پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
کانون آسایش
![کانون آسایش](/web/imgs/16/151/0l76s1.jpeg)
کودک طرز معاشرت با دیگران را در خانواده میآموزد. در این محیط است که اخلاق، ایدهآلها و راه زندگی و فلسفه اجتماعی جامعه منعکس میشود و کودک در اثر تماس بادیگران به تدریج این گونه امور را درک میکند.
اکثر تظاهرات عاطفی را کودک از والدین خود فرامیگیرد و همچنین راه و رسم زندگی را با تقلید از آنها فرامیگیرد. به طور کلی میتوان گفت، اهمیت خانواده، پدید آوردن یک کانون آسایش و خوشبختی و نشاط طبیعی است که افراد به جذبه و کشش غریزه از مجرای پیوند زناشویی به این کانون جلب میشوند و قطعاً میخواهند از میوه آن که پدید آوردن کودکان برومند و شرکت در غم و شادی یکدیگر باشد، برخوردار شوند، در ضمن ارضای غریزه درونی در تحمل مشکلات برای خودیار و مددکار پیدا کنند و بار خویش را سبکتر کنند، مانند درختی بارور به اشخاص خیر برسانند و از لطف و احسان آنها برخوردار شوند اهمیت و فایده ازدواج، اتصال دو دریا از نیرو و قدرت حیات و نشاط و امتزاج دو روح در افق صمیمیت و هماهنگی برای پیدا کردن راه پرخطر زندگی و شرکت در سرنوشت و مقررات زندگی با هدف ترقی و تعالی خود و فرزندان و افراد خانواده است. تشکیل خانواده برای آن است که زن و مرد و فرزندان آنها، در میان اقیانوس پرتلاطم زندگی بتوانند کشتی حیات را با تعاون به ساحل نجات برسانند.
● نقش و شخصیت خانواده:
هنگامی که ازدواجی صورت میگیرد، دو نفر که از هر لحاظ باهم تفاوتها و مشابهتهایی دارند، کانونی را تشکیل میدهند که خود به عنوان یک موجود زنده در ارتباط با شرایط محیط زندگی قرار میگیرد، از آن تأثیر می پذیرد و برآن اثر میکند. ممکن است شخصیت این موجود نوپا را حاصل جمع شخصیت زن و شوهر بدانند، اما واقع آن است که شخصیت خانواده چیزی بیشتر از حاصل جمع است و در بسیاری موارد با آنها تفاوتهایی نیز دارد.
گذشت زمان، تولد فرزندان و تغییرات زندگی (مخصوصاٌ در شهرهای بزرگ) شخصیت خانواده را تغییر میدهد و بهتبع آن فرزندان رنگ این شخصیت را به خود میگیرند و با شخصیت غالب خانواده و یاعنصر مسلط در آن، همانندسازی میکنند.
چنین گمان شده است که شخصیت خانواده از طریق آرمانها و ارزشهای اخلاقی و رفتاری افراد آن قابل تشخیص است، علاوه برآن حتی با عواملی چون آستانه تحریک عصبی، انگیزهها و هدفها و مانند آنها نیز میتوان این موجود زنده را شناخت. در این صورت است که میتوان خانواده بزهکار، خانواده جرمزا، خانواده عصبانی، خانواده بیمار، خانواده خشن و فریبکار، و..... را به گونهای روشنتر بررسی کرد. از سوی دیگر رفتار افراد یک خانواده نشأت گرفته از معیارهای (بایدها و نبایدها) آن خانواده است و افراد آن خانواده براساس این معیارها در خانه رفتار میکنند. ممکن است با رفتاری که آنها در بیرون از خانه و با دیگران دارند، متفاوت باشد و حتی گاه مغایر با رفتار نخست است که چنین تفاوتهایی در رفتار افراد بیشتر در جوامع شهری و صنعتی که روابط افراد گسیخته است، دیده میشود. منش خانواده را میتوان الگوهای رفتاری خاص دانست که نشأت گرفته از شخصیت آن خانواده است و تعیینکننده روابط افراد خانواده باهم و با دیگران است.
بدین قرار طیف مشکلات ممکن است بیشتر حاصل کارکرد یک شخصیت و منش مسلط مسألهساز خانوادگی باشد، تا حاصل رفتار فردی یکی از فرزندان آن. خلاصه آن که در برخورد با کودکان و نوجوانان مسألهساز هرگز نباید در اندیشه یافتن بنیان واحد فردی بود. همچنان که روشن است، در واقع هیچگونه عامل ارثی و بدنی برای کجروی و مسألهسازی در بین نیست و این منش والدین است که میتواند انتقال یابد کمااینکه شرایطی که منش خاصی را موجب میشوند نیز همگام با این جریان انتقال مییابند.
● اثر ساختمان خانواده:
منش خانواده و سازمان آن باهم تعامل دارند، مثلاً در خانوادههای هستهای (پدر و مادر و فرزندان) شهری که هر دو (پدر و مادر) کار میکنند، ممکن است والدین با هم روابط گرم و صمیمانهای داشته باشند، اما فرصت شناختن کودکان و برآوردن نیازهای آنان را نداشته باشند.
هر دوی والدین یا یکی از آنها ممکن است پرخاشگر و کینهتوز باشند و احساسات خصمانه نسبت به هم داشته باشند یا اساساً در فرصت اندکی که برای اداره منزل دارند، دیگر جایی برای کودکان و نوجوانان نباشد. خانوادههای هستهای اثر فراوانی برکودکان دارند، مخصوصاً اگر والدین هر دو گرفتاری شغلی داشته باشند و امکان کنترل رفتار، پیشرفت تحصیلی، اوقات فراغت، سنجش رغبت و مانند آنها برایشان میسر نباشد (خانوادههای پرکار). طبیعی است که کودکان و نوجوانان به منابع خارج از خانه جذب میشوند و ناکامیها و محرومیتهایی که براثر ارتباطات ناقص گروهی پیش میآید، در محلهایی که اغلب انحرافی است تأمین یا ارضاء میکنند.
حداقل تأثیری که عدم ارتباط کودک با والدین در کودک به جا مینهد و توجه والدین را جلب میکند، عقبافتادگی تحصیلی است. والدین مشغول غالباً دل نگران مشکلات عاطفی کودک نمیشوند چرا که خود از عواطف بریدهاند و این گونه مشکلات را به حساب نمیآورند اما آنان هم نگران درس فرزندان خود هستند و غالباً شعار آنها این است: (به هر دری می زنیم تا فرزندانمان راحت باشند و درس بخوانند).
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست