سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

دردِ نقد , نقدِ درد نقدْ درد


دردِ نقد , نقدِ درد نقدْ درد

نقد شعور را هدف قرارمی دهد , خط کشی برای فهم و ادراک است نقد, شِلنگ تخته اندازها را به فَلَک خواهدبست , تعادل بازار آرام و منفعل تئاتری ها را بَرهَم می زند, عریان می سازد ,رسوا می کند امّا هیچ گاه با بدگویی سرِ یک میز, شام نمی خورد بلکه صورت به صورت با ابتذال سرشاخ می شود

اهانت به تماشاگر یا اتّهام به خود؟

باید ادّعا کرد در تئاتر و به طور کلی هنر ، وجود، مقدم بر ماهیت است . چیزی باید باشد تا در مورد آن بتوان سخن گفت. اما انگار برچسب تئاتری داشتن و دورِتئاتر پَلَکیدن ، بر همیشه خود را در صحنه دیدن و بر زندگی تئاتری و هنرمندانه،‌ رُجحان دارد. تئاتری بودن ، به اصطلاح ، در فضایی که هنوز موجودی به نام تئاتر نفس نمی‌کشد، اوهامی بیش نیست. توهّمی حاصل تخدیرِ افیونی بنام ابتذال . (مکث) بلی ، جایِ نیشِ نقد همیشه خواهدسوخت و این دردِ وحشتناک و تازه‌ای است . نیشِ نقدِ نو تیزتر و زهرآگین‌تر از آن است که با عسل دهانمان را پُرکند. همین تئاتری که وجود ندارد تازه دارد با نقدْ درد آشنا می‌شود . زیرا که واپس‌گرایی از نوگرایی وحشت دارد . نقد با مدرک و آکادمی و فرهنگستان یکی به دو می‌کند و به نقل از یکی از دوستان روح وی را در مضیقه قرار خواهد داد. زیرا با نقدِ فرهنگستانی در تقابل است. اما گاهی اوقات به مانند پسرک کنجکاوی می‌تواند حقایق هرچند مبتذلی را کشف کند ؛که یکی از اساتید تئاتر ، علیرغم ادعّای داشتن مدرک دانشگاهی، درحقیقت فاقد آن است!! (مکث) امّا اینکه کُردانِ تئاتر ما کیست در مقال دیگری قابل بحث است!!! (سکوت طولانی)

نقد شعور را هدف قرار می‌دهد ، خط‌کشی برای فهم و ادراک است . نقد، شِلنگ تخته‌اندازها را به فَلَک خواهدبست ،‌ تعادل بازار آرام و منفعل تئاتری‌ها را بَرهَم می‌زند، عریان می‌سازد، رسوا می‌کند امّا هیچ‌گاه با بدگویی سرِ یک میز، شام نمی‌خورد بلکه صورت به صورت با ابتذال سرشاخ می‌شود. (مکث) اما اینکه ابتذال چیست خود بحث دیگری است. لیکن در این مأوا ، ابتذال همانست که ما را از اصلِ چیزی که به خاطر آن گِرد هم آمده‌ایم دورکند . ابتذال گمراهی است ، پیش پاافتادگی است ، بت پرستی در حیطه تاتر است. ‌ابتذال پشت کردن به شعورِ مخاطب است ، توهّم و خودخواهیِ محض و توجیه تنبلی است و رضایت به رفعِ نیازهای غریزی در صحنه است و شاید به قول چخوف : در روزِ روشن ، خوابیدن است! (مکث) صِرف اینکه تماشاچی می¬خندد ، جاودان نخواهیم شد. تماشاچیِ آماتور خط کش مدرّج تئاتر نیست چون تئاتر سرگرمی نیست و چون هنر است ، سیرک نیست. (مکث) ولی تئاتر خوب قطعاً سرگرم کننده هم هست. همانطور که نویسنده‌ی هنرمند و یا کارگردان روشن‌بین، مسئول ناآگاهی و کم‌شعوری تماشاچیِ منفعل نیست ، تماشاچی باشعور ، آگاه و تیزبین نیز مسئول محافظه‌کاری ،تنبلی، رِخوت و تساهل و تسامح مجریان نمایش نیست . گاهی اوقات و یا حتی همیشه ، آثار نمایشی و نقدِ آن باید ابتذالِ تماشاچی را نیز یادآورشوند ، باید تلنگری به این جماعت چُرت‌زده و خفتگان پای سریالهایِ تلویزیونی زد، این روزمرّگی رسانه‌ای ، این ازخود بیگانگیِ ارزان‌قیمت ، ‌این کلوپ وقت‌گذرانی پای فیلم دل‌شکسته و مجلّات خانواده سبز و موفقیت و توجیه معنای دقیقِ جمله‌ی وقت ندارم ! (سکوت طولانی)

بازیگری که درد نمی‌کشد، بازیگری که حتی برای نقش خودش- نمی‌گویم تحقیق- دوسه خطی هم نمی‌خواند ، هرگز رنجِ اندیشیدن و درگیری ذهنی و دغدغه های تفکر برانگیز را تجربه نخواهد کرد. (مکث)‌ بازیگرانی که دیگر بازیگران و بهتر بگوییم دیگر آدمها برایشان اهمیت چندانی ندارند و فقط دارند کاری می‌کنند که روی صحنه خودشان دیده¬شوند، از ترس اینکه کسی یا کسانی به ابتذالشان بخندند ، بازیگرانی هستند که بازی‌خوری را چندروز قبل از اجرا شروع کرده‌اند. (مکث) ‌‌پس حتماً و بدون تردید باید سرتاپای ایشان را شُست و کناری گذاشت و نام بازیگر را که خود بر خود نهاده از وی طلبکارشد. خاکِ صحنه پُلو نیست که بشود با دیس خورد! خاک صحنه را باید کم کم ، آهسته و با لذّت مَزمَزه کرد و این اصل پایداری و مداومت و جاودانگی است. اما یکجا بالاانداختن این خاکِ مقدّس باعث مرگ زودرسِ تازه بدوران رسیده‌هایی شده که جاه‌طلبانه زیاده‌خواه بوده‌اند. (مکث) این حقِّ همگان است که فرق تنبلها و غیرتنبلها را بدانند. فرق دلسوز با خنثی ، منفعل با فعّال ، تئاتر با سیرک ، تفاوت ژرف‌اندیش با ساده‌اندیش و سختگیری با ساده‌انگاری را. تماشاچی باید به چنان درجه‌ای از شعور و آگاهی دست یابد که در قبال ابتذال ، به تنهایی عکس‌العمل نشان دهد، که در پیش پاافتاده‌ترین حالت، ترک سالن است. در غیراین صورت تماشاچی تبدیل به محافظه‌کاری خطرناک می‌شود. (مکث) یا به قول پیتر بروک که می گوید: وقتی صدای سرفه تماشاچی و یا قِرچ قروچ صندلی‌ها بلندشد،نشانه اینست که کارخوبی روی صحنه اجرا نمی‌شود. نقد، آشوبگر است ، اما انتقام‌جو نیست .‌ نقد اثر را چه خوب و یا چه بد سلّاخی می‌کند. (خوب بودن و یا بد بودن در طیفی خاکستری و پیوسته مطرح است نه با منطق سیاه و سفید دیجیتالی و گسسته) اما اثراتِ خوب یک اثرخوب را باید به رُخ کشید و بر فَرقِ سر کارهای دم ِدستی که حاصل سراسیمگی ، محافظه‌کاری و تنبلی است ، محکم کوبید. (مکث) منتقد ، متن را به محاکمه می‌کشد ،‌ و آنقدر زیر پایش شلّاق می‌زند تا وی اقرارکند ، اقرار به گناه کبیره‌ای به نام ابتذال و این دردِ نقد است که پیش از نقدِ درد ضرورتش احساس می‌شود. نقد همیشه رودرروی تزویر قدعلم کرده است یا به قول لئو اِشتِراوس : آیا وقت آن نرسیده است که به کِتمان مزوّرانه‌ی عقاید پایان داده شود؟ (سکوت طولانی‌تر)

رضا رجائی



همچنین مشاهده کنید