سه شنبه, ۲۰ شهریور, ۱۴۰۳ / 10 September, 2024
بازیگران مانده در کمرکش کوه درام ایبسنی
زندگی و افت و خیزهای آن برای هنریک ایبسن، نمایشنامهنویس بزرگ نروژی نقش بزرگی در پدید آمدن نگاه اجتماعی او به واقعیتهای جامعهاش داشت. آشنایی او با فقر در خردسالی و نداشتن هیچ گونه حامی در خانوادهاش توانست خاستگاه یک تئاتر اجتماعی- انتقادی از همان ابتدا شود. در اکثر آثار این نویسنده بحران یک انسان در برابر یک جامعه یا یک عقیده و رقابت برای تثبیت قدرت و پایمال شدن حقوق انسانها در یک جامعه اروپایی به چشم میخورد. همین دیدگاه انتقادی زمینهساز هزاران اجرای سالانه نمایشی، تلویزیونی و سینمایی از آثار او تا با امروز شده است. پسر فقیری که حتی نتوانست به خاطر بیپولی نقاشی یاد بگیرد حالا در جهان تئاتر یکی از ضلعهای مثلث نمایشنامهنویسی است. یکی از بزرگترین آثار او خانه عروسک یا عروسکخانه است که قیام یک زنی را به نام نورا نشان میدهد که تا به دیروز عروسک دلخواه همگان بود ولی امروز از پوستهاش جدا شده و میخواهد خودش را بردارد و از خانه یا همان عروسکخانه برای همیشه برود. این نمایشنامه جنجالبرانگیز از سوی گروههای حامی حقوق زنان در جهان بسیار مورد توجه و حمایت قرار گرفت.
نوشین تبریزی اقتباسی از این نمایشنامه با نام «شهر تنهایی من» انجام داد که علی هاشمی آن را در سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران به روی صحنه برد. نمایش با تنهایی مردی در آپارتمان شیکی در شهر بزرگی مثل تهران آغاز میشود. یک تلویزیون در راست صحنه که برفکی شده است. قابهای کوچک خالی از عکس روی دیوار و یک دست مبل راحتی در مرکز صحنه که مردی روی آن لمیده است. شرایط محیطی که طراحی خوبی در رعایت پرسپکتیو صحنه و نشان دادن یک خانواده مرفه دارد ازنکات مثبت این کار است. مرد غرق در شنیدن صدای فریدون فروغی شده است و ورود ناگهانی یک زن که قبلا همدیگر را دوست داشتهاند او را از همان ابتدا عصبانی که چرا کسی او را از آمدن سرزده گلناز آگاه نکرده است و اتفاقا زن این مرد نیز در همان لحظه وارد خانه میشود و اینجاست که بیننده درمییابد که این میهمان (گلناز ترابی) دوست صمیمی زن خانه است.
یک مثلث عشقی که مردی دچار چالش با دو زن است در حالی که زن خود این مرد نمیداند که دوست صمیمیاش زمانی معشوقه شوهر خودش بوده است و همین زمینهساز تنشهای شخصیتها با هم میشود که با حضور یک شخصیت چهارم که زن این مرد را تهدید میکند که جعل امضای پدرش را لو خواهد داد به بحران بیشتری در داستان میرسیم و این در حالی است که زن به خاطر بیماری همسرش مجبور به جعل امضای پدرش و تهیه پول برای مداوای شوهرش شده است و نمایش دچار سیر تحولی میشود. بالاخره همین مردی که تهدید به لو دادن میکند، رابطه مخفیانه شوهر او را با دوست زن افشا میکند و زن از کل ماجرا و خیانتها آگاه میشود و در انتها خود را از چنگال این مرد رها میکند که ماسک یک شخصیت متعصب را به چهره داشت و در نهایت این مرد است که تنها میماند.
شاید این طرح داستانی در متن اصلی نوشته ایبسن از تنش و بحران خوبی برخوردار است ولی آیا در اقتباس باورپذیر شده است؟ نویسنده فقط برخورد یکسری شخصیتها را با کمی تغییر نشان داده است که در همان شرایط محیطی یک کشور اسکاندیناویایی وجود داشته است. آیا تفاوت فرهنگ اروپایی کشور نروژ با ایران که در خاورمیانه قرار گرفته است توسط نویسنده مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است؟ این همه برخورد اتفاقی: زنی وارد خانه مردی میشود، مرد هم بدون هیچ گونه سوالی در را باز میکند تا زن وارد خانه شود، چند لحظه بعد همسر این مرد یک دفعه در را باز میکند و از هیچ چیزی هم تعجب نمیکند چون از قبل میدانسته که دوستش میآید؟ انگار بیننده همه این اتفاقات را باید قبول کند. از همان ابتدا میبینیم که هیچ تلاشی در باورپذیری این برخوردها صورت نگرفته است و فکر نشده نوشته شده است. شاید بهتر بود که آن دو زن با هم وارد خانه میشدند و حالا شوهر غافلگیر میشد از حضور این میهمان و رویداد نبودن همسر مرد در خانه که به استقبال دوستش رفته بود میتوانست تبدیل به یک باورپذیری بهتری در کار شود تا اینکه عین رویدادهای ایبسن در متن تداعی شود و اجرای کار با میزانسنهای قوام نیافته توسط کارگردان تبدیل به یک برخورد کاملا مکانیکی و تصادفی در اجرا شود. در نمایشنامه خانه عروسک شخصیتهای نمایشی از قوت خوبی در متن واقعگرای آقای ایبسن که در سال ۱۸۷۹ نوشته شده است برخوردار هستند اما اقتباس یعنی درونمایه و محتوای اثر فهمیده و حالا به فرهنگ و یک زبان دیگر ترجمه شود. به عنوان مثال داریوش مهرجویی در فیلم سارا بسیار خوب از نمایشنامه خانه عروسک اقتباس کرده است.
اقتباس حتی در سیستمهای بازیگری هم وجود دارد مثل کاری که استلا آدلر در آموزش سیستم استانیسلاوسکی در امریکا کرد. او فرهنگ روسی و سیستم استانیسلاوسکی و نظریههایش را در یک کشور دیگر مثل امریکا با حفظ ایده اصلی تبدیل به یک جریان بزرگ بازیگری در جهان تئاتر و سینما کرد که بازیگران این شرایط جدید از خود روسها نیز سبقت گرفتند. بازیگران نمایش شهر تنهایی من ازعهده سنگ نوردی از کوه ایبسن بر نیامدهاند و کوبیدن میخهایشان در جاهای پوک صخره باعث سقوط آنها در صحنه شده است. تنها با توپوق نزدن و حفظ کردن دیالوگها که نمیشود از پس کشف جوهره نقش و ابلاغ آن به مخاطب برآمد. زیرا دیالوگ چیزی نیست که بیان میشود بلکه گفتوگوها در جهان سمعی و بصری تئاتر چیزی است که انجام داده میشوند و به مرحله عمل میرسند. اینجا نقش کارگردان به عنوان پیداکننده اعمال نمایشی از متن بسیار مهم است و اگر این عناصر پیدا کردنشان درست و پیوسته باشد، کارگردان و بازیگر غلام بیچون چرای متن نخواهند بود و نمایش امضای مختص به خود را دربرخواهد داشت و حالا دیگر فرق نمیکند اقتباسی از خانه عروسک در کجای این پنج قاره صورت گیرد.
به همین دلیل شما یک نمایش از یکی از کشورهای آسیایی شرقی میبینید در حالی که از فهمزبان گفتوگویی آنها عاجز هستید ولی قادر به درک زبان عمل نمایشی اجرا هستید که سازگار با مخاطب در هنر تئاتر است. مه یرهولد، کارگردان بزرگ روسی معتقد بود «آموزشی که فقط بدن را تربیت کند و نه ذهن را به درد تئاتر نمیخورد، ما نیازی به بازیگرانی نداریم که فقط توانا در حرکت کردن هستند و قادر به فکر کردن نیستند.» کارگردانی نمایش شهر تنهایی من با توجه به ظرفیت متن استفاده بیشتر از عناصر بصری را در کار میطلبید. در ابتدای نمایش حضور مردی که به روی کاناپه دراز کشیده و تلویزیونی که برفکی شده نشان از قطع یک جریان ارتباطی دارد و درست درهمین لحظه یک جریان ارتباطی تازهیی شکل میگیرد و زنگ خانه به صدا در میآید مرد که ساکن هست با صدای زنگ خانه ریتم او شکسته میشود او برای دیدن میهمان ناخوانده آماده میشود و این فاصله نرسیدن یک دقیقهیی میهمان به درب آپارتمان، او را درگیر با جمعآوری و مرتب کردن خانه وسایل میکند. نشان دادن این موقعیتهای به ظاهر ساده و آشنا، بیننده را با جهان شخصیتها بیشتر آشنا میکند. چون شاید چنین میزانسنی در نروژ در برخورد بین انسانها دیده نشود ولی در فرهنگ ما ایرانیها واژهیی نیز تحت عنوان تعارف با میهمان وجود دارد که در این صحنه رعایت شده است.
احتیاج به دیده شدن بیشتر این موقعیتها در این نمایش بود که جای خالی آنها را فقط دیالوگها پر کرده است. باز در جایی دیگر از اواسط نمایش که سیگار گلناز روشن نمیشود و محسن مردی که سرزده وارد خانه شده، سیگار را برای او روشن میکند. در اینجا شما پی میبرید که یک ارتباط پنهانی و یک دسیسه شیطانی بین این دو شخصیت میتواند وجود داشته باشد. همین طور در صحنه استفاده از گردنبند مروارید و پاره شدنش نیز میتوانیم پارگی ارتباط شخصیتها را دنبال کنیم. کارگردان در پیدا کردن این عناصر کوشا بوده ولی نتوانسته این عناصر را زنده و پویا نشان دهد زیرا بازیگران در صحنه نتوانستهاند از درک و کنترل نقش به خوبی برآیند و تنها به بازی کردن نتیجه موقعیتها پرداختهاند.
استاد بازیگری دانشگاه کارنگی تک «رابرت بندتی» در کتاب «کار عملی بازیگر» ترجمه احمد دامود گفته است «به عنوان بازیگر، شما ایجادکننده عواطف نیستید بلکه عواطف در هماهنگی با رویدادتان تولید میشوند» به عنوان مثال در صحنهیی شخصیت مهنوش از دیدن غیرمنتظره محسن ناخواسته غافلگیر میشود او که نخواسته غافلگیر شود. او حتی فرصت غافلگیر شدن را نداشته است بلکه در برابر این حضور و تهدید ناخواسته غافلگیر شده و عکسالعمل بعدی، افسرده شدن او است. قرار نیست که بازیگران کارخانه احساس تولید کنند و حس گریه، خنده، خیانت و حسادت را از قبل به وجود آورند. کافی است عکسالعملهای به موقع و تازه به موقعیتها نشان دهند تا زندگی دوباره برای بیننده تداعی شود. اگر بازیگر بداند که نتیجه نقش را باید بازی کند فقط تبدیل به یک روبات مصنوعی روی صحنه میشود و حرکات مکانیکی و از قبل تعیین شدهاش او را تبدیل به موجودی کسلکننده برای تماشاچی خواهد کرد.
مجید موثقی
نویسنده، کارگردان و مدرس دانشگاه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست