یکشنبه, ۲۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 9 February, 2025
مجله ویستا

رکود و رونق قدرت


رکود و رونق قدرت

کاهش اعتماد به قدرت و شیوه های باز سازی آن

همان‌طور که در شرایط رکود اقتصادی، اعتماد به ارزش پول از دست می‌رود و در نتیجه دولت‌ها برای بازگرداندن ارزش پول و اعتماد به آن ناچار می‌شوند به ذخایر خود تکیه بیشتری کنند تا پایداری و ثبات اقتصادی حفظ شود، «رکود قدرت نیز به همین سیاق، هنگامی که کاهش فزاینده‌ای در اعتماد به عاملان قدرت سیاسی به وجود می‌آید، ممکن است رخ دهد. این کاهش اعتماد موجب اتکای فزاینده عاملان سیاسی به زور می‌شود، تا یکپارچگی سیاسی را حفظ کنند. در هر دو مورد سیاسی و اقتصادی، تضعیف اعتمادی که بنیان پول و قدرت است موجب «بازگشت» به استاندارد «ابتدایی» می‌شود.»

در حیات سیاسی بسیاری از حکومت ها، دوره های خاصی وجود دارد که میان نیروهای سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه، اختلا فاتی پدید می آید. اختلافاتی که ناشی از علل مختلفی بوده و در مواردی منجر به درگیری های خشونت آمیز میان آنها می شود. هرچند علل خشونت و درگیری می تواند عوامل متعددی باشد اما هدف خشونت ها یک چیز بیشتر نیست حفظ و یا دستیابی به قدرت. اگر اینگونه باشد، که تاریخ نشان داده است در اکثر جوامع چنین است،باید پرسید قدرت چه خصلتی دارد که برای دست یابی به آن باید به نزاع و درگیری پرداخت؟

همه طرف های درگیر در جوامع مختلف به سئوال فوق یک پاسخ داده اند: حفظ آرمان‌ها و آمال عمومی آحاد جامعه. معمولا گروههای معترض بر این نکته تاکید دارند که گروه حاکم، از قدرت سوء استفاده می‌کند و با انحصار طلبی و دروغ‌گویی، درصدد تامین منافع حزبی و جناحی خویش است و البته جناح حاکم نیز، با برشمردن موارد متعددی از سوء استفاده‌های شخصی و گروهی برخی افراد منتسب به گروههای مخالف، آنها را به سوء استفاده از قدرت و خیانت به آرمان‌های عمومی جامعه متهم می‌کنند. در واقع همه گروهها در اکثر جوامع مدعی اند که از آن رو طالب قدرت اند که با استفاده از آن ارزش های جمعی و آرمان های عمومی جامعه را محقق سازند.؟ درباره صحت این گزاره مناقشات جدی وجود دارد اما در این مقال اصل بر صحت این ادعا ها ست و تلاش می شود تا نشان داده شود چگونه گروه حاکم، تلاش می کنند تا مشروعیت از دست رفته قدرتی را که در اختیار دارد، بازگرداند.

● تصور همه یا هیچ

برخی بر این باورند که قدرت به شیوه همه یا هیچ در اختیار گروهی قرار می‌گیرد و گروه مغلوب هیچ نقشی در اعمال آن ندارد. به عبارت دیگر درباره گروههای سیاسی متعارض نیز غالباً این گونه تصو می‌شود که یک گروه دارای همه قدرت بوده و گروه رقیب فاقد هر نوع قدرتی است. «یعنی تصور قدرت به گونه‌ای است که چنان به شخص یا گروهی تعلق می‌گیرد که دیگر هیچ سهمی از آن به شخص یا گروه دومی که قدرت بر آنها اعمال می‌شود، نمی‌رسد. بنابراین، قدرت برحسب اهدافی که دافعه متقابل دارند تعریف می‌شود. بدین ترتیب حزب تا وقتی صاحب قدرت است که بتواند خواسته‌های خود را به بهای نقض خواسته‌های دیگران محقق سازد. به زبان نظریه‌بازی، که عبارت «همه یا هیچ» از آن گرفته شده است، به همان میزانی که حزبی برنده می‌شود، ضرورتاً حزب دیگری بازنده می‌گردد.»

این دیدگاه مبتنی بر این پیش‌فرض است که قدرت تنها در اختیار گروه محدود و مشخصی از افراد جامعه است و اعمال آن نیز تنها منافع این بخش از افراد جامعه را برآورده می‌سازد. در مقابل این دیدگاه گروهی نیز عقیده بر آن دارند که «تشبیه قدرت به نوعی بازی که از نوع همه یا هیچ نیست کفایت بیشتری خواهد داشت: به عبارت دیگر، به مثابه رابطه‌ای که هر دو طرف می‌توانند از آن بهره‌مند می‌شوند. . . می‌توان قدرت را «محصول» نظامی اجتماعی در نظر گرفت. همان‌گونه که ثروت محصول سازمان مولد نظامی اقتصادی است. این درست است که ثروت کمیت محدودی است و به میزانی که یک طرف صاحب بخشی از میزان، یعنی پول باشد، طرف دیگر فقط می‌تواند صاحب بقیه آن باشد؛ اما مقدار واقعی ثروت تولید شده برحسب ساخت و سازمان انواع مختلف نظام‌های اقتصادی تفاوت می‌کند. برای مثال، در جامعه‌ای صنعتی نوعاً ثروت بیشتری در دسترس همگان است تا در جامعه کشاورزی. قدرت نیز همین دو جنبه را دارد. و جنبه جمعی آن است که، حائز بیشترین اهمیت است.»

در تصور همه یا هیچ از قدرت، به قدرت به عنوان ابزاری برای مقابله با گروه مخالف و تامین خواسته‌ها و نیازهای شخصی و گروهی نگریسته می‌شود، در چنین حالتی قدرت برای جامعه هیچ فایده‌ای ندارد و تنها تامین کننده منافع کسانی است که قدرت را در اختیار دارند. در حالی که از نظر مخالفان این دیدگاه، همان‌طور که پول واسطه تبادل کالا در جامعه است، قدرت نیز چنین وظیفه‌ای را برعهده دارد و برای اجرای تعهدات الزام‌آور برای تحقق اهداف جمعی توسط سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی به کار می‌رود.

● قدرت وسیله تحقق اهداف جمعی

منظور از تعهدات الزام‌آور شرایطی است که صاحبان قدرت و کسانی که قدرت بر آنها اعمال می‌شود، به واسطه مشروعیت اهداف جمعی تابع آن هستند. مشروعیتی که آنها را مجاز به داشتن آن قدرت می‌کند تا با استفاده از آن، اهداف مورد نظر آحاد جامعه را محقق سازنند. قدرت همیشه شامل اختیاراتی است که ممکن است کم و بیش گسترده باشد، اختیاراتی که به صاحبان قدرت حقوق معینی اعطا می‌کند و به کسانی هم که تابع قدرت آنها هستند اجبارهای معینی تحمیل می‌کند. اهداف جمعی بر پایه نظام ارزشی مشترکی استوار است که اهداف عمده‌ای را تعیین می‌کند که کنش‌های اکثر اعضای جامعه را هدایت می‌کنند. . . همچون پول، قدرت نیز ابزاری است برای تسهیل نیل به اهداف جمعی از طریق توافق اعضای جامعه بر سر مشروعیت بخشیدن به مناصب رهبری- و بر سر اعطای اختیاراتی به این مناصب جهت طراحی خط‌مشی‌ها و اجرای تصمیم‌گیری‌ها به منظور پیشبرد اهداف نظام.

بنابراین همان طور که ‌وبر ذعان دارد «اعمال قدرت در جامعه مستلزم رابطه‌ای دوگانه با دستگاه اداری مجری قدرت و یا افراد و گروه هایی است که قدرت درباره آنها اجرا می‌شود. او معتقد است که برای اطاعت کردن، حداقلی از قبول ارادی و در نتیجه وجود هدفی عینی یا ذهنی (درونی) ضروری است.»

همان طور که ملاحظه شد ادعاهای مطرح شده از سوی هر دو گروه سیاسی متعارض در اکثر جوامع از یک سو معطوف به تصویر همه یا هیچ از قدرت است و از سوی دیگر قدرت را به مثابه ابزاری برای دست یافتن به اهداف عالیه نظام می‌داند.

در چنین حالتی تناقض اساسی میان این دو ادعا به وجود می‌آید. اگر از نظر گروههای مخالف سیاسی قدرت صرفاً و به صورت همه یا هیچ در اختیار گروه سیاسی حاکم است و آن گروه نیز درصدد برآوردن حاجات شخصی خویش از طریق توسل به قدرت است، آنگاه چه ویژگی سبب می‌شود که خود گروه مخالف مخالف دست به چنین اقدامی نزند؟ به عبارت دیگر یا ذات و ماهیت قدرت، انحصاری بودن و همه یا هیچ بودن است و یا نیست؟ و اگر هست، (که بنا به ادعای رهبران جناح‌های سیاسی مخالف گروه حاکم هست) پس دیگر سخن از تحقق اهداف جامعه و اصول و ارزش‌های آن بی‌معنی است چرا که ذات قدرت چنان است که جزء تحقق اهداف گروهی و حزبی نیست.

اما اگر قدرت را می‌توان برای تحقق اهداف نظام مورد وفاق عموم مردم به کار برد،‌آنگاه این ادعا با سخن نخست مبنی بر اینکه قدرت برای تحقق اهداف بخشی به کار می‌رود، در تناقض است مگر اینکه یکی از گروه‌ها مدعی شود در ذات قدرت گرایشی به تحقق اهداف و منافع بخشی وجود ندارد، بلکه این خصلت‌های گروه سیاسی است که از آن این گونه استفاده می‌کند. در این صورت- همانطور که رهبران هر گروههای سیاسی مخالف نیز چنین ادعای را مطرح می کنند- باید ویژگی‌ گروه سیاسی که از در دست داشتن قدرت سیاسی، سوء استفاده می‌کند، شناسایی شود. این امر نیز از سوی رهبران هر دو گروه صورت می گیرد تا آنجا که همدیگر را متهم به ناراستی و سوء استفاده از اموال عمومی می کنند.

● اعتبار قدرت

تشبیه قدرت به پول یادآور نکته بسیار مهمی است که نتایج خواسته و ناخواسته اقدامات خشونت آمیز گروههای سیاسی مخالف را بیشتر روشن می‌کند. همان‌طور که پول برای اینکه بتواند نقش واسطه‌ای خودش را در اقتصاد ایفا کند نیارمند اعتبار است، قدرت نیز اگر بخواهد وسیله‌ای برای تحقق اهداف جمعی باشد، باید دارای اعتبار باشد. «اگر کسانی که تحت حکومت هستند، اعتماد قابل توجهی به حاکمان خود داشته باشند» مقدار خالص قدرت در نظام ممکن است افزایش یابد. این فرایند مشابه ایجاد اعتبار در اقتصاد است. افراد «اطمینان» خود را در کسانی که بر آن‌ها حاکم هستند سرمایه‌گذاری می‌کنند- مثلاً از طریق رای دادن در انتخاباتی عمومی برای به قدرت رساندن دولتی خاص؛ اگر کسانی که به این ترتیب به قدرت می‌رسند خط مشی‌های جدیدی در پیش‌ بگیرند که به طور موثری «اهداف جمعی» را پیش‌ببرد، آن گاه چیزی بیش از گردش همه یا هیچ قدرت وجود خواهد داشت و همه از این فرایند بهره می‌برند. کسانی که در رهبران سرمایه‌گذاری کرده‌اند؛ بازگشت سرمایه‌ای به صورت تحقق موثر اهداف جمعی دریافت کرده‌اند که سود افزوده‌ی سرمایه‌گذاری آنهاست. و فقط در صورتی که صاحبان قدرت کاری غیر از تصمیم‌گیری‌های اجرایی روزمره نکنند، آن گاه هیچ سود خالصی به نظام نمی‌رسد.»

بدین ترتیب قدرت، ابزاری مشروع است که آگاهانه از سوی گروهی از مردم به رهبران برای تحقق اهداف جمعی جامعه، از طریق نظام انتخاباتی واگذار شده است. ایجاد شک و شبهه در این فرایند از طریق برگزاری تظاهرات خیابانی و طرح ادعاهای مرتبط با تقلب در انتخابات این فرایند را از بین می‌برد و تلاش می‌کند، قدرت را نامشروع جلوه دهد. به این ترتیب گروه سیاسی بازنده در انتخابات با آگاهی از این خصلت قدرت، تلاش می‌‌کند هوادارانش را به خیابان‌ها کشانده و با حفظ حضور آنها در خیابان‌ها، نشان دهد که قدرت واقعی در دست آنهاست و مردم استفاده از قدرت برای تحقق اهداف جمعی را به کاندیدای منتخب اعلام شده واگذار نکرده‌اند. پس اعتبار قدرت رئیس جمهور منتخب مخدوش بوده و او نه تنها حق ندارد از این ابزار استفاده کند، بلکه به دلیل عدم اطمینان شهروندان به او، وی حق و قدرت اداره جامعه را ندارد. این فرایند در بیشتر انقلاب های رنگی با صور متفاوتی تکرار شده است.

البته طرف پیروز انتخابات نیز با استناد به آرامش حاکم در بخش های از جامعه به غیر از پایتخت، عکس این استدلال را مطرح می‌کند و مدعی است که مردم اطمینان کافی به کاندیدای منتخب را دارند و قدرت او دارای مشروعیت است. (مروری بر اظهارات رهبران برکنار شده در انقلاب های رنگی نشان دهنده این موضوع است.)

آنچه رهبران گروه حاکم تلاش دارند از طریق این اظهارت انجام دهند،جهت دادن به رفتارهای گروههای مخالف است. از همین روی کاندیدای پیروز تلاش می کند تا بر اعمال و رفتارهای رقیب انتخاباتی‌اش کنترل داشته باشد. این اعمال کنترل از طریق دو مجرای اصلی و دو شیوه محوری می تواند صورت بگیرد. حفظ قدرت منوط به موفقیت گروه حاکم در اجرای صحیح این شیوه هاست.

مجرای اول کنترل وضعیتی است که رقیب نیز در آن حضور دارد، اگرچه این کار می‌تواند از طریق عرضه امتیازهای مثبت به هواداران رقیب برای متابعت از کاندیدای پیروز نیز صورت گیرد اما اغلب با توسل به شیوه تهدید به تحمیل زیان و اعمال خشونت انجام می پذیرد. در این وضعیت خشونت عنصری محوری است و عدم کاربرد به موقع و مناسب آن، دشواری های جدی را برای گروه حاکم ایجاد خواهد کرد. هر چند استفاده از مشوق های مثبت نیز در دستور کار گروه حاکم قرار دارد اما عنصر اصلی معمولا محرک های منفی است.

در کنار اعمال کنترل از طریق اعمال خشونت و تهدید، کاندیدای پیروز و هوادارنش معمولا می کوشند با نفوذ در درونیات هواداران رقیب، آنها را کنترل کنند. به این صورت که تلاش می کنند با عرضه دلایل قانع کننده برای اثبات پیروزی کاندیدای خود و علت پیروزی او، به هواداران رقیب بقبولانند، که ادعاهای کاندیدای مورد حمایت آنها صحت ندارد. ( ارایه آمارهای نظر سنجی ها و اشاره به استقبال های صورت گرفته از جمله حربه های این روش است.) به این ترتیب آنها موفق می شوند در کنار عرضه دلایل قانع‌کننده این احساس را پدید آوردند که اگر هواداران کاندیدای رقیب، از کاندیدای پیروز اطاعت نکند، مرتکب عمل غیراخلاقی و غیرقانونی شده‌اند. در این روش با توسل به وجدان و تعهدات اخلاقی هواداران خودی و غیرخودی چنین فضایی پدید می آید. در صورت موفقیت استفاده از این روش‌ها، موقعیت گروه حاکم مستحکم می شود و گروههای مخالف ناچار به پذیرش پیروزی رقیب می شوند. بنابراین خیابان‌های شهرهای درگیر آشوب با گذر زمان تعداد جمعیت معترض کمتری را شاهد خواهد بود. اما در صورت عدم موفقیت این روش ها( همان طور که در کشورهای که انقلابات مخملی رخ داد، اینگونه بود) گروه حاکم سرنگون شده و مخالفان قدرت را در دست می گیرند.

بنابراین استفاده از خشونت تنها یکی از ابزارهای است که گروهای پیروز انتخابات در مواقع بحرانی برای تحکیم موقعیت خویش به کار می برند و صرفاً یک نوع از انواع شیوه‌های است که کاندیدای پیروز و هوادارنش برای حصول تبعیت هواداران کاندیدای شکست خورده، به نتیجه انتخابات به کار بردند.

همان‌طور که در شرایط رکود اقتصادی، اعتماد به ارزش پول از دست می‌رود و در نتیجه دولت‌ها برای بازگرداندن ارزش پول و اعتماد به آن ناچار می‌شوند به ذخایر خود تکیه بیشتری کنند تا پایداری و ثبات اقتصادی حفظ شود، «رکود قدرت نیز به همین سیاق، هنگامی که کاهش فزاینده‌ای در اعتماد به عاملان قدرت سیاسی به وجود می‌آید، ممکن است رخ دهد. این کاهش اعتماد موجب اتکای فزاینده عاملان سیاسی به زور می‌شود، تا یکپارچگی سیاسی را حفظ کنند. در هر دو مورد سیاسی و اقتصادی، تضعیف اعتمادی که بنیان پول و قدرت است موجب «بازگشت» به استاندارد «ابتدایی» می‌شود.»

نویسنده: سینا - کلهر

منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از اداره کل پژوهش و آموزش سیما