یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
صهیونیزم, انتفاضه فلسطین و دولت های اسلامی

● مقدّمه
ماهیت حکومت اسرائیل چیست؟ جنبش صهیونیستی چه زمانی و چگونه به وجود آمد؟ انتفاضه فلسطین یعنی چه؟ گروههای مبارز فلسطینی چه کسانی هستند و چه اهدافی دارند؟ آیا در این درگیریهای داخلی، مداخله ما به نفع یا ضرر هریک جایز است؟ آیا با منافع ملی ما مغایرت ندارد؟
این مقاله درصدد پاسخگویی به پرسشهای مزبور برآمده است تا در پرتو آن، وظیفه شرعی ما به عنوان دولت جمهوری اسلامی و مردم مسلمان ایران، که بخشی از امت اسلامیاند، و وظیفه ملّی ما در جهت حفظ منافع ملّی کشورمان معلوم شود. در نهایت، این سؤال پاسخ داده میشود که آیا ما به عنوان یک انسان، در این کره خاکی، با صرفنظر از وظیفه اسلامی یا ملّی، در چالش اسرائیل با مردم و نهضت مقاومت فلسطین، چه وظیفهای داریم؟ لازم است پیش از هر چیز، ابتدا به یک نمای کلی از تاریخچه بیتالمقدس توجه کنیم:
● تاریخچه بیتالمقدس
قریب پنج هزار سال پیش، گروهی از «یبوسی»ها همراه قبایل دیگر کنعانی از جزیرةالعرب به سرزمین فلسطین کوچ کرده و به رهبری ملیک صادق در گوشهای از آن سرزمین، شهری به نام «یبوس» بنا نهادند. حاکم آن مردم مردی صلحطلب و پرتلاش برای عمران و آبادانی آن دیار بود. به همین دلیل، مردم آن شهر، نام آن منطقه را به «اورسالم» ـ یعنی شهر سالم و دوستدار صلح ـ تغییر دادند.
«اورسالم» که در زبان عبری «اورشالم» (اورشلیم) خوانده میشود، هفده بار مورد حمله و محاصره قرار گرفت و چندین بار با خاک یکسان شد و مردم آن از دم تیغ گذشتند. این شهر پانزده قرن در دست یبوسیها (کنعانیانی که از جزیرةالعرب آمده و پایهگذار اصلی آن بودند) سپس چهار قرن در دست بنیاسرائیل و چند قرن در دست ایرانیها و دو قرن در دست یونانیها و اشکانیها و چهار قرن در دست رومیها بود. ولی در تمام این مدت، مردم بومی آن، یعنی کنعانیان و یبوسیان، همچنان در آن ساکن بودند و زندگی میکردند.
بنابراین، روشن میشود که اورشلیم توسط کنعانیان و یبوسیان عرب ساخته شده و بنای آن کوچکترین ارتباطی به قوم یهود ندارد. عهدنامه مسلمانان با مردم آن شهر نیز نشان میدهد که بیشتر ساکنان این شهر را یبوسیها و کنعانیها، که مسیحی شده بودند، تشکیل میدادهاند و یهودیانی که با اشغال و تصرف عدوانی به آن جا وارد شدند، به عنوان ساکنان رسمی و اتباع اورشلیم شناخته نمیشدند تا در عهدنامه، نامی از آنان ذکر گردد.
قرآن مجید آنجا را پربرکت (مبارک) نامیده است. محل معراج و سیر و سفر معنوی رسول مکرّم اسلام صلیاللهعلیهوآله از مسجدالحرام به مسجدالاقصی، که شبانه و ده سال پس از بعثت آن حضرت رخ داد، «اسراء» و سیر ایشان از آنجا به حکومت آسمانها را «معراج» مینامند. از اینرو، مسجدالاقصی فرودگاه مقصد برای اسراء و فرودگاه مبدأ برای معراج حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله بوده است(۱) و نیز در تمام طول سالیان پیش از هجرت و نیز تا ۱۷ ماه پس از هجرت، قبله مسلمانان بود تا اینکه در اثر شماتت یهودیان نسبت به مسلمانان، خدای متعال دعای بنده محبوب خود را مستجاب کرد و قبله مسلمانان به مسجدالحرام تغییر یافت.(۲) پس از فتح مسالمتآمیز اورشلیم به دست مسلمانان، نام این شهر به «بیتالمقدس» تغییر یافت و سومین حرم شریف گشت. در زمان فتح بیتالمقدس، هیچ یهودی در شهر وجود نداشت؛ چرا که توسط مسیحیان از ورود به آن منع شده بودند و از سویی، مسیحیان با مسلمانان شرط کرده بودند که از ورود یهودیان به قدس جلوگیری کنند.
فلسطین در دو دوره جنگهای صلیبی، از طرف اروپاییان مورد تهاجم و غارت قرار گرفت. جنگ صلیبی اول در سال ۱۰۹۹م به بهانه رها کردن مرقد مقدّس حضرت مسیح علیهالسلام از دست مسلمانان،(۳) با سپاه ۱۵۰ هزار نفری در حالی صورت گرفت که مسیحیان علامت صلیب بر سینهها و دوشهای خود نصب کرده بودند، بیتالمقدس را تسخیر نمودند و ۷۰ هزار نفر از مردان، زنان و حتی اطفال را قتلعام کردند. صلاحالدین ایوبی در سال ۱۱۸۷ م آن را باز پس گرفت. اروپاییان بار دیگر در سال ۱۲۴۸ م بر اثر لشکرکشی مجدّد صلیبیها و قراردادی که با پادشاه وقت امضا کردند، بیتالمقدس را تسخیر نمودند، اما دیری نپایید که در سال ۱۲۲۴ م مسلمانان دوباره بیتالمقدس را از سلطه و اشغال غربیها خارج کردند و به ساکنان آن اجازه دادند که با کمال آزادی در کنار مسلمانان زندگی کنند. از سال ۱۵۱۷م تا پیدایش جنبش صهیونیزم، بیتالمقدس تحت اداره حکومت عثمانی بود. بدینسان، از سال پانزده هجری تا ۱۳۳۷ ه. (۱۹۱۷ م) جز در مدت یک قرن، بیتالمقدس در دست مسلمانان بوده و پیروان مذاهب گوناگون از آزادی کامل مذهبی و رفتوآمد در آن شهر برخوردار بودهاند.
● جنبش صهیونیسم
در اوایل دهه شصت قرن نوزدهم بعضی از متفکران یهود برای فعالیت و تلاش به منظور بازگشت به فلسطین و عمران آن، دعوت خود را آغاز کردند. هیرش کالیشر(۴) خاخام(۵) یهودی اولین کسی بود که این دعوت را در کتاب در جستوجوی صهیون در سال ۱۸۶۱ آغاز کرد. چند تن دیگر از یهودیان متفکر نیز با نگارش آثاری در اینباره، زمینه مهاجرت هرچه بیشتر یهودیان و تشکیل دولت صهیونیستی را در اذهان مردم آماده کردند.
در میان متفکران یهودی، دو گونه اندیشه و طرز فکر را میتوان مشاهده کرد. برخی از آنان روحیه مذهبی داشته، بیشتر جنبه عرفان یهودی را مطرح میکرده و آرزوی بزرگ اینان قیام قائم یهودیت بوده است. بر این اساس، در هنگام ظهور قائم در آخرالزمان، سلطنت خداوند، که تمام اقوام و قبایل زمین با او میثاق بستهاند، برای تمام بشریت تحقق خواهد یافت و تمام بشریت به سوی سرزمینهایی که تورات سرگذشت ابراهیم و موسی علیهماالسلام را در آن مکانها ذکر کرده، روان خواهند شد. در قرن نوزدهم، هدف «عشّاق صهیون» ایجاد یک کانون روحانی برای نشر عقاید و فرهنگ یهودی در سرزمین صهیون بود. جالب توجه است که این صهیونیزم مذهبی، که فقط در بین گروههای محدودی رایج بود، هرگز به دشمنی با مسلمانان (که خود را به عنوان وابستگان به ذریّه ابراهیم علیهالسلام و پیرو دین او تلقّی میکردند) برنخاست. این صهیونیزم روحانی، بیگانه و به دور از هرنوع برنامه سیاسی، برای ایجاد یک دولت و یا هر نوع سلطهای بر فلسطین بود و هرگز رفتاری که نشانگر علاقه به درگیری بین جوامع یهودی و مردم عرب (مسلمان یا مسیحی باشد)، در پیش نگرفت.(۶)
اما صهیونیزم سیاسی به وسیله تئودور هرتزل(۷) خبرنگار یهودی تبار اتریشی، با دکترین اقامه دولت صهیونیستی در فلسطین، از سال ۱۸۸۲ م شکل گرفت. وی با تدوین این دکترین در کتاب خود به نام دولت یهود، پس از اولین کنگره صهیونیست جهانی در شهر «بازل» سوئیس به فکر عملی کردن این طرح پرداخت. هرتزل برخلاف صهیونیستهای مذهبی، نسبت به خدا مطلقا شکّاک بود. او که اشتغال خاطرش عمدتا نه مذهبی، بلکه سیاسی بود، مسأله «صهیونیزم» را به شکلی جدید مطرح ساخت.
اصول کلی اندیشه سیاسی هرتزل عبارت بودند از:
۱) یهودیان سراسر دنیا، در هر کشوری که باشند، مجموعا یک قوم را تشکیل میدهند.
۲) یهودیان غیرقابل جذب و ادغام در ملتهایی هستند که در بین آنان زندگی میکنند و در آنان تحلیل نمیروند.
۳) یهودیان همه وقت و همه جا تحت آزار و ظلم بودهاند.(۸)
از دو اصل اول، ویژگی مهم «نژادپرستی» و از اصل آخر، ویژگی «اشغالگری و تجاوز» صهیونیسم پدید آمد. بر همین اساس، راهحلهایی که تئودور هرتزل ارائه میکند، نفی و ردّ ادغام یهودیان در ملتهای دیگر، ایجاد نه تنها یک کانون و مرکز فرهنگی برای اشاعه ایمان یهودی، بلکه یک دولت یهودی میباشد که تمام یهودیان جهان در آن مجتمع شوند. البته این دولت باید در یک محل خالی و بیمدّعا مستقر شود. این بدان معناست که نباید به مردم بومی اهمیت داد و آن را به حساب آورد.
هرتزل، بنیانگذار صهیونیزم، «اوگاندا» را به عنوان مرکز دولت یهودی پیشنهاد کرد، ولی کنگره یهود با پیشنهاد وی مخالفت نمود و تأکید کرد که فلسطین و یا حداقل منطقهای در جوار آن که بعدا بتوانند به فلسطین دست بیابند، باید به عنوان مرکز یهود انتخاب شود. نتیجه خوی نژادپرستی و تجاوزگری صهیونیزم سیاسی، نفی وجود مردم فلسطین بود. این اصل مسلّم، ریشه و منشأ تمام جنایات بعدی آنان است.
خانم گلد مایر در روزنامه ساندی تایمز (۱۵ ژوئن ۱۹۶۹) اعلام کرد: «فلسطینی وجود ندارد. اینطور نیست که تصور کنیم که یک خلق فلسطین در فلسطین وجود داشته که خود را به عنوان یک خلق فلسطینی تلقّی کردهاند و ما آمدهایم آنان را بیرون کرده و کشورشان را گرفتهایم. آنان اصلاً وجود ندارند»!(۹)
پروفسور بنزیون دینر،(۱۰) که اولین وزیر آموزش ملی دولت اسرائیل و دوست صمیمی داود بن گورین، بنیانگذار دولت اسرائیل، بود، در سال ۱۹۵۴ در مقدّمه کتاب تاریخ هاگاناه(۱۱) از انتشارات سازمان صهیونیزم جهانی، مینویسد: «در کشور ما، جا برای کسی بجز یهودیان نیست؛ ما به اعراب خواهیم گفت: بیرون. اگر موافق نباشند یا مقاومت کنند، ما آنان را بیرون خواهیم کرد.»(۱۲)
صهیونیزم سیاسی با سوء استفاده تاریخی از تورات، پیوسته ادعای ارضی و «حق الهی» مالکیت بر فلسطین را مطرح میکند. در نگرش آنان، همه چیز برای آنان مجاز است. وقتی «قوم برگزیده» خداوند و عامل مطلق باشند، شکنجه و بدرفتاری، ترور، تهدید و ارعاب و دستگیریها، نقل و انتقال اجباری و تبعید دسته جمعی، انهدام اموال و مصادره آنها و کشتارهای دسته جمعی را برای خود محفوظ میدانند. یک نمونه از این جنایات، کشتار «دیر یاسین» در ۹ آوریل ۱۹۴۸ است.
مناخین بگین، که فرماندهی این جنایت را به عهده داشت، در کتاب خود، تحت عنوان قیام تاریخ ایرگون، مینویسد: «بدون پیروزی دیریاسین، دولت اسرائیل نیز وجود نمیداشت... "هاگاناه" حملههای پیروزمندانهای در جبهههای دیگر نیز داشته است؛ اعراب وحشتزده فرار میکردند، در حالی که فریاد میزدند: دیریاسین.»
خانم گلدمایر و مناخین بگین میگویند: «این زمین به ما وعده داده شده بود و ما بر آن حق داریم.»(۱۳)
موشه دایان نیز میگوید: «اگر بر تورات مسلّطیم، اگر خود را قوم تورات میدانیم، بایستی بر سرزمینهای قضات و ریش سفیدان بیتالمقدس، حبرون، اریحا و باز هم جاهای دیگر مسلّط شویم.»(۱۴)
این مفهوم و وعدهها و حربههای تحقق آن، مثل واژه «قوم برگزیده» و «اسرائیل بزرگ، از نیل تا فرات» اساس ایدئولوژیک صهیونیزم سیاسی را تشکیل میدهد. استعمارگران همه زمانها و همه اقوام همواره برای ضمیمهسازی و غصب و سلطهگریهای خود توجیهی تراشیدهاند. معمولاً بهانه آنان «برتری فرهنگی» بوده است که به مهاجم و غاصب، به اصطلاح یک مأموریت تمدنبخش از طرف نژاد خود برای دیگران اعطا میکرده و استفاده ابزاری از مذهب، پوششی برای سلطه یک گروه اجتماعی بر دیگری بوده است. اندیشه «قوم برگزیده» از نظر تاریخی و سیاسی، جنایتآفرین است؛ زیرا همواره تهاجمها، توسعهطلبیها و سلطهگریها را مقدّس وانمود کرده است. اندیشه «قوم برگزیده» از نظر مذهبی پذیرفتنی نیست؛ زیرا هرجا برگزیدگان باشند، طردشدگان هم هستند.
بر مبنای چنین تفکری است که بن گورین با صراحت میگفت: «مسأله ما حفظ وضع موجود نیست، وظیفه ماست که دولتی متحرّک در جهت توسعه هرچه بیشتر ایجاد کنیم.»(۱۵)
توسعهطلبی و تهاجمهای وحشیانه حکومت اسرائیل از همین منطق ظالمانه و غیرانسانی صهیونیزم سیاسی سرچشمه میگیرد. بن گورین از سال ۱۹۳۷ مرزهای اسرائیل را بر اساس مراجع توراتی طرح کرده است. به عقیده او، سرزمین اسرائیل باید پنج منطقه را در برگیرد. جنوب لبنان تا رودخانه لیتانی (که بن گورین آن را «بخش شمالی اسرائیل غربی» میخواند)، جنوب سوریه و ماورای اردن (آنچه امروزه «اردن» نامیده میشود)، و فلسطین و صحرای سینا. آنان حتی شهر «حمص» در سوریه را با شهر «حمات»، که در سفر اعداد (باب ۳۴ آیات ۱و ۲و ۸) مرز شمالی کنعان را مشخص میسازد، یکی دانسته، برخی دیگر این شهر را حتی در ترکیه میدانند.(۱۶) اصولاً اندیشه یک جنگ پیشگیرنده، که در آن ایده گسترش مرزها محقق شود، منطق نظام صهیونیستی است.
مناخین بگین در ۱۲ اکتبر ۱۹۵۵ اعلام میکند: «من عمیقا معتقدم بدون لحظهای تردید، باید یک جنگ پیشگیرنده علیه دولتهای عرب به راه انداخت. بدین صورت، ما به دو هدف خواهیم رسید: ابتدا تخریب قدرت اعراب و سپس گسترش مرزهای خودمان.»(۱۷)
به هر حال، برای اشغال سرزمین فلسطین، یهودیان جهان چندین مؤسسه مالی دایر کردند. هرتزل تلاش کرد سلطان (عبدالحمید دوم) عثمانی را در مقابل پرداخت چند میلیون سکّه طلا اغوا و موافقت وی را با تسلیم فلسطین به یهودیان جلب کند. اما از آنرو که سلطان عبدالحمید این پیشنهاد را رد کرده و تأکید نموده بود که سرزمین فلسطین متعلّق به مسلمانان است و حتی با پول همه یهودیان آن را نخواهد فروخت، یهودیان سرانجام دولت وی را در سال ۱۹۰۸ م سرنگون ساختند. هرتزل، که از این نیرنگ طرفی نبسته بود، راهی آلمان، ایتالیا و روسیه شد تا یهودیان را در اشغال فلسطین یاری رسانند، اما آنها از این کار سرباز زدند؛ زیرا فلسطین سرزمینی است که مردم خودش را داشت، اگرچه تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی بود. پس از این، هرتزل به مشوّق اصلی و مروّج ایده صهیونیستی، یعنی بریتانیا، روی آورد و آنان نیز وعده مساعدت دادند.
به دنبال شروع جنگ جهانی اول (۱۹۱۴ م)، بریتانیا در دوم نوامبر ۱۹۱۷ م با موافقت فرانسه، امریکا ودیگر کشورهای غربی، بیانیهای به شکل نامهای از بالفور، وزیرخارجه انگلستان، به لردروچیلد، ثروتمند یهودی انگلستان، صادر کرد. بر اساس این نامه، که بعدا به «بیانیه بالفور» موسوم گشت، بالفور قول میدهد وطنی قومی برای یهودیان در فلسطین ایجاد کند.
در اعلامیه بالفور به صراحت آمده است: «دولت شاهنشاهی انگلستان نظر لطف مخصوصی به تشکیل وطن ملّی یهود در فلسطین دارد و در آیندهای نزدیک، نهایت سعی و کوشش در راه رسیدن به این هدف و تسهیل وسایل آن را مبذول خواهد کرد.»(۱۸)
در سال ۱۹۱۸ همزمان با شکست ترکیه و اشغال فلسطین توسط بریتانیا، کشورهای یادشده تلاش کردند زمینه و بستر برپایی دولت یهودی را در فلسطین مهیّا سازند و در همین رابطه، جامعه ملل با قیمومیت بریتانیا بر فلسطین به منظور برپایی دولت یهودی در فلسطین موافقت نمود. بریتانیا نیز نمایندهای یهودی تبار به نام هربرت صاموئیل را در سال ۱۹۲۰ میلادی به فلسطین گسیل داشت تا مقدّمات کوچ یهودیان سراسر جهان به فلسطین را فراهم آورد. بریتانیای استعمارگر به موازات این اقدام، شروع به تجهیز و آموزش نظامی یهودیان کرد و مساحتهای وسیعی از زمینهای دولتی را در اختیار آنان قرار داد تا شهرکهایی احداث کنند. یهودیان با کمک انگلستان، اراضی فلسطینیان را تصاحب میکردند یا میخریدند. خود کشور انگلیس پنجاه هزار هکتار از اراضی فلسطین را که در دست دولت بود، به یهودیان واگذار کرد.
با وجود همه تلاشها، تبلیغات و تمهیداتی که پس از بیانیه بالفور برای بازگشت یهودیان صورت گرفت، تنها ۱۱% جمعیت فلسطین را تا سال ۱۹۲۲ میلادی یهودیان تشکیل میدادند (طبق سرشماری انگلیسیها در ۳۱ دسامبر ۱۹۲۲ م) و ۸۹% بقیه آن اعراب مسلمان و مسیحی بودند.
سران صهیونیزم، که پس از جنگ جهانی دوم شاهد قدرتگیری روزافزون امریکا بودند، خود را به این کشور نزدیک نمودند. انگلستان اعلام کرد که طبق نظر سازمان ملل در روز ۱۵ مه ۱۹۴۸ فلسطین را تخلیه کرده، جای خود را به سازمان ملل متحد میدهد. خروج پیر استعمار پس از آن صورت گرفت که در سال ۱۹۴۷ بریتانیا و امریکا توانستند از طریق سازمان ملل متحد قطعنامه تقسیم فلسطین را صادر کنند. به موجب این قطعنامه ظالمانه، فلسطین بین یهودیان اشغالگر ـ که تعدادشان از ۱۵% جمعیت ساکن فلسطین فراتر نمیرفت و تنها ۷% از سرزمین فلسطین را در اختیار داشتند، که آن هم عمدتا توسط دولت اشغالگر انگلیسی به آنان اعطا شده بود ـ تقسیم گردید. البته فلسطینیان، عربها و مسلمانان با تقسیم فلسطین مخالفت کردند و به جهاد و مبارزه خویش ادامه دادند. به هر صورت، ارتش انگلیس در تاریخ ۱۴/۵/۱۹۴۸ پس از واگذاری مراکز و تسلیحات نظامی خود به باندهای صهیونیستی و ابقای برخی از فرماندهان در خدمت اهداف یهودیان، خاک فلسطین را ترک گفت. بن گورین رهبر باندهای صهیونیستی، همزمان با خروج انگلستان از فلسطین و با سوءاستفاده از این وضعیت، تأسیس کشور «اسرائیل» در سرزمینهای اشغالی را در ۱۹۴۸ اعلام کرد. دقایقی نگذشته بود که امریکا دولت صهیونیستی را به رسمیت شناخت و به دنبال آن، اتحاد جماهیر شوروی و سپس کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری و در نتیجه، سازمان ملل متحد این دولت غاصب را به رسمیت شناختند.
دولت اشغالگر صهیونیستی برای تثبیت موقعیت خود، به دنبال استقرار دولتش، حملات وحشیانهای به مناطق عربنشین آغاز کرد؛ مثلاً، در دیریاسین در یک حمله ۲۵۰ نفر مردم بیگناه، زن، بچه و پیران را سر بریدند و دهها هزار نفر را آواره کردند. برای ترساندن ساکنان فلسطین و ترغیب آنان به فرار، جنایات فجیعی را مرتکب شدند. به عنوان نمونه، زنان مسلمان را بدون پوشش سوار بر اتومبیلهای سرباز میکردند و در شهرها میگرداندند. به سبب این اعمال خشونتآمیز و غیر انسانی، بیش از یک میلیون فلسطینی به کشورهای مجاور پناهنده و آواره شدند.
فلسطینیها این ستمگریها را بر نتافته، به نبرد با صهیونیستها پرداختند. در این نبردها، نیروهایی از ارتشهای عرب کشورهای مصر، اردن، سوریه، لبنان، عراق، سعودی، لیبی و سودان و همچنین نیروهای داوطلب اخوان المسلمین شرکت جستند، اما از یک سو، به دلیل ضعف تدارکاتی و تسلیحاتی این نیروها و از سوی دیگر، حضور استعمار بریتانیا و فرانسه در اغلب کشورهای منطقه و خیانت برخی رهبران علاوه بر حمایت امریکا و انگلستان از صهیونیستها این نیروها شکست خوردند و این منجر به آوارگی صدها هزار فلسطینی به خارج از فلسطین گشت. به دنبال این جنگ، کرانه باختری، قدس و نوار غزه همچنان در دست فلسطینیان و به دور از اشغالگری صهیونیستها باقی ماند، اما کرانه باختری و قدس تابع اردن، و نوار غزه تابع مصر گشت.
پس از جنگ ۱۹۴۸ کشورهای امریکا، فرانسه و انگلستان دولت غاصب صهیونیستی را به سلاحهای پیشرفته (هستهای، میکروبی و شیمیایی) مجهّز ساختند. به رغم ناکامی، فلسطینیها دست از مقاومت و پایداری برنداشته، گروههای چریکی تشکیل دادند و این نیروها حمله به شهرها و شهرکهای صهیونیستی داخل فلسطین را در دستور کار خود قرار دادند. البته دولت غاصب اسرائیل نیز برای ایجاد امنیت بیشتر و نیز عملی کردن توسعهطلبی خود، در سال ۱۹۵۶ در توطئهای مشترک به همراهی انگلستان و فرانسه، تجاوز سه جانبهای علیه مصر تدارک دیدند و نوار غزه و بخشی از صحرای سینا را اشغال کردند، اما بر اثر فشارهای جهانی و مقاومت فلسطینیان، ناگزیر از این مناطق خارج شدند.
● انتفاضه فلسطین
مردم مظلوم فلسطین از همان ابتدا در برابر قیمومیت بریتانیا و باندهای صهیونیستی پایداری کردهاند و برای دفاع از زمین و پاسداری از مقدّسات، گروههای جهادی تشکیل داده و تظاهرات و اعتصابهای عمومی به راه انداختهاند. قیامهای ۱۹۲۰، ۱۹۲۳ و ۱۹۲۹ که به «انقلاب براق» معروف گشت، از آن جمله است. شیخ عزّالدین قسّام با تشکیل گروههای اسلامی ـ جهادی به نبرد با انگلیسیها و صهیونیستها پرداخت و سرانجام، در سال ۱۹۳۵ به شهادت رسید. در پی شهادت عزالدین قسّام، فلسطین به رهبری حاج امین حسینی، مفتی اعظم قدس، یکپارچه قیام کرد و حسن سلامه، عبدالرحیم الحاج محمد و عبدالرحیم محمود و برخی دیگر از شاگردان شیخ عزالدین قسّام، عملیات متعددی بر ضد ارتش انگلیس و صهیونیستها به اجرا گذاشتند.
پینوشتها
۱ـ «سُبحانَ الّذی أسری بِعبدِه لیلاً مِن المسجدِ الحرامِ اِلَی المسجدِ الاقصی الّذی بارکنا حَوله لِنُریه مِن آیاتنا اِنَّه هو السَّمیعُ البَصیر.» (اسراء: ۱) و آیات ۸ تا ۱۸ سوره نجم نیز بر معراج آن حضرت دلالت دارند.
۲ـ بقره: ۱۴۲ ـ ۱۵۱.
۳ـ مسیحیان بنابر تعلیمات تحریف شده انجیل، معتقدند که حضرت عیسی علیهالسلام کشته شده و در فلسطین مدفون است، اما قرآن کریم میفرماید: «وما قتلوه یَقینا بل رفَعهُ اللهُ الیه.» (نساء: ۱۵۷ـ ۱۵۸)
۴. Hirsch kalischer.
۵ـ «خاخام» واژهای عبری مرادف با واژه «حکیم» در لغت عرب، به علما و پیشوایان مذهبی یهود اطلاق میشود. (محمد معین، فرهنگ معین / حسن عمید، فرهنگ عمید.)
۶ـ روژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیزم سیاسی، ترجمه نسرین حکمی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۹، ص ۳۵ ـ ۳۷.
۷. Theodor Hertzl.
۸و۹ـ روژه گارودی، پیشین / ص ۳۸.
۱۰. Benzion Dinur.
۱۱ـ «هاگاناه» سازمان یهودی دفاع از خویش بود که توسط انگلیس برای دفاع از گروههای یهودی و علیه مردم عرب این منطقه تشکیل شد. این سازمان از گروههای تروریستی اسرائیلی حمایت میکرد و پس از تشکیل دولت اسرائیل، کادرهای ارتشی اسرائیل از این افراد انتخاب شدند.
۱۲ـ همان، ص ۳۹.
۱۳ـ لوموند، ش ۱۵، اکتبر ۱۹۷۱.
۱۴ـ ۱۷ـ روژهگارودی،پیشین،ص۳۹/ ص۱۳۳/ ص۱۳۵/ص ۱۳۶.
۱۸ـ شمسالدین رحمانی، جنایت جهانی، تهران، پیام نور، ۱۳۶۹، ص ۱۴۶.
۱۹ـ ر.ک: رهنمودهای امام، ص ۹۶.
۲۰ـ ر.ک: نگارنده، اصل منع توسّل به زور و موارد استثنای آن در اسلام و حقوق بینالملل معاصر، ص ۱۷۰ـ ۱۷۱.
۲۱ـ «أذن للذینَ یُقاتلونَ بأنهم ظُلِموا و أنَّ اللّهَ علی نصرهم لقدیرٌ الّذین أخرجوا مِن دیارهِم بغیرِ حقٍ الاّ أن یقولوا ربُّنا اللّه ولو لا دفع اللّه الناسَ و بعضُهم ببعضٍ لُهدّمت صوامع و بیعٌ و صلواتٌ و مساجدُ یذکر فیها اسم اللّه کثیرا...» (حج: ۳۹ و ۴۰)
۲۲ـ «وقاتلوا فی سبیلالله الّذین یقاتلونکم و لا تعتدوا انّ الله لا یحبّ المعتدین.» (بقره: ۱۹۰)
۲۳ـ السید محمدحسین الطباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۱۴۵.
۲۴ـ الراغب الاصفهانی، المفردات فی غرائب القرآن، ص ۴۹۵.
۲۵ـ ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج ۱۰، ص ۳۵۸.
۲۶ـ «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا» (نهجالبلاغه، تنظیم صبحی الصالح، نامه ۴۷، ص ۴۲۱)
۲۷و۲۸ـ «مَن سَمع منادیا یُنادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلمٍ.» (الشیخ محمدبن الحسن الحرّ العاملی، وسائلالشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، ج ۱۱، ص ۱۰۸، باب ۵۹، حدیث ۱)/ «عونک الضعیف من أفضل الصدقه» (همان، ص ۵۵۹، باب ۱۸، حدیث ۲) / «قال رسولالله صلیاللهعلیهوآله : من أصبح لم یهتمّ بأمر المسلمین فلیس بمسلمٍ.» (همان، حدیث ۳.)
۲۹ـ محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج ۱، ص ۴۲ و ۴۳، احادیث ۱۴۶ و ۱۵۴ و ج ۴، ص ۵۲۲، حدیث ۸۷۸۷.
۳۰ـ همان، ج۱، حدیث ۱۴۹ و ج ۴، حدیث ۸۷۸۶.
۳۱ـ همان، ج ۱، ص ۱۴۸.
۳۲و۳۳ـ همان، ج ۴، ص ۸۷۸۵.
۳۴ـ الشیخ محمدبن الحسن الحر العاملی، پیشین.
۳۵ـ المسلمُ اخُ المسلم لا یظلمه و لا یُسلّمه» ای «یُدافع عنه و لا یُسلّمه عنه و لا یسلّمه لمن یرید به مکروها أو اعتداء.» محمد حسنین هیکل، الجهاد و القتال فی السیاسة الشرعیه، ج ۱، ص ۸۳ به نقل از فتح الباری، ج ۱۲، ص ۳۲۳.
۳۶ـ همان، ص۸۴ به نقل از: احمدبنحنبل، مسند، ج ۳، ص ۴۷۸.
۳۷ـ همان، ص ۸۳ ـ ۸۴ به نقل از: فتح الباری، ج ۱۲، ص ۳۲۴.
۳۸ـ همان، ص ۷۱۸ به نقل از: وهبة الزحیلی، آثار الحرب فی الفقیه الاسلامی، ص ۷۷.
۳۹ـ همان، ص ۷۰۳.
۴۰ـ ابن هشام، السیرة النبویة، ج ۴، ص ۳۱ ـ ۴۶.
۴۱ـ «فتعاقدوا و تعاهدوا بالله لیکونن یدا واحدة مع المظلوم علی الظالم حت یؤدی الیه حقه ما بل بحرصوفه.» (محمد حسنین هیکل، پیشین، ص ۷۱۹ ـ ۷۲۰.)
۴۲و۴۳ـ «لقد شهدت فی دار عبدالله بن جدعان حلفا ما احبّ أنّ لی به حمر النعم ولو أدعی به فی الاسلام لاجبت.» (ابن هشام، پیشین، ج۱، ص ۱۴۱ـ ۱۴۲.)
۴۴ـ محمد حسنین هیکل، پیشین، ص ۷۲۱ ـ ۷۲۲.
۴۵و۴۶ـ قال رسول الله صلیاللهعلیهوآله : «و ما کان من حلف فی الجاهلیة فانّ الاسلام لم یزده الاّ شدة» (ابن هشام، پیشین، ج ۱، ص ۱۴۰.
۶۷. Etat: tribu.
۴۸ـ سیدخلیلخلیلیان، حقوق بینالملل اسلامی، ص ۱۷۱ ـ ۱۷۴.
۴۹ـ ر.ک: ؟، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ص ۲۳۱ ـ ۲۳۵.
۵۰ـ السید روحالله الموسوی الخمینی، تحریر الوسیله، ج ۱، ص ۴۸۵.
۵۱ـ محمدمهدی شمسالدین، جهاد الامة، ص ۳۳۶.
۵۲ـ صبحی محمصانی، القانون و الملاقات الدولیة فی الاسلام، ص ۱۹۳ ـ ۱۹۴.
۵۳و۵۴ـ هیکل محمد خیر، الجهاد و القتال فی السیاسة الشرعیة، ج ۱، ص ۵۹۱ و ۹۵۴.
۵۵ـ ژاک هونتزینگر، درآمدی بر روابط بین الملل، ترجمه عباس گواهی، ص ۱۹۲.
۵۶ـ محمود سریعالقلم، عقل و توسعهیافتگی، ص ۲۳۷.
۵۷ـ سید عبدالعلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل، ص ۱۳۱.
۵۸ـ ژاک هونتزینگر، پیشین، ص ۸۶.
۵۹ـ سید عبدالعلی قوام، «آناتومی تعاملات نظام سیاسی و منافع ملی»، مجله سیاست خارجی، سال ۸، ش ۱ و ۲، ص ۱ و ۲.
۶۰ـ ژاک هونتزینگر، پیشین، ص ۱۹۳.
۶۱ـ محمود سریعالقلم، توسعه، جهان سوم و نظام بینالملل، ص ۵۸.
۶۲ـ صبحی محمصانی، پیشین، ص ۱۹۵ و ۱۹۶.
۶۳ـ مرتضی مطهری، جهاد، ص ۲۹ و ۳۰.
سید ابراهیم حسینی - نشریه معرفت، شماره ۷۲
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست