دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

شعر میوه دشواری ست


شعر میوه دشواری ست

نقدی بر دفتر «در جست وجوی آن لغت تنها» از یدالله رویایی

در اینکه شعر در حوزه زبان اتفاق می افتد یا لااقل یکی از تعریف های پذیرفته شده در این گونه ادبی است، تردیدی نیست. زبان ورزی هم در شعر ایران بسیار دیده شده است. حتی در همین روزگار نیز عده یی از شاعران با استفاده از تداعی های آزاد آوایی و معنایی مشخصاً سعی دارند قدرتمندی های ذهنی و خیالی خود را به نمایش گذارند. این نوع اجرای شعری به خودی خود هیچ مشکلی برای متن و شاعر و مخاطب ایجاد نمی کند. اما هر چه بیشتر در شعر امروز ایران دقت کنیم می بینیم دقت در معناهای عمیق تر ضمن به کارگیری از زبان خاص خود شاعر بسیار اندک مورد توجه قرار گرفته است یعنی شاعران کمتر به ایجاد یک توازن متقارن در این زمینه پرداخته اند.

حال ممکن است عده یی با خود بگویند مگر شاعر آگاهانه شعر می گوید که توازن ایجاد کند. نه مساله اینجاست که شاعر و نویسنده بدون شک لازم است از یک تربیت ذهنی برخوردار باشد، مرتباً به خود نهیب زده و ذهن خود را به شکل آراسته یی در جهت سرودن شعر هدایت کند. شعر اندیشه در ایران سابقه طولانی دارد همچنان که شعر روایی. از برجسته ترین این شاعران می توان به خیام اشاره کرد که بی تردید ژرف ترین مسائل امروزی انسان مدرن را هم در زمان خود به نحو احسن طرح کرده است.

هر چه برگ های تاریخ ادبیات مان را مرور کنیم می بینیم در زمان رشد تحولات اجتماعی شاعران برجسته هر عصر به ژرفاها حرکت کرده و سعی کرده اند با دوری از هر نوع شعار در اعماق حرکت کنند. آنها فریب رخدادهای زودگذر را نخورده و از منظری شخصی تحولات را در شعر خود وارد کرده تا بتوانند همگام اگرنه که ثبت کننده تاریخ خود باشند. در عین حال چنین شاعرانی هر یک به سبک خود، به زبان خاص ذهنی خویش شعر می گویند. خیام رباعی را برمی گزیند و شاعری مانند یدالله رویایی به شعر حجم می رسد؛ شعری که واژه ها در آن براساس نوع ویژه یی از همجواری به معناها و زیرساخت های فکری شاعر نزدیک می شود. به جرات در همین ابتدای بحث دو نکته را باید طرح کنم.

الف- رویایی ضمن رسیدن به تجربه یی خاص خود توانسته به این نوع شعر نزدیک شود و برایم دور و دیر می نماید اگر کسی بخواهد به شیوه او شعر بگوید. مگر در بندهایی یا پاره هایی از شعرش. اصلاً هم منکر الهام گرفتن و ادامه دادن یک سبک سرودن شعر نیستم که فرهنگ به مثابه جریانی است درهم شونده که باید در زمان پیش رفته و دگردیسی هایش از دل یکدیگر میسر است. اما به نظرم بعید می رسد کسی مانند رویایی چنین درگیر یک واژه شده و سعی کند هر مفهومی را به واسطه ظرفیت های همان واژه یا واژه های دیگر شعر طرح کند. این مهم است که او با همان تربیت ذهنی خاصی که ذکرش رفت به آن رسیده است یعنی شعر رویایی صرفاً ترجمه خود اوست و امضای خودش را دارد.

ب- این شعر مخاطب عام ندارد. شاید در دفترهای او شعرهایی هم باشند که بتوانند با جمعیت بیشتری ارتباط برقرار کنند اما متن های او به گونه یی است که کمتر می توان رفتن میان جامعه و ورد زبان مردم شدن را برای آن متصور شد. شعری است که شاید مخاطب اولین اش شاعران و بعد اندیشمندان باشند؛ آدم هایی که دغدغه کلمه دارند. اگر نمی نویسند اما خواننده حرفه یی شعر و داستانند. با ادبیات مانوس اند. شعرهای او را گویی یک اندیشمند سروده است. یک ذهن درگیر با مسائل امروزی جامعه بشری با فرو رفتن در معناهای یک کلمه می خواهد شعری بگوید و مشخص است او به مخاطب نمی اندیشد. او فارغ از مخاطب لذت خویش را از تجربه منحصر به فردش دم به دم در کام می نشاند.

حال اگر مسافر این نوع متن هستید سراغ دفتر «در جست وجوی آن لغت تنها» بروید که شعرهایی است سروده شده در فاصله سال های ۴۷ تا ۸۷. شعرهایی پیش از این فرصت سروده شدن داشته اند ولی فرصت چاپ را شاعرشان دریغ کرده است. این را وقتی همان ابتدا دفتر را می خوانیم از خود می پرسیم این یعنی متن های پیش روی مان ابترند و عقیم یا نارس بوده اند و حالا رسیده اند، یا اینکه تن بسپاریم به حس ترحم نسبت به مظلوم ترین شعرهایی که به افتخار متن های دیگر کنار رفته اند.

اما کافی است چند صفحه در دفتر پیش برویم، می بینیم این شعرها در ادامه و در کنار همان شعرهای چاپ شده قرار می گیرند. وقتی می خوانیم؛ نام طلیعه نام تازه یی از یک گلوله نخ/ که باز می شود/ و ظاهر مرا/ در ادامه خود تا کجای نخ/ خطی مدید می کند/ چیزی جدید می شود. به شعر یدالله رویایی می رسیم. خبری که در آن تصویر و تکرار و موسیقی و مفهوم، مهم تر از همه در کنار هم به همجواری مناسبی رسیده اند.

در تمام دفتر شعر ۱۵۰ صفحه یی این توازن به شکل نسبی دیده می شود ولی آنچه از همه مهم تر است استفاده رویایی از «لغت» در دو جهت است؛ یکی در پی ساختن تصویری نو از این جهان، از تمام پدیده ها و اتفاق ها و عناصر طبیعی و اشیایش و دیگری در مسیر رسیدن به یک فکر تازه. او چنان اندیشیده و مشخصاً خوانده است که می داند رمز حیات ابدی یک شعر (حالا حتی در ذهن یک شاعر یا نویسنده یا فردی که علاقه به ادبیات دارد) در معنا نهفته است و فراموش هم نکنیم گفتار روزمره ایرانیان پر است از شعرهایی از گذشتگان. سعدی و حافظ یکی از افراد خانواده های ما هستند. در ضرب المثل های ما شعرهایشان راه یافته اند چون جدا از موسیقی به یادماندنی آثارشان به معناها توجه داشته اند. صرف یک تصویر زیبا راهگشا نیست. بیشتر شبیه نسیمی می شود که برای لحظه یی بر صورت وزیده و بعد ناپدید می شود. رویایی می داند در شعر باید به اندیشه ایرانی تلنگر بزند.

به حافظه جمعی ایرانی فراخوانی داده و از او بخواهد یک بار دیگر به کوه به طور مثال به شیوه یی دیگر نظر کند. کوه نماد استواری، کوه نماد پایداری و جاودانگی، کوه نشانه مقاومت همیشگی در شعر رویایی ناگهان چهره عوض می کند؛ سیمای کوه از معانی درهم/ درهم می ماند/ وقتی جای پای فراری بر سنگ/ سیمای سنگ را/ پرچم می کند/ و در صدای حنجره تیرها متواری می مانند.

از نظر من وی به زیباترین شکل ممکن از نمادهای ساخته شده برای کوه آشنایی زدایی کرده و بیشتر سرگردانی و پریشانی کوه را برای ما به شکل سوبژکتیو می سازد. او مستقیماً به جای پاها اشاره نمی کند. نمی گوید آنها حماسه سازانی هستند که می خواهند چه و چه کنند. کاری به کارشان ندارد اما در پایان می گوید در صدای صخره تیرها متواری می مانند. آیا کوه پناهگاه است، آیا کوه چنین پذیرنده است، آیا کوه مادری است آشفته حال که نمی داند با جای پای یک فراری در آغوش چه کند؟از این منظر شعر رویایی به عرصه هزارگزینه یی نزدیک می شود؛ به جایی که می توان فراوان تلقی برای شعری کوتاه در نظر آورد، به معنی فرار اندیشید و کوه، به سرنوشت تیرها فکر کرد و مفهوم پرچم.

همه عناصر شعری که از آن سخن رفت از یک جنس اند اما مفاهیمی را که با خود به شکل ناپیدا حمل می کنند از جنس های گوناگون اند. از این دست شعرها در این دفتر بسیارند؛ شعرهایی که پاره یی به واسطه تصاویر به یاد ماندنی ره به مفاهیم چندگانه می برند. و شعرهایی که به واسطه غور در یک کلمه خیلی غیرشاعرانه باز ما را دعوت کرده تا درباره یک یا چند مفهوم فکر کنیم. در جایی می خوانیم؛ و سطح، سطح مفرد / در انفجار سطح، جمع می شود و سطح جمع جمعً تمام مفردها است. / هر مفردی در انفجار خودش جمع می شود. این شعر اشاره یی دارد به انسان و سطح به جای کلمه انسان نشسته است. به جای جان آدمی و اشاره یی دارد به مرگ. تکرار کلمه سطح و مفرد و جمع از ابتدا تا انتهایش که در اینجا آمد، فضایی را می سازد. شما از تکرار سطح به اهمیت آن پی می برید. با خود می گویید لابد این کلمه چنین غریب با فضای شعر به دلیلی اینچنین با تاکید بسیار تکرار می شود.

یادتان می آید که این کار رویایی است. او از تکرار می خواهد حجمی بسازد، در آن فرو رفته و ما را به دنبال خود کشد. بیشتر شبیه چاهی که باید از فرو رفتن در آن لذت ببری و لذت هم می بری وقتی آموخته راه شوی. واقعاً معنای اهلی شدن در مورد متن رویایی تعبیر درستی است. وقتی یاد می گیری که سطح یعنی انسان تقلیل داده شده مدرن امروزی که شاعر دست بر قضا دوستش دارد که چنین بی صدا از جمع شدنش می گوید. از ترکیدن اش که ترکیدن خودش به تنهایی نیست بلکه مرگ یک انسان، مرگ یک جمع است. در حوزه تفسیر و تاویل شاید حتی عده یی بخواهند پا فراتر نهاده و بحث حمله های انتحاری را مطرح کنند. عیبی ندارد چون شعر فضایی پرراز و رمز دارد و به شما اجازه می دهد خیالپردازی کنید. در جایی دیگر وقتی از طول طناب و سطح طناب هم می گوید باز به شکل غیرمستقیم اشاره به مرگ دارد. تکرار کلمه های «طول»، «سطح» و «طناب» به جایی ما را می رساند که یک انسان به یک سطح تبدیل می شود. منتها این بار سطح زمین. ما روی سطح زمین راه می رویم؟ ما بر چه سطحی راه می رویم؟ چه سطحی از این زمین در طول تاریخ بشر چنین سطحی را لایه به لایه سال ها انباشته اند؟ و کار رویایی شعر گفتن است. فکر کردن است. فکر او شعرش می شود و مشخص است رنجی می کشد از انباشت این تصاویر و واژه ها و مفاهیم وقتی اعتراف می کند که؛ چگونه؟ چگونه شعر بگویم به شعر چگونه بگویم که روی سایه صدایی که از هوای شما می آید و روی سایه می افتد با خوانش شما به خانه خاک می رود و مدفن حرف می شود؟ چه مرده هایی که مرده های شما را در خاک هم رها نمی کنند وقتی شمای مرده هنوز می خوانید و شعر در خوانش شما و مای مرده میوه دشواری نیست.

اصل و اس و اساس حرف رویایی از شعرهای خودش در این چند خط آمده است. او از دشواری چیدن این کلمات برای رسیدن به آن میوه نهایی می گوید میوه یی که در کام من و شمای عاشق شعر می نشیند طعم اش. او ضمیر آگاه عصر امروز است. شعرهای او هم طعم امروزی دارند. مساله همه ما هستند. کافی است یک شعر را چند بار بخوانید. حس تان را چنان برمی انگیزد که تصاویر را به خاطر می سپارید. بعد درباره شان فکر می کنید. باید فکری کرد. شعر رویایی حاصل درهم آمیختن حس و اندیشه است. او هرگز با رمانتیک شدن های آبکی و آه و ناله سر دادن از مرگ نمی گوید. بی صدا را به دوباره فکر کردن و دوباره دیدن دعوت می کند؛ آن هم با سبک خاص خودش، با تصاویری که به واسطه تکرارهای ما در حجمی لغزان به حرکت درآورده و سرانجام بی آنکه حواس مان باشد یاد می گیریم در متن سفر کنیم. سوغات مسافر شدن ما چیست؟ تجربه مدام طعم میوه دشواری به نام شعر.

لادن نیکنام