده تلویزیون می‌نشاند.

مخاطبانی که زندگی قهرمان‌های ورزش، سینما، سیاست و ... را با جزییات و دقت فراوان دنبال می‌کنند، با موقعیت‌هایی از آن دست که در سریال پژمان به آن پرداخته می‌شود آشنایی کاملی دارند. شهرت همیشه این ویژگی را دارد که با از دست رفتن آن، گرفتاری‌های فراوانی برای افراد مشهور پیش می‌آید و خیلی زود کار به بحران‌های روحی و انزوا و حتی در مواقعی خودکشی و اعتیاد می‌انجامد. نمونه آشنای چنین فضایی برای بیننده ایرانی، فیلم «بی‌پولی» ساخته حمید نعمت‌الله است که در آن زندگی یک طراح مد ایرانی به تصویر کشیده می‌شود که به دلیل مشکلات مالی، روز به روز گرفتارتر می‌شود اما حاضر نیست از پس‌انداز خود هزینه کند یا زندگی ساده‌تر و معمولی‌تری را در پیش بگیرد.

چنین قصه هولناکی البته در سریال پژمان صددرصد مطابق واقعیت به تصویرکشیده نشده و با پرداختی هنرمندانه و اضافه کردن چاشنی طنز، فیلمنامه‌یی جذاب را پدید آورده که از همان قسمت‌های ابتدایی به سریال مورد علاقه بسیاری از مخاطبان تبدیل شده است.

از نام انتخاب شده برای این سریال می‌توان انتظار داشت که «پژمان» قصه زندگی فوتبالیستی به همین نام باشد اما سریال صرفا روی این شخصیت متمرکز نیست و تا اینجای کار ـ پخش حدود ۵ قسمت ـ بر چهار شخصیت متمرکز شده که به نوعی نقطه مقابل یکدیگر هستند. مخاطب در این سریال، در یک طرف ماجرا «پژمان و پریسا» را می‌بیند و در سوی دیگر ماجرا «بهرام و مدیر برنامه» را.

دو شخصیت اول که با یکدیگر خواهر و برادر هستند و نقش آنها توسط پژمان جمشیدی و بهاره رهنما ایفا می‌شود، ویژگی‌های مشابهی دارند. توهم، خیال‌پردازی، بی‌مسوولیتی، رفتارهای عجولانه و به دور از منطق ویژگی مشترک این دو شخصیت است. پژمان با وجود سه فصل بیکاری و ته کشیدن دارایی‌اش، همچنان به دنبال خانه‌های پرزرق و برق و خرید عینک‌های مارک‌دار است و به هیچ‌وجه واقعیت موجود را در نظر نمی‌گیرد و پریسا نیز با وجود داشتن دو فرزند، آنقدر در فعالیت‌های اجتماعی غرق شده که از مسوولیت تربیت فرزندانش و توجه به همسرش غافل مانده است.

پریسا نیز مانند پژمان دارای رفتارهای افراطی است و به جای اینکه فرزندان خود را از مدرسه بیاورد، در تجمع محدودی که با حضور افرادی انگشت‌شمار شکل گرفته، در مقابل وزارت کار شرکت می‌کند تا حقوق کودکان را احیا کند. در نقطه مقابل این دو شخصیت، بهرام و مدیر برنامه (با بازی بیژن بنفشه‌خواه و سام درخشانی) قرار دارند که نگاهی واقع‌بینانه و به دور از احساس نسبت به رویدادها و ماجراهای پیرامون خود دارند و تلاش فراوانی صرف می‌کنند تا این دو شخصیت حاضر در داستان را تعدیل کنند. البته تلاش‌های آنها الزاما قرار نیست به نتیجه مشخصی برسد و همین تضاد زمینه‌ساز رویدادها و اتفاق‌های شیرینی در قصه می‌شود.

حضور این دو شخصیت در سریال کارکرد دیگری هم دارد و به واسطه نقش آنها در قصه، پیام‌ها و آموزه‌های اخلاقی داستان در مذمت اسراف، زندگی تجملی، بی‌توجهی به خانواده و... به مخاطب منتقل می‌شود. در همین زمینه نکته قابل تامل در سریال، این است که برای به تصویر کشیدن جنبه‌های مختلف شخصیت پژمان، او را با دو موقعیت مهم مواجه می‌کند.

موقعیت اول، سفر به شهرستانی فرضی به نام فشاپوری برای دیدار با رییس یک باشگاه است که طی آن شرایطی خفت‌بار را متحمل می‌شود و از حضور در پشت وانت تا تحمل پسر لوس یک فرد کاسب‌مسلک را تحمل می‌کند تا بلکه به قراردادی خوب برسد. موقعیت دوم نیز اجاره خانه است که طی آن پژمان در مراحل مختلف اجاره خانه با موقعیت‌هایی جالب توجه مواجه می‌شود. از حضور در ساختمانی لوکس که محل زندگی چند نماینده مجلس و تهیه‌کننده سینماست و سرایدار آن فوق لیسانس دارد و دو کتاب چاپ کرده تا حضور در میان خانواده فوتبال‌دوستی که او را نمی‌شناسند و شخصیت پژمان جمشیدی برایشان اهمیتی ندارد. نکته جالب توجه این است که در تمامی این موقعیت‌ها، پژمان حاضر به خروج از دنیای خودساخته ذهنی‌اش نیست و همچنان در یک توهم عمیق به سر می‌برد.

مرتضی فتحی