جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

گلدان شمعدانی


گلدان شمعدانی

کمک ، کمک ، از تشنگی خفه شدم ، یکی به من آب بدهد .
اما از آب خبری نبود .
کمک ، کمک ، شاخه هایم درد گرفت ، یکی به من آب بدهد !
اما باز هم از آب خبری نبود .
گلدان شمعدانی هر چقدر فریاد می کشید …

کمک ، کمک ، از تشنگی خفه شدم ، یکی به من آب بدهد .

اما از آب خبری نبود .

کمک ، کمک ، شاخه هایم درد گرفت ، یکی به من آب بدهد !

اما باز هم از آب خبری نبود .

گلدان شمعدانی هر چقدر فریاد می کشید ، کسی صدای او را نمی شنید ، گلدان شمعدانی از شدت بی آبی داشت خشک می شد .

کمک ، کمک چند قطره آب به من بدهید !

گلهای گلدان شمعدانی داشت پژمرده می شد .

کمک ، کمک ... ! خدایا ... ، بالاخره آب ، به به ، چه آب خنک و زلالی !

بله ، دختر مهربان از لیوان آبش برای گلدان شمعدانی آب ریخته بود .

حالا گلهای گلدان شمعدانی سر حال شده بودند !

گلدان شمعدانی باز هم گل خواهد داد و سبز خواهد شد .