چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
فانوس شـب یتیمان
حضرت امیرالمؤمنین (ع) با اصرار شدید مردم، حکومت بر آنان را پذیرفت و زمام امور آنان را به دست باکفایت خود گرفت و درباره این رویداد چنین فرمود: «به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگراین جمعیت انبوه برای بیعت نبود و اصحاب، حجت را بر من تمام نمیکردند و خداوند به علما امر نکرده بود تا ستمکار شکمباره را تحمل نکنند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، بیتردید مهار شتر خلافت را بر کوهان آن میانداختم...» (۱)
حکومت آن امام ۴ سال و ۹ ماه بیشتر طول نکشید و در آن مدت کوتاه نیز در کنار ترسیم خطوط اساسی حکومت عدل الهی و حذف بدعتها و انحرافات به جهت طمع سیاستبازان استعمارگر، گرفتار حاشیهها و چالشهایی شد که مخالفان عدالت و برادری برای دولت حضرت طراحی می کردند.
آری در زمانی که غارت بیتالمال و تباه ساختن حق بیوهزنان و یتیمان و مستضعفان، سیاستمداری نامیده میشد؛ علیبنابیطالب خورشید عدالت را در افق آسمان تاریک محرومان طالع کرد و علی فانوس دل غمزده یتیمان شد. او در معرفی حکومتش در نامهای به معاویه فرمود: اگر در سرتاسر قلمرو من جستوجو کنی هرگز یک شبخواب خیابانی و بیوهزنی درمانده از هزینه زندگی و مظلومی که از ستم حاکمش ناله زند پیدا نمی کنی و...
در طی دوران حکومت آن حضرت مردم سست عهد و پیمانشکن عراق بارها با کارشکنی در تدابیر امام باعث اخلال و عدم ثمر یافتن برنامههای امیرالمؤمنین شدند و این مسئله بارها از سوی حضرت عنوان گردید.
امیرالمؤمنین در یکی از خطبههایش فرمود:
گرفتار کسانی شدهام که چون امر می کنم، فرمان نمی برند و چون می خوانم پاسخ نمی گویند! ای نامردمان برای چه در انتظارید؟ و چرا برای یاری دین خدا گامی بر نمی دارید؟ دینی کو که جمعتان کند و غیرتی که شما را به حرکت وادارد! فریاد می زنم و یاری می جویم، نه سخنم میشنوید نه فرمانم را میبرید تا این که بر اثر مخالفت با من و نافرمانی از راهنماییهایم، پیشآمدها و رویدادهای ناگوار پدید آید!
با شما انسانهای مرگزده و سست و خمود، چگونه رفتار کنم؟ چگونه با شما مقصودی در امر دین و دنیا حاصل خواهد شد؟! (۲)
آری در ابتدای حکومتش جنگ جمل را راهاندازی کردند و چه خون ها که نریختند و چه خوبانی که جان دادند! زیدبن صوحان که پیامبر در وصفش فرمود هرکس دوست دارد به چهره مردی از مردان بهشتی بنگرد، به صورت زیدبن صوحان نگاه کند در این جنگ به جهت حمایت از علی قطعه قطعه شد.
سبط ابن جوزی درباره واقعه جمل مینویسد: ما شوهدت واقعه مثلها لاقبلها و لابعدها؛ فنا فیها الکماة من فرسان مضر(۳)
پس از جمل، جنگ صفین را راه اندازی کردند که خوبانی چون عمار و اویس و... به جرم یاری علی بن ابیطالب (ع) به شهادت رسیدند و این در حالی بود که پیامبر (ص) فرموده بود: قومی که عمار را بکشد از دین خارج است و هرکس اویس قرنی را دید سلام مرا به او برساند و بگوید پیامبر از تو طلب دعا نمود! ولی شامیان که زیر چتر فرماندهی معاویه و عمروعاص بودند با جسارت تمام شمشیر کشیدند و عمار و اویس و... را کشتند و پایکوبی نمودند.
و پس از آن، نادانهای دینمدار که دین را با سلیقه خود تفسیر و ترویج میکردند به روی حضرت شمشیر کشیدند و جنگ نهروان را آغاز نمودند.
آری خوارج در پس القابی مانند قاری قرآن و بانی مسجد بودن و... پنهان شده بودند و در نفاق و دروغ خود غرق بودند و به نقاب مسجد و قرائت و... به دزدی و قتل و تهمت زدن و... میپرداختند.
امام پس از چندین نوبت نصیحت و بیان استدلال و برهانهای متعدد ناچار به مقابله با آنان شد.
پس از این جنگ که به رسوایی آنان انجامید،علیبن ابیطالب که سالهای طولانی بود از ناجوانمردیهای امت پیامبر به ستوه آمده بود بارها اشتیاقش را به مرگ فریاد زده بود و رفتن از میان این جماعت نااهل را آرزو میکرد.
امام علی خستهتر از همیشه به نصیحت مردم پرداخت و روزی در میان سخن رو به فرزندش امام حسن کرد و فرمودند پسرم چند روز از ماه رمضان گذشته است؟ امام مجتبی عرضه داشت: ۱۷ روز و امیرالمؤمنین سخن را ادامه داد و تا این که سکوت کرد و رو به فرزندش امام حسین کرد و فرمود پسرم چند روز از ماه رمضان باقی است؟ و امام حسین بیان نمود: ۱۳ روز و علی گریست و مردم از اشک او گریه کردند تا این که حضرت فرمود وعده حبیب خدا نزدیک است، به زودی محاسن من با خون سرم رنگ میشود و من از میان شما میروم و شما از من راحت میشوید که حبیبم رسول الله فرمود در ماه رمضان پست ترین مردم و اشقی الاشقیا اولین و آخرین محاسن تو را با خون سرت خضاب میکند و...
درگاه افطار شب نوزدهم در خانه دخترش ام کلثوم و با گریه گفت: دخترم شیر را بردار که علی هرگز بر سفرهای که ۲ خورشت بر آن است نمینشیند و اشک ریخت و فرمود: از حلالش میپرسند و برای حرامش کیفر میکنند و علی طاقت هیچ کدام را ندارد و آنگاه لقمهای از نان و نمک برداشت و روزه را افطار کرد و نغمه استرجاع داد «انا لله و انا الیه راجعون» و نگاهش به آسمان و گویا منتظر است و خبری در راه است!
و نغمه استرجاعش تکرار و تکرار شد تا این که بزرگمرد خسته اسلام سر به دیوار غربت گذاشت و اندکی آرمید و ناگه پریشان اشک ریخت و... دختر گریست که بابای مظلومم امشب که مهمان من شدی چه میکنی با دل دخترت... و بابا فرمود جدت پیامبر را به خواب دیدم! از من پرسید علی چرا اینقدر خسته و پریشانی و من گفتم از دست امتت! و او فرمود نفرین کن آنان را و علی به جای نفرین آرزو کرد که خدا علی را از آنان بگیرد.
و معاویه مردی تبهکار را در لباس عابد برای قتل علی اجیر کرد و آن تبهکار کسی نبود جز ابن ملجم مرادی که بعدها مورخین دربار اموی برای او افسانه عابد و زاهد بودن را ساختند.
و شقیترین مخلوق خدا در سحرگاه نوزدهم فرق عدالت را شکافت و شکاف هنوز باقی است تا فرزندش طلوع کند و مردی که قبله ولادت گاهش بود حالا مسجد شهادت گاهش شده و زمزمه به خدای کعبه رستگار شدم را سر داد... و علی فرزندانش را جمع کرد و وصیت کرد: ابن ملجم را یک ضربت بزنید و بدنش را دفن کنید که مبادا آن را تکه تکه کنند و همگان را به تقوا و نظم و برکنار زدن اختلاف سفارش میکنم.
خدا را خدا را درباره یتیمان! مبادا یک وعده گرسنه بمانند.
خدا را خدا را درباره همسایگان! که این سفارش پیامبر شماست و خدا را خدا را درباره قرآن! مبادا دیگران در عمل به آن از شما پیش افتند.
خدا را خدا را درباره نماز! که آن ستون دین است. خدا را خدا را درباره کعبه! که تا هستید خانه خدا را از وجود خالی نگذارید. خدا را خدا را درباره جهاد با مال و جان و زبان در راه خدا!
به هم بپیوندید و به حال یکدیگر رسیدگی کنید و از هم روی گردان نشوید و از هم جدا نگردید.
امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که اگر اینطور شد بدترین شما بر شما حکومت میکند و آنگاه هر چه دعا کنید مستجاب نمیشود و...
علی از هوش رفت و طبیب آمد و نسخه وداع را داد و مردم میآمدند، میرفتند تا اینکه امام مجتبی(ع) ملاقات را ممنوع کرد.
اصبغ بن نباته آمد و اذن ورود خواست صادر نشد! پشت در ماند! زمان گذشت امام حسن در را گشود و فرمود نرفتی، گفت دلم به پاهایم امر نرفتن داده و در همین حین بود که امیرالمؤمنین فرمود اجازه ورودش بده و اصبغ آمد و گریست!
امام فرمود گریه چرا؟ ببین تمام فرشتگان و انبیا آمده اند به استقبال من ! پیامبر خاتم و فاطمه اطهر و حمزه و جعفر و... همه دعوتم میکنند و البته این هم بهشت که «و ازلفت الجنة» و...
و سحرگاه ۲۱ شد روزی که ادریس و عیسی به آسمان رفتند و وصی موسی از دنیا رفت، امیرالمؤمنین هم دیدگاه خسته خود را بست و از اندوه ناتمام دنیا فارغ شد.
بدنش را شبانه غسل دادند و تشییع نمودند. امام مجتبی فرمود: در مسیر، تمام نخلها خم شدند و خود را به تابوت پدرم تبرک کردند و گفتند: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین».
جلوی تابوت بر شانه جبرییل و میکاییل بود و پس تابوت بر دوش حسنین و مسیری طی شد و تابوت به زمین آمد و امام حسن مشتی خاک برداشت و قبری که نوح کنده بود نمایان شد و صورت ابو تراب بر تراب نهاده شد که ناگهان زمزمه برخاست و امام حسن فرمود ادب کنید آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و جدم پیامبر و مادرم فاطمه و عمویم حمزه و جعفر آمدهاند و...
و... صعصعه بن صوحان مشتی خاک برداشت بر سر ریخت و گفت، دنیا خاک بر سرت! آیا سزاست که صورت این مرد در خاک شود «السلام علیک یا اول مظلوم یا میزانالاعمال و یا مقلب الاحوال».
منابع:
۱- نهجالبلاغه، خطبه ۳
۲- نهجالبلاغه، خطبه ۳۹
۳- تذکرة الخواص، ص۷۴
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران احمد وحیدی وزیر کشور مجلس شورای اسلامی مجلس چین خلیج فارس دولت دولت سیزدهم شورای نگهبان حجاب مجلس یازدهم
روز معلم تهران سیل قوه قضاییه آموزش و پرورش شهرداری تهران فضای مجازی سلامت پلیس دستگیری شورای شهر تهران شورای شهر
بانک مرکزی ارز بابک زنجانی خودرو قیمت دلار قیمت خودرو ایران خودرو دلار سایپا مالیات بازار خودرو قیمت طلا
تلویزیون سریال فیلمبردار سینمای ایران سینما نون خ موسیقی تئاتر دفاع مقدس فیلم کتاب رسانه ملی
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه یمن نتانیاهو ترکیه افغانستان
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید سپاهان تراکتور بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ برتر فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا اینستاگرام اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه خواب دیابت مسمومیت کاهش وزن چاقی سلامت روان بارداری آلزایمر