دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

دیالكتیك ناز و نیاز


دیالكتیك ناز و نیاز

روز انتخابات, تجربه بی بدیل كسی بودن برای مردم است

انتخابات نه، روز انتخابات. به مدت ۲۴ ساعت توده تبدیل می شود به آحاد، به افراد. افراد تبدیل می شوند به آدم. آدمی كه حرف دارد و نظر و قدرت انتخاب. به مدت ۲۴ ساعت سیاستمدار می شود همه تن چشم، همه تن گوش، همه تن نیاز و تو، به مدت ۲۴ ساعت می توانی دل بجزانی یا بلرزانی، رو كم كنی، نازبفروشی، پشت چشم نازك كنی، جواب سربالا بدهی و...: - حالا ببینیم.

- مطمئن نیستم.

- تا چه شود و...

بازی كردن با اعصاب سیاستمدار. در این ۲۴ ساعت همه چیز بر محور توی شهروند می گذرد. اگر تا دیروز، سیاستمدار به تو سلام حتی نمی كرد امروز حاضر است تعظیم كند، تكریم كند، تملق تو را بگوید، به سازت برقصد، تو را سحر كند و جادو. وعده های بهشت برین دهد. فقط برای اینكه تو بعله را بگویی. همین توی ناچیز بی مقداری كه از این انتخابات تا آن انتخابات اصلاً مطرح نیستی، عددی نیستی به حساب نمی آیی، حالا همه سر و دست می شكنند برایت. در چنین روزی می فهمی كه تو پس فله نیستی، عددی. عدد نیستی نظری، نظر نیستی عملی. عدد و نظر و عملی كه در تركیب با هم می تواند بشود یك اتفاق، یك حادثه و گاه بسیار غیرمترقبه.اما همه بحث این است كه چگونه می توان این تجربه بی بدیل كسی بودن را ممتد كرد و هر چه طولانی تر. سیاستمدار را نیازمند نگه داشت و ملتزم. دموكراسی این است: روز انتخابات و فردای آن. تجربه ممتد و طولانی و بی وقفه كسی بودن توسط شهروندان و نیازمندی ممتد و طولانی و بی وقفه سیاستمدار... همه بحث این است كه طی چه فرآیند، سیستم و نظامی و به نام چه می توان از تبدیل شدن رای به راس، مهره، عدد و درصد، سیاه لشكر، جلوگیری كرد؟ نباید گذاشت كه تو را در صحنه بخواهند اما برای مدت المعلوم و به قصد تحقق برنامه ای مجهول. اگر هندوانه ای زیر بغلت می دهند توهم برت ندارد الساعه ممكن است تبدیل شود به پوست خربزه. اگر می نشانندت بر صدر كه مثلاً تویی ملت همیشه در صحنه باد به غبغب نیندازی. الساعه است كه اصل صحنه جابه جا شود. یعنی تو در صحنه ای اما بازی جای دیگری اتفاق می افتد و تو ممكن است بمانی روی دست خودت. تجربه ممتد كسی بودن مواظبت می خواهد و مراقبت. فردای انتخابات نباید به خانه برگردی و چهارسال هیچ كس نبودن را دوباره طی كنی وگرنه همان سیاستمدار از فردای روز انتخابات باز شروع می كند به طاقچه بالا گذاشتن.از قدیم گفته اند سیاست پدر- مادر ندارد و مرادشان از این جمله حرام زادگی آن بود و از آنجا كه در جهان سنتی، حرام زادگی مرتبه ای بود پر گناه، بدین وسیله قدیمی ها بدبینی خود را به سیاست نشان می دادند. اما یكی از مشخصات مدرنیته این است كه دیگر مشروعیتش را از دیروز، از تبار و ریشه نمی گیرد. هست به اعتبار خودش. در نتیجه خیلی حرف ها و از جمله سیاست، برای خود به دنبال سلاله و تبار و شناسنامه نیست چرا كه هست قائم بالذات. از این مرتبه به عنوان ماكیاولیسم و پست ماكیاولیسم نام می برند. چنین پیدا است كه جامعه ما ورود به چنین مرتبه ای را دارد تجربه می كند. حركت در چارچوب امر ممكن، عملی بودن وعده، شدنی شدن برنامه، بی دغدغه زشت و زیبا، حق و باطل. همه دعوای انواع و اقسام دموكراسی ها (لیبرال، اجتماعی، سوسیالیستی و دینی) بر سر این است كه چگونه و طی چه روندی رای می تواند رای بماند. چگونه و طی چه مكانیسمی رای می تواند به امید تكانی و حیاتی از محدوده خانه و خانواده و پچ پچ های زیر سقفی و زیر لبی و در گوشی به بیرون پا بگذارد و به صندوق ها ریخته شود. سر به هم دهد، بشود اراده ای به قصد بود كردن نابوده ای و نام این سیر و سفر می شود مشاركت. شركت: یعنی همان كه شاعر می گوید من اگر ما نشوم تنهایم، تو اگر ما نشوی می شكنی. پس مشاركت به قصد آن است كه تنها نشوم و نشكنم نه به قصد اینكه تنها نشوند و نشكنند. اما اگر قرار باشد مشاركت مرا از تنهایی و شكنندگی درنیاورد، اگر خروج رای از خانه به جامعه و از جامعه به صندوق و از صندوق به بایگانی اداره جات سپرده شود كه دیگر چه فرقی می كند. به هر حال رای من، ما، می شود آرشیو. یعنی من در عین زنده بودن، سپرده شده ام به تاریخ. مرده به دنیا آمده ام. اینجا است كه همان تجربه بی بدیل بیست و چهارساعته كسی بودن می شود تجربه تلخ رو دست خوردن. پس برای تنها نماندن، نشكستن، سپرده نشدن به آرشیو، من و رایم باید راه های خروج دیگری را از خانه تجربه كنیم و شناسایی. اگر دیروز از خانه بیرون آمدیم باید راه های بیرون ماندن را كشف كنیم و از بازگشت دوباره به زیر سقف و خانه نشینی بپرهیزیم. من و رایم به دیروز انتخابات فكر نكنیم به فردای آن بیندیشیم و اینكه چگونه می توانیم سیاستمداران را همچنان دل نگران حضور خود نگهداریم. همان نگرانی ای كه آنها را واداشت تا وعده هایی چون آزادی، دموكراسی، توسعه، ایران برای ایرانیان و... بدهند و ما را به وسوسه امیدی به دم صندوق های رای بكشانند. وگرنه بار دیگر آنها می شوند شهریاران تنها و ما رعیت های بیزار از سیاست و كارمان ناسزا گفتن به این موجودی كه نه پدر دارد و نه مادر، حتی اگر نامش مرتبه مدرنی باشد به نام ماكیاولیسم.

سوسن شریعتی