جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

باور ماجراجویانه به آخرت


باور ماجراجویانه به آخرت

فیلم «آخرت» کلینت ایستوود تقلایی کنجکاوانه برای کشف عوالم ناشناخته است

«آخرت» محصول ۲۰۱۰ آمریکا، آخرین فیلم کلینت ایستوود، یکی از مسن‌ترین فیلمسازان مطرح حال حاضر جهان است. کارگردانی که به قول خودش اندیشیدن به مرگ، اقتضای سن و سالش بوده و از آن گریزی ندارد. موضوع این فیلم، جهان پس از مرگ است اما فیلمساز قادر نیست تصویر قابل قبولی از این حقیقت مغفول ارائه دهد.

شاید چون خودش هم نتوانسته پاسخی معقول برای این پرسش بیابد از همین‌رو متوسل به مشاهدات تجربی افرادی شده که از نزدیک، جهان پس از مرگ را در مراتبی نازل تجربه کرده‌ و حالا درصدد باوراندن این واقعیت به دیگران هستند . برای این ادعا در فیلم، شواهد بسیاری وجود دارد. از جمله، صحنه‌ای که در آن پسربچه‌ خردسالی که برادر دوقلویش را از دست داده و به دنبال احضار روح اوست، در حالی که مشغول جستجو در اینترنت برای یافتن یک احضار روح‌کننده‌ واقعی است، به دو فیلم تبلیغاتی که یکی حرف‌های یک مؤمن مسلمان است درباره‌ آخرت و دیگری حرف‌های یک دانشمند تجربی دراین‌باره برمی‌خورد. موضع فیلم در قبال این دو شخصیت به‌گونه‌ای است که تماشاگر آشکارا در برابرشان جبهه می‌گیرد و حرف‌هایشان را مشتی دروغ خودفریبانه تلقی می‌کند. به نظر سازنده این فیلم، تنها کسی راست می‌گوید که خودش همه چیز را به عینه دیده باشد.

به بیان دیگر ایستوود علی‌رغم انتقادی که به تجربه‌گرایان مخالف شهود و درک فراطبیعی دارد، خودش نگاهی پوزیتیویستی به مقوله‌ آخرت داشته و برآن است تا زندگی پس از مرگ را با دریافت‌های عینی و تحصلی اثبات کند!

صبغه‌ دینی فیلم ایستوود به مراتب پایین‌تر از فیلم‌های اینچنینی دیگری است که تابه‌حال ساخته شده و تأثیرگذار هم بوده‌اند. آثاری همچون جن‌گیر(ویلیام فردکین)، روح(جری زوکر)، مرگ‌جویان(جوئل شوماخر) و استخوان‌های دوست‌داشتنی(پیتر جکسون)، البته این مورد آخر به مقوله دین و آیین، اشاره مستقیم ندارد اما از آن‌جا که موضوع محوری، مکافات عمل است و این مساله از مسلمات تفکر دینی مبتنی بر عدل الهی است این فیلم را هم می‌توان در زمره‌ آثار دینی قرار داد. فیلم ایستوود ولی نه فقط به شکل مستقیم یا غیرمستقیم اشاره‌ای به حقایق دینی ندارد بلکه درصدد انکار و مخالفت با این حقایق نیز هست. نگاه ایستوود (یا شاید بهتر است بگوییم نویسنده‌ فیلمنامه آخرت) نگاهی ماجراجویانه به زندگی پس از مرگ است. نگاهی که هیچ التزام عملی با خود به همراه ندارد و فقط تقلایی کنجکاوانه ـ و البته پوچ ـ برای کشف یا حتی فقط توهم کشف عوالم ناشناخته است.

عالم آخرت را نمی‌توان با مشاهدات تجربی ثابت کرد. چراکه اگر بنا بود صرفا هر آنچه را که با چشم می‌بینیم باور کنیم دیگر وجود عالمی با نام عالم غیب ضرورت نداشت و تجربه ‌عینی جهان پس از مرگ هم باید برای همگان ممکن باشد یا اگر نبود، نباید انتظار باور آن را از همگان داشت. جهان آخرت برای خودش یک فلسفه‌ وجودی مشخص دارد که عبارت است از داوری نهایی و دادرسی به اعمال انسان‌ها. یعنی وجود جهان آخرت و اذعان به حق بودن آن در صورتی ارزشمند است که اثری در رفتار انسان‌ها در این دنیا داشته باشد. اگر باور به آخرت موجب شود که بشر اثر وضعی اعمال خود را بداند و در رفتار خود تجدید نظر کند آن وقت وجود آخرت معنا پیدا می‌کند و زندگی حقیقی با این باور مبتنی بر مرگ‌آگاهی معنا می‌یابد.

در غیر این‌صورت چه فایده‌ای دارد باور بی‌ثمر یا از آن متنزل‌تر، دیدن عینی آخرت؟ فرضا ما پذیرفتیم که آخرتی وجود دارد و زندگی در همین چند روز دنیا خلاصه نمی‌شود. چه سودی به حالمان دارد اگر این پذیرش، فقط تصور ظاهری‌مان را از جهان آفرینش عوض کند و تأثیری در عملمان نداشته باشد؟ حال بماند که این آخرت اصلا آن آخرتی که ما باید می‌شناختیم نیست و فقط سایه‌ای تیره و مبهم از حقیقت اصلی است. سایه‌ای که بیشتر حجاب، فهم است تا پل شناخت. فیلم «آخرت» سراسر دفاع از همین باور سطحی و بی‌اثر است و از این حد فراتر نمی‌رود.

نمایش احضار روح در فیلم هم یکی دیگر از اشکالات فاحش آن است. درست است که «آخرت» آنچه را که درست می‌پنداشته تا اندازه‌ای خوب و مؤثر تصویر کرده و به لحاظ حرفه‌ای و سینمایی اثر غیرقابل اعتنایی نیست اما از آن‌جا که فیلمنامه اثر شدیداً از مشکل آگاهی و شناخت رنج می‌برد این نقیصه در فرم اجرایی اثر و باورپذیر کردن رخدادهای آن نیز اثر گذاشته و حتی ارزش ساختاری فیلم را هم به موازات ارزش محتوایی آن پایین آورده است. برای فیلمسازی فقط کافی نیست که ما آن‌چه را که درست پنداشته‌ایم به تصویر بکشیم. باید قبل از اقدام به ساخت اثر، نخست پندارمان را مورد مداقه قرار دهیم و عیارش را بسنجیم. درباره‌ چیزی که نمی‌دانیم و نمی‌توانیم، حرف بزنیم یا فیلم بسازیم. صحنه‌های احضار روح فیلم آخرت شدیدا متکی است به تخیلات سازنده و جدا از عدم مطابقت با واقعیت، هیچ منطق ساختگی و ابداعی که بخواهد جایگزین واقعیت شود هم ندارند.

شخصیت فیلم یک لحظه دست مراجعه‌کنندگان را می‌گیرد و در همان لحظه همه‌ آن چیزی را که باید بفهمد ـ یعنی همه آن چیزی را که مراجعه‌کننده می‌خواهد بداند و فقط آن را قصد کرده و حتی به زبان هم نیاورده است ـ بدون هیچ دلیل موجهی می‌فهمد. براستی چطور می‌توان انتظار داشت که مخاطب با این صحنه‌ ساده و فاقد پرداخت لازم، مقوله‌ای پیچیده همچون روح را که عمیقا دور از دسترس درک و شناخت ماست باور کند و از این طریق به جهان پس از مرگ ـ حتی با آن تعریف نازلی که فیلم ارائه می‌دهد ـ ایمان بیاورد؟

اگر بخواهیم مقابل صحنه‌ احضار روح در این فیلم، یک نمونه‌ مشابه موفق مثال بزنیم می‌توانیم به فیلم «روح» اشاره کنیم. در صحنه احضار روح این فیلم، الهام از واقعیت با ایده‌پردازی شخصی سازنده، ترکیب شده و این دو به مدد لحن ترس و طنز به کار گرفته شده در این صحنه، تصویری اگرچه غیرمستند ولی دست‌کم باورپذیر از فرآیند احضار روح ارائه کرده که تماشاگر بسادگی می‌تواند آن را باور کند و مضمون این صحنه را دست کم در لحظه‌ مواجهه با فیلم بپذیرد.

موضوع دیگری که باید به آن پرداخت، بحث تأثیری است که این قبیل آثار در مخاطب خود به جا می‌گذارند. آگاهی از این مهم ما را در موضع‌گیری در قبال فیلم‌های اینچنینی یاری خواهد کرد و به موجب آن خواهیم دانست که آیا به صرف این‌که اثری در ظاهر، مضمون دینی داشت می‌توان شاد بود از تغییر و تحول جامعه غرب و معنویت‌گرایی شیوع یافته در جوامع غیردینی؟ و آیا می‌توان چشم بر نقایص ساختاری و مضمونی اثر بست و فقط به دلیل قرابت ظاهری با معتقدات ما، زبان به تمجید از آن گشود؟

اندکی تأمل در باب ماهیت سینما و نسبت آن با مخاطب ما را به این واقعیت آگاه می‌سازد که آنچه از فیلم باقی می‌ماند فقط تأثیرگذاری‌اش است و بس. یعنی اگر فیلمی اثرگذار بود مضمون خود را هم به مخاطب می‌باوراند یا بر او تحمیل می‌کند، اما اگر اثرگذار نبود نه فقط در این خصوص موفقیتی حاصل نمی‌کند بلکه به عکس، در مخاطب خود تأثیر معکوس می‌گذارد و او را وامی‌دارد در مقابل همه‌ مضامین مطرح شده در فیلم، جبهه بگیرد و موضع مخالف اتخاذ کند! و این همان چیزی است که از آن با نام «زدگی» از محتوای اثر یاد می‌کنند.

از آنجا که یکی از بهترین راه‌ها برای اثبات یک مساله، رد طرف مقابل آن است، بهترین راه برای بی‌اعتقاد کردن مخاطب به برخی مضامین خاص هم زده کردن او از اعتقاد و باور به این مسائل است. حال با این وصف آیا نمی‌توان گفت فیلم‌هایی نظیر آخرت ـ خواسته یا ناخواسته ـ در جهت عکس آن‌ چیزی که در ظاهر به نظر می‌رسد ایفای نقش می‌کنند و بیشتر ضدتبلیغ هستند تا تبلیغ؟ نمی‌خواهیم این‌جا پای گزاره‌های بدبینانه‌ای را که نسبت به سینمای غرب وجود دارد، پیش بکشیم. بحث ما در این‌جا فراتر از این نگاه استراتژیک است. می‌خواهیم بگوییم برای انتقال مضمون مورد نظر به مخاطب، فقط نیت مؤلف یا محتوای مدنظر کافی نیست و فرستنده‌ پیام یا خود پیام هیچ‌کدام اصالتی ندارند.

باید به گیرنده پیام و فرآیند ارتباطی هم توجه داشت. در غیر این‌صورت پیام مورد نظر می‌تواند به ضد خودش تبدیل شود نه این‌که فقط فرآیند ارتباطی مختل شده و پیام مورد نظر منتقل نشود. پس خیلی اوقات، نگفتن بهتر از گفتن است. به برخی از موضوعات نباید پرداخت تا وقتی که اطمینان حاصل کنیم صلاحیت پرداختن به آنها را پیدا کرده‌ایم. اگر خیلی از بهترین‌ رمان‌های تاریخ ادبیات هنوز تبدیل به فیلم سینمایی نشده‌اند دلیلش احساس مسوولیت فیلمسازان در قبال ارزش و اهمیت این آثار است و ترس از این‌که مبادا کارشان به نام خدمت، ولی به کام خیانت باشد.

آزاد جعفری