سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
ضرورت توجه به تربیت صحیح کودکان و نوجوانان
در عصر حاضر، ما برای آموزش و تربیت کودکان به طور اعم و فرزندانمان به طور اخص وقت، انرژی و پول زیادی مصرف میکنیم. پدر و مادرها، مربیان، مسئولان آموزش و پرورش کودکان و جوانان، در جستجوی پیدا کردن روشهای مفیدتری برای کمک به امر آموزش و پرورش هستند. آنها با به کارگیری روشهای مختلف آموزشی و فراهم آوردن انواع وسایل کمک آموزشی مانند: کامپیوتر، ویدئو، فیلم، کتاب و غیره میخواهند هرچه بهتر و بیشتر در امر فراگیری کودکان تسهیلاتی به وجود اورند.
در این میان یک مربی و روانشناس انگلیسی به نام «نیل»، مسائل را به صورتی دیگر بررسی کرده است و این اعمال را غیرضروری و حتی گاهی برای پرورش کودک مضر میداند. او میگوید: هدف آموزش و پرورش باید شادمانی و خوشبختی کودکان باشد. کلاسهای درس باید آزاد باشد و اگر دانشآموزی نخواهد به کلاس درس برود، نباید او را مجبور به این کار کرد. کودک اصولاً خودخواه است و برای او من بیش از هر چیزی مهم است و پدر و مادرها باید بپذیرند که این خودخواهی برای پیشرفت مراحل رشد و تکامل کودک کاملاً لازم و ضروری است. باید با آزاد گذاردن کودکان نیروی تخیل آنها را تقویت کرد و خلاقیت آنان را پرورش داد. زیرا، هر انسانی برای احساس رضایت و شادمانی از خود، نیاز به خلاقیت و آفرینش دارد.
● تعلیم و تربیت
هدف از تعلیم و تربیت باید آماده کردن کودکان برای زندگی باشد. برای این منظور لازم است توجه و علاقهمندی آنها را به مطلب یا موضوعی جلب نمائیم. فرهنگ در این مورد موفق نبوده است. آموزشهای امروز، سیاست و اقتصاد حاکم بر جهان، ما را به طرف جنگ میکشاند.
علم پزشکی نتوانسته است بیماری را از بین ببرد. اگر بخواهیم دقیقتر فرهنگ حاکم بر جهان را بررسی کنیم، بد نیست قبل از هر چیز چند سوالی از خود کنیم. چرا انسان بیشتر از حیوانات دچار بیماری میشود؟ چرا این قدر خودکشی زیاد شده؟ و...
والدین در خانه، دائم کودک را وادار میکنند چیزی یاد بگیرند. وقتی کودک میخواهد، خودش قطار برقی را که به او هدیه دادهاند به کار اندازد، فوراً یک نفر خود را جلو میاندازد و به او طرز کارش را یاد میدهد. وقتی او میخواهد به چیزی دست بزند فوراً او را از این کار منع میکنند. باید متوجه باشیم، هرباری که چگونگی طرز کار وسیلهای را بدون درخواست خود کودک به او بیاموزیم و امکان ندهیم خودش آن را کشف کند، در واقع شادی زندگی، شادی کشف کردن، شادی پیروزی بر مانع را از او دزدیده و به او این احساس را تلقین کردهایم که او موجودی ضعیف و وابسته به کمک دیگران است.
وقتی این همه دانشجویان بیتفاوت را میبینیم که بدون علاقه به رشته درسی خود پس از پایان تحصیلات، آموزگاران و دبیران متوسط، پزشکانی بد و حقوقدانانی بیصلاحیت میشوند. به خود میگویم، شاید اگر آنها در انتخاب رشته تحصیلی خود آزاد بودند ممکن بود تعمیرکارانی خوب، معمارانی عالی و وظیفهشناس میشدند. در تمامی کشورهای جهان، مدارس برای آموزش جوانان ساخته شدهاند ولی بهترین کلاسها و بهترین وسایل آزمایشگاهی در مدارس نخواهند توانست مشکلات عاطفی و اجتماعی کودکان را که بر اثر فشارهای غیرضروری برای فراگیری دروس توسط معلمان، پدران و مادران و اجتماع بر آنها وارد میشود حل کرده و از بین ببرند.
● کودکان تا چه اندازه کارکردن را دوست دارند؟
گرایش کودکان کم سن و سال نسبت به کار و همکاری با بزرگسالان با روش نوجوانان تفاوت زیادی دارد. بچههای سه تا هشت ساله برای همکاری با بزرگسالان مانند بردهها کار میکنند. آنها بدون چشمداشت به دستمزدی، آجر میآورند، سیمان و ماسه را مخلوط میکنند و هرکاری از این نوع از آنها خواسته شود به راحتی قبول میکنند. زیرا با انجام این قبیل کارها خود را بزرگ احساس میکنند. در حالی که از هشت تا نه سالگی و تا هفده یا هجده سالگی این گرایش تغییر پیدا میکند و آنها تمایلی به انجام کارهایی که مورد توجه و علاقهشان نباشد نشان نمیدهند.
● بازی
بچهها عاشق سر و صدا و خاک بازی هستند، آنها از پلهها سر میخورند، فریاد سر میدهند و توجهی به اثاثیه و مبل و غیره ندارند. وقتی دنبال یکدیگر میدوند، بدون توجه از روی گلدان چینی قدیمی خانه که ارزش زیادی دارد و در سر راهشان قرار گرفته، میپرند و ممکن است آن را بشکنند.
مادران اغلب به اندازه کافی با بچههایشان بازی نمیکنند. کودک دلش میخواهد که مادرش او را قلقلک دهد و در آغوش خود بفشارد. دوران کودکی، زمان بازی است و ما این موضوع را کاملاً از یاد بردهایم. طرز تلقی بزرگسالان، در مورد بازی کردن بچهها کاملاً مستبدانه و یک طرفه است. آنها برای بچهها برنامههایی تنظیم میکنند که مطابق آن، دانشآموزان باید از صبح تا بعدازظهر در مدرسه درس بخوانند و پس از کمی استراحت و صرف غذا، دوباره تا آخر شب در منزل درس بخوانند. اگر بچهها آزاد بودند برنامه روزانه خود را نوعی تنظیم میکردند که در آن زمان بازی کردن خیلی بیشتر از زمان درس خواندن اهمیت پیدا میکرد.
● بازیهای نمایشی، موسیقی
کودکان بازیهای نمایشی مثل تئاتر را خیلی دوست دارند. دخترها بیشتر از پسرها تمایل به نوشتن نمایشنامه یا شعر نشان میدهند. بچهها بازی بر روی صحنه را دوست دارند، زیرا آنها اعتماد به نفس میدهد. آنها نقشهای خندهدار و یا شخصیتهای غمگین و ناراحت را بهتر از سایر نقشها بازی میکنندو در مورد موسیقی نیز اگر کودکان را مجبور نکنیم که حتماً مطابق روش خاصی موسیقی را گوش دهند،آنها از گوش کردن به موسیقی لذت بیشتری میبرند. اگر او آزاد باشد و علاقه به موسیقی داشته باشد، ممکن است خود نیز تمایل نشان دهد نواختن یکی از سازها را بیاموزد. ولی هرگز نباید او را مجبور به آموختن ساز خاصی نمود.
● ورزش و بازی گروهی
بچهها هرچه بزرگتر میشوند، بیشتر به ورزشهای متشکل و گروهی توجه نشان میدهند و به آنها علاقهمند میشوند. در مورد جایزه دادن به بازیکنان برنده، ما همیشه بحث و تبادلنظر زیادی داشته و با مشکل روبهرو هستیم. آنهایی که مخالف جایزه دادن هستند میگویند: هر اقدام و عملی باید برای خود آن عمل صورت گیرد و نه برای کسب و دریافت پاداش. آنها میگویند: چرا باید برای بازی تنیس جایزهای داد و مثلاً برای موفقیت در درس جغرافی پاداشی داده شود؟ دلیل آن ممکن است این باشد که در مسابقه ورزشی باید بر حریف پیروز شد در حالی که در درس جغرافی حریفی نیست که انسان بر او پیروز شود. اگر من درس جغرافی را خوب بدانم، برای من چه اهمیت دارد که دیگران بیشتر یا کمتر از من از آن اطلاع داشته باشند؟ در هر صورت ما از برندگان مسابقات ورزشی به هیچ وجه قهرمان نمیسازیم و آنهایی که برنده میشوند در مدرسه از هیچ امتیاز خاصی برخوردار نیستند. هدف اصلی ما این است که زندگی کن و بگذار دیگران هم زندگی کنند. بنابر این اگر دانشآموزی به ورزش علاقهای نشان ندهد، هیچ کس بر او خرده نمیگیرد و او را مجبور به انجام آن نخواهد کرد.
● کودک سرکوب شده و کودک آزاد و مستقل
کودک سرکوب شده کودکی است ترسو، خجالتی، با انضباط، حرفشنو، سر براه و مطیع. او سالها پشت میز کلاسی کسل کننده، در مدرسهای ملالانگیز مینشیند و وقتی بزرگ میشود پشت میز ادارهای ملالانگیزتر مینشیند و یا در کارخانهای به کار مشغول میشود. او از هر نوع قدرت و اقتداری اطاعت میکند و میخواهد هم رنگ جماعت باشد. او از هر نوع انتقادی وحشت دارد و تمامی چیزهایی را که به او آموزش دادهاند، بدون هیچ پرسشی قبول کرده و به نوبه خود، تمامی عقدهها، ترسها و سرخوردگیهایش را به فرزندانش منتقل میکند. سرکوبی کودک از بدو تولدش شروع میشود. شاید هم زودتر از آن. وقتی زنی سرخورده نوزادی به دنیا میآورد، چه کسی میتواند بگوید سرخوردگیهای مادر در زمان بارداری چه اثراتی بر نوزاد گذاشته است؟
بزرگسالان بر این باورند که برای آرامش و راحتی خود، باید کودک را به نوعی تربیت کرد که مزاحم بزرگسالان نباشد و همیشه مطیع و فرمانبردار باشد.
گاهی اوقات مادرانی را میبینیم که کودک خود را به دلیل زمینخوردن تنبیه میکنند. خیلی از پدر و مادرها که با فرزندانشان در منزل روابط خوبی دارند، برای کوچکترین اشتباهی که در اجتماع و مقابل دیگران انجام میدهند، آنها را مجازات میکنند. زیرا از قضاوت آشنایان و همسایهها در مورد فرزندانشان میترسند و خجالت میکشند. در حالی که اگر قرار باشد کودک را آزاد و مستقل تربیت کرد، میباید به خوب بودن طبیعت کودک اعتماد داشت و نباید از دوران نوزادی فعالیتهای جسمی و روانی او را محدود کرد.
تعداد بیشماری از والدین که پیرو فلسفه آزادی و استقلال کودک هستند، نمیتوانند آن را به سادگی درک کنند. آنها به کودک چهارساله خود اجازه میدهند هر کاری که دلش میخواهد انجام دهد و مثلاً با میخ و یا فلزی تیز به جان مبل و اثاثیه بیفتد و آنها را بشکند و یا پاره کند. اگر مادری فکر میکند که چون پسر سهسالهاش نیاز به نقاشی کردن دارد بنابر این حق دارد بر روی در ورودی منزل نقاشی کند، چنین مادری معنی آزادی و استقلال کودک را درک نکرده است.
برای بسیاری از والدین تفاوت آزادی و هرج و مرجطلبی قابل درک نیست. در خانوادههای سختگیر، کودک اجازه هیچ گونه عملی را ندارد، در مقابل در خانوادههای بینظم، او اجازه انجام هر کاری را دارد. در خانوادههای متعادل کودکان و بزرگسالان دارای حقوقی برابر هستند. وقتی به کودک مهر و محبت نشان دهیم و به او اعتماد کنیم، خیلی زود مسئولیت اعمالش را میپذیرد، ولی اگر به او اعتماد نکنیم، آن را احساس نمیکند و عکسالعمل منفی از خود نشان میدهند. برای اعتماد و قبول کودکان، ما باید به خودمان اعتماد داشته باشیم. ما باید خودمان را بشناسیم و محرکات خود را تشخیص دهیم هرچه بیشتر نقاط ضعف و قوت خود را بشناسیم بیشتر به خودمان اعتماد پیدا خواهیم کرد و هرچه بیشتر به خودمان اعتماد پیدا کنیم، میتوانیم با اعتماد بیشتری به کودک آزادی دهیم.
● ترس
هر فردی در زندگی از خیلی مسائل وحشت دارد و میترسد. بسیاری از ما از فقیر شدن، مورد تمسخر دیگران قرار گرفتن، از روح، از دزد، از تصادفات، از افکار مردم درباره خود، از مریض شدن، از مرگ و غیره میترسیم. ترس همیشه خودخواهانه است. ما برای خودمان و آنهایی را که دوست داریم، میترسیم. مخصوصاً برای خودمان. ترس ریشه غریزی و خودخواهانه دارد، زیرا هر ترسی در واقع ترس از مرگ است.
قهرمان کسی است که بتواند ترسش را به انرژی مثبت تبدیل و یا آن را کنترل کند. ما همه ترسو هستیم. بعضیها موفق میشوند ترس خود را پنهان کنند و بعضی دیگر نمیتوانند این کار را بکنند.
بزدلی و ترسیدن همیشه نسبی است. در روانشناسی نمیتوان مشخص کرد که چرا یک کودک شجاع و دیگری ترسو به دنیا میآید. موقعیت و شرایط روحی و اجتماعی والدین احتمالاً در شجاع و ترسو بودن او نقشی داشتهاند. به پدران توصیه میشود، اجازه ندهید در خانه برای این که بچهها از شما حساب ببرند و یا از شما بترسند، نقش هیولا و دیو را به شما بدهند. وقتی مادری به فرزندش میگوید صبر کن پدرت بیاید، آن وقت حسابت را خواهد رسید. تمامی نفرت و انزجار کودک را متوجه پدر میکند. و بالاخره سعی کنید به اصطلاح با فرزندانتان روی یک سکو و سطح قرار گیرید. سعی کنید خود را در حد آنها پایین بیاورید تا به این ترتیب احترام آنها را کسب کنید. احترامی که همراه با مهر و علاقه و کاملاً بدون ترس و وحشت از شماست.
● احساس حقارت و خیالاندیشی کودکان
چه چیزی باعث میشود تا کودکی احساس حقارت و کوچکی کند؟ یکی از دلایل این است که او میبیند بزرگترها قادرند کارهایی انجام دهند که او نمیتواند و یا اجازه انجام آنها را ندارد. با خیالاندیشی در رویا، خود را قهرمان احساس میکند و بر همه مشکلات پیروز میشود. بزرگسالان نیز به کمک خواندن یک رمان و دیدن یک فیلم در دنیای تخیلات فرومیروند. رویا یا خیالاندیشی همیشه برای فرار از واقعیات و پرواز به دنیای بدون مرزی است که در آن جا تمامی تمایلات ارضا میشوند.
مخترعان قبل از هر اختراعی، در تخیل خود آن را میآفرینند. بنابراین نمیتوان گفت هر نوع تخیل و خیالاندیشی برای انسان غیرضروری است. خواب و خیال که بتواند به حقیقت مبدل شود، مثبت است. اگر کودکی پیوسته در دنیای تخیلات خود سیر کند و نخواهد به دنیای واقعی برگردد، باید رؤیای او را از بین برد، زیرا این نوع تخیلات برای رشد و پرورش او مضر است. برای از بین بردن تخیلات بیهوده که زمان درازی کودک را به خود مشغول میکند نباید هرگز با خشونت و ناگهانی اقدام کرد. بهترین راه این است که با کودک گفتوگو کنیم تا کمکم توجهش از خیالاندیشی خارج و به مسائل دیگر معطوف شود. زیرا هر کودکی نیاز دارد در زمینهای خود را برتر از دیگران احساس کند.
● دورغگویی
اگر فرزندتان دروغ میگوید به این دلیل است که یا میترسد و یا از شما تقلید میکند. اصولاً والدین دروغگو، فرزندان دروغگو خواهند داشت. اگر میخواهید فرزندتان همیشه حقیقت را بگوید به او دروغ نگویید، چون ما گاهی اوقات دروغهایی میگوییم. تقریباً تمامی آداب و معاشرت و تعارفات ما پوششی از دروغ دارند. وقتی به کسی تعارف و یا از او تشکر میکنیم، بیشتر مواقع در قلبمان واقعاً به حرفهایی که میزنیم اعتماد نداریم و بنا به دلایل خاصی این کارها را انجام میدهیم. دروغ گفتن شاید ضعف کوچکی باشد، ولی دروغ زندگی کردن فلاکت و بدبختی بزرگی است. پدر و مادرهایی که روابط زناشوییشان بر پایه دروغ استوار است برای فرزندانشان نمونههای بسیار بدی هستند. یک کودک ممکن است برای تقلید از والدین دروغ بگوید.
در جامعهای که همه چیز آغشته به دروغ است، راستگو بودن برای والدین کار سادهای نیست، ولی باید آگاه باشید که بعضی دروغها ممکن است به آنها ضررهای جبرانناپذیری وارد آورد. وقتی بچهها آزاد بزرگ شوند و ترسی از بزرگترها نداشته باشند، احتیاجی به دروغ گفتن ندارند. دروغگویی در خانوادههایی خیلی خوب رشد میکند که در آن جا ترس حاکم باشد. ترس را از بین ببرید تا دروغگویی هم ناپدید شود. امیدواریم با پرورش کودکان در محیطی آزاد و فاقد ترس نسلی به وجود آید که نیازی به دروغ گفتن نداشته باشد. زیرا اگر ترس نباشد، دروغگویی هم نیازی به وجود داشتن ندارد.
● مسئولیت
در بسیاری از خانوادهها شخصیت و منِ کودک مورد تعدی واقع میشود، زیرا والدین با او مانند یک نوزاد رفتار میکنند. آنها فکر میکنند که فرزندانشان نوزاد دائمی و همیشگی هستند و هرگز بزرگ نخواهند شد. بسیاری از دخترهای چهارده ساله به دلیل نداشتن اعتماد والدینشان به آنها هنوز قادر نیستند چراغ گاز را روشن کنند. والدین البته به قصد خوش خدمتی، مسئولیتهایی را که کودک باید پذیرا باشد، خود به عهده میگیرند.
بهتر است در حد امکان به بچهها مسئولیتهایی داده شود. لازم است یادآور شویم که مسئولیت نباید با احساس وظیفه اشتباه گرفته شود. کودک، احساس وظیفه را بعدها با بزرگتر شدن کسب خواهد کرد. بهترین راه این است که در حد امکان به کودک مسئولیت داد و در همان حال کاملاً مواظب امنیت و سلامت جسمی او بود. این یگانه راهی است که اعتماد به خود را در کودک پرورش داده و او را برای مسئولیتپذیری آینده مهیا خواهد کرد.
● فرمانبرداری و انضباط
در تمامی خانوادههایی که آزادی حکمفرماست اعمال زور و قدرت به معنای دقیق آن مورد لزوم نیست. در این نوع خانوادهها جملاتی مانند باید اطاعت کنید و یا چون من دستور میدهم پس آن کار باید انجام پذیرد، شنیده نمی شود. والدین اغلب از بچهها توقع دارند که رفتاری عقلانی و خردمندانه داشته باشند. انضباط هدفی نیست که وسیله را توجیه کند. در نیروهای نظامی، انضباط برای جنگیدن لازم است و سرباز میداند که اگر انضباط نداشته و یا فرمانبردار نباشد مجازات میشود. در یک خانواده نامتعادل، انضباط به عنوان یک سلاح به کار گرفته شود و فرمانبرداری و اطاعت کورکورانه به عنوان فضیلت و تقوا معرفی میشود. در این نوع خانوادهها بچهها ارزشی معادل میز، صندلی، یخچال، تلویزیون و دیگر وسائل خانه دارند. پدر و مادرهایی که خودشان برای یکدیگر احترامی قائل نیستند بیشتر از سایرین از فرزندانشان خواستار اطاعت و فرمانبرداری هستند. آینده بشریت در دستهای پدر و مادرهاست. اگر آنها قدرت حیات و زندگی روحی فرزندانشان را با تحکم و زورمندی مستبدانه از بین ببرند جنایت و جنگ نیز در این جهان همچنان ادامه خواهد داشت. اگر آنها روشهای انضباطی مستبدانه پدر و مادرشان را ادامه دهند، مهر و محبت واقعی فرزندانشان را از دست خواهند داد.
زیرا هیچ کس نمیتواند فردی را که از او میترسد دوست داشته باشد. اختلالات عصبی و روانی با انضباطهای غیرمنطقی و مستبدانه خانوادگی که متضاد با عشق و علاقه است شروع میشود. ناراحتیهای کودک را میتوان با آماده کردن محیط عاطفی خانواده و با مهربانی و محبت از بین برد. اگر بچهها در خانه، در فضایی با مهر و محبت، موافقت و تایید والدین زندگی کنند، انزجار، و نفرت و میل به خرابی و انهدام در آنها به وجود نخواهد آمد و از آن مهمتر دچار مشکلات عاطفی و روانی نخواهند شد.
● آداب معاشرت
در زندگی اجتماعی، برای ارتباط با دیگران، هرکس دارای رفتاری خاص خود است. وقتی کسی رفتاری خوب دارد به این معنی است که سعی میکند کسی از او نرنجد و به دیگران احترام بگذارد. با این نوع رفتار را که ریشه در ناخودآگاه هرکس دارد، نمیتوان آموزش داد. اما شناخت آداب معاشرت مربوط به منطقه آگاه مغز است و قابل آموزش نیز است، آداب معاشرت در واقع رنگ و روغن رفتار آدمی است. آداب معاشرت به ما میآموزد که در مقابل خانمها از جا بلند شویم، در سینما و موقع نمایش فیلم با همدیگر صحبت نکنیم و اگر کسی به ما کمک کند از او تشکر کنیم و یا در مقابل کار اشتباهی که انجام میدهیم از دیگران عذرخواهی کنیم.
رفتار بد همیشه از آشفتگی روان انسان سر چشمه میگیرد. تهمت بیهوده زدن، رسوایی به راه انداختن و بدگویی کردن از دیگران، از ناراحتی ذهن فرد تهمت زن خبر میدهد، چنین فردی میخواهد نشان دهد که او از خودش هم متنفر و بیزار است. اگر ما برای بچهها محیطی فراهم آوریم که آنها در آنجا خوشحال و راضی باشند، هر نوع تنفری را از وجودشان دور خواهیم کرد.
● درس اخلاق
روانشناسی نشان داده است که سرچشمه بیشتر اعمال ما، در ناخودآگاه پنهان شده و یک روانکاو با تحلیل طولانی و دقیق میتواند به آن دسترسی پیدا کند. و یا گاهی حتی روانکاو هم نمیتواند به اعماق بعضی منطق ناخودآگاه دسترسی پیدا کند. برای همین است که گاهی ما کارهایی انجام میدهیم که خودمان هم دلیل آن را نمیدانیم و یا عکسالعملهائی از خود نشان میدهیم که برای خودمان هم بیگانه است و از خود میپرسیم چرا . چرا من این کار را کردم؟ علم روانکاوی به ما نشان داده و به اثبات رسانده است که تمایلات ارضا نشده در ناخودآگاه به صورت فعال باقی میماند. بنابراین کودکی که به او آموزش داده شده است تا دست و دلباز باشد، برای خوش آمدن والدینش، خود را با خواستهای آنها هماهنگ میکند. به این ترتیب او خواستهای حقیقیاش ـ تمایلات خودخواهانه ـ را به اعماق ناخودآگاه میفرستد و به دلیل این واپسزدگی در تمامی خودخواه باقی خواهد ماند. بنابراین درس اخلاقیات به این طریق، نتیجهای جز شکست ندارد. با دروغ گفتن و نصایح اخلاقی، توجه کودک به این امر بیشتر جلب شده و تثبیت میشود.
مسئلهای که والدین باید متوجه باشند، این است که نباید کودک را مجبور به انجام کاری کرد که او هنوز برای آن آماده نیست. آنهایی که فرزندانشان را که هنوز کوچک است و چهار دست و پا راه میرود، با زور ایستاده نگهداشته و او را مجبور به راه رفتن بر روی دو پا میکنند نتیجهای جز داشتن کودکی با پاهای خمیده نخواهند داشت. زیرا پاهای کودک قدرت تحمل وزن بدن او را نداشته و درخواست والدین برای ایستادن کاری غیرطبیعی است.
اگر والدین کمی صبر کنند تا کودک به طور طبیعی و جسمی آماده شود، خواهند دید که او خود به خود شروع به راه رفتن بر روی دو پا خواهد کرد. این افکار درباره آموزش رفتار و اخلاقیات نیز صدق میکند. وقتی کودکی را مجبور به قبول ارزشهایی میکنیم که او هنوز برای آنها آماده نیست، نه فقط فرآیند جذب این ارزشها را سد کرده ایم،بلکه باعث اختلال روانی در او نیز میشویم. اگر والدین خود رستگار و شرافتمندانه بوده و پیرو درس اخلاقی واقعی باشند، فرزندانشان نیز در زمان مناسب مثل آنها خواهند شد. زیرا یادگیری یعنی فرآیند کسب ارزشهایی که در محیط اطراف وجود دارد و طبیعی است که اگر کودکی در محیطی سالم رشد کند، ارزشهای مورد قبول را کسب خواهد کرد. و در زمان مناسب خوب و بد را به درستی تشخیص خواهد داد.
● شناخت کودکان توسط والدین
برای شناخت واقعی هر فرد، باید بتوان به اعماق و نه فقط سطح ظاهری او دسترسی پیدا کرد. والدین به دلیل وابستگی عاطفی که به فرزندان خود دارند، نمیتوانند به راحتی نسبت به مشکلات ژرف آنها اشراف پیدا کنند. روانشناس و مربی، چون وابستگی عاطفی کمتری به بیماران یا کارآموزان خود دارند، گاهی اوقات بهتر از مادر میتوانند مسائل و مشکلات آنها را تشخیص دهند. اگر در زندگی زناشویی، اختلافهای زیادی میان پدر و مادر وجود داشته باشد، این امر بر روی کودک اثر خواهد گذاشت. حتی اگر آنها تمامی سعی و کوشش خود را برای مخفی نگه داشتن این عدم تفاهم به کار برند، باز هم کودک آن را حس کرده و عکسالعملش را به صورتی دیگر نشان میدهد.
پدر و مادرهایی که میخواهند روابط خود را با فرزندانشان بهبود بخشند، باید در مواقع عصبانیت و ناراحتی بر علیه فرزندانشان، اول از خود سؤال کنند، آیا این عصبانیت به دلیل مشاجرهای نیست که با همسرم داشتهام؟ و یا این که چون امروز رئیس اداره با من بدرفتاری کرده من نیز رفتار خوبی با فرزندم نداشتم؟
اگر میخواهید فرزندتان مستقل، آزاد و بدون ناراحتی روانی بزرگ شود، در دو سال اول تولدش، زیاد از او دور نشوید. در سالهای بعد نیز سعی کنید با او زیاد بازی کنید، نه به عنوان یک بزرگسال، بلکه دوران کودکی خود را به یاد آورده و وارد دنیای کودکی شوید و مثل بچهها با او بازی کنید. پدر و مادرها باید واقعبین بوده و درک کنند که بچهها دیر یا زود آنها را ترک خواهند کرد. فاجعه این است که بعضی از پدر و مادرها خود را مالک فرزندانشان دانسته و به خود حق میدهند هر کاری دلشان میخواهد با آنها انجام داده و بدون در نظر گرفتن علاقمندی آنها برای آیندهشان تصمیم میگیرند. و بدتر از آن، این که آنها بر این باورند که هر کاری میکنند درست و بیعیب بوده و به نفع کودک است. امیدواریم که نسل جدید با صداقت و شناخت بیشتری که از روانشناس و از کودک دارد، بتواند در راهی انسانیتر گام برداشته و کودکانی آزاد و مستقل بار بیاورد.
مرضیه همتی
معلم دبستان نکونام کرج
منابع:
کودکانی آزاد و مستقل تربیت کنیم: آ.اس. نیل ترجمه عبدالرضا صرافان
روانشناسی رشد کودک و نوجوان: تألیف دکتر محمد یاری
روانشناسی تربیتی: دکتر پروین کدیور
روانشناسی رشد: دکتر سوسن سیف
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست