دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا

نگاهی به تعامل فقه و علوم انسانی


علم فقه, چنان كه در تعریف آن گفته اند دانشی است مربوط به كار و عمل انسان از دیدگاه تكلیفی و مبتنی بر استدلال كه حكم خدا را درباره تكالیف مختلف بیان می كند

دامنه اصلی بحث، پیدا كردن رابطه میان علم و فقه و علوم انسانی است، اما از جایی كه اقدام به چنین تحقیقی وسیع و گسترده در بوته عملیات كاوشگرانه متناسبی امكان دارد و نه در فرصت كوتاه و بضاعت اندك، خردمندانه آن بود كه به قول شاعر:

آب دریا را اگر نتوان كشید هم به قدر تشنگی باید چشید

و از باب «مشت نمونه خروار است» با مسلم دانستن قدر یقینی رابطه موجود، یعنی رابطه تعاملی، در این خصوص و محدود ساختن دامنه بحث علوم انسانی به تنها یك رشته آن، یعنی فقط علم اجتماع، با نوع نگرشی مقایسه ای بحث خود را در این مقاله پی جویی نماییم؛ اما در آغاز، تعریفی كوتاه از دو سوژه:

الف) فقه

علم فقه، چنان كه در تعریف آن گفته اند دانشی است مربوط به كار و عمل انسان از دیدگاه تكلیفی و مبتنی بر استدلال كه حكم خدا را درباره تكالیف مختلف بیان می كند.۱

زمینه استنباط احكام فقهی نیز عبارتند از: {در مذهب تشیع} كتاب، سنت، اجماع و عقل.

ب) علوم انسانی

علوم انسانی یا به تعبیر دیگر، علوم بشری اصطلاحی است كه از دوره رنسانس در اروپا و سپس در امریكا برای تفكیك رشته های ادبیات، زبان، فلسفه، تاریخ، هنر، خداشناسی و موسیقی از علوم اجتماعی و علوم طبیعی به كار برده شده است. و راز این كار در تمایزی است كه میان علوم اجتماعی از نظر تكیه داشتن بر تجربه و حس و عدم آن وجود داشته است. استاد محمد تقی مصباح در تعریف علوم انسانی گفته است:

«علومی است كه نه مانند ریاضی تابع قوانین قیاسی است و نه مانند علوم تجربی قابل آزمایش و كنترل دقیق است.»۲

در واقع، علوم انسانی آن بخش از علوم اجتماعی هستند كه اولا تداخلی با علوم طبیعی ندارد و ثانیا ضمن آزمون پذیری قابل حس در تجربه مادی نمی باشد {هر چند كه امروز در بسیاری از این علوم (حتی روانشناسی) مسائلی از این علوم قابل اندازه گیری می باشند}. برخی از اینها عبارتند از: انسان شناسی، روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، سیاست و جنبه هایی از زبان شناسی.

مقدمه – فقه و علوم انسانی

فقه از این جهت كه دانشی است نظام مند و روشمند كه روی عمل انسان از وجهه نظر مصلحت و مفسده آن مطالعه و بررسی می كند، طبعا رابطه آن با سایر علوم انسانی رابطه تعاملی خواهد بود. به عبارت دیگر: اگر بخواهیم در یك بحث انسان شناختی گسترده وارد بشویم باید همه علوم و دانشهایی را كه هر یك از زاویه ای به كندوكاو پیرامون مسائل انسانی می پردازند وارد شویم و درباره آنچه مربوط به انسان است به معرفتی جامع، دسترسی پیدا كنیم باید همسنجی میان تمامی داده های این علوم انجام گیرد تا افق روشنتری از انسان باز شود و بتوانیم نسبت میان نوع این داده ها و چگونگی پرداختی كه همه در یك تركیب فرمولی معرفتی دارند را به نحو بارزتری ادراك نمائیم كه طبعا در بخشی از آن علوم (جامعه شناسی، روان شناسی اجتماعی، برخی از رشته های زبان شناسی، حتی برخی از علوم طبیعی كه به انسان سروكار دارد مانند جغرافیای سیاسی و زیست شناسی انسانی و نیز برخی از رشته های علوم محض چون آمار، ریاضی و پاره ای از معارف چون منطق و…) به مطالعه اعمال انسان می رسیم؛ و در این بخش نیز، از چند زاویه (رفتار شناسی، پدیدارشناسی، كردار شناسی، ساختگرایی و…) به بررسی آنها می پردازیم. یكی از زاویه های مهم در این رابطه زاویه انطباق اعمال انسان با واقع است. واقع یا واقعیت، همان چیزی است كه حقیقتا وجود دارد لیكن وجود آن با ابزار حسی معرفتی ممكن نیست كه برخی از دانشمندان از آن به عنوان «فرا حسی» یاد می كنند. (دانشمندانی چون ویلیام جیمز، هربرت مید و جان دیویی و… )۳

قسمتی از این امور واقعی با كندوكاوهای معرفتی و معرفت شناختی برای انسان روشنمی شود، (همچون فلسفه احكام دینی پیرامون مسائل اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و آموزشی) لیكن بر قسمتی دیگر به این آسانی نمی توان دست یافت و چاره ای جز مراجعه به وحی و معارف الهی برای راهیابی به معرفت كنه آنها وجود ندارد.

در علم فقه بررسی می شود كه كدام عمل و چگونه و تحت چه شرایطی مطلوب یا غیر مطلوب است و به سخن دیگر فقه، عهده دار كشف انطباق اعمال انسانی با واقع است كه علم و احاطه كامل معرفتی بر آنها نزد شارع مقدس محفوظ است. راز تعامل در میان همه این علوم و دانشها در این جا است كه هر كدام از این علوم با زاویه ای كه روشن می كند بخشی از تمامی دایره افق را می نمایاند و روشن شدن هر زاویه بازتابی در سایر زاویه ها دارد به گونه ای كه به كمك داده های یك علم، اشراف و احاطه معرفتی بر علم های دیگر بیشتر می شود. معمولا مطالب مهم را در قالب ارائه مثال بهتر می توان به حس دریافت، مثلا فرض كنید قتلی واقع شده است، این قتل به وسیله انسانی واقع شده است كه در حال عصبانیت شدید و مفرط بوده به حدی كه تعادل فكری و جسمی خود را از دست داده است.

ما می دانیم كه مطلق قتل، دارای یك حكم كلی نیست و هر مورد و مصداق آن از نظر شرع و عقل حكمی علی حده دارد. (تنها قتل نفس محترمه دارای مجازات است و مجازات نیز، بسته به شرایط وقوع آن با یكدیگر فرق دارد.) بنابراین برای تشخیص موارد مختلف قتل به دانشهای دیگر نیازمندیم.

موقعیت متمایز در قلمرو واحد

مسائل انسانی در قلمرو یاد شده مشترك میان علم فقه به عنوان بخش معرفتی كاركردی، و «علم انسان» تحت همین عنوان در مایه های ادراك تجربی و حسی (با علوم تجربی اصطلاحی اشتباه نشود) وی قرار دارند؛ لیكن تمایز این دو در منبع دریافت معرفت می باشند كه در ادراك كامل و كافی بی نیاز از یكدیگر نبوده و باید به تعامل با یكدیگر پردازند. «همان طور كه در مباحث مربوط به انسان و شوون فردی و اجتماعی او نیازمند راه و روش نوین و منبع مورد اطمینان و دقیقی هستیم كه ما را از گذشته های بسیار دور و یا آینده زندگی بشر و مسائل بسیار پیچیده زندگی او آگاه سازد، در مبحث دین نیز، جز با كمك وحی نمی توان بسیاری از زوایای تاریك بشر ـ گذشته و آینده آن ـ را روشن ساخت، و در این گونه مباحث، ضرورت استمداد از وحی و دخالت دادن ایدئولوژی صحیح و مستدل و یقینی اسلام را در مباحث علمی، به ویژه در امور مربوط به انسان نمایان می سازد.»۵

رابطه فقه و علم اجتماع

۱. تز اصلاحی

در علم فقه كوشش می شود تا از روی دلالت نصوص، در قالب مبانی اصلی اجتهاد (كتاب، سنت، اجماع و عقل) و با تكیه بر قواعد فقهی و اصولی تزهای اصلاحی كرداری (راهكارهای علمی كارشناسی شده) ارائه شود. اگر درست دقت شود خواهیم دید كه فقه اسلامی تماما ارائه تزهای اصلاحی است. به ویژه احكام مربوط به اجتماع از قبیل عدالت اجتماعی و اقتصادی قیام به قسط را در پی دارد. قیام به قسط اگرچه خود یك تز اصلاحی عام است لیكن در جزئیات مسائل و ریز موضوعات خود به تزهای خاص تری نیازمند است.

مهمترین تز اصلاحی كه در مكتب انبیاء روی آن پافشاری شده و مبارزه با طاغوتها (طاغوت نفس و طاغوت انسان) رادر پی داشته است اصلاح بشر به دست بشر است كه بر دو فكر اساسی بنا نهاده شده است:

اولی/ این كه در طبیعت بشر حق گرایی وجود داشته باشد.

فقه اسلامی عهده دار تبیین این قسمت و الزام بشر نسبت به حق، و قرار گرفتن جامعه بشری در چارچوبه عملی آن است.

تزهای اصلاحی خاص در این ارتباط همچون: منع ربا، منع احتكار، منع سوال به كف (گدایی كردن)، منع اكل به باطل، منع ظلم و جور و اجحاف، منع غش در كار و در معاملات، منع استبداد، منع مبادرت به عمل بدون علم و … به معناداری می پردازند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.