جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تفسیر موضوعاتی از سوره بقره


تفسیر موضوعاتی از سوره بقره

قـرآن در آغـاز سـوره بقره , مـردم را در ارتباط با برنامه وآئین اسلام به سه گروه متفاوت تقسیم می كند

قـرآن در آغـاز سـوره بقره , مـردم را در ارتباط با برنامه وآئین اسلام به سه گروه متفاوت تقسیم می كند:

۱) متقین (پرهیزكاران ) كه اسلام را در تمام ابعادش پذیراگشته اند

۲) كافران كه در نـقـطـه مـقـابـل گروه اول قرار گرفته و به كفر خود معترفند

۳) منافقان كه دارای دو چـهـره انـد, با مسلمانان ظاهرا مسلمان و با گروه مخالف ,مخالف اسلامند, البته چهره اصلی آنها هـمان چهره كفر است , بدون شك زیان این گروه برای اسلام بیش از گروه دوم است و به همین سبب قرآن با آنها برخوردشدیدتری دارد.

درایـن آیـه سخن از گروه اول است , ویژگیهای آنها را از نظر ایمان و عمل درپنج عنوان مطرح می كند,.

● ایمان به غیب :

نخست می گوید: ((آنها كسانی هستند كه ایمان به غیب دارند)) (الذین یؤمنون بالغیب ).

((غیب و شهود)) دو نقطه مقابل یكدیگرند, عالم شهود عالم محسوسات است , وجهان غیب , ماورا حـس , زیـرا ((غـیـب )) در لـغـت بـمعنی چیزی است كه پوشیده و پنهان است و چون عالم ماورا مـحـسـوسـات از حس ما پوشیده است به آن غیب گفته می شود, ایمان به غیب درست نخستین نقطه ای است كه مؤمنان را ازغیرآنها جدا می سازد و پیروان ادیان آسمانی را در برابر منكران خدا و وحی وقیامت قرار می دهد و به همین دلیل نخستین ویژگی پرهیزكاران ایمان به غیب ذكرشده است .

((مـؤمـنـان بـه غیب )) عقیده دارند, سازنده این عالم آفرینش , علم و قدرتی بی انتها, و عظمت و اداركـی بـی نـهایت دارد, او ازلی و ابدی است , و مرگ به معنی فنا و نابودی نیست بلكه دریچه ای اسـت بـه جـهان وسیعتر و پهناورتر, در حالی كه یك فرد مادی معتقد است جهان هستی محدود اسـت بـه آنـچـه ما می بینیم و قوانین طبیعت بدون هیچ گونه نقشه و برنامه ای پدید آورنده این جهان است , و پس از مرگ همه چیز پایان می گیرد.

آیـا ایـن دو انـسان با هم قابل مقایسه اند؟! اولی نمی تواند از حق و عدالت وخیرخواهی و كمك به دیـگـران صـرف نظر كند, و دومی دلیلی برای هیچ گونه از این امور نمی بیند, به همین دلیل در دنـیـای مؤمنان راستین برادری است و تفاهم , پاكی است و تعاون , اما در دنیای مادیگری استعمار اسـت و اسـتثمار, خونریزی است وغارت و چپاول و این سیر قهقهرائی را تمدن و پیشرفت و ترقی نام می نهند!.

و اگر می بینیم قرآن نقطه شروع تقوی را در آیه فوق , ایمان به غیب دانسته دلیلش همین است .

((غـیـب )) در این جا دارای مفهوم وسیع كلمه می باشد و اگر در بعضی روایات غیبت در آیه فوق تفسیر به امام غائب حضرت مهدی (عج ) شده در حقیقت می خواهد وسعت معنی ایمان به غیب را حتی نسبت به امام غائب (عج ) مجسم كند بی آنكه به آن مصداق محدود باشد.

● ارتباط با خدا:

ویژگی دیگر پرهیزكاران آن است كه : ((نماز را برپا می دارند)) (ویقیمون الصلوهٔ ) ((نماز)) كه رمز ارتـبـاط بـا خـداسـت , مـؤمـنانی را كه به جهان ماورا طبیعت راه یافته اند در یك رابطه دائمی و هـمـیـشـگی با آن مبد بزرگ آفرینش نگه می دارد, آنهاتنها در برابر خدا سر تعظیم خم می كنند, چنین انسانی احساس می كند ازتمام مخلوقات دیگر فراتر رفته , و ارزش آن را پیدا كرده كه با خدا سخن بگوید, و این بزرگترین عامل تربیت او است .

● ارتباط با انسانها:

آنها علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار رابطه نزدیك و مستمری با خلق خدادارند, و به همین دلیل سومین ویژگی آنها را قرآن چنین بیان می كند: ((و ازتمام مواهبی كه به آنها روزی داده ایم انفاق می كنند)) (ومما رزقناهم ینفقون ).

قابل توجه اینكه قرآن نمی گوید: من اموالهم ینفقون (از اموالشان انفاق می كنند) بلكه می گوید: ((مـما رزقناهم )) (از آنچه به آنها روزی داده ایم ) و به این ترتیب مساله ((انفاق )) را آنچنان تعمیم می دهد كه تمام مواهب مادی و معنوی را دربر می گیرد.

بنابراین مردم پرهیزگار آنها هستند كه نه تنها از اموال خود, بلكه از علم وعقل و دانش ونیروهای جسمانی و مقام و موقعیت اجتماعی خود, و خلاصه ازتمام سرمایه های خویش به آنها كه نیاز دارند می بخشند, بی آنكه انتظار پاداشی داشته باشند.

(آیه ۴)ـ.

● ویژگی چهارم پرهیزكاران

ایمان به تمام پیامبران وبرنامه های الهی است , قرآن می گوید: ((آنها كسانی هستند كه به آنچه برتو نـازل شـده وآنچه پیش ازتو نازل گردیده ایمان دارند)) (والذین یؤمنون بما انـزل الیك و ما انـزل من قبلك ).

● ایمان به رستاخیز

صـفـتـی اسـت كه در این سلسله از صفات برای پرهیزكاران بیان شده است ((آنها به آخرت قطعا ایـمـان دارنـد)) (و بـالا خرهٔ هم یوقنون ) آنها یقین دارند كه انسان عبث و بی هدف آفریده نشده , آفـریـنش برای او خط سیری تعیین كرده است كه بامرگ هرگز پایان نمی گیرد, او اعتراف دارد كـه عـدالـت مـطـلق پروردگار در انتظارهمگان است و چنان نیست كه اعمال ما در این جهان , بـی حـسـاب و پـاداش بـاشـد ایـن اعتقاد به او آرامش می بخشد, از فشارهائی كه در طریق انجام مـسـئولـیـتـهـا بر او واردمی شود نه تنها رنج نمی برد بلكه از آن استقبال می كند و مطمئن است كـوچـكـتـریـن عـمـل نـیـك و بد پاداش و كیفر دارد, بعد از مرگ به جهانی وسیعتر كه خالی از هـرگـونـه ظـلـم و سـتـم اسـت انـتـقـال مـی یابد و از رحمت وسیع و الطاف پروردگار بزرگ بهره مندمی شود.

ایـمـان بـه رسـتـاخـیز اثر عمیقی در تربیت انسانها دارد, به آنها شهامت وشجاعت می بخشد زیرا براساس آن , اوج افتخار در زندگی این جهان , ((شهادت )) درراه یك هدف مقدس الهی است كه آغـازی اسـت بـرای یـك زندگی ابدی و جاودانی و ایمان به قیامت انسان را در برابر گناه كنترل می كند, و به هرنسبت كه ایمان قویترباشد گناه كمتر است .

(آیـه ۵) ـ ایـن آیـه , اشاره ای است به نتیجه و پایان كار مؤمنانی كه صفات پنجگانه فوق را در خود جـمع كرده اند, می گوید: ((اینها بر مسیر هدایت پروردگارشان هستند)) (اولئك علی هدی من ربـهـم ) ((و ایـنـهـا رسـتـگـارانـنـد)) (اولئك هم المفلحون ) در حقیقت هدایت آنها و همچنین رستگاریشان از سوی خدا تضمین شده است جالب اینكه می گوید: ((علی هدی من ربهم )) اشاره بـه اینكه هدایت الهی همچون مركب راهواری است كه آنها بر آن سوارند, و به كمك این مركب به سوی رستگاری و سعادت پیش می روند.

● حقیقت تقوا چیست ؟

((تقوا)) در اصل بمعنی نگهداری یا خویشتن داری است و به تعبیر دیگر یك نیروی كنترل درونی است كه انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ می كند, و درواقع نقش ترمز نیرومندی را دارد كه مـاشـیـن وجود انسان را در پرتگاهها حفظ و ازتندرویهای خطرناك , باز می دارد ومعیار فضیلت و افـتـخـار انـسـان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب می شود تا آنجا كه جمله ((ان اكرمكم عنداللّه اتقاكم )) به صورت یك شعار جاودانی اسلام در آمده است .

ضمنا باید توجه داشت كه تقوا دارای شاخه ها و شعبی است , تقوای مالی واقتصادی , تقوای جنسی , و اجتماعی , وتقوای سیاسی و مانند اینها.

(آیه ۶) ـ.

● گروه دوم , كافران لجوج و سرسخت ـ ایـن گـروه درسـت در نقطه مقابل متقین و پرهیزكاران قرار دارند وصفات آنهادر این آیه و آیه بـعـد بطور فشرده بیان شده است در این آیه می گوید ((آنها كه كافرشدند (و در كفر و بی ایمانی سـخـت و لـجـوجند) برای آنها تفاوت نمی كند كه آنان را ازعذاب الهی بترسانی یا نترسانی ایمان نخواهند آورد)) (ان الذین كفرو اسوآ علیهم انـذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون ) این دسته چنان در گـمـراهـی خـود سـرسختند كه هرچند حق برآنان روشن شود حاضر به پذیرش نیستند واصولا آمادگی روحی برای پیروی از حق و تسلیم شدن در برابر آن را ندارند.

(آیـه ۷)ـ این آیه اشاره به دلیل این تعصب و لجاجت می كند و می گوید: آنهاچنان در كفر و عناد فـرو رفـتـه انـد كـه حـس تـشخیص را از دست داده اند ((خدا بر دلها وگوشهایشان مهر نهاده و برچشمهاشان پرده افكنده شده )) (ختم اللّه علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوهٔ ) به هـمـیـن دلـیـل نتیجه كارشان این شده است كه ((برای آنها عذاب بزرگی است )) (و لهم عذاب عـظـیـم ) مسلما انسان تابه این مرحله نرسیده باشد قابل هدایت است , هرچند گمراه باشد, اما به هنگامی كه حس تشخیص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد دیگر راه نجاتی برای او نیست ,چرا كه ابزار شناخت ندارد و طبیعی است كه عذاب عظیم در انتظار او باشد.

● نكته ها

۱) آیا سلب قدرت تشخیص , دلیل بر جبر نیست ؟.

اگر طبق آیه فوق خداوند بر دلها و گوشهای این گروه مهر نهاده , وبرچشمهایشان پرده افكنده , آنـها مجبورند در كفر باقی بمانند, آیا این جبر نیست ؟پاسخ این سؤال را خود قرآن در اینجا و آیات دیـگـر داده اسـت و آن ایـنـكـه : اصـرار ولـجاجت آنها در برابر حق , تكبر و ادامه به ظلم و ستم و بـیـدادگـری و كـفر و پیروی ازهوسهای سركش سبب می شود كه پرده ای بر حس تشخیص آنها بیفتد, كه در واقع این حالت عكس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چیز دیگر.

۲) مهرنهادن بر دلها!.

در آیـات فـوق و بـسیاری دیگر از آیات قرآن برای بیان سلب حس تشخیص ودرك واقعی از افراد, تـعـبیر به ((ختم )) شده است , و احیانا تعبیر به ((طبع )) و ((رین )) این معنی از آنجا گرفته شده اسـت كـه در مـیان مردم رسم بر این بوده هنگامی كه اشیائی رادر كیسه ها یا ظرفهای مخصوصی قـرار مـی دادنـد, و یا نامه های مهمی را در پاكت می گذاردند, برای آنكه كسی سرآن را نگشاید و دست به آن نزند آن را می بستند وگره می كردند و بر گره مهر می نهادند, امروز نیز معمول است كـیـسـه هـای پـسـتـی را لاك و مهر می كنند در لغت عرب برای این معنی كلمه ((ختم )) به كار مـی رود, الـبـتـه ایـن تعبیر در باره افراد بی ایمان و لجوجی است كه بر اثر گناهان بسیار در برابر عـوامـل هـدایت نفوذ ناپذیر شده اند, و لجاجت و عناد در برابر مردان حق در دل آنان چنان رسوخ كـرده كه درست همانند همان بسته و كیسه سر به مهر هستند كه دیگرهیچ گونه تصرفی در آن نـمـی توان كرد, و به اصطلاح قلب آنها لاك و مهر شده است ((طبع )) نیز در لغت به همین معنی آمـده اسـت اما ((رین )) به معنی زنگار یا غبار یالایه كثیفی است كه بر اشیا گرانقیمت می نشیند ایـن تعبیر در قرآن نیز برای كسانی كه بر اثر خیره سری و گناه زیاد قلبشان نفوذ ناپذیر شده بكار رفـتـه اسـت و مهم آن است كه انسان مراقب باشد اگر خدای ناكرده گناهی از او سر می زند در فـاصله نزدیك آن را با آب توبه و عمل صالح بشوید, تامبادا به صورت رنگ ثابتی برای قلب در آید و برآن مهر نهد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.