دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
«پتر اشتام» در ایران با نگاهی به رمان «اگنس»
بین نویسندگان معاصر آلمانیزبان، «پتر اشتام» برای مخاطبان فارسیزبان، نویسندهای است شناختهشده. نویسندهای که هم به ایران سفر کرده و هم دو کتابش به فارسی ترجمه شده؛ یکی رمان «اگنس» که یکی از رمانهای مهم پتر اشتام است و «محمود حسینیزاد» آن را به فارسی برگردانده و دیگری مجموعه داستانی به نام «تمام چیزهایی که جایشان خالی است» که با ترجمه صنوبر صرافزاده منتشر شده است (هر دو کتاب را نشر افق منتشر کردهاند) و البته علاوه بر این دو کتاب، پتر اشتام یکی از نویسندگانی بود که در مجموعه داستان آسمان خیس - که آن هم با ترجمه محمود حسینیزاد و از طرف نشر افق منتشر شد و منتخبی بود از آثار نویسندگان آلمانیزبان سالهای اخیر - داستان داشت. بین آثار پتر اشتام، اگنس، رمانی است که منتقدان، لحن و سبک آن را ستودهاند.
راوی رمان اگنس نویسندهای است شکستخورده و سرگرم نوشتن کتابی درباره واگنهای راهآهن. او در حین تحقیق برای نوشتن این کتاب، در کتابخانه شیکاگو با زنی به نام اگنس آشنا میشود؛ آشناییای که به عشق و زندگی مشترک میانجامد، اما همین که پای بچه وسط میآید، اوقات راوی تلخ میشود و اگنس که این واکنش راوی در برابر باردارشدنش را میبیند، او را ترک میکند. راوی از پدرشدن میترسد. بچه عامل پایبندی و دوام است و چهرهای که در رمان، از راوی ترسیم شده، چهره مردی است که تقریبا در خلاء و فقدان روابط عاطفی عمیق با دیگران بهسر میبرد، چهرهای که البته نادر نیست. او هم آدمی است مثل دیگران که در محیط بسته آپارتمان خود که حتی پنجرههایش هم باز نمیشوند، با حداقل روابط عاطفی با دیگران روزگار میگذراند.
در تقابل با این آدم، اگنس قرار دارد؛ زنی که در همهچیز دقیق میشود و روی همه چیز مکث میکند. زنی که حقیقتا عاشق میشود و از مرگ میترسد. اوج تقابل راوی و اگنس آنجا نشان داده شده است که راوی در کارناوالی که اگنس نیز در آن شرکت دارد شرکت نمیکند و حتی نمیتواند اگنس را در لباس بالماسکه بشناسد. او هیچوقت نمیتواند هیچچیز را بشناسد چون نگاهش همواره از سطح اشیا و انسانها میگذرد و توانایی کاوش در عمق چیزی را ندارد. او نویسندهای است شکستخورده. اگنس میکوشد راوی را به دنیای نوشتن بازگرداند. از او میخواهد داستانش را بنویسد. داستان اگنس را. راوی دست به کار نوشتن میشود. اما آنچه مینویسد نه همچون یک داستان اصیل، برملاکننده شکافها که پوشاننده آنهاست.
اگنس میکوشد خود را به همان شکلی درآورد که راوی در داستانش پیشبینی میکند. پس از سقطشدن بچه اگنس، آنها باز در کنار هم زندگی میکنند. راوی از سقطشدن بچه خوشحال است. اما خوشحالیاش را پنهان میکند. او در داستانش مینویسد که مرگ بچه، رابطهاش با اگنس را محکمتر کرده است. اما آینده نشان میدهد این دروغی است که راوی به خود و اگنس گفته است. راوی پایان حقیقیتر داستانش را پنهان و داستان را به شیوهای باسمهای و با یک پایان خوش تمام میکند. او شهامت نشاندادن پایان حقیقی داستانش به اگنس را ندارد و به همین دلیل یک نویسنده درجه یک نیست گرچه همین نارضایتی از پایان قلابی نشان میدهد که نویسنده است؛ نویسندهای که جرات ندارد حقیقت را بنویسد و به همین دلیل نتوانسته به نوشتن ادامه دهد. شکست او نه در فروش نرفتن آثار قبلیاش که در ناتوانیاش برای ادامه نوشتن متجلی است.
مانی سپهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست