سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

هستی شناسی رویا


هستی شناسی رویا

کریستوفر نولان در فیلم «تلقین» نگاهی هستی شناسانه به خواب و رویا دارد

«وقتی مشت روی میز کوبیدی چه حس کردی؟‌/‌ چیزی سفت و محکم.‌/‌ احساس چیزی سفت و محکم کردی، ولی ماده‌ درون میز را که واقعا احساس نکردی. درست مثل این‌که خواب ببینی بر چیزی سفت مشت می‌زنی، ولی در خواب چیز سفتی نیست، هست؟‌/‌ در خواب، نه.‌/‌ همین‌طور ممکن است انسان را هیپنوتیسم کنند و در آن حال چیزهایی چون سرما و گرما، نوازش یا ضربه را حس کند.‌/‌ ولی اگر میز واقعا سفت نبود، من چرا احساس سفتی کردم؟‌/‌ بارکلی معتقد به نوعی «روح» بود.

می‌گفت تصورات ما همه علتی در ورای خودآگاهی ما دارد و این علت مادی نیست. معنوی است.» (دنیای سوفی، داستانی درباره تاریخ فلسفه، یوستین گاردر، ترجمه حسن کامشاد، تهران، نیلوفر، ۱۳۷۴) ایده‌ اصلی فیلم پیچیده، روان‌شناختی و فلسفی « تلقین» (‌Inception) چیزی نظیر همین ایده‌ تأمل‌برانگیز بارکلی در تاریخ فلسفه است که یوستین گاردر، نه فقط فصلی از کتابش را که درباره‌ این فیلسوف است، بلکه بنیان کلی داستان فلسفی‌اش را بر مبنای آن پایه‌ریزی نموده است. این‌که خواب و بیداری ما نمادی است زمینی و روشن از وضعیت کلی عالم وجود. بخصوص وقتی سایه یک «روح» برتر بر سر ناخودآگاه ما همواره وجود داشته باشد و دریافت، آگاهی و شناخت ما را از جهان هستی سمت و سو بدهد. در نظر بارکلی این روح معنوی، خداست: «به نظر بارکلی، روح من ـ مثل هنگامی که خواب می‌بینم- می‌تواند علت تصورهای من باشد، ولی علت تصوراتی که جهان مادی را ساخته، اراده یا روح دیگری است. همه چیز ناشی از آن روح است، روحی که علت «هر چیز در همه چیز» است و «متضمن همه چیز» است.» (همان)

اما اگر بخواهیم از این نتیجه نهایی صرف‌نظر کنیم و نمونه روشنی از این روح حاکم، در همان وضع نمادین، که حالت خواب و بیداری است بیابیم آن‌وقت به این نگره خواهیم رسید که خواب ما نیز در عالم رویا مثل بیداری ظاهری ما در عالم واقعیت، چنان نیست که لزوما از خود ما باشد و همه چیزش دورمدار این خود محدود بچرخد بلکه ممکن است یکی دیگر بیرون از خود وجودی ما آن را هدایت کند و سمت و سو بدهد چراکه روح ما این انعطاف را داراست که از اعماق ذهن ناهشیارمان توسط عواملی بیرونی مورد دستبرد و تغییر قرار بگیرد و این عامل بیرونی همان عنصری است که در فیلم تلقین با نام «طراح خواب» از آن یاد می‌شود یا شاید بهتر است بگوییم همان عنصری که در فیلم تلقین سمت رهبری تیم استخراج ایده از ذهن ناهشیار یا پیچیده‌تر از آن، کاشتن ایده در ذهن ناهشیار را به عهده دارد و در فیلم، نماینده اصلی این عنصر، کاب است با بازی لئوناردو دی‌کاپریو.

در داستان «دنیای سوفی» هم، چنین نمونه نمادینی وجود دارد. منتها آنجا مساله خواب و بیداری در قالب تخیل و واقعیت یا عالم قصه و عالم خارج به نمایش درآمده. یعنی برای فهم نظریه‌ بارکلی ما در آنجا به جای طراح خواب و رهبر تیم عملیات تلقین (یا همان عملیات کاشت ایده در ذهن ناهشیار)، داستان‌نویس داریم. بنابراین در رمان دنیای سوفی، پدر هیلده، معادل نقش کاب در فیلم آغاز است: «گفتید در نظر بارکلی روح فراگیرنده همه‌ چیز، خدای مسیحی است؟‌/‌ بله، چیزی از این قبیل گفتم. اما برای ما...‌/‌ برای ما؟‌/‌ برای ما ـ برای من و تو ـ این اراده یا روح که علت هر چیز در همه‌ چیز است می‌تواند پدر هیلده باشد.»

در فیلم تلقین وقتی شخصیت‌ها در عالم خواب و رویا به سر می‌برند زمان برایشان معنا و مفهومی دیگر پیدا می‌کند. مکان هم همین‌طور. در آنجا عقربه ثانیه شمار ممکن است بعد از یکی دو ثانیه حرکت بر مبنای زمان واقعی، ناگهان با سرعت بیشتری حرکت کند یا بالعکس، از سرعتش کاسته و متوقف شود؛ چیزی که در سکانس استخراج ایده از ذهن سایتو یعنی نخستین سکانس فیلم که در عالم رویا می‌گذرد شاهدش هستیم. به لحاظ مکانی هم در عالم رویا قوانین فیزیکی می‌تواند به هم بریزد و به طور مثال زمین و آسمان یکی شده، آینه یکدیگر باشند. اتفاقی که در صحنه طراحی خواب توسط آریادنی رخ می‌دهد.

ضمنا در فیلم تلقین این نکته هم مورد اشاره قرار می‌گیرد که زمان در عالم رویا متفاوت است با زمان در عالم بیداری. حتی زمان خوابی که خود نهفته در خوابی دیگر است این نیز تفاوت دارد با زمان خواب نخست.

پایان‌بندی عجیب فیلم، یعنی آن‌ صحنه‌ای که ما را در برزخ میان خواب و بیداری نگه می‌دارد و تکلیفمان را روشن نمی‌کند، این اجازه را به ما می‌دهد که موضوع نمادین فیلم را به همه‌ عالم هستی تعمیم داده و مناسبات حاکم در دنیای مثالی فیلم را در دنیای واقعی هم ـ اگرچه به نوعی دیگر ـ حاکم بدانیم؛ چیزی که ایده‌ فلسفی بارکلی درباره‌ حقیقت وجود است و در این قسمت از کتاب دنیای سوفی از زبان آلبرتو خطاب به سوفی بیان شده است: «بارکلی فقط هستی مادی را مورد پرسش قرار نداد. در وجود مستقل یا مطلق زمان و مکان نیز شک کرد. ادراک حسی ما از زمان و مکان می‌تواند صرفا توهم ذهن باشد. یک یا ۲ هفته‌ ما ضرورتا یک یا ۲ هفته خدا نیست.»

در رمان دنیای سوفی، بعد از فصلی که عنوانش بارکلی است فصلی آمده با عنوان برکلی که اشاره به نام محل زندگی هیلده دارد. در این فصل ما حالا ماجرا را از زاویه‌ دید هیلده می‌بینیم. انگار تازه از خوابی که نامش دنیای سوفی بوده بیدار شده باشیم. توگویی بارکلی با نظریه‌‌‌‌اش ما را از ناخودآگاه رویا به حقیقت وجودی هستی، خودآگاه نموده و در نتیجه بیدارمان کرده است. تجانس میان دو نام بارکلی و برکلی و تلاقی میان دنیای سوفی آموندسن با دنیای هیلده مولرکناگ در کتاب دنیای سوفی، به وضوح نشان از توجه نگارنده به نگره فلسفی بارکلی و الهام از آن برای انتخاب بستر روایی داستان دارد. اما اگر گاردر مساله‌ خواب بارکلی را تبدیل به عالم تخیل و قصه می‌کند، نولان عینا همان ایده، یعنی عالم رویا و خواب را به عنوان بستر روایی داستان خود برمی‌گزیند اگرچه برای این منظور از رهیافت‌ تاریخی فروید نیز بهره می‌برد و ضمیر ناخودآگاه را در مراتبی بسیار بالاتر از اشاره‌ مختصر بارکلی مورد تحلیل و واکاوی قرار می‌دهد.

تناظر دیگری که میان مضمون فیلم تلقین، با نگره هستی‌شناسانه‌ بارکلی وجود دارد اشاره‌ فیلم به این نکته است که فقط طراح خواب می‌تواند جزییات آفرینش خود را بداند؛ آفرینشی که در فیلم، آریادنی تعبیر «خلق ناب» را برای آن به کار می‌برد. دلیلی که برای این مساله ذکر می‌شود قرابت زیادی دارد با همان دلیلی که به موجب آن انسان‌ها از دخالت در قلمروی آفرینش خداوندی منع شده‌اند: «کاب: جزییات رو به من نشون نده. فقط طراح خواب باید جزییات رو بدونه.‌/‌ آریادنی: چرا اینقدر مهمه؟‌/‌ کاب: برای حالتیه که یکی از ما تصاویر ذهنیش رو وارد خواب بکنه. برای همین نمی‌خوایم که جزییات پازل رو بدونه.» جوئل شوماخر در فیلم «مرگ‌جویان» (Flatliners) یکی از موارد دخالت انسان در قلمروی خداوند را که مساله مرگ‌جویی است به تصویر کشیده است.

در پایان این فیلم یکی از شخصیت‌ها سر به آسمان برداشته و با زبانی فریادگونه ابراز ندامت می‌کند از این‌که پا به قلمرو ممنوعه گذاشته. از همین قبیل است موضوعاتی نظیر احضار ارواح و ارتباط با اجنه. حتی می‌توان آن‌طور که نیچه می‌گوید جویندگی افراطی و علم‌جویی عاری از منفعت بشر امروز را هم در مراتبی از مساله، مصداقی از این دخالت نادرست دانست. تلقین کریستوفر نولان پر است از این قبیل نکته‌های تأمل‌برانگیز که آشکارا مضمون فیلم را از وجه تخیل صرف و حتی از وجه علمی و روان‌شناسانه فراتر می‌برد و به آن جنبه‌ای فلسفی و هستی‌شناسانه می‌بخشد. از همین‌روست که ما حضور عنصر خواب را در این فیلم از منظر بارکلی فیلسوف مورد توجه قرار داده‌ایم نه از منظر فروید روان‌شناس یا مثلا سالوادور دالی نقاش. تفاوت میان بارکلی، این مؤمن معتقد به خدا و مسیحیت، با شکاکان تجربه‌گرایی که منکر هر معنویتی ورای عالم حس و ماده‌اند، تفاوتی است زمین تا آسمان. هر شکاکیتی مساوی با انکار نیست، چنان‌که هر تجربه‌گرایی‌ای هم به معنای ماتریالیست بودن نیست.

شک و تجربه ‌زمانی مانع شناخت حقیقت است که برایش اصالت قائل شوند. زمانی که مقصد باشد وگرنه این دو اگر زمینه‌‌ای برای پرسش باشند نه فقط منافاتی با حقیقت‌جویی ندارند که شرط لازم و ضروری آن هستند.

فیلم تلقین با ویروس خواندن افکار شکاکانه - که منجر به خطاهای جبران‌ناپذیری همچون خودکشی و به دنبالش رها شدن در سیاهه نیستی می‌شود - آشکارا مخالفت خود را با اصالت داشتن شک اعلام داشته و مخاطب خود را برحذر می‌دارد از این‌که همچون شخصیت مال، همسر کاب، در واقعی بودن همه عوالم شک کند و نتواند گزاره‌ای قطعی درباره‌ این‌که چه موقع خواب است و چه موقع بیدار ارائه نماید. پایان‌بندی فیلم هم ناقض این موضع نیست. این‌که تعلیق پایانی فیلم، حالتی معماگونه دارد نمایانگر اعتقاد سازندگان فیلم به ارزش پرسش و جویندگی مدام در راه شناخت است و این تفاوت دارد با هیزم به آتش اصالت شک ریختن چراکه اصالت دادن به شک هرگز پرسش نیست. پاسخ است. پاسخی جزم‌اندیشانه و مطلق که به شکلی فریبنده، نسبی و منعطف می‌نماید.

آزاد جعفری



همچنین مشاهده کنید