یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

دوران انتقال و تفکر عرفانی


دوران انتقال و تفکر عرفانی

جهان امروز در دوران انتقال از یک عصر به عصری دیگر قرار دارد و تا آنگاه که این انتقال به انجام رسد دیگر روی ثبات را به خود نخواهد دید

جهان امروز در دوران انتقال از یک عصر به عصری دیگر قرار دارد و تا آنگاه که این انتقال به انجام رسد دیگر روی ثبات را به خود نخواهد دید. این دوران با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران آغاز شده است و به این لحاظ، دهه شصت را باید اولین دهه از تجدید عهد محسوب داشت. غرب با شاخک های حسی خویش، فراتر از عوالم درک کامپیوتری، این حقیقت را در یافته است و بنابراین، می کوشد تا با اثبات سیادت خویش بر جهان راه را بر تصوراتی از این دست – که دوران تمدن غرب را پایان گرفته می دانند – ببندد.

در هر شرایط دیگری شاید غرب به واکنشی چنین گسترده و متحد در برابر اشغال کویت دست نمی زد، چرا که می دانست با این تغییر ظاهراً جزئی در جغرافیای سیاسی جهان، تعادل ناپایداری که حداقل از بعد از جنگ جهانی دوم به سود غرب ایجاد شده است درهم ریخت و سر منشأ تحولات زنجیره ای متعددی خواهد شد که در کم تر از ده سال، چهره کره زمین را کاملاً متحول خواهد ساخت. غرب با هر تحولی که منتهی به غایات او نگردد مخالفت خواهد کرد، اما میزان این مخالفت فی نفسه می تواند حکایتگر اهمیت مسئله حاضر در نگاه غرب باشد. بعد از چهار پنج قرن از رنسانس، انقلاب اسلامی ایران تنها تحولی است که خارج از عهد فرهنگی رنسانس روی می دهد، و لذا برای اَ حراری که حُریت را در استقلال از غرب می بینند، دهه شصت درخشانترین برهه تاریخ معاصر جهان است. بر همین قیاس، همه همت غرب نیز مصروف آن است که انقلاب اسلامی را در نظام گسترده و سیستماتیک فرهنگ خویش ببلعد.

غرب انقلاب اسلامی را مبتنی بر تفکر سنتی ایران بعد از اسلام می بیند و لذا رودر رویی انقلاب را با خویش همچون مقابله « سنت و تجدد » یافته است و می داند که تهاجم خویش را باید متوجه نقاطی سازد که سنت و تجدد – به زعم او – به یکدیگر می رسند.

اخیراً در شماره ششم فصلنامه « کنکاش »، چاپ آمریکا، مقاله ای به چاپ رسیده است تحت عنوان « در غربت تجدد ماندن » که صراحتاً با اشاره به این تقابل، روشنفکران سکولار(۱) و متجدد داخل ایران را نسبت به راه های تقدس زدایی در حوزه های اجتماعی و سیاسی و سکولاریزه کردن سنت و دین هوشیار می سازد.(۲) به بخش هایی از این مقاله توجه کنید:

در این چند ساله یک گرایش فرهنگی عرفان گرایانه در میان اقشار متجدد جامعه ایران محبوبیت یافته است. زبان تصوف ایدئولوژی اسلامی و دولتی را به تقابل طلبیده است. شکی نیست که ذات کند و کاو در تاریخ و فرهنگ یک ملت و شناخت از عوامل و عناصری که ذهنیت تاریخی و فرهنگ مشترک آن به ستیز اندیشه های استبدادی و تحمل ناپذیری برخاسته اند تلاشی مفید و تجربه ای حقیقی و درونی است. با این وجود صرف بازگشت به عرفان پادزهر ایدئولوژیک در مقابل فرهنگ اسلامی نخواهد بود. تفکر عرفانی به علت فراهم نمودن زمینه های فکری مناسب تا حدی قادر است که زبان سکولار و فرهنگ تحمل پذیری را در جامعه گسترش دهد. این امر به خصوص در آزادی زبان عرفانی از قید و بندهای فرمالیستی دینی، و تشویق عشق و زیبایی ( در مقابل ترس و زهد در شریعت ) می تواند به عنوان زمینه های فرهنگی ایرانی در برابر ایدئولوژی اسلام سیاسی مطرح گردد.

زبان فارسی در کاربرد عرفانیش از یک سو ساختاری ضد تقدس مآبی دارد و از سوی دیگر، به دلیل وجود ابهام و دوگانگی در مفاهیم، قابلیت مطرح شدن در فرهنگ اسلامی را داراست. ویژگی اخیر زبان عرفانی آن را تا حدود زیادی از خطر تکفیر شدن توسط شریعتمداران حفظ می کند و به آن خصوصیت ویژه ای می دهد. در عین حال گرایش به ابهام و همزیستی عرفان در کنار فرهنگ دینی، محدودیت های خود را دارد. دوگانگی در اخلاقیات و عمل روزانه، چه بسا تحت عنوان مفاهیم عرفانی توجیه شده و به صورت بخشی از فرهنگ مشترک ما ایرانیان در آمده است. عرفان در عمل می تواند بهترین پوشش در جهت تقیه کردن، رواج معیارهای اخلاقی متضاد و دو گانه و مشروعیت دادن به بسیاری از رفتارها و ارزش های استبدادی و تعبدی در آید...

با این وجود گسترش یک فرهنگ سیاسی در جامعه ایران که بر اساس تحمل عقاید و آرای مختلف باشد و قادر به شکستن بنیادهای اختناق، تعبد و خرافات باشد، بایستی به مسائل تاریخی و ویژگی های فرهنگی جامعه حساس بوده و همّ خود را صرف متحول نمودن سنتها و ارزشهایی کند که به صورت موانعی در راه آزادی و پویایی جامعه در آمده اند. این باور که بدون اعتنا به کلیت اسلام و عقاید دینی و فرهنگی عامه مردم امکان گسترش تجدد و تحول برود، بسیار بعید است. نمی توان صحبت از انقلاب، رفرم و تحول مردم یک جامعه کرد اما به اصلاح و تحول باورها و رفتارهای فرهنگی آنها بی اعتناء بود. دقیقاً با علم به این موضوع است که لزوم بحث و چالش فرهنگی نویسندگان و روشنفکران اسلامی مطرح می شود.

مطبوعات وابسته به رژیم در میان خیل مطالب شعارگونه و تکرار مکرراتی که در این ده ساله به خورد ما داده اند برخی مباحث مهم و حساس راپیش کشیده اند که متأسفانه با بی اعتنایی قشر متجدد جامعه روبرو گردیده است. نظرات افرادی مانند عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری، با قاطعیت مجاز بودن تجدید نظر در شریعت را مطرح کرده و زمینه مناسبی را در اختیار روشنفکران سکولار قرار می دهد تا نقطه نظرات خود را مطرح کرده و تضادهایی که دینی نمودن حوزه سیاسی جامعه به وجود می آورد مورد تأکید قرار دهند. جالب توجه اینکه سروش یک مسئله به ظاهر دینی را با توسل به نظریات متفکرین غیر دینی ( غربی ) و سکولار مطرح کرده و با استــدلالی که کاملاً برای روشنفکران متجدد ایران آشناست، به جدال با مدعیان « ارتودوکسی » در شریعت می رود.

ضاهراً هیچ موقعیتی مناسب تر از این برای متفکرین و نویسندگان غیر اسلامی ایران نیست تا موضوع مهمی را که یک شخصیت روشنفکری مهم در جمهوری اسلامی آغاز کرده بهانه قرار داده و وارد بحث و گفتگو گردند. یک بار در گذشته آراء کسانی مانند شریعتی و مطهری را به نقد در نیاوردیم و سرانجامش را مشاهده نمودیم. حال چگونه می توان راحت نشست و دلخوش داشت که افکار امثال سروش لزوماً تأثیری کمتر و محدودتر داشته باشد؟ برنامه ای که شریعتی در خیال داشت و امروزه روشنفکرانی مانند سروش بدان پرداخته اند هدفی فراتر از تقویت سنت در مقابل تجدد و یا دین در مقابل بی دینی دارد. این تلاشی است در جهت معرفی عناصری از تجدد ارزشها و روابط دینی و سنتی جامعه ایران.

در اروپا روشنفکران و متفکرین سکولار در طی یک دوره نهادهایی را بنیاد نهادند که در کلیت خود سنت ( و از جمله دین ) را در حوزه خصوصی زندگی فردی محدود نمود و همزیستی آن را با زندگی عرفی ممکن ساخت. در ایران به نظر می رسد که روشنفکران متجدد اعتناء به امر سکولاریزه نمودن سنت و نهاد دین نداشته و این امر را متفکرین سنتی تر جامعه به عهده گرفته اند. حال مشکل در این است که اسباب و لوازمی که شریعتی و سروش در اختیار دارند ( مثلاً زبان مهدی گرایانه شریعتی و یا رابطه ویژه سروش با روحانیت در قدرت ) چه محدودیت هایی را در راه موفقیت این برنامه به وجود خواهد آورد.

امری که تنها دخالت متفکرین غیر دینی می تواند به عریان نمودن آن کمک رساند. درست به دلیل شناخت از محدودیت های تاریخی و درونی یک تلاش فکری اسلامی در جهت به وجود آوردن رفرم در سنت است که درگیر شدن نویسندگان و متفکرین غیر دینی ایرانی در چنین مباحثی ضروری و حتی حیاتی می شود. جامعه ادبی و روشنفکری ایران بدون دخالت در بحث هایی که پیرامون رابطه سنت و تجدد و تحول فرهنگ دینی در جریان است، مسئولیت خود را که تحول فرهنگی جامعه و باز نمودن افق فکری و پندارهای ایرانیان است به سر انجام نخواهند رساند. عرفی کردن حوزه زندگی فرهنگی و سیاسی درایران بایستی مسئله تقدس زدایی را در این حوزه ها در دستور کار خود قرار دهد. هر زمان که عرصه سیاسیت و فرهنگ جامعه در پوشش دین و ایمان ظاهر شد، فاتحه تحمل عقاید و سعه صدر فرهنگی خوانده شده است. این مهم با تلاش در جهت عرفی کردن حوزه عمومی (public ) جامعه ممکن خواهد شد.

عرفی کردن حوزه سیاسی در ایران خواه نا خواه با این دکترین دینی که اسلام را پاسخگوی تمام مسائل بشر می داند، در تقابل است. یک دوره نقد و چالش فرهنگی و فکری لازم است تا این پندار اسلامی را تضعیف کرده و زمینه را برای عرفی نمودن روابط سیاسی و فرهنگی در جامعه فراهم نماید.

تحقق چنین هدفی به آسانی ممکن نخواهد شد. بسیاری مسائل، از رشد ساختارهای اجتماعی و اقتصادی جامعه گرفته تا اصلاح دین، گسترش فرهنگ و تفکر جدید در یک چنین فرایندی لازم و ملزوم یکدیگرند. اما اصلاح دین با توجه به تلاش دو نیروی موازی هم صورت پذیر است. متفکرین اصلاح طلب دینی با تأثیر پذیری از ارزشها و فرهنگ جدید، تجدد در دین را در دستور کار خود قرار خواهند داد و روشنفکران غیر دینی جامعه از فرصتهای مناسب بهره جسته و دست به تقدس زدایی در حوزه های اجتماعی و سیاسی خواهند زد.(۳)

آنچه خواندید نیاز به شرح ندارد، و از آنجا که نویسنده ملزم به لحاظ کردن هیچ مصلحتی نبوده، خود مقاله از گویایی کافی برخوردار است و می تواند ما را نسبت به راه هایی که روشنفکران سکولار برای مقابله با اسلام یافته اند هوشیار کند. خطاب مقاله به روشنفکرانی که در داخل کشور زندگی می کنند با نحوی اعتراض نیز همراه است. نویسنده مقاله از عدم ذکاوت و موقع ناشناسی آنها نیز سخت عصبانی است، اگر چه به اعتقاد من این عصبانیت بیش تر یک ژست فضل فروشانه است و نویسنده خود می داند که چندان هم جای اعتراض وجود ندارد. من لازم می دانم که یک بار دیگر اهمّ سفارش های نویسنده مقاله را با آنچه که در فضای فرهنگی داخل کشور ما وجود دارد مقایسه کنم:

نویسنده مقاله درباره عرفان می نویسد:

تفکر عرفانی به علت فراهم نمودن زمینه های فکری مناسب تا حدی قادر است که زبان سکولار و فرهنگ تحمل پذیری را در جامعه گسترش دهد.

و بعد با زیرکی تمام به خصوصیتی که چنین امکانی را در اختیار زبان عرفان قرار می دهد اشاره می کند:

▪ آزادی زبان عرفانی از قید و بندهای فرمالیستی دینی و تشویق عشق و زیبایی ( در برابر ترس و زهد در شریعت ).

▪ وجود ابهام و دوگانگی در مفاهیم عرفانی.

وجود ابهام و دوگانگی در مفاهیم عرفانی به دلیل تأویل پذیری آنهاست. می و میخانه و چشم و ابرو و خال و کرشمه و ساقی... عل الظاهربه معانی ظاهری این الفاظ دلالت دارند و اما عارف و صوفی نظر به این دلالت ظاهری ندارند؛ همه عالم در نظر عارف دارای نسبتی تأویلی است با عالم اسما و به این لحاظ، عارف و صوفی در ظاهر عالم نیز باطن آن را می نگرند. همان طور که نویسنده مقاله تشخیص داده است این دوگانگی در دلالت برای مارهایی که قصد سوء دارند نیز سوراخ خوبی است. زبان عرفانی همان طور که می تواند ریشه شریعت را از تحجر و مقدس مآبی زاهدان متنسّک حفظ کند، تبر خوبی نیز به دست عالمان متهتّک می دهد تا به جان اصل دین بیفتند.

خلاف آنچه نویسنده مقاله انگاشته است سال هاست که روشنفکران سکولار این ابهام و دوگانگی را در زبان عرفانی باز یافته اند و از آن طریق به مقابله با باطن دین برخاسته اند: این همه جار و جنجال و کشاکش که در اطراف حافظ و مولوی و حلاج و... در سال های پیش از انقلاب و پس از آن بر پا شده است علتی جز این ندارد. استقبال حضرت امام از زبان عرفانی و غزل سرایی ایشان، هم در مقابله و معارضه با فرهنگ تحجر و مقدس مآبی – که با توسل به ظاهر شریعت، باطن آن را انکار می کند – مؤثر بوده است و هم در جوابگویی به روشنفکرانی که قائل به تأویل در زبان عرفانی نبوده اند.

پی نوشت ها

۱) secular: این جهانی، غیر دینی، قائل به جدایی دین و سیاست. _و.

۲) خود آنها سکولاریزاسیون را در پاورقی مقاله مزبور چنین معنا کرده اند: « سکولاریزاسیون به معنای دنیوی سازی یا طرد دیانت از زندگی اجتماعی است. انسان سکولار کسی است که با دخالت شریعت در اداره جامعه مخالف است.»

۳) علی آشتیانی، در غربت تجدد ماندن، کنکاش، ۶، بهار ۱۳۶۹، صص ۱۱۲ تا ۱۱۵. در حاشیه نام مقاله آمده است: نقدی بر « تلقی روشنفکران ایرانی معاصر بودن». _و.

۴) رضا داوری اردکانی، میعادگاه تکنیک کجاست؟، کار و توسعه، ۱، مهر ۱۳۶۹، ص ۳۴. _و.

۵) scientist: کسی که قائل به اصلت علم و روش علمی است. _و.

۶) technocrat: کسی که قائل به اصلات و ولایت تکنیک است. _و.

۷) پژوهشی در دست انجام است تا تصویر روشن تری از مسئله « مسخ عرفان» به دست دهد.

۸) باید دانست که هیچ تفکری تا تبدیل به احکام عملی و باید ها و نبایدها نگردد نمی تواند در اداره جامعه امروز و یا دیروز منشا اثر باشد، و بدون تردید چه ما بخواهیم این حکم را از دانش جدید و تکنولوژی کسب کنیم و چه از تفکر دینی، نیازمند به روش یا به قول متجددین «متدولوژی» هستیم. فقه به معنای مصطلح، فقط شیوه ی استنباط حكم است و اینكه گفته می شود اسلام پاسخگوی همه ی مسائل بشری است، نه به شیوه ی استنباط حكم- كه فقه باشد- بلكه به اصل حقیقت دین یا حكمت نظری آن برمیگردد كه جوابگوی همه ی معضلات بشر در امروز و فردا و فرداهای دور است.

فقط كافی است كه فقه به مسائل جدیدی كه برای بشر پیش می آید توجه كند. و اگر بگوییم كه از حكمت نظری به حكمت عملی منطقاً نمی توان رسید، در حیطه ی دانش جدید نیز به همان معضلی دچار خواهیم شد كه از آن گریخته ایم. اختلاف نظر دانشمندان و كارشناسان در مواضع عملی- مثلاً در این مورد كه آیا مرداب انزلی باید لایروبی گردد و یا خیر، كه سالها مورد اختلاف میان جهاد سازندگی و سازمان حفظ محیط زیست بود و بالاخره هم به نتیجه نرسید- خود به خود حكایت از همین حقیقت دارد كه حتی در دانش تجربی نیز، نتیجه ی عملی به صورت حكم در مقدمات منطقی استدلال وجود ندارد، و اینكه دانشمندان و كارشناسان غربی به احكام واحدی عمل می كنند به این واقعیت رجوع دارد كه آنها در غایت و هدف واحدی كه «تصرف در طبیعت و غلبه ی بر آن برای تامین هرچه بیشتر حوائج مادی و روانی خویش باشد.» به اتفاق نظر رسیده اند. بگذریم از آنكه اصلاً علوم جدید شانیت صدور احكام عملی ندارندو بحث در این باره را باید به بعد موكول كرد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.