جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بررسی مقایسه ای هملت و الكترا


بررسی مقایسه ای هملت و الكترا

نكته جالب در مورد شرایط زمانی هردو نویسنده این است كه ایشان علی رغم بیست قرن فاصله ای كه باهم دارند اما هردو در «دوران طلایی» زیسته اند «سوفوكل» در دوره پریكلس و «شكسپیر» در دوره الیزابتی

● هملت

هملت شاهزاده دانماركی و وارث احتمالی تاج و تخت دانمارك، محنت‌زده است و با مرگ پدرش و ازدواج عجولانه مادرش با برادر شوهر مرحومش كه بر تخت او نشسته است، یكسره دچار جنون و مالیخولیا گشته است. روح پدر شاهزاده در مقابل او ظاهر می‌گردد و فاش می‌سازد كه او به دست برادرش كه اكنون بر تخت نشسته است و او را «زانی» می‌خواند، به قتل رسیده است. روح، كه هملت را از صدمه رساندن به مادرش برحذر می‌دارد، او را به انتقام‌گیری قتل پدرش ترغیب می‌كند. هملت برای اطمینان یافتن بر گناه عموی خود و تصمیم‌گیری قطعی برای انتقام، خود را به دیوانگی می‌زند.

«اوفلیا» محبوب او و همكلاسان سابقش: «روزنكرانتز» و «گیلدنسترن» می‌كوشند تا راز رفتار غریب او را دریابند (اوفلیا از آن‌رو كه پدرش «پولونیوس» به او امر كرده است و آن دو نفر دیگر از آن‌رو كه پادشاه به آنان فرمان داده است.) تمامی این تلاش‌ها عقیم می‌ماند. هملت قبل از این‌كه انتقام خود را آغاز كند، می‌خواهد اطمینان یابد كه با كارش مجرم واقعی را منفعل می‌نماید. به همین دلیل نمایشی با شركت بازیگران دوره‌گرد، در قصر، ترتیب می‌دهد و طی آن قتل پدرش را به همان صورتی كه روح توصیف كرده بود، باز می‌پردازد. وقتی پادشاه این صحنه را می‌بیند فریاد زده به شتاب از جمع بیرون می‌رود.

هملت بر مجرم بودن او یقین می‌یابد و از آن لحظه به بعد مترصد فرصت مغتنم برای كشتن او می‌شود. بعد از نمایشنامه، هملت به بارگاه مادرش رفته و «پولونیوس» را كه به جای شاه گرفته است به قتل می‌رساند، این امر موجب دیوانه شدن «اوفلیا» گشته و همچنین شاه را متقاعد می‌سازد كه او موجودی خطرناك بوده و بایستی از آن‌جا دور گردد. بنابراین «هملت» را به انگلستان می‌فرستد و «روزنكرانتز» و «گیلدنسترن» را در پی او روانه می‌سازد. ظاهراً برای جمع‌آوری لشكر، ولی در اصل به نیت قتل هملت.

هملت این توطئه را با عوض كردن نام خود با اسامی همكلاسان خیانت پیشه خود در روی حكم قتل، خنثی ساخته و با كمك دزدان دریایی از چنگ آنان می‌گریزد. او به موقع برای مراسم تدفین «اوفلیا» به دانمارك می‌رسد. «اوفلیا» ظاهراً خود را غرق كرده است. «لایرتیس» برادر «اوفلیا» از پاریس بازگشته و برای انتقام از هملت خط و نشان می‌كشد. پادشاه با ترتیب دادن یك مسابقه شمشیرزنی میان آن دو به «لایرتیس» كمك می‌نماید. او شمشیر «لایرتیس» را زهرآلود می‌كند و برای اطمینان بیشتر از این‌كه هملت جان سالم بدر نبرد، جام شراب زهرآلودی را مهیا می‌سازد تا هملت از آن بنوشد.

در طی مسابقه «لایتریس» ضربه می‌زند، شمشیرها عوض می‌شود و این بار هملت به او ضربه می‌زند، ملكه بی‌خبر از همه‌جا جام شراب زهرآلود را می‌نوشد، «لایرتیس» به نقش شوم خود در توطئه قتل هملت اعتراف می‌كند و (هملت) سپس شاه را می‌كشد. بنابراین تمام افراد اصلی داستان می‌میرند و «فرتینبراس» جوان نروژی پادشاه دانمارك می‌گردد.

● الكترا

«آگاممنون» و «منلائوس»، پسران «اتروس» به سپهسالاری سپاه بحری و بری یونان به جنگ شهر «تروا» رفته بودند تا هلن همسر «منلائوس» را كه به او خیانت كرده و بدان شهر گریخته بود بازآورند و انتقام خود را از مردم آن شهر بستانند.

پیش از آن‌كه سپاه یونان از دماغه «اونیس» عزیمت نمایند، آگاممنون ناگزیر شد «ایفی ژنی» دختر خود را در پیشگاه «ارتیمس» خدای یونانی قربانی كند تا وی باد مساعد بفرستد و كشتی‌ها به سلامت از دریا بگذرند. پس از انجام این قربانی سپاه یونان حركت كرد و پس از ده سال جنگ و خونریزی شهر تروا را تصرف نمود و آگاممنون نیز با پیروزی كامل به وطن خود بازگشت لیكن در غیبت او «كلی‌تی منسترا» همسر او با «ایجیستوس» طرح عشق و الفت ریختند و بر آن شدند كه آگاممنون را به هنگام بازگشت هلاك كنند و خودشان به جای او بر تخت پادشاهی بنشینند.

دختران آن‌ها به نام‌های «الكترا» و «كریستوتیس» سالیان متمادی در همان خانه كه پدرشان به هلاكت رسیده بود بسر می‌برند. اورستوس ـ پسر خردسال خانواده را ـ الكترا به هنگام مرگ پدر به یكی از دوستان خانوادگی می‌سپارد و او به پرورش و تربیت وی همت می‌گمارد تا به حد بلوغ می‌رسد، آن‌گاه آپولون (خداوند یونانی) به وی فرمان می‌دهد كه به خانه برگردد و انتقام خون پدرش را از قاتلان وی بخواهد.

موضوع این نمایش «الكترا» داستان بازگشت اورستوس است كه نخست الكترا او را نمی‌شناسد ولی بعداً اورستوس خود را به او می‌شناساند و متفقاً از قاتلان پدر انتقام می‌گیرند و نمایش با مرگ «ایجیستوس» و «كلی‌تی منسترا» پایان می‌پذیرد.

دوره پریكلس = الیزابت

سبك‌شناسان، هردو اثر «الكترا» و «هملت» را جزو آثار كلاسیك۳ می‌دانند. «الكترا» به عنوان اثری كلاسیك از یونان (۴۱۸ ـ ۴۱۵ پ.م) و «هملت» به عنوان اثری كلاسیك از انگلستان (۱۶۰۰ ـ ۱۶۰۱م).

نكته جالب در مورد شرایط زمانی هردو نویسنده این است كه ایشان علی‌رغم بیست قرن فاصله‌ای كه باهم دارند اما هردو در «دوران طلایی» زیسته‌اند؛ «سوفوكل» در دوره پریكلس و «شكسپیر» در دوره الیزابتی.

دوره «پریكلس» در یونان دوره‌ای است كه دربردارنده انقلابات بنیادی در اندیشه بشری است یعنی زمانی كه «راسیونالیسم» (خردگرایی) تمام باورهای سنتی قدیم را مورد سؤال قرار می‌دهد. دوره‌ای كه یونان از لحاظ فرهنگ و تفكر بشری به درجه درخشانی گام نهاده و رشد معماری و ساختن بناهایی چون «پانتئون» و نیز انقلاب فكری «پروتاگوراس» در برابر تفكر اساطیری با عنوان این مطلب كه «انسان میزان همه‌چیز است». و از سوی دیگر در انگلستان دوره «الیزابتی» شاهد یك انقلاب بنیادین در اندیشه بشری یعنی «رنسانس» هستیم، دورانی كه تفكراتی چون «اومانیسم»، «راسیونالیسم» و «سكولاریسم» مطرح می‌شود و «دكارت» با طرح این مطلب كه «من فكر می‌كنم، پس هستم.» بنیاد اندیشه‌ای نوینی را می‌نهد. اندیشه‌ی كه نتیجه منطقی دوران سپری شده و تفكرات پیشینیان خود است.

علاوه بر این‌ها «شك مذهبی» نیز در هردو دوره شكل می‌گیرد، پروتاگوراس تفكرات اساطیری را زیر سؤال می‌برد و در دوره‌ی رنسانس نیز اقتدار كلیسا روبه ضعف می‌نهد. در چنین دوره پرآشوبی كه همه بنیادها زیر سؤال می‌رود، بی‌شك درام پدید آمده در آن نیز متأثر از همین شرایط بوده و آثاری شكل می‌گیرد كه جدایی آن‌ها از بافت اجتماعی‌شان مانند جدایی روح است از بدن. همسویی و تشابه این دو دوره از جهت دیگر نیز قابل اثبات است، رنسانس در معنی، یعنی نوزایی، بدین مفهوم كه متفكران دوره رنسانس بر این عقیده بودند كه در گذشته آنان یك تمدن باشكوه یونانی و رومی (لاتینی) بوده كه این فرهنگ و تمدن به تدریج در اثر دوره‌ی هزارساله‌ی قرون‌وسطی پوشیده شده است، از این‌رو آن‌ها با مراجعه به همان شیوه‌هایی كه در یونان باستان پیدا شد، بنیان‌های فرهنگ و جامعه خود را از نو باززایی كردند. بنابراین متفكران دوره رنسانس خود را آغازگر نمی‌دانستند بلكه باز زاینده و احیاءكننده فرهنگ و تمدنی می‌دانستند كه در یونان باستان و روم باستان به وجود آمده بود.

بدین‌ترتیب؛ مكتب عقل‌گرایی افلاطون و سقراط دوباره مطرح می‌شود و بر علم هم‌پای آن تجارت و كشف جهان دوباره شكل می‌گیرد و از بطن این جریان «سوفوكل» دیگری متولد می‌شود به نام «شكسپیر».

● شخصیت در آثار كلاسیك

▪ آیا الكترا یك قهرمان تراژیك است؟

بنابه گفته‌ی ارسطو قهرمان تراژدی نباید جنایتكار باشد. همچنین بسیار پرهیزكار و صحیح‌العمل نیز نباید باشد. باید «از خوشبختی به تیره‌روزی افتاده باشد، اما نه بر اثر جنایت بلكه در نتیجه‌ی یك اشتباه» باید ایجاد ترس و ترحم كند. در این مورد نیز همه صاحب‌نظران از ارسطو تقلید كرده‌اند ولی در این میان «كورنی» نظر مشخص خود را این‌گونه بیان كرده: «قهرمان تراژدی می‌تواند بی‌گناهی باشد كه در بدبختی افتاده و یا شخص شروری كه دچار تیره‌روزی شده است.»

و بازهم به گفته ارسطو ـ كه دیگران نیز از وی پیروی كرده‌اند ـ قهرمان تراژدی باید با اشخاصی كه قطب مقابل او را در تراژدی تشكیل می‌دهند، رابطه خانوادگی و یا حسی داشته باشد.

در همین راستا ارسطو در باب پانزدهم از «رساله فن و شعر» خود «سیرت اشخاص داستان» را بررسی كرده و رعایت چهار اصل را در باب سیرت اشخاص الزامی دانسته است:

۱) پسندیده بودن شخصیت:

«شخص وقتی دارای سیرت خاص محسوب می‌شود كه.... اقوال و اطرار او حكایت از رفتاری سنجیده بنماید، و البته چنان‌چه این رفتار پسندیده هم باشد، گویند سیرت او پسندیده است».

۲) تناسب در شخصیت:

«هرچند كه ممكن است اشخاص داستان به سیرت مردانگی موصوف گردند اما با طبیعت و سرشت زن هیچ مناسب نیست كه بدین سیرت موصوف بشود» و منظور ارسطو از این اصل تناسب اوصاف با شخصیت است.

۳) مشابهت:

«نكته سوم مشابهت با اصل است» بدین‌معنی كه شخص باید با آن‌چه در زندگی واقعی هستند مشابهت داشته باشد.

۴) ثبات:

«نكته چهارم، ثبات در سیرت است» بدین‌معنی كه شخص باید در كردار و گفتار و اندیشه خود ثابت‌قدم باشد. علاوه بر این‌ها ارسطو در ادامه نظرات خود به «برجسته» (Enoble) نشان دادن اشخاص اشاره می‌كند.

«از آن‌جا كه تراژدی تقلیدی است از اشخاص برتر، راه و روش نقاشان صورتگر ماهر را باید پیش گرفت... نمونه‌ای بسازند كه شبیه اصل است اما زیباتر».

بنابراین شخصیت در آثار كلاسیك دارای ویژگی‌هایی می‌شود، به‌واسطه‌ی آن‌كه تراژدی در باب «سرگذشت عده قلیلی از خاندان‌های مشهور» است و استدلال ارسطو از این تعریف ایجاد شفقت است چرا كه شخصیت نادانسته از سعادت به شقاوت می‌افتد.۴ از این‌جهت هردو شخصیت «الكترا» و «هملت» شاهزاده‌اند، اما نكته جالب این‌جا است كه هملت نادانسته در دام عموی خویش «كلادیوس» می‌افتد و هاماراتیای او همین است «عدم اطلاع از توطئه‌ی عمو» و این چنین است كه تراژدی «هملت» شكل می‌گیرد، اما الكترا چه؟

● آیا اصولاً «الكترا» یك زن قهرمان تراژیك است؟

در حالی‌كه می‌بینیم موفق به انتقام می‌شود و بلعكس «هملت» خود طعمه انتقام نمی‌گردد كه هیچ، حتی از زندانی كه به تعبیر خود او مادرش برایش ساخته رها شده و به تعبیر عام حق به حق‌دار می‌رسد و وظیفه سنتی انتقام خون پدر به پایان می‌رسد.

«زنان: اكنون كه دیگر خاندان آتوئوس از دست جور و شكنجه رها یافت و مصائب آن پایان پذیرفت، كار امروز چه نیك به انجام رسید.۵»

به تعبیری دیگر اگر سه مرحله تغییرات ناگهانی (Peripetcia)، شناسایی (Anagnarisis) و فاجعه (Catastroph) را از مراحل اصلی ساختار تراژدی بشناسیم، آیا بازهم با این اوصاف «الكترا» یك تراژدی است؟

● تغییرات ناگهانی در «الكترا» چیست؟

پاسخ شاید ورود «اورستوس» باشد، زیرا فرض این‌كه قتل «آگاممنون» مرحله‌ی آغاز تغییرات است به لحاظ این‌كه شروع نمایش در زمانی است كه سالیان درازی از ماجرای «آگاممنون» می‌گذرد بنابراین طی این مدت حكومت «كلی‌تی منسترا» (مادر الكترا) و «ایجیستوس» (همسر دوم او و غاصب حكومت آگاممنون) روال عادی دارد و حتی انتظار و سوگواری «الكترا» طی این سالیان دراز نیز به روال عادی است و تغییرات ناگهانی محسوب نمی‌شود.

بنابراین تغییرات ناگهانی با ورود «اورستوس» است كه اتفاق می‌افتد و در همان ابتدای نمایش، كه البته به لحاظ مخفیانه بودنش طبیعی است كه هیچ‌كس (جز تماشاگران) از آن اطلاع ندارند.

مرحله بعد «شناسایی» است كه قهرمان به هاماراتیای خود پی می‌برد اما هاماراتیای «الكترا» كجاست؟ نشناختن «اورستوس»؟ عدم توانایی در اجرای انتقام؟ انتظار بیهوده؟ یا هرچیز دیگر؟ به هرحال هرچیزی كه هاماراتیای «الكترا» باشد به «فاجعه» منجر نمی‌شود، زیرا در سومین مرحله فاجعه رخ می‌دهد و شرط فاجعه ایجاد وحشت است تا كاتاریسی رخ دهد یعنی تماشاگر در كاتاریس از تماشای رنج قهرمان و «عاقبت» او وحشت‌زده شده، از هاماراتیای خود تزكیه شود. اما این «عاقبت» و این «وحشت» در سرنوشت «الكترا» نیست كه در سونوشت «كلی‌تی منسترا» و «ایجیستوس» است و به تعبیر ارسطو رد باب سیزدهم «اوصاف افسانه‌ی مضمون»؛ «همچنین [در تراژدی] نباید آن‌كس نیز كه فرومایه و بدنهاد است، از «سعادت» به «شقاوت» دچار آید چون چنین امری، البته حس انسانیت را برمی‌انگیزد اما دیگر نه شفقت را برمی‌انگیزد و نه ترس را».

بنابراین سرنوشت این‌دو نیز تراژدی محسوب نمی‌شود چرا كه اصولاً قهرمان تراژدی در اثر ندانستگی (هاماراتیا) از «سعادت» به «شقاوت» می‌افتد. «باری در آن حال كه فرومایه بدنهادی از «سعادت» به «شقاوت» دچار آید واقعه طوری نیست كه بتواند شفقت و ترس را در وجود ما برانگیزد.» و تراژدی از وقایعی تقلید كند كه موجب برانگیختن ترس و شفقت گردد به جهت آن‌كه فرض و هدف از تقلید كه در این نوع مورد نظر ماست [تراژدی] همین مطلب است.

به اعتبار همین تعریف ارسطو از تراژدی و به اعتبار این جمله از فن شعر و ادب در باب سیزدهم زیر عنوان «ترس و شفقت» كه: «پس اگر كسی دشمن خویش را هلاك كند یا حتی درصدد هلاك او برآید این امر شفقت ما را برنمی‌انگیزد.»

محقق: وحید نفر

روش تحقیق در هنر

استاد: دكتر مجید سرسنگی

دانشكده هنرهای زیبا

پاورقی

۱. متن خلاصه نمایشنامه از كتاب «راهنمای رویكرد نقد ادبی» آمده است. (رجوع شود به فهرست منابع).

۲. متن خلاصه نمایشنامه از كتاب «الكترا» آمده است. (رجوع به فهرست منابع).

۳. كلمه كلاسیك، به معنی وسیع خود، به تمام آثاری كه نمونه ادبیات كشوری شمرده می‌شود و مایه افتخار ادبیات ملی آن كشور است اطلاق می‌شود، ولی آن‌جا كه بحث از مكتب‌های ادبی در میان باشد، دیگر چنین معنی وسیعی منظور نظر نیست و در این مورد عنوان كلاسیك به آن مكتب ادبی گفته می‌شود كه پیش از پیدایش سایر مكاتب ادبی (در قرن ۱۷) در فرانسه به‌وجود آمده و از ادبیات قدیم یونان و روم تقلید كرده است.

۴. [موضوع شفقت] كسی است كه دچار بدبختی و شقاوتی است اما مستحق و مستوجب آن بدبختی نبوده است. (فن شعر، صفحه ۵۸).

۵. نمایشنامه الكترا (ترجمه محمد سعیدی) ص۲۲۶.

۶. اشاره‌ای است به قربانی كردن «ایفی‌ژنی» توسط آگاممنون، زیرا الهه شكار به‌واسطه شكار بدون اجازه او بر آگاممنون خشم گرفته بود./ الكترا این دیالوگ را به مادر خود می‌گوید.

۷. نمایشنامه الكترا، ترجمه محمد سعیدی، ص۱۷۸.

۸. هملت تا تحدید اجرای «نمایش در نمایش» به یقین در گفته‌ی روح نمی‌رسد، تأخیر هملت تا این زمان ناشی از احتمال او در خبیث بودن روح است كه شاید در قالب پدرش ظاهر شده اما از این لحظه به بعد هملت با دیدن واكنش شاه و ملكه، از طریق ادله عینی به شهود رسیده، نسبت به گفته روح یقین می‌یابد. حال این شك چقدر با كنش مذهبی ما همسو است؟ تردیدهای نهفته در رسالت آسمانی به نوعی در تك‌تك ما وجود دارد، همه‌ی ما به‌گونه‌ای نسبت به مذهب ـ به‌واسطه آسمانی بودن آن و انتقالش از طریق وحی ـ دارای شك هستیم و برای رهایی از این تردیدها به دنبال دلایل زمینی می‌گردیم، اما به راستی تحدید ما چه می‌تواند باشد؟!

۹. پرده اول، صحنه پنجم از نمایشنامه هملت.

۱۰. سوفوكل یك بار وزیر خزانه‌داری اتحادیه و مدتی هم دریاسالار یك ناوگان بود.

۱۱. ارینی‌ها: دختران الهه زمین كه معروف است. پس از انتقام اورست، او را محاصره كرده و به عقوبت وحشتناكی دچار كردند، اما سوفوكل در نمایشنامه خود به این مسأله اشاره نمی‌كند.

۱۲. Ernest Jones : یكی از پیروان انگلیسی مكتب روانكاوی فروید.

۱۳. Mytheological Approach

۱۴. نوآموزی و كاوش دو صورت از مثالی قهرمان هستند كه در حوزه صدر مثالی استحاله و رستگاری قرار می‌گیرند.

۱۵. اشاره است به اولین قربانی‌ها توسط هابیل و قابیل.

۱۶. بدیهی است كه این بخش نه به‌واسطه خواندن اصل نمایشنامه، كه به واسطه نقل‌قول‌های ارائه شده، نوشته شده است.

فهرست منابع

نمایشنامه «هملت»

ویلیام شكسپیر/ ترجمه‌ی مسعود فرزاد. ـ نشر علمی و فرهنگی، چاپ هفتم ۱۳۷۰.

نمایشنامه «الكترا»

سوفوكل/ ترجمه‌ی محمد سعیدی. ـ نشر علمی و فرهنگی، چاپ دوم ۱۳۶۶.

راهنمای رویكردهای نقد ادبی

تألیف گورینریا، لیبر، مورگان، ویلینگهام، جان‌آر. ـ چاپ اول ۱۳۷۰.

منشأ شخصیت در ادبیات داستانی

شیرین‌دخت دقیقیان، ناشر و نویسنده ـ چاپ اول ۱۳۷۱

تاریخ تئاتر جهان ـ جلد اول

اسكارگ. براكت، ترجمه‌ی هوشنگ آزادی‌ور ـ نشر نقره، چاپ اول ۱۳۶۳

تاریخ تئاتر سیاسی

زیگفرید ملشینگر، ترجمه سعید فرهودی، انتشارات سروش، چاپ اول ۱۳۶۶

تطور اصول و مفاهیم در نمایش كلاسیك

جمشید ملك‌پور، انتشارات جهاد دانشگاهی، چاپ اول ۱۳۶۵

درام‌نویسان جهان

منصور خلج، انتشارات جهاد دانشگاهی، چاپ اول ۱۳۶۵

عقده‌های روانی

روژه موكلی‌یلی، ترجمه محمدرضا شجاع رضوی، نشر آستان قدس، چاپ اول ۱۳۷۱


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.