جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

شب در آینه


شب در آینه

جوانی, دوره و دورانی است که آدم هنوز در آن شکل نگرفته در این دوره, آدم هزاران هزار تصور, خیال, جاه طلبی, حسرت و رؤیا دارد و جالب این که تنها یکی از این رؤیاها آدم را می اندازد در مسیر رو به جلوی زندگی

● فرهنگ. داریوش

▪ کارگردان, نویسنده فیلمنامه و بازیگر

▪ متولد: ۱۳۲۶ آبادان, فارغ‌التحصیل کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران

▪ آغاز فعالیت هنری: با ایفای نقش در نمایش‌های دانشجویی و تشکیل گروه تئاتری «پیاده», حضور عمده نمایش‌های «ماجراهای باغ‌وحش», «با خشم به یاد آر», «آدم آدم است», «ادیپوس شهریار», «باغ آلبالو», «پرواربندان», «عروسی خون» و «پیشخدمت گنگ»

▪ فعالیت در سینما (به عنوان بازیگر): ۱۳۶۰؛ سلندر (فیلم کوتاه) ــ ۱۳۶۷؛ شاید وقتی دیگر ــ ۱۳۷۰؛ دو فیلم با یک بلیت ــ ۱۳۷۳؛ سفر ــ ۱۳۷۸؛ رز زرد فعالیت در تلویزیون (به عنوان بازیگر): ۱۳۷۴؛ شلیک نهایی ۱۳۸۱؛ معصومیت از دست رفته ــ ۱۳۸۵؛ راه شب (اپیزود ناخدا)

▪ فعالیت در سینما (به عنوان فیلمنامه‌نویس): ۱۳۶۵؛ اتوبوس, کفش‌های میرزا نوروز و فیلم‌های خودش (رسول پسر ابوالقاسم, طلسم, دو فیلم با یک بلیت, دیپلمات) و همچنین بازنویسی نهایی (بهترین بابای دنیا و راه افتخار)

▪ فعالی در سینما (به عنوان کارگردان): ۱۳۶۰؛ رسول پسر ابوالقاسم (نیمه بلند) ــ ۱۳۶۵؛ طلسم ــ ۱۳۷۰؛ دو فیلم با یک بلیت, بهترین بابای دنیا ــ ۱۳۷۳؛ راه افتخار ــ ۱۳۷۴؛ دیپلمات ــ ۱۳۷۶؛ روانی ــ ۱۳۷۷؛ شب‌های تهران ــ ۱۳۷۸؛ رز زرد

▪ فعالیت در تلویزیون (به عنوان کارگردان): ۱۳۶۳؛ افسانه سلطان و شبان ــ ۱۳۸۰؛ تولدی دیگر ــ ۱۳۸۳؛ طلسم‌شدگان ــ ۱۳۸۵؛ راه شب.

● اگر دست بر قضا یکی از بی‌شمار ناملایمات زندگی امکان رشد پیدا کند, آن روز, روز من نخواهد بود, ولی ظاهراً تمام ذرات مثبت کائنات, امروز در اختیار من است.» این بخشی از گفته‌های پرانرژی داریوش فرهنگ در روز انجام این گفت‌وگو است. گفت‌وگویی که تا حد امکان از این ویژگی بهره برده تا به تحلیل تازه‌ترین محصول تلویزیونی این فیلمساز بپردازد. این دیدار رو در رو می‌کوشد تا به تناسب زمان و حجم محدود صفحات ماهنامه, علایق او را در نزدیک شدن به متن و بطن زندگی اجتماعی امروز به نمایش بگذارد.

▪ جوانی, دوره و دورانی است که آدم هنوز در آن شکل نگرفته؛ در این دوره, آدم هزاران هزار تصور, خیال, جاه‌طلبی, حسرت و رؤیا دارد و جالب این‌که تنها یکی از این رؤیاها آدم را می‌اندازد در مسیر رو به جلوی زندگی. به یاد شعری می‌افتم که می‌گوید «تو پای در راه نه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید کرد». البته گاهی وقت‌ها هم آدم نمی‌خواهد در یک مسیر باشد اما تقدیر به گونه‌ای رقم می‌خورد که مجبور می‌شود آن راه را انتخاب کند؛ هرچند که او ــ چه از نظر تکامل ذهنی و چه عقلی ــ تقدیر را باور نداشته باشد. در چنین وضعیتی همه‌چیز برای او موقتی و دم‌دستی است. شگفت‌انگیزترین بخش زندگی انسان عبور او از موانع و موقعیت‌های مختلف است, به گونه‌ای که عمرش را در عبور از چهارراه‌های حوادث تلف نکند و البته انتخاب درستی داشته باشد. در این موقعیت, آدم, تراش نیافته است و زمانی که تراش می‌خورد و اندک‌اندک صیقل پیدا می‌کند, انتخاب‌های بهتر و دقیق‌تری می‌کند.

● مسیر فیلمسازی شما هم چنین وضعیتی داشته است؟ یعنی مقصد را پیدا کرده‌اید یا...؟

▪ ... حداقل این را فهمیده‌ام که خداوند مرا دوست دارد. البته خدا همه بنده‌هایش را دوست دارد؛ خصوصاً بنده‌هایی که سعی می‌کنند دروغ نگویند, بیهوده نباشند و ضمن رعایت عدالت, حق کسی را پایمال نکنند. در مورد خود من این‌گونه است و تا این زمان که در خدمت شما هستم, احساس می‌کنم «یکی آن بالا مرا دوست دارد.» اگر یادتان باشد این اسمِ یکی از قسمت‌های مجموعه هم بود که پخش شد. به‌هرحال اغلب این اسم‌ها از تجربه‌های آدم می‌آیند. الآن ۳۷ سال است که دارم در این عرصه تجربه می‌کنم. در این سال‌ها بارها و بارها به عرصه‌های ناشناخته سرزمین هنر سفر کرده‌ام و با آدم‌های گوناگونی روبه‌رو شده‌ام, اما سرانجام متوجه شده‌ام تازه در ابتدای راه هستم و جالب این‌که احساسم همانی است که از اول داشتم. به‌هرحال انتخاب مسیر در آغاز راه با آگاهی کافی و شعور لازم همراه نیست و بیشتر غریزی شکل می‌گیرد. اغلب آدم‌هایی که در این راه و مسیر قدم می‌زنند به صورت غریزی از استعداد نسبی برخوردارند.

خصوصاً در میان ما ایرانی‌ها که به صورت ذاتی باهوش هستیم. البته قصدم از گفتن این حرف, برتری‌جویی در مقابل مردم سایر کشورها نیست. می‌خواهم به نکته‌ای اشاره کنم که بین مردم کشور ما به عادت تبدیل شده و آن دخالت کردن اغلب ما در هر کاری است. همین چند روز پیش یک برقکار که برای تعمیر سیم‌کشی به خانه ما آمده بود وقتی دید گوشی تلفن همراه من ایراد دارد می‌خواست آن را هم از من بگیرد و تعمیرش کند! البته شاید این موضوع ریشه در جبر تاریخی و اقتصادی حاکم بر ما داشته باشد ولی به‌هرحال غریزه اشتیاق به انجام کارهای مختلف نیازمند عبور از مراحل و گذرگاه‌های مختلفی است.

غریزه مثل درخت پرباری است که شاید یک فصل میوه خوبی هم بدهد ولی اگر در پایان فصل, بدون هرس کردن شاخه‌ها و تقویت ریشه‌ها همین‌طوری به حال خود رها شود, احتمال خشک شدنش بسیار زیاد است. خوشبختانه عبور غریزه از وادی تجربه و صیقل خوردنش باعث می‌شود تا آدم به جایی برسد که به جای انتخاب شدن, خودش انتخاب کند. ضمن این‌که باید اشاره کنم بر اساس تجربه من, در کار هنر هیچ‌چیزی حجت نیست و آدم باید تسلیم آن چیزی شود که در وجودش نشست کرده؛ حداقلش این است که نباید وقتی موقع خواب سر بر بالین می‌گذارد احساس بیهودگی کند. در چنین وضعیتی, شخصیت دادن و هویت بخشیدن به خود و زندگی, انتظار بیهوده‌ای نیست. خوشبختانه در وادی هنر و حرفه فیلمسازی بلندپروازی تا ابد ادامه دارد و تا پایان می‌توان پرتلاش بود. به‌هرحال مهم نیست که هنرمند باشی, مهم این است که هنرمند بمانی.

● طبق گفته شما هنرمند در مقطعی از زندگی باید خود را تسلیم شرایط کند و به ندای چیزی گوش بدهد که در وجودش نشست کرده. با توجه به آن‌که خود شما در گذر سال‌های رفته و به پایان رسیده, ساخت فیلم‌ها و مجموعه‌های مختلفی را تجربه کرده‌اید این سوال پیش می‌آید که ایده مجموعه تلویزیونی راه شب چه ویژگی‌هایی داشت که خود را تسلیم شرایط ساخت آن کردید؟

▪ بعد از تمام شدن مجموعه تلویزیونی طلسم‌شدگان که با استقبال چشمگیری هم مواجه شد احساسم این بود که دلم می‌خواهد به مسائل اجتماعی پررنگ‌تری بپردازم. روی کلمه پررنگ تأکید می‌کنم چون به نظر من این‌گونه سوژه‌ها همواره آغازگر راه و مسیر تازه‌ای در تلویزیون و میان مخاطبان بوده است. به‌هرحال آنتن تلویزیون مثل یک نهنگ است که هرچه بیشتر به او غذا بدهی کم‌تر سیر می‌شود! آن‌هم تلویزیونی که سطح غالب سلیقه در آن, یا متوجه مجموعه‌های طنز شبانه و نودقسمتی است یا ملودرام‌های سطحی و پیش‌پاافتاده که در شرایط فعلی دیگر کم‌تر مرا راضی می‌کند.

احساس می‌کردم حالا و در این مقطع باید به مسائلی مهم‌تر و چندلایه‌تر بپردازم. ضمن این‌که هیچ‌وقت تکرار کردن خودم و رونویسی کردن از کارهای قبلی برایم جالب نبوده. حالا دیگر می‌دانم با ملودرام‌هایی از نوع هندی و سوزناکش به‌راحتی می‌توان پنجاه شصت میلیون تماشاگر را پای جعبه‌های تلویزیون نشاند. اما این‌ها سوژه‌های ماندگاری نیستند و همان‌طور که بدون پیشزمینه می‌آیند خیلی زود هم فراموش می‌شوند. بهتر است بگویم دنبال سوژه‌ای بودم که مثل آینه در برابر اقشار مختلف مردم قرار بگیرد و آن‌ها را به خودشان نشان بدهد.

البته ممکن بود این ایده کمی آزاردهنده باشد و بعضی تماشاگران را پس بزند. اما این فرار کردن از خود برای تماشاگر تلویزیون آسان‌ترین راه است. به نظر من پنهان کردن بعضی چیزها در جامعه باعث خواهد شد تا آن چیزها یک روز مثل کوه آتشفشان سر باز کرده و فوران کند. در حالی که با آشکار و برملا کردنشان تا حدودی می‌توان آدم‌ها را به همدیگر نزدیک کرد و کاری کرد تا آن‌ها بیشتر به همدیگر فکر کنند. شاید در چنین وضعیتی آدم‌ها بهتر این نکته را درک کنند که نیازمند نوع دوستی و ارتباط با دیگران هستند. با این طرز تلقی به دنبال مطرح کردن مسائل اجتماعی پررنگ‌تری بودم. آن‌هم به شیوه‌ای که ماندگار و در یاد ماندنی باشد. به‌هرحال استقبال گیشه یا مخاطب, دلیل توفیق فیلم‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی نیست.

● به نظر می‌رسد رویکرد شما به طرح معضلات اجتماعی در راه شب پاسخ به خرده‌گیرانی باشد که معتقدند اغلب کارهای شما شیک و مربوط به افراد مرفه جامعه است.

▪ به نکته خوبی اشاره کردید. البته شاید این اتفاق به صورت ناخودآگاه رخ داده باشد چون در حال حاضر تلویزیون خانه اول من در زمینه فیلمسازی است. آن‌هم به خاطر شوقی که برقراری ارتباط با مخاطب میلیونی در آدم ایجاد می‌کند. این نکته‌ای که شما اشاره کردید را بارها شنیده‌ام. این‌که کارهای داریوش فرهنگ به صورت عمده, شیک و تر و تمیز است و به حساسیت‌های و ظرافت‌های طبقه مرفه جامعه می‌پردازد. همین‌جا اجازه بدهید اشاره کنم که به‌هرحال آن‌ها هم آدمند و به آن‌ها هم باید پرداخت.

● اما عمده مخاطبان تلویزیون در کشور ما افراد طبقه متوسط محسوب می‌شوند.

▪ بله, همین‌طور است و اتفاقاً به همین دلیل می‌دانستم که اصلی‌ترین بازتاب مسائل پررنگ اجتماعی در همین قشر گسترده‌ای است که مخاطبان واقعی تلویزیون را تشکیل می‌دهند, نه افراد مرفه. مخاطبانی که شاید در روزگار فعلی با دشواری زندگی خود را اداره کنند ولی اغلب‌شان از مسیر شرافت خارج نمی‌شوند.

● ایده مجموعه تلویزیونی راه شب با داستان‌هایی در یک قالب اما جداگانه از کجا می‌آید؟

▪ ایده اولیه از یک طرح ناکام نوشته مهدی هاشمی می‌آید. او ده پانزده سال پیش با محور قرار دادن رادیو یک طرح برای اجرا در تلویزیون نوشته بود به نام «شب‌های رادیو». ظاهراً این طرح در سیمافیلم هم به تصویب رسیده بود. یک ملودرام به‌هم پیوسته بود که هسته اصلی‌اش مرا به فکر واداشت؛ این‌که رسانه رادیو می‌تواند فراهم‌کننده بستری برای وحدت ملی باشد. اما همان‌طور که گفتم دلم نمی‌خواست در قالب ملودرام از این عنصر استفاده کنم. به تبع نیاز روحی به پرداختن درباره مسائل اجتماعی قشر متوسط, به مهدی هاشمی پیشنهاد دادم تا با همفکری همدیگر روی طرح تازه‌ای با همین مضمون کار کنیم.

این شد که به اتفاق ایشان و محمد مسعود (تهیه‌کننده و مجری طرح مجموعه) پیشنهاد ساخت راه شب را به گروه فیلم و سریال شبکه سوم سیما ارائه کردیم. خوشبختانه با درک متقابلی که بین ما و آقای تخشید (مدیر گروه فیلم و سریال این شبکه) ایجاد شده بود خیلی زود به نتیجه رسیدیم و کار شروع شد. قرار شد هر قسمت, داستان جداگانه‌ای داشته باشد و برشی از زندگی افراد ملموس اجتماع را به نمایش بگذارد. البته در این زمینه باید به دو نکته توجه می‌کردیم. یکی این‌که چنین ایده‌ای باید افراد مختلفی از جامعه را دربر می‌گرفت و دیگر این‌که به دلیل وجود عنصر رادیو, آن‌ها باید جزو طیف شنوندگان رادیو قرار می‌گرفتند؛ شاید مثلاً در خانه‌هایشان یا در هنگام کار و شیفت شب.

● یعنی عنصری دیگر, با مخاطبانی محدودتر.

▪ بله, ولی واقعیت این است که در پایان تولید راه شب به این نتیجه رسیدم که می‌شد به نکته دیگری فکر کرد که این محدودیت را هم از میان بردارد. در آن صورت می‌شد به شکل مستقیم وارد زندگی آدم‌ها و داستان‌شان شد. ضمن این‌که باید اشاره کرد در وضعیت فعلی, رادیو چنین وضعیتی ندارد و با وجود رسانه‌های قدرتمندتر (مثل تلویزیون) این امکان را ندارد که آدم‌ها را دور خود جمع کند. شاید بتوان گفت یک مقدار, یک مقدار...

● ... اغراق شده است.

▪ بله, ولی اغراقی که می‌تواند یک پیشنهاد تلقی شود؛ پیشنهادی برای جلوگیری از افتادن رادیو در دام خمودگی و روزمرگی. در حال حاضر رادیو نسبت به تلویزیون مخاطبان محدودتری دارد که کم‌تر جذب آن می‌شوند. خود شما رادیو گوش می‌دهی؟

● بله. گاهی وقت‌ها, پشت فرمان ماشین و در حال رانندگی.

▪ که آن‌هم شاید بیشتر به خاطر شنیدن اخبار, به‌خصوص اخبار ترافیکی باشد؛ مثل خود من.

● به همین دلیل این سوال پیش می‌آید که چرا به جای رادیو از عنصر فراگیرتری مثل تلویزیون استفاده نکردید؟

▪ سوال خوبی است. آن اوایل فکر کردم بد نیست راه شب را یک برنامه تلویزیونی فرض کنیم ولی به آن شکل هم دشواری‌های دیگری پیدا می‌کرد. چون به دلیل محدودیت‌های موجود, در حال حاضر این‌گونه امکان پرداخت مستقیم به مسائل اجتماعی وجود ندارد.

گفت‌وگو با داریوش فرهنگ, کارگردان مجموعه تلویزیونی «راه شب»

امید نجوان


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.