دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
جنایات خوفناك مرد آرام
همانطور كه از نامش پیداست فیلم داستان آقای بروكس است؛ یك جنایتكار جانی كه در نقش یك شهروند محترم و نوع دوست، بازی میكند. اما علایق و تمایلات ددمنشانه او به آدمكشی برای مخاطب روشن است و هرت نقش كودك درون كاستنر را بازی میكند كه شدیداً از بیماری سادیسم رنج میبرد. استراتژی انتخاب دو هنرپیشه برای این نقش بسیار عالی است و هماهنگی آن دو نیز قصه را برای تماشاگر پذیرفتنی تر میسازد. تنها كارگردان قهاری چون ایوانز میتواند از عهده چنین كاری بربیاید.
آقای بروكس در صحنههای نخست فیلم خیلی خوب و طبیعی ظاهر میشود اما رفتهرفته نامعقولتر میشود. آقای بروكس فیلمی است كه با وجود موضوع تكراریاش، قتلهای سریالی،احساس خوبی را به مخاطب القا میكند. بادین كوكی كه هنوز در ریتم كمدی گرفتار است و همین موضوع او را عملاً در مقابل كاستنر قرار میدهد.
«آقای بروكس» فیلم تازه «بروس ایوانز» كه توسط استودیو متروگلدوینمایر تهیه شده، یك تریلر جنایی است با حال و هوایی خون و خشونت كه كوشیده شده اینبار از منظری متفاوت ماجرای یك قاتل بالفطره به تصویر كشیده شود.
فیلم ماجرای ارلبروكسل با بازی كوین كاستنر است. یك تاجر و كارخانهدار موفق و سرشناس كه در میان مردم به نیكوكاری شهرت دارد. ارل، مردی خانوادهدار و مهربان است كه ظاهراً همان چهره آشنای نقشهای قبلی كاستنر را تداعی میكند. اما او در پس این چهره آرام، زندگی شیطانی دارد و عاداتی كه با وجودش عجین شده است.
بروكس به شدت تحتسلطه ابلیس درونش مارشال (ویلیام هرت) است؛ شخصیت پنهان و دیوسیرتی كه به شدت از سادیسم و مردم آزاری رنج میبرد و بدون آنكه نشانهای از خود به جای بگذارد به طراحی نقشه قتلهای زنجیرهای و ارتكاب آنها میپردازد. تشویق و ترغیبهای مارشال و وسوسههای بیامان او عطش خون آشامی قاتل داستان را زیاد میكند و او را سیریناپذیر میسازد.
بروكس بعد از دو سال حضور مداوم در موسسه خیریه و ارضا نكردن این نیاز سركوب شدهاش یكبار دیگر تحت تأثیر دگر خود بدخواهش قرار میگیرد و زوج جوانی را به قتل میرساند.
تریسی آت وود(دیمور) كارآگاه زنی است كه رسیدگی به پرونده این قتلها را در دستور كار خود قرار داده است. با اینكه تریسی، مامورغیررسمی است با جدیت و پشتكار پرونده را دنبال میكند. با وجود مشكلات زیادی كه در زندگی خود دارد تحقیقاتش را با بازجویی و تعقیب اولین مظنون، آقای اسمیت آغاز میكند. تریسی كه در ازدواجش با لوئیس شكست خورده به شدت تحت تعقیب قاتل فراری پرونده قبلی (میكز) است كه سوگند یادكرده او را زنده نگذارد...
مارك كارو در ۳۰می ۲۰۰۷ در تریبون ریپورتر مینویسد:آقای بروكس، فیلمی است بسیار حرفهای كه با فكر و اندیشه ساخته شده است و در میان آثاری از این ژانر و با موضوعی مشابه موفقتر بوده. كاستنر در عین ظاهر خوب و آرامش، روحی بیمار دارد كه شرارت از آن میبارد. مارشال روح او بازتاب هر تفكر خوفناك و هراسانگیزی است كه هر انسانی درصدد است آن را در خود خفه كند
اما با هر قتلی وجود مارشال كاستنر سرشار از شور و شادی میگردد و... با این اوصاف كاستنر برخلاف فیلمهای قبلیاش- «میدان رویاها»، « با گرگها می رقصد»،«ایات ارپ» و «تسخیر ناپذیران»- كه در آنها در قالب یك قهرمان خوشقلب وسترن یا مامور اجرای قانون ظاهر شده بود این بار نقشی متفاوت پذیرفته است. گاهی اوقات نقش آدمهای خیلی خوب هم كسلكننده میشود اما به نظر من كاستنر در شخصیتهای خشن و تاریكتری چون كاراكتر«انتقام» عالیتر به نظر میرسد.
منتقد ماكروتریبون در یادداشتی مینویسد:گاهی اوقات افراد شرور و تبهكار قهرمان داستان میشوند. درست مثل فیلمهای «پدرخوانده» یا حتی «سوپرانو» كه در خلال صحنههای سرگرمكننده پیچیدگیهای اخلاقی زیادی را هم عنوان میكنند و شما انسانیت خود را در كاراكترهایی مییابید كه خود مجرم هستند.
در حقیقت لطف فیلم در آن است كه اخلاقیات را از شخصیتهای منفی و رفتار و سكنات آنها بیاموزید. «آقای بروكس» نمیخواهد شعار اخلاقی بدهد یا شما را موعظه كند. زیرك باشید تا در میان اپیزودهای آن به حقایقی دست یابید كه تاكنون به دنبال آنها بودید. اما با این حال كارگردان لحظهای شما را بدون هیجان رها نمیكند.
افسردگی، درماندگی و پریشانحالی كاستنر و افكتهای گمراهكنندهای كه ایوانز بهره میگیرد، همه و همه ابزاری هستند كه با توسل به آنها مخاطب را از خطر میل وافر بروكس به آدمكشی آگاه میسازد.
كاستنر خیلی زود چهره پدر دوست داشتنی و همسر خوب و وفادارش را از دست میدهد و به همان بازیگری تبدیل میشود كه همه آن را به خوبی میشناسیم، هنرپیشهای جذاب و مطرح كه بیشتر به این نقشها میآید تا ناجی و مبادی آداب. ایوانز در نگارش این فیلمنامه (كه اثری مشترك از او و رینولدگیدئون است) از حقههای «سكوت برهها» استفاده كرده تا نمونهای دیگر از قتلهای سریالی را به تصویر بكشد اما باز هم از دنیای واقعی فاصله دارد.
نشان دادن قساوت و بیرحمی برخی از انسانها از عهده هر هنرپیشه قدری هم برنمیآید اما ساخت این دست فیلمها ما را با تبهكاران و اشرار روبهرو میسازد و شاید بتواند وجدان خفتهمان را بیدار كند. در «آقای بروكس» از یك استعاره قدیمی استفاده شده :«والدین عادتهای بدشان را به فرزندانشان منتقل میكنند.» اما هیچ دلیل موجهی برای آن وجود ندارد كه جین هم مثل پدرش دچار این اختلال روانی شود و صرفاً بهانهای است برای آوردن سكانس رویایی و وحشتناك پایان فیلم.
اما كركهانی كات در ۲۹ می ۲۰۰۷ در هالیوود ریپورتر فیلم را چنین ارزیابی میكند: «آقای بروكس» به نوعی با مبالغه و انطباق شخصیتها داستان را به كمدی معنا باختگی میكشاند. این فیلم قهرمان به ظاهر متینش را در تنگنای ترفندها و تمهیدات داستان و حقههای نویسنده آن گرفتار میكند.
بروس ایوانز ورینولد گیدئون پیشتر تجربه همكاری در نگارش سناریوی «كنار من بایست» را داشتهاند و بروكس دومین كار مشترك آنهاست. این دو نویسنده هر دو در حرفهشان از مطرحترینها هستند و چون از شر محدودیتهای دست و پاگیر استودیوها خود را رهانیدند سعی میكنند بیشتر به نیمه تاریك زندگی و وجود انسانها بپردازد و حاضرند كه این كار را به هر قیمتی انجام دهند، حتی بدون منطق دراماتیك و حتی هیچ نكته اخلاقی.
در این فیلم نوعی احساس خوشایند هرزگی مخاطب را میآزارد. دو نقش اصلی داستان در گرداب وسوسهها، ابهامات و تناقضها دست و پا میزنند و به لحاظ ظاهری آنقدر جالب و گیرا هستند كه بخواهند كوین كاستنر و دمی مور را به كاراكترهایشان جذب كنند. اما اساساً چنین نقشهایی تماشاگرپسند نیستند.
ولی با توجه به آن كه این فیلم در تابستان اكران شده است تاكنون با استقبال گرم سینما دوستان مواجه شده است.
ارل بروكس شخصیت نرمالی ندارد كه فقط بگوییم در زندگی شخصیاش رازهایی دارد. او مرد سال پورتلند است كه كمكهای انساندوستانه او در شهر زبانزد همه است و همه مسئولیتپذیری او را تحسین میكنند. او قاتلی انسان دوست است كه به زندگی خصوصی بقیه سرك میكشد و در موقعی مناسب جان آنها را میگیرد. اما فرشته انتقام بروكس هم یك پلیس معمولی نیست، چون مجرم معمولی است كه پلیس معمولی میطلبد.
تریسی آتوود با این كه كارآگاهی را فقط به عنوان سرگرمی انتخاب كرده اما با جدیت كارش را ادامه میدهد. بدون شك این فیلم داستان شلوغی دارد اما با این كه جزء تریلرهای روانشناختی محسوب میشود به دنبال یافتن انگیزه قتلها و درون بینی شخصیتها نیست.
این فیلم انگیزه نیرومند ضد قهرمان را آدمكشی، اعتیاد و جبر ناخودآگاه میداند. پس وقتی كاراكترهای یك فیلم، چه واقعی و چه تخیلی، در نقشهای فرعی (مثل مارگ هلگن برگر و روبن سانتیگو هادسون) هم ظاهر میشوند مجال مانور نمییابند و نمیتوانند آنطور كه خود میخواهند در آنها بدرخشند. نگاه ایوانز بسیار موشكافانه و تیزبینانه است و نتیجه كارش فیلم بسیار خوش ساختی از آب درآمده كه قابل تحسین است.
این در حالی است كه منتقد كریو آنلاین معتقد است: كوین كاستنر در یكی از تأثیرگذارترین نقش آفرینیها در طول حرفه هنرپیشگیاش نقش میلیونری را بازی میكند كه دیوانهوار درون ستیز است. او در كشمكش شرافت و میل شدیدش به آدمكشی گرفتار شده و نیمه تاریك وجود او در قالب یك انسان كامل به نام مارشال تجلی یافته است. تعداد دیالوگهای او با مارشال درست به اندازه همسرش است و همین امر گواهی بر پررنگ بودن این كاراكتر است. در داستان آقای بروكس ریتم و آهنگ آن پیچیدگیهای زیادی وجود دارد.
من بروكس را یك تریلر روانشناختی عالی و جالب میدانم كه به نوعی لذت گناه آلود كلاسیك را تداعی میكند و عذابی شرورانه را بر بیگناهترینها نازل میسازد. پویایی شخصیت اصلی و تغییر هنرپیشه در كاراكترهای بروكس و مارشال از مهمترین وجوهی است كه آن را از دیگر فیلمهای این دست متمایز میسازد. موفقیت كارگردان در هماهنگ كردن این دو هنرپیشه برای یك نقش و خلق شخصیتی كه ظاهراً نرمال و قابل احترام است اما در اصل یك قاتل جانی برای حفظ ارزش و اعتبار او كافیست.
به هر حال در بیشتر صحنهها پیچیدگیهای فیلم به كمدی تبدیل میشود، حتی در لحظات سفید و خاكستری رویایی آن. من این فیلم را پسندیدم و پیشنهاد میكنم شما هم آن را ببینید. البته داستان آنطور كه باید انسجام ندارد و كمی پریشان است. اما بهطور كلی صحنههایی سرگرم كننده و جالب دارد و موفقیتش را مرهون سبك منحصر به فرد ایوانز و كارگروهی هنرپیشگان است. بروكس بر خلاف قاتلان حرفهای فیلمهای دیگر بارانیبلند و سنگین از اسلحه نمیپوشد.
حتی علاقهای هم به روشن كردن شمع یا گوش كردن به موزیكهای عجیب و غریب ندارد. او جنتلمنی است كه عینك آفتابی به چشم دارد، شركت بزرگی را مدیریت میكند و به نوعی با همزادش كار گروهی انجام میدهد. او ارجمندترین و محترمترین هیولای خونخواری است كه تاكنون با آن روبهرو شدهاید.
تای بر در اول ژوئیه ۲۰۰۷ در بوستون گلوب مینویسد: شرارت و جنایت یك درونمایه آمریكایی تمام عیار است. با این كه مهمترین ایده «آقای بروكس» نیست اما وقتی كه كارگردان كوین كاستنر را در جامه سرپا سیاه قاتل حرفهای به روی پرده میآورد ناخودآگاه مخاطب را بیشتر جذب فیلم میكند. در بعضی سكانسها داستان تا جایی ددمنشانه و غیرانسانی پیش میرود كه تنها نیاز پوچگرایی مطلوب كاراكترها را ارضا میكند.
فیلمنامه بروس ایوانز از سه زیرداستان تشكیل شده است:
- قتل وحشیانه قربانیان كه وقوع هر كدام عطش خون آشامان داستان را دامن میزند و آنها را به نوعی لذت گناه آلود میرساند.
- قاطعیت تریسی كه علیرغم تمام مشكلات زندگی خصوصیاش همچنان در یافتن عامل یا عاملین این قتلهای زنجیرهای ثابت قدم است.
- داستان جین (دختر دانشجوی ارل) كه او نیز ناخودآگاه به بیماری روانی پدر دچار شده.
زوج درونگرا و برون گرای مارشال و بروكس به خوبی با هم هماهنگ شدهاند تا در قالب اندیشهها و سخنانشان وجوه مختلف روحانی یك انسان را بیان كنند. ایوانز همواره كاراكتر ارل را به سوی شخصیتی چون هانیبال لكتر سوق میدهد اما باز هم در صحنهای با سوزاندن عكسهای شب حادثه خودش را لو میدهد به هر حال سرگرمیهای ماست كه به زندگی و رفتارمان جهت میدهد.
ناهید پیشور
منابع: هالیود ریپورتر ۱۹ می ۲۰۰۷
اینترنت ویكلی می ۲۰۰۷
تریبون ریپورتر ۳۰ می ۲۰۰۷
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست