دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

خواهرزاده بتهوون


خواهرزاده بتهوون

اولین آهنگساز زن ایرانی می خواهد رهبری نخستین ارکستر بانوان را هم بر عهده بگیرد

رفتن به بعضی جاها به آدرس دقیق نیاز ندارد، مثلا همین که بدانید باید بروید به یک آموزشگاه موسیقی قدیمی در خیابان ستارخان تهران کافی است. صدای گوش‌نواز پیانوی ساختمان ۱۸۰ کار خودش را می‌کند و بعد از چند ثانیه ناخودآگاه سر از طبقه‌ سوم درمی‌آورید...

خانم مدیر اما مشغول ریاست نیست و آنقدر صمیمی و راحت برخورد می‌کند که اول شک می‌کنید همان نسیم شاملو، مدیر آموزشگاه است. با اینکه پدرش موسس آموزشگاه است اما خودش دوست ندارد با بقیه‌ معلم‌های اینجا تفاوت داشته باشد و برای همین هم کنار آنها تدریس می‌کند و به قول معروف رییس بازی درنمی‌آورد. البته برای کسی که از سن ۱۴ سالگی شروع به تدریس سنتور و کار با بزرگان موسیقی ایرانی کرده و از همان بچگی هر سال در جشنواره موسیقی فجر برنده سیمرغ می‌شده، مدیریت آموزشگاه نباید هم خیلی عنوان مهمی باشد. کسی که لیست بلند و بالای فعالیت‌هایش برای ۲۸ سال سن واقعا افتخارآمیز است و گرچه خود نسیم اصلا دنبال شهرت و اسم و رسم نیست اما از همین حالا اسمش به عنوان اولین آهنگساز زن ایرانی وارد تاریخ موسیقی ما شده.

● قبل از الفبا، نت موسیقی می‌خواندم!

آموزشگاه متعلق به پدرم، شاملو کاربند است که حدود ۳۰ سال پیش این آموزشگاه را تاسیس کرد. در واقع این آموزشگاه بعد از انقلاب جزو اولین آموزشگاه‌های موسیقی بود. پدرم که از شاگردهای استاد صبا و علی تجویدی بودند، از همان بچگی به ما الفبای موسیقی را یاد دادند. من قبل از اینکه الفبای فارسی را یاد بگیرم، دفتر نت می‌خواندم.

به هر حال به علت فضای خانواده‌ ما که همگی هنرمند و اهل موسیقی بودند، من از ۴ سالگی ساز زدم. اول با پیانو شروع کردم و در ۷ سالگی هم رفتم سراغ سنتور و ادامه دادم. شاگرد آقای پایور و خانم اکبری بودم. با اینکه خیلی به موسیقی علاقه دارم اما به نظرم ژن واقعا تاثیر دارد. در خانواده‌ ما هر کس یک سازی می‌زند، مادرم هم شاگرد پدرم بوده‌اند. خواهرم لیسانس موسیقی دارد و همگی در همین عرصه فعالیت می‌کنیم. البته مدرک خواهرم دکترای معماری است اما تحت‌تاثیر همان ژن، سراغ موسیقی هم رفته. خلاصه اینکه همه‌ اینها باعث شد زندگی من در مسیر موسیقی قرار بگیرد و بتوانم در سن ۲۰ سالگی مدیریت آموزشگاه را به عهده بگیرم.

● تجربه تجربی!

پدرم به دلیل فضایی که هنرستان در زمان تحصیل من داشت، اجازه ندادند به هنرستان بروم. البته کلاس‌های خودم را همیشه داشتم و مثلا در سال‌های دبیرستان پیش آقای فخرالدینی کلاس‌های فرم، آهنگ‌سازی و هارمونی می‌رفتم. درواقع در آهنگسازی شاگرد ایشان هستم. در دبیرستان تجربی خواندم اما در کنکور هنر شرکت کردم و بدون اینکه هیچ مطالعه‌ای داشته باشم، رتبه‌ام شد ۶۰۰ و در رشته‌ موسیقی و در دانشگاه هنر تهران قبول شدم. آن موقع که من درسم تمام شد هنوز دانشگاه هنر تهران برای مقطع فوق‌لیسانس رشته‌ آهنگسازی را نداشت. برای همین فوق‌لیسانس آهنگسازی را در دانشگاه هنرکرج خواندم و بعد هم که مدرکم را گرفتم برای تدریس در مقطع کارشناسی همان دانشگاه دعوت به کار شدم. ۴ ترم در دانشگاه تدریس کردم اما دیگر نمی‌خواهم به دانشگاه بروم. چون مسافت دانشگاه تا خانه واقعا زیاد بود و خسته می‌شدم.

الان هم از دانشگاه UCLA برای رشته‌ آهنگسازی موسیقی فیلم و انیمیشن در مقطع دکتری پذیرش گرفتم. دوست دارم خودمان یک روز در مقطع دکتری استاد داشته باشیم و خارج از کشور نرویم. در حال حاضر هم مشغول ترجمه‌ چند کتاب در زمینه‌ فرم و هارمونی برای دانشگاه هستم. ما تا چند سال قبل کتاب در زمینه‌ موسیقی خیلی کم داشتیم، چون خرید کتاب اورجینال خیلی هزینه دارد اما الان به واسطه‌ اینترنت دسترسی به پی‌دی‌اف کتاب‌ها ممکن شده و شرایط بهتر است.

● بلیتم را کنسل کردم

مقیم کانادا هستم و از دوران راهنمایی مدام در حال رفت‌و‌آمد بین ایران و کانادا بودم. البته خانواده‌ ما هیچ‌وقت در آنجا ماندگار نشد. من هم چون عاشق ایران هستم، هیچ‌وقت نتوانستم برای همیشه از ایران بروم. یک دلیل دیگری هم که من را در ایران نگه داشته، همین آموزشگاه است. خیلی به شاگردهایم وابسته‌ام و هر وقت حرف رفتن شده، آنها گریه و زاری راه انداخته‌اند تا حدی که یکبار حتی بلیتم را کنسل کردم!

احساس می‌کنم آموزشگاه هم واقعا با حضور من فعالیت می‌کند. بعضی اوقات که یک هفته به خاطر کنسرت از آموزشگاه می‌روم، وقتی برمی‌گردم می‌بینم همه‌چیز به هم ریخته. یک بار ۶ ماه در کانادا ماندم و وقتی داشتم به ایران برمی‌گشتم، آن لحظه‌ای که مهماندار هواپیما گفت به فرودگاه تهران رسیدیم، در هواپیما خیلی گریه کردم. همه فکر می‌کردند از بچگی به ایران نیامده‌ام که اینطوری گریه می‌کنم! خلاصه که من خیلی وطن‌پرست هستم و طاقت دوری از ایران را ندارم.

● گلزار هم از اینجا شروع کرده!

با اینکه از ۱۴ سالگی سنتور تدریس می‌کردم و سابقه‌ زیادی در این کار دارم اما باز هم اتفاقاتی در کلاس می‌افتد که خیلی قابل کنترل نیست، خیلی اوقات برای من پیش آمده که وسط کلاس شاگردم یکدفعه می‌زند زیر گریه و کلا مسیر کلاس به سمت زندگی شخصی طرف منحرف می‌شود. بعضی‌ها فقط به این دلیل کلاس می‌آیند که نیم ساعت از دنیای زندگی واقعی‌شان فاصله بگیرند.

بیشتر مردم فکر می‌کنند اسم آموزشگاه که می‌آید یعنی سن هنرجوهای ما بین ۱۸-۸ سال است، اما درواقع بیشتر شاگردها بالای ۱۸ سال هستند. مثلا یکی از شاگردهای پیانوی من یک خانم ۸۳ ساله است. با اینکه روماتیسم دارند و انگشت‌هایشان کج شده، اما آنقدر علاقه دارند که با هر سختی‌ای که شده پیانو می‌زنند.

البته این خانم قبلا به هنرستان موسیقی می‌رفته، اما بعد از تهران رفته و دیگر نتوانسته ادامه بدهد. شاگردهای بالای ۵۰ سال زیاد دارم، مثلا معلم‌های بازنشسته. الان کم‌سن و سال‌ترین شاگردم یک دختر ۳/۵ ساله است که واقعا باهوش است.

سرعت یادگیری در سنین بالا تا حدی پایین می‌آید، اما موسیقی فقط تکرار و پشتکار است. غیر از اینها آدم‌های معروف هم در این آموزشگاه زیاد داشتیم، مثلا سیامک خاقانی که الان در گروه آریان ویلن می‌زند و محمدرضا گلزار هم از شاگردهای آموزشگاه ما بودند.

● دوست دارم مدرسه موسیقی راه بیندازم

ما نوازنده‌ زن زیاد داریم اما آهنگساز خانم اصلا نداریم. از هم‌دوره‌ای‌های من در مقطع فوق‌لیسانس هم کسی بعدا کار آهنگسازی انجام نداد. البته از گروه ۹ نفره‌مان،۳ نفر بیشتر خانم نبودیم. گرچه فکر می‌کنم در حیطه‌ موسیقی از هر ۱۰۰ نفر، یک نفر واقعا گل می‌کند.

به هر حال من زندگی‌ام را وقف موسیقی کرده‌ام و هدفم این است کل این ساختمان را بخرم و اینجا را یک آکادمی موسیقی بکنم. ما باید یک مدرسه‌ موسیقی داشته باشیم. الان برای کسانی است که می‌خواهند تخصصی موسیقی کار کنند، هنرستان داریم اما به نظر من باید یک جایی وجود داشته باشد که همه در هر سنی بتوانند به موسیقی بپردازند. خیلی دوست دارم بتوانم یک ارکستر مخصوص برای بانوان تشکیل بدهم. چون وقتی کسی در جایی استخدام شده باشد، موظف است همیشه کار کند و آماده باشد. الان هم دارم یک دوره‌ رهبری ارکستر می‌گذرانم و اگر حمایت دولت وجود داشته باشد، این آرزوی من چندان هم دور از ذهن نخواهد بود. قبل از هر کار هم باید دنبال یک اسپانسر باشم.

مریم انصاری‌