شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
آیا « انا الحق » گفتن حلاج , شرک و یا دعوی خدایی بود
آیا « انا الحق » گفتن حلاج ، شرک و یا دعوی خدایی بود ؟
۱) جایگاه انسان در خلقت از دیدگاه حلاج
حلاج در ترانه های عاشقانه اش ، بیش از هر عارف دیگری ، درجه فهم خویش را از جایگاه انسان در آفرینش بصورت کاملا واضح نشان داد و تئوری خود را ، بر اساس درک اشراقی و الهامی خود از او به عنوان « انسان خدایی » اظهار کرد .
او معتقد بود که : انسان عارف ، مومن ، ایثارگر و شهید ، بی شک علت غایی و هدف اصلی خلقت ۱ است . و هموست که عنوان « خلیفه خداوند در زمین ۲ » را به خود اختصاص داده است .
جهان بینی ، طریقت و مشرب حلاج ، بطور خلاصه از انسان خدایی سرچشمه می گیرد . هر جانی را جهانی می داند ، بشرط آن که حجاب ها عاشقانه برداشته شود تا انسانی که منزلت خلیفه حق به روی زمین را داراست به نقد حال خویش پرداخته و بداند که چرا فرشتگان عالم بالا به حضرت آدم سجده کردند ۳ .
۲) چگونگی خدایی شدن در کلام حلاج !
شعر زیر حقیقتی است که حلاج آن را با تمام وجود ، عاشقانه سر داده و « خودیت دنیایی » و « منیت این زمینی » را حجاب و مانع دیدن روح هستی که غیری جز خداوند نیست ، می داند و از همو می خواهد که این حجاب و مانع را از بین او و خداوند بردارد ( لا اله ) آنگاه آنچه می ماند فقط خداوند است و بس ( الا الله ) .
بینی و بینک انی یزاحمنی فارفع بانک انی من البین
" بین من ( حلاج ) و بین تو ( خدا ) فقط « منیت من » مانع و حجاب است . پس ای خدا این « منیت من » را از میان بردار ۴
آری حلاج معتقد بود که « انسان خدایی » ، عروج مومنانه به سوی لایتناهی است که با « فنای سالک » همراه است .
و مرادش از ترانه « انسان خدایی » این است که هر عاشق مومن ، باید تعینات شخصی را از ساحت وجود بزداید تا قائم به حق شود ، و همین که « منی ، مایی و تویی » از میان برود جز او ( خدا ) چیزی باقی نمی ماند .
۳) روش پیمودن راه در سیره حلاج !
حلاج معتقد بود که : عشق ، معراجیست به سوی بام سلطان جمال !
و بدین رو بود که آشکارا به خانقاه داران و صوفیان زمانه خود نوشت :
" راه طریقتی حلاج از راه شما ( که فقط در شور و مستی خانقاه بسر برده ) متمایز و جداست ، در سلوک عارفانه من عشق و درون بینی نقش موثر و سازنده ای دارد . لحظاتی که در بی خودی و سرمستی عارفانه می گذرانم ، حقیقت را در سایه « انا الحق » ، ( که تنها چیزی که می بینم وجود حق است و لا غیر ) به خوبی درک ، حتی لمس می کنم . "
عشق حلاجی که تار و پودش از جلالی خاص برخوردار است ، عشق شیفتگی است ، چون آتش و باد ، او را در تب و تاب افکنده است ، عشقی که در لحظات بیخودی و سرمستی ، روح مشتاقش ، گوش به نغمه درون می دهد و بی پروا صلا می دهد :
« انا الحق » .
و این شیفتگی چنان او را به وجد و کمال رسانده بود که ، هر آن تمنای وصال و یگانگی با محبوب و معشوق خود ( خدای ازلی و ابدی و حقیقت کائنات ) را داشت و این امر محقق نمیشد جز برکندن تن و رهایی از زندگی این دنیایی .
بدین جهت یک رشته مضامین عرفانی را در ترانه هایش منعکس کرد که :
" مرگ پایان گسیختگی و سرآغاز پیوستگی با محبوب است . و شهادت در راه او که برای عاشق ، آینه شفاف کائنات است ، نمایشگر حقیقت هستی است ، نشانه ای از حیات جاودانی است که عاشق به هستی واقعی می پیوندد ، چراکه اقتضای یکرنگی ، همرنگی با محبوب است . "
و این عشق و جذبه بیکرانه او بود که فریاد برمی آورد :
" اقتلونی یا ثقاتی ان فی قتلی حیاتی "
" ای آنها که می شناسیدم ، مرا بکشید که حیات جاودانه من در ممات و مرگ من نهفته است .
۴) راز « انا الحق » در کلام حلاج
از آنچه در بالا گفته شد ، حقیقت راز « انا الحق » گفتن حلاج به وضوح معلوم می گردد .
که به فرموده عارف بزرگ ابو سعید ابوالخیر :
" حلاج ، همیشه در علو حال بود و مجذوب ! "
اینست که حلاج همیشه نغمه های موزون در ستایش محبوب و در آرزوی وصال و فنا ساز می کرد و با تمام ذرات وجودش به دنبال هر آوایی که از کائنات می شنید ، طنین آسمانی « انا الحق » را بر زبان جاری می کرد و می سرود :
" رایت ربی بعین قلب فقلت من انت ، قال انت
و فی فنایی فنا فنائی و فی فنایی وجدت انت "
" به دید دل آمد خداوند من بگفتم : که باشی ؟ ، بگفتا : توام !
و شد در فنایم ، فنایم ، فنا و من یافتم در فنایم تو را ۵
و او ( حلاج ) در مسیر سلوک خود ، به آنجا رسیده بود که با محبوب خود یکی شده ( چونان قطره ای که به دریا متصل شده است ) و جز او نمی دید و بقول خواجه نصیر الدین طوسی :
آن کس که گفت « انا الحق » ، نه دعوی الوهیت کرد ، بلکه دعوی نفی « انیت خود » و « ثبات انیت غیر خود ( خداوند ) » کرد .
و حلاج خود می فرمود :
" دلم از فروغ الهی ، غرق شور و شوق و اشتیاق است . احساس می کنم از سراسر طبیعت ، « انا الحق » به گوش ما می رسد ، احساس می کنم نزدیک کانون نورم و همه شما ، اگر مقام خود را به عنوان خلیفه حق به روی زمین تشخیص دهید ، مانند حلاج در خود ، انواری دلپذیر و هیجانی شوق انگیز ، سیر ناشدنی و تسکین نایافتنی احساس می کنید ، که برای روح فرسوده و ستمدیده شماها آرامش ، اخلاص و عشق همراه خواهد داشت . آن زمان یا آن لحظات مقدس ، یک خروش ابدی وادارتان می کند که ادعای اتحاد عارفانه و وصال صوفیانه در سر داشته باشید . "
و یا در جایی دیگر عاشقانه با خدایش نجوا می کند :
" والله ما طلعت الشمس و لاغربت الا وحیک بقرون بانفاسی
و لاخلوت الی قوم احدتهم الا و انت حدیثی بین جلاسی "
" بخدا سوگند ، نشد خورشید سر از خاور بزند و یا به چاهسار مغرب فرو رود ، و مهر تو از نفس های من دور باشد ؛ نشد به صحبت با دوستان تنها نشینم و در آن محفل سخنی جز درباره عظمت تو بر زبان آرم ؛ نشد به یاد تو در اندوه یا به شادی ، چیزی جز تو بر سویدای دلم نقش بندد ؛ نشد هنگامی که برای رفع تشنگی ، جام آب را بر لب های عطشناکم می چسبانم ، سیمای تو را در جام آب نبینم ؛ اگر توانایی آمدنم بود به سوی تو شتابان و پویان می دویدم و یا به سر می آمدم . "
و همین عشق آتشین او بود که آنگاه که به سوی دار می بردندش در حالی که لبخندی بر لب داشت به حلوانی که علت تبسم را پرسیده بود ، پاسخ داد :
" دلال الجمال الجانب الیه اهل اوصال "
" ناز و زیبایی جمال برای یاران وصال جالب و مطبوع است . "
و سپس ادامه داد :
" الهی نحن شواهدک . "
" خدایا به دیدار توئیم . "
و همو بود که در آخرین کلام خود ، آنگاه که دستها و پاهایش بریده بوده و بر دارش کرده بودند و قبل از آنکه زبانش ببریده و بسوزانندش ، با وجدی عاشقانه ، اتصال خود به حقیقت کائنات را که عمری به انتظارش لحظه ها را خسته کرده بود ، اعلام فرمود :
"حسب الواجد ، افراد الواحد "
" برای یک عاشق ، کافی است که وجودش در معشوق مستحیل شود تا عشق و عاشق و معشوق یکی شوند . "
و براستی که او عاشق دلخسته ای بود که با معشوق یکی شده بود و دیگر دویی ( به نام عاشق ( حلاج ) و معشوق ( خداوند )) وجود نداشت و همین دلیل بر آن بود که عشق نیز از میان برداشته شده بود . ۶
۵) و در یک کلام
حلاج در مراتب کمال ، به آنجا رسیده بود که به محبوب خود پیوسته و دیگر او بود که تار و پود وجودش را به تسخیر خود درآورده و از زبانش ندای « انا الحق » می سرود .
و بقول ابن خفیف عارف نامدار شیرازی که در زندان بغداد حلاج را ملاقات کرده بود :
" حلاج سیمرغ کوه قاف حقیقت بود ."
او پس از ملاقات طولانی و مباحثات زیبایش با حلاج ، به او چنین می گوید :
" اکنون با مباهات اعتراف می کنم ، حلاج مظهر عشق ناب و در اختیار محبوب و مسخر معشوق است که این غلبه بر جسم و روح عاشق موجب افشاگری می شود و فرجام چنین عشقی شهادت است . عرفای دیگر در معرفت عشق فقط به مقام تحیر رسیدند بدین جهت ناگزیر شدند بگویند :
مرا که خلعت سلطان عشق پوشیدند ندا زدند که حافظ خموش باش خموش
اما شما در معرفت عشق به مقام انسان خدایی نایل گردیده اید ، این است که مخالفان می گویند مسیر اندیشه ات به صورت عصیان متجلی شده است . "
و یا جلال الدین مولانا در کتاب " فیه ما فیه " آورده است :
" ... منصور را چون دوستی محبوب به نهایت رسید خود را نیست گردانید و گفت : « انا الحق » ، یعنی « من فنا گشتم »، حق ماند و بس ، و این به غایت تواضع است و نهایت بندگی است یعنی « اوست و بس » . آدمی با دل های پاک و روحی بی آلایش پذیرای جلوه گری معبود و اشراق حقایق شود . "
و یا وقتی از امام ابوحامد غزالی عارف و فیلسوف خراسانی درباره انالحق حلاج می پرسند ، می گوید :
" کلام عاشقان را در حال بی خودی و سرمستی ، باید سربسته نگاه داشت و از آنها حکایت نکرد . اینها بیان حال درونی عارف است و نمایانگر دنیایی است که او درک می کند و دارای وجوه و معانی بسیار است و حداکثر چیزی که عارف در سیر و سلوک می تواند ادعا کند قرب و نزدیکی با خدا است . "
محمد صالحی
منبع : با الهام و برداشت آزاد از کتاب " حلاج و راز انا الحق – عطاالله تدین "
زیرنویسها :
** به مطالب زیر مراجعه شود :
•" سرنوشت انسان ، جبر یا اختیار ؛ محمد صالحی " – http://mahsan.parsiblog.com/-۱۷۹۸۳۳۹.htm
•" جایگاه خداوند در هستی و نقش او در سرنوشت انسان؛ محمد صالحی "- http://mahsan.parsiblog.com/۱۷۱۳۲۲۱.htm
•" درخت ممنوعه چه بود ؟ و چرا آدم و حوا عریان شدند ؟ محمد صالحی "- http://mahsan.parsiblog.com/۱۹۸۴۲۵۳.htm
۱-
•" کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف " - بحارالانوار، ج ۸۴ ، ص ۱۹۸
" من گنج پنهان بودم . دوست داشتم که آشکار شوم . پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم "
• " یابن آدم خلقت الاشیاء کلها لاجلک و خلقتک لاجلی . " - المواعظ العددیه ، الباب الثانی عشر ، الفصل الثانی ص ۲۵۵ به نقل از کتاب گنج حکمت
" ای فرزند آدم ! همه چیزها را برای تو آفریدم و تو را برای خودم . "
• " عبدی اطعنی اجعلک مثلی . " – جواهر السنیة فی الاحادیث القدسیه، محمد بن حسن بن علی بن حسین حرّعاملی، ص ۲۸۴.
" بنده من ، مرا اطاعت کن تا تو را مانند خود سازم "
• محی الدین عربی عارف نامدار اسلامی در کتاب " فصوص الحکم " خود چنین می نویسد :
" کائنات بسان پیکری بی جان است که انسان ، جان این پیکر و روح این بدن است . انسان علت حقیقی هستی و مقصود اصلی آفرینش و بذر جهان وجود و میوه نهال هستی است که از جهت وجود ، نخست موجود است و بر همه مقدم و در رتبه ظهور ، آخرین مخلوق است و از همه موخر . خداوند متعال دنیا را بسان جسم بی جانی آفرید و آراست که به آئینه ای تار می ماند و مناسب بود که این آئینه راصیقل دهد ، پس انسان ، صفای آئینه وجود ، و روح ، کالبد عالم شد . انسان را بر سیمای خود آفرید و در سینه اش دلی نهاد که به وسعت ، از رحمت گسترده تر و از ساحت عرش و سپهر لاجوردین ، فراختر است . این دل خانه خدا و خلوتگاه حق است ، خدایی که از عظمت و بزرگواری، در زمین و زمان و مکان و کائنات و عرش نمی گنجد . با این خانه خدایی ، جام جهان نما و عالم صغیری از جهان کبیر نیز هست . یعنی آنچه در عالم خارج است ، در درون او فراهم آمده و هر چه را که بخواهد بی آن که از بیگانه تمنا کند ، در خود دارد و این است سر دیگری از انسان نامیدن و خلیفه خواندنش . چه به دلیل جامعیت و جمعیتش ، با حقایق همه عوالم آشنا است ، و از جهت قلب و قابلیتش ، آئینه تمام نمای اسما و صفات خداست و راز مسجود ملک گردیدن و از دیگر موجودات افضل و اشرف آمدنش نیز در همین است .
۲- " انی جاعل فی الارض خلیفة " - سوره بقره – آیه ۳۰
" من در روی زمین، جانشینی قرار خواهم داد . "
۳- " و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا – بقره – آیه ۳۴
" و فرشتگان را گفتیم بر آدم سجده کنند پس چنین کردند . "
۴-
• شعر حافظ :
" میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز "
• و یا کلام بایزید بسطامی ( عارف نامدار ) در پاسخ به سوال :
" راه حق چگونه است ؟ " می فرماید :
" تو از راه برخیز که به حق رسیدی ."
• و یا سروده شیخ عطار ( عارف شوریده ) :
" نیست شو تا هستیت از وی رسد تا تو هستی ، هست در تو کی رسد ؟ "
۵- کتاب " اشعار حلاج " – ترجمه بیِژن الهی ، ص ۶۵ و ۶۶
۶- نفس مطمئنه ای که خدایش ندایش می دهد :
" یا ایتهاالنفس المطمینه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی –" سوره فجر - آیه ۲۷ تا ۳۰
" تو ای روح آرامیافته ! به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است ، پس در سلک بندگانم درآی ، و در بهشت من وارد شو ! ."
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست