جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ادیسه یی که برای ابدیت کوک شد


ادیسه یی که برای ابدیت کوک شد

۲۰۰۹ ۱۰ سال بی کوبریک

۱

متاسفانه یک بحث یا یک گپ و گفت سینمایی همواره بین منتقدان و سینمایی نویسان غایب است. یا این طور می توان گفت که یک نام و تاریخچه هنری- سینمایی اش بی جهت و بنا به دلایلی نه چندان جذاب و منطقی در اذهان منتقدان کمرنگ شده؛ نامی که در دوره یی خیلی ها معتقد بودند تاریخ سینما را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرده، «استنلی کوبریک» یا به قول دوستان نزدیک او «کوبریک» نامی است که این روز ها به شکل غیرقابل قبولی جایش حسابی در نوشته ها و گپ و گفت های سینمایی خالی است. البته معدود دفعاتی و به همت «محسن آزرم» سعی شد نام و اهمیت او دوباره و از منظری نو و متفاوت بررسی شود اما هنوز برای نگارنده این سوال باقی است که این فیلمساز کمال گرا و واقعاً متفاوت تاریخ سینمایی چرا تا این حد از اذهان درگیر با روزمرگی ما فاصله گرفته. به خصوص حتی نگارنده با اینکه در طول سال مدام در حال رجعت به آثار سینمایی اوست، اما اصلاً جرات و حوصله بحث درباره او را با دیگران به ویژه قدیمی ترها ندارد. چندی پیش با عبدالله تربیت هم کلام شده بودم و بحث کوبریک و ادیسه فضایی اش (در ایران عنوان جایگزین و شیرین «راز کیهان») خوراک چند لحظه از تبادل نظرات مان شد. تربیت با چنان ذوق و انرژی از کوبریک می گفت که حسابی سر ذوق آمدم و تصمیم گرفتم با لطف و کمک او، یکی از پرونده های سینمایی روزنامه اعتماد را به کوبریک فقید اختصاص دهم. بحث بر سر ادیسه بود و آقای تربیت شیرین تر از همیشه موضوع ادیسه، بازخوردهای ایرانی- جهانی و نوشته های نخستین درباره فیلم را مطرح کرد و درباره شان توضیح داد که به زودی و تا چند کلمه دیگر آنها را با شما نیز در میان خواهیم گذاشت.

۲

به سراغ بحث مطرح شده در بالا برویم. چرا درباره کوبریک کمتر صحبت می شود؟ به نظر می رسد سه دلیل اصلی وجود دارد. اولی که خوشبینانه ترین حالت است، استاد بودن کوبریک و اینکه او چند شاهکار سینمایی خلق کرده را یک امر بدیهی می داند، پس وابسته به این پیش فرض، حرفی برای گفتن ندارد؛ تفکر و منش اسطوره ساز و اسطوره خوان که نه تنها خاصه ایرانی هاست که بدتر باعث می شود بعدتر، این اسطوره در ذات خود دچار تناقضاتی شود. یکی از این تناقضات همین فراموش کردن اصل مساله و نگاه تازه به اصل مساله است. دلیل دوم این است که جایگاه کوبریک در گستره فرهنگی مخاطبان کمی روشنفکرتر یا خاص تر حتی به مفهوم «مد» شدن باعث شده منتقدان و سینمایی نویسان از کوبریک فاصله بگیرند چراکه ظاهراً دوست ندارند موضوع مد را تحلیل و تفسیر کنند؛ مساله یی که برای سه رنگ کیشلوفسکی هم حی و حاضر است. و دلیل سوم جدا از اینکه می تواند ترکیبی از دو مورد مطرح شده باشد، شاید این است که منتقدان قصد دارند با اتکا بر نگرش و فلسفه پژوهش های هنری- سینمایی شان، مدام کشف تازه یی را در سینما مطرح کنند؛ کشفی که به شکل غم انگیزی قرار است تنها و تنها به خاطر جست وجوهای آنها باشد. یعنی آنها می گویند در مورد کوبریک احکام صادر شده، اجازه دهید ما احکام تازه یی درباره فیلمسازان دیگر صادر کنیم؛ نگاهی که متاسفانه در بازخوانی متون بارها و بارها تحلیل شده کوبریک عاجزند. حتی کمترین جزییات را هم در ذهن و نوشته های اندک شان ندارند. و البته ته این نوع نگاه هم این شعار است که سینما مرده پس در دهه های ۳۰ و ۴۰ میلادی گیر کرده اند که کوبریک در آن دوران هنوز کوبریک نبوده.

در عامل دوم می توان نوعی از ترس را ردیابی کرد و آن اینکه منتقد از روشنفکر خوانده شدن یا روشنفکرنما دانسته شدن هراس دارد؛ برداشتی از روشنفکری که قرار است ظاهراً منتقد را به گروهی محدود از علاقه مندان کم تجربه و کم دانش یا به قولی کافی شاپ نشین مربوط کند. باز می بینید که اهمیت در کدام تیم قرار گرفتن مهم تر از نفس تفسیر، تحلیل و اصلاً خود پروسه نقد است.

۳

اگر بپذیریم که کوبریک تاریخ سینما را به قبل و بعد از خود تقسیم کرده، بی شک پذیرفته اید که دلیل این معلول، یک اثر کلاسیک سینمایی است؛ ۲۰۰۱؛ یک ادیسه فضایی یا همان راز کیهان خودمان. نام راز کیهان یکی از بهترین مابه ازاهای سینمایی است که در ایران سراغ دارم. هرچند علاقه شدیدم به گفتن نام اصلی و طولانی فیلم در اکثر مواقع مانع از این می شود که این عنوان شیرین ایرانی را بازگو کنم.

درباره کوبریک و ادیسه فضایی اش یک مساله حالا دیگر «تاریخ سینمایی شده» وجود دارد. این فیلم جزء معدود آثار تاریخ سینما است که عده یی آن را شاهکاری بی بدیل و عده یی آن را اثری خنثی و حتی آماتوری می دانند و همین از این فیلم یک اسطوره ساخته. اسطوره ها لزوماً مفاهیم و نشانه های جذاب و مهمی نیستند که اساس اسطوره سازیی فلسفه یی متفکرانه و تحلیلگرانه ندارد.

وودی آلن خاطره و نظر جالبی درباره این فیلم دارد. او می گوید اولین باری که فیلم بعدی فیلمساز محبوبش یعنی همین ادیسه را دیده، با سرخوردگی سالن سینما را ترک کرده، چرا که به نظرش کوبریک سقوطی تلخ را تجربه کرده بود. سه چهار ماه بعد و به لطف اسرار یکی از خانم های دور و بر آلن، او بار دیگر به تماشای فیلم کوبریک نشست. و تا حدی از فیلم خوشش آمد. اما آلن می گوید سال ها بعد که به تماشای ادیسه نشسته، نظرش برای همیشه تغییر کرد. او حالا معتقد است این فیلم و فیلمسازش فرسنگ ها از او جلوترند؛ یک برتری مطلق هنری و ذهنی. این نوع تفکرات و برداشت ها توسط فیلمسازان و نسبت به آثار دیگر همتاهایشان تا حدودی قابل قبول است. برای مثال لوئیس بونوئل از اواسط نمایش فیلمی از سالن بیرون آمد که فیلمسازش آن را شاهکار خود می داند؛کازانوای فلینی.

اما نگاه منتقدان آن دوره به ادیسه شاید چندان قابل قبول نباشد. البته بد نیست در اینجا و برای توضیحات بالا دلیل تازه یا به عبارتی دلیل چهارمی را مطرح کنم که تا حد زیادی مساله مطرح شده در بالا را حتی بهتر توضیح می دهد. از پالین کیل شروع کنیم. او در یادداشتش (اصلاً درباره کیل می توان از عبارت «منتقد» استفاده کرد) متذکر شده بود که ادیسه فضایی یک فیلم آماتوری است. نمره صفری که او به فیلم داده هرگز نتوانسته نمره صد تاریخ و واقعاً منتقدان را تحت تاثیر قرار دهد. اما چرا یک فیلم آماتوری؟ جدای اینکه کیل بی ذوق، بی سواد و بی تکنیک در نقد و حسابی «مودی» بوده، دلیل اصلی تری وجود دارد که ریشه هایی روانکاوانه دارد؛ اینکه کوبریک در ادیسه فضایی و از نظر این دسته از منتقدان حسابی قصد داشته سواد و علم و هنرش را به رخ دیگران بکشد. پس از نقد به یک واکنش می رسیم؛ واکنشی که با بی ارزش خواندن فیلم کوبریک قصد دارد ارزش اعتقادات و تفکرات خود را نشان دهد. البته باز نباید فراموش کرد که چنین نگاهی معمولاً نزد کسانی است که همواره عمق و معرفت را از آن سینمای اروپا می دانند. مساله دیگری که در مورد ادیسه مطرح می شود این است که ظاهراً این فیلم به شدت تحت تاثیر نماد یا سمبلیسم است و در نتیجه فیلمی اینچنینی حسابی فاقد ارزش است. اما نکته مهم این است که (و البته فراموش شده) در گستره نشانه شناسی همواره با نمادها سروکار داریم و اینکه متنی به این شکل نظام یافته توانسته است نمادها را این طور غیرمرسوم و حتی مبهم به کار ببرد عجیب است که باز مورد توجه قرار نگرفته. نمادگرایی سطحی فرسنگ ها از ادیسه کوبریک دور است و این نوع نگاه سطحی و شاید بی حوصله پاشنه آشیل... درواقع سوءتفاهم اصلی این است که کوبریک یکسری چیز می خواسته بگوید که این فیلم با این سروشکل اش آن را سطحی تر کرده. انگار فراموش شده که آنچه کوبریک فرضاً قصد گفتنش را داشته و دارد هیچ ربطی به تاویل متن ندارد. مساله مشابه یی در مورد فیلم های شعاری وجود دارد؛ اینکه تا شعاری شنیده می شود، همگان فیلم را ضعیف می دانند. مهم این است که شعار را فیلمساز داده یا یک کاراکتر فیلم و بدیهی است که این دو فرسنگ ها با هم فاصله دارند.

۴

کوبریک، ادیسه را زمانی ساخت که استودیو ها پذیرفته بودند بدون چون و چرا به او امکان فیلمسازی دهند. درست در زمانی که منتقدان (اکثر آرا) و مخاطبان او را به عنوان یک فیلمساز درجه یک می شناختند. اسکورسیزی در زمان خروج از سینمای نمایش دهنده «دکتر استرنج لاو» به یاد دارد که چگونه در خیابان های اطراف سینما فقط جملات ستایش کننده می شنیده. در چنین شرایطی که شرایط فیلمسازی برای کوبریک همه جوره مهیا است، کوبریک حاضر می شود شخصی ترین اثرش را بسازد. کوبریک با ادیسه به این نکته فرامتنی هم اشاره کرده که برای ساختن فیلمی خارج از سیستم رایج سینمایی، تا چه حد یک فیلمساز نیازمند آزادی عمل و اندیشه بوده. آن هم فیلمی که برای همیشه موقعیت حداقل فیلم های علمی-تخیلی را تغییر داد. معروف است که فیلم ادیسه را به سه بخش تقسیم کرده اند؛ بخش اول با درخشش انسان میمون نما یا انسان نخستین آغاز می شود و به شکلی نمادین مفهوم فرهنگ و تکرار رفتاری فرهنگ ساز مطرح می شود. این بخش شاید تنها قصد فیلم کوبریک باشد که اتفاقاً درام است.

بلافاصله و با پرتاب به آینده یی دور کوبریک به سراغ انسان، ماشین (کامپیوتر) و ابرانسان می رود و اثر از درام به ضددرام تغییر هویتی زبیایی شناختی می دهد؛ تغییری که مدام و با بهره گیری از رنگ و نور به پیش می رود. این طور می توان ادعا کرد که کوبریک پیش از آنکه نوع سینمای کیارستمی (بیشتر به خاطر ضددرام بودنش) مطرح شود، این نوع سینما را در ادیسه و ژانر علمی- تخیلی بازسازی کرده.

مساله دیگری که کوبریک در ادیسه آن را مطرح و به نوعی پایه گذاری می کند، به اهمیت موسیقی در چنین فیلمی برمی گردد. کوبریک بی شک استاد انتخاب موسیقی است و تاثیر موسیقی و نوع کارکردش در ادیسه، برای همیشه سینمای موسیقی دوست را وارد مسیر تازه یی کرد. تا بحث موسیقی داغ است به یک نکته فرعی جالب هم اشاره کنم. راجر واترز خیلی مشتاق بوده تا موسیقی فیلم ادیسه فضایی را «پینک فلوید» بسازد و طبیعی است که کوبریک با ایده های درجه یکی که داشته هرگز توسط این پیشنهاد وسوسه نشود. ۳۰ سال بعد و در دهه ۹۰، واترز از کوبریک خواست به او اجازه دهد از صدای «هال» در آلبوم «Amused to Death» استفاده کند که باز کوبریک چراغ سبز نشان نداد و معروف است که واترز به جای آن ایده اولیه، صدایی که به کوبریک فحاشی می کند را به شکلی معکوس به کار برده. البته در کنسرت های چند سال پیش بالاخره صدای «هال» شنیده می شود.

۵

گاسپر نوئه در فیلم «بازگشت ناپذیر» دقیق ترین و کامل ترین تحلیل و خوانش از فیلم ادیسه کوبریک را به نمایش گذاشته یعنی سینما به تاثیر از سینما. نوئه با تاثیر از مفهوم زمان در ادیسه فیلم خودش را ساخته، البته معکوس و محدود به چند روز. در جایی از فیلم هم او بی خود و بی جهت پوستر این فیلم را به نمایش درنیاورده. منتها یک فرق کلی بین دیوید فیلم کوبریک و الکس فیلم نوئه وجود دارد. او در لحظه پایان نگاهش هرچه گیج تر و مبهم تر است اما خود را قدرتمندتر می یابد و الکس در لحظه پایان که در واقع سرآغاز داستان است، خنده ها بر لب دارد. یکی از به یادماندنی ترین لبخندهای تاریخ سینما اما شاید از سر ضعف و ترس. شاید کوبریک در ادیسه این فرض گروتسک را به نمایش گذاشته که در نهایت خود انسان از ماشین هم ماشین تر است، اما نوئه باز برداشت جالب تری دارد، اینکه در آغاز و پایان تنها یک چیز معنی و مفهوم پیدا می کند؛ تنهایی؛ تنهایی که اسیر خاطرات است. اتاق آخر فیلم کوبریک به نوعی نماد همه آن خاطرات است؛ از خانه تولد تا خانه مرگ. خلاصه اینکه اگر می خواهید ادیسه کوبریک را بهتر ببینید، فیلم نوئه را هم ببینید. یاد آن جمله معروف بخیر که می گفت اگر راهی را می جویی از بیراه برو.

مانی باغبانی