چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
میرزا آقاخان کرمانی و شور روشنفکری
آنچه به وضوح در متن کار عقلی تمام روشنفکران عصر مشروطه مشخص بوده همان ابتلای بیوقفه، به موضع همهگیری تناقضات آشکار فکری است که ریشه در راز سیطره و تسلط اندیشه غربی بر روزگار بیثبات ایران داشت. میرزا آقاخان کرمانی نیز از آن دسته روشنفکرانی بود که در سردرگمی میان مدرنیته غربی و سنت حاکم بر جامعه ایران، پیام فعالیت فکری خود را در قاموس تناقضهای گرهخوردهای بیان کرد که زوایای دیگر ناهمخوانی شرق و غرب را بیشتر نمایان میکرد. اما وجه تمایز بارز او با اغلب روشنفکران دوران ناصری و عصر مشروطیت در عدم همکاری و فعالیت با دستگاه حکومتی و درباری بود. با این حال وی را به همراه فتحعلی آخوندزاده از بنیانگذاران ناسیونالیسم نوین ایرانی معرفی میکنند.
میرزا آقاخان کرمانی تقریبا یکصد و پنجاه سال پیش در خانوادهای خانزاده و متعصب و در یکی از محرومترین نقاط ایران به دنیا آمد. پدرش از هواداران فرقه علی اللهی و مادرش نیز نوه مظفر علیشاه کرمانی از هواداران مشتاق علی شاه بود. خواندن و نوشتن را در بردسیر یاد گرفت و در نوجوانی برای ادامه تحصیلات راهی کرمان شد و درآنجا فقه، حدیث و روایت، تاریخ ملل، ریاضیات، نجوم، منطق و حکمت و عرفان آموخت. وی در کرمان نزد ملا محمدجعفر کرمانی که از پیشوایان نهضت آزادی در ایران بود و بارها به دستور ناصرالدینشاه به اتهام بابیگری زندانی شده بود، مشغول به تحصیل شد و به سبب همنشینی با ملامحمد و پسر دومش احمد که بعدها به شیخاحمد روحی شهرت یافت با افکار شیخ احمد احسایی آشنا شد و اعتقادات اولیهاش که بیشتر به دلیل تاثیر افکار خانواده، چیزی جز تداخل اندیشههای عامیانه و صوفیانه نبود، گرایشاتی نسبت به فرقه بابی ازلی پیدا کرد. اما دیری نپایید که میرزا به همراه شیخ احمد روحی به سمت اصفهان کوچ کردند که علت اصلی آن هنوز مشخص نشده است؛ هرچند دلیل مهاجرت به سبب تمایلاتش به شاخه بابیگری، منطقیتر و مستدلتر از فرار بهخاطر مسایل مالیاتی است چراکه اوضاع مالی میرزا در این دوران بسیار خوب بوده و دارائی وی را در آن دوران نزدیک به پنجاه هزار تومان برآورد کردهاند.
به هر حال آنها پس از برگزاری یک سری جلسات خصوصی، اصفهان را به قصد تهران ترک کردند و میرزا در آنجا به تدریس قرآن مشغول شد اما به همان علت توطئه مادر و برادرش از کرمان فرار کرده بود. سکونتش در تهران نیز دوام نیاورد و به همراه شیخ احمد روحی نزد حاکم رشت پناه بردند و به علت دسیسه چینی حاکم کرمان (ناصرالدوله) به استامبول رفته و ازآنجا برای ملاقات با مدعی نیابت بابیت (صبح ازل) راهی قبرس شدند. بازگشت آنها از قبرس به استامبول درپی ازدواج با دختران صبح ازل نیز دیری نپایید تا اینکه میرزا و شیخ پس از طلاق، سرخورده راهی بغداد شدند. بیدلیل نیست که نقش داماد صبح ازل در مناسبات ازلیان مبهم جلوه میکند. فقر شدید در این دوران میرزا را مجبور به نامهنگاری با ملکمخان میکند. اما در طی این مکاتبات، میرزا به دعوت جمالالدین اسدآبادی به استامبول بازمیگردد تا در آنجا تز «اتحاد اسلامی» را پیاده کنند.
از آنجایی که شرح کامل زندگینامه آقاخان کرمانی از مجال کوتاه سطور روزنامه خارج است، تنها به این نکته اکتفا میکنم که در پی کشته شدن ناصرالدین شاه، میرزا، شیخ و خبیرالملک را در طرابوزان زندانی کرده و سپس به ایران تحویل دادند و محمدعلی میرزا - ولیعهد قاجار- آنها را به جرم بابیگری در باغ شمال تبریز سربرید و سرهایشان را پر از آرد کرده و به تهران فرستاد. غافل از آنکه میرزا آقاخان بهرغم اینکه در طول حیاتش به اثبات دعوت باب و نایبش صبح ازل مشغول بود اما در اواخر عمر مذهب باب را از مذاهب ابداعی و مخترعه و از ریشه باطل و ماهیتش را «بدعت در دین» و انحرافی از صراط مستقیم دانست.
میرزا همواره فقط درپی دریافت شخصی و ذهنی خود با احساسات زندگی میکرد و دست به قضاوت میزد. اگر به فعلی دلبسته میشد که از تراوشات ذهنیاش به سلامت عبور کرده باشد آنگاه تمامقد در اختیار آن اندیشه قرار میگرفت و سعی بر اجرای فاکتهای متجانس و یا نامتجانس آن میداشت که البته ردپای رویه مزبور را میتوان در تمام مراحل حیات فکری او به وضوح تشخیص داد.
در پی همین شاخص شخصیتی، میرزا آقاخان کرمانی پیغام خرد نوبنیاد غرب را از الزاماتی دانست که یا باید فاکتهای مرسوم اندیشه مترقی غربی را تمامقد پذیرفت یا در غیر اینصورت باید منتظر محاصره اطراف ایران توسط غرب و به تبع آن شاهد ناچاری در تبعیت از فضای مهاجر بود. وی با غفلت از روی دیگر سکه اندیشه مترقی غربی یعنی وجه استعمار و اقتصاد سوداگری، بیش از آنکه به کنه قضیه بنگرد، تنها تحت تاثیر عقلانیت نوآموخته غربی، هرچه را که بر عناد با مولفههای خردورزی غرب بود، منکر شده و ادعای نوین خود را مطرح کرد: «فهمیدن برتر از باور کردن است».
البته لازم به ذکر است که نگارنده به هیچ وجه در صدد انکار توانمندی اندیشه غربی در آن دوران نیست، بلکه منظورم تنها اشاره به ناهماهنگیها و ناسازگاری سنتزهایی است که از تز و آنتیتزهایی کاملا متمایز و متغایر با یکدیگر که برآمده از بافت تاریخمدار اندیشههای رایج بوده، سربرآورده است. چنین نگرشی آقاخان کرمانی را به سوی تناقضاتی سوق داد که ریشه در کجفهمیهایش از اندیشههای جدید و نظام سنتی قدمایی داشت. جالب آنکه وی در روزنامه اختر تاکید اکیدی بر حیات ایران قبل از اسلام داشت و اهمیت شکوه ایران را تنها در آن دوران میجست اما صرفا به الزام قانونگذاری در چارچوب شریعت میاندیشید.
با تمام این اوصاف روشنفکری که کار فکری خود را بیشتر در قاموس احساس و شور به پیش برده، مسلما با تناقضات آشکاری دست به گریبان بوده است. اما مشتاقم تا به حکم حضورش در تاریخ روشنفکری ایران، فرصت مجمل ستون مزبور را با توصیه آقاخان کرمانی به پایان ببرم: «حسهای خفته و قوههای پژمرده یک ملت را دو چیز بیدار میکند و جاندار میگرداند یا شمشیر یا زبان فیلسوف، لاغیر»
نگار تبریزی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست