دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

قانون جدید خنده


قانون جدید خنده

نگاهی گذرا به فیلم کتاب قانون

چند سالی است که به نظرم موج جدیدی در فیلمنامه ها و متون سریال های تلویزیونی آغاز شده که بدون آنکه بخواهیم یا شاید بدانیم، با اقبال و استقبال مخاطب روبه رو بوده است. همین موج در حال رسوخ به سینمای ایران است و یا حالتی بیناذهنی میان کارگردانان سینما و تلویزیون به وجود آمده است. فیلم ها و برنامه هایی که طنز بوده و مخاطب هم بی آنکه بداند، می خندد; اما به چه چیز یا به چه کسی؟ خاصه آنکه به طور عمومی در جامعه ما گفته اند و جا انداخته اند که شاد نیستیم و جامعه شادی نداریم.

اما این تنها اهمیت موضوع را می رساند و بررسی مطلب، خود جایی دیگر را می طلبد. نخستین گام های «موج نوی طنز ایرانی» با «پاورچین» مهران مدیری آغاز شد. «اشکها و لبخندها» که فروردین امسال از تلویزیون پخش شد و «مسافران»، نمونه های دیگر این جریانند. «کتاب قانون» فیلم جدید مازیار میری نیز در این معنا با آنها مشترک است. مخاطب ایرانی این فیلم ها و سریال ها، در پایان یک روز کاری، پس از مشاهده اخلاق و رفتاری که در طول روز دیده و یا شاید از خود او هم سر زده، با صدای بلند به خود می خندد. «پاورچین» قصه پرغصه بیماری نظام اداری ما را به نمایش گذاشت. از بیماری های اخلاقی خانوادگی حرف زد و سنت های غلط دست و پاگیری که همه می بینند. جالب آنکه همه دیدند و خندیدند. حتی کارمندان هم از این قاعده خود را مستثنی نکردند و تکیه کلام های آنها را در طول روز تکرار کردند. اما رفتار اداری تغییر کرد؟!

به نظر می رسد مخاطب ما به کل از اینکه خود را در این برنامه ها می بیند، غافل است. «اشکها و لبخندها» و «مسافران» هم همین مسیر را سپری کردند. هر دو تلاش داشتند که نشان دهند جامعه ایرانی دارای چه روحیات و خلقیات منفی است و جالب آنکه هر دو نیز با استقبال گسترده مخاطب روبه رو شدند; چرا که مخاطب به خوبی زندگی خود را در این برنامه ها می بیند و به آن احساس نزدیکی می کند. در حقیقت سازندگان چنین برنامه هایی به قانون جدیدی برای خنده رسیده اند; قانون نانوشته ای که تصویری شده است و آن، خندیدن به خودمان است. در «اشکها و لبخندها» و «پاورچین» با دستکاری زمان (حضور گذشته در حال) و در «مسافران» و «کتاب قانون» با دستکاری مکان (حضور عنصر یا عناصر خارجی در جامعه ایرانی) این معنا یافت می شود، یعنی نقد خنده دار خودمان; نقدی آمیخته به طنز که ما را از تیزی و سختی چنین مطلبی می رهاند.

مهندس رحمان توانا که ایفاگر نقش آن با بازی درخشان پرویز پرستویی است، کارمند عالیرتبه یکی از مراکز پژوهشی دولتی، در ماموریتی به لبنان، به دختر زیبای مسیحی دل می بندد. ماموریت ایشان پیرامون توسعه و ترویج علوم انسانی است. کارگردان به زیبایی نشان می دهد که هر سه سفر این هیات دیپلماتیک تکراری است و حرفها مدام در آن تکرار می شوند و در اینجا به مقام نقد چنین جلسات و سفرهایی می پردازد. سفرهایی که به غیر از تغییر لباس همه چیز آن تکراری است و در یک بیان معطوف به هدف یا معطوف به نتیجه نیست. حتی رفتارهایی چون هدیه دادن های مرسوم در پایان جلسات، به زیبایی تصویری شده اند و این امر نیز مورد نقد سازندگان فیلم قرار می گیرد.

«خمسه» که دانشجوی ادبیات فارسی است، تحت تاثیر تعالیم دین اسلام که در شعر فارسی به ویژه شعر حافظ متجلی است و نیز معاشرت با گروه ایرانی مذاکره کننده که او وظیفه مترجمی آنها را بر عهده دارد، به دین اسلام مشرف می شود. خودش در دیالوگی از تاثیر کتاب اخلاقی که گروه رحمان توانا به او هدیه داده، سخن می گوید. همراه شدن او با رحمان و سفر به ایران، آغازگر ماجراهایی تازه است. از آنجا که او به اختیار خود و با آگاهی کامل به اسلام گرویده، با کسانی که به طور سنتی مسلمان شده اند، دچار چالش جدی می شود. اختلافاتی میان او و رحمان، خانواده رحمان، همکاران او و همه اهالی محله رخ می دهد. کسانی که به ظاهر مسلمان هستند، اما مناسبات و احکام شرع را در رفتار و گفتارشان رعایت نمی کنند، مورد نقد او قرار می گیرند و این همه رفتار متناقض متعجبش می نماید. به تدریج ادامه این اختلافات، گسترده تر می شود تا جایی که نومسلمان قصه ما، تصمیم به ترک ایران و همسرش می گیرد.

فیلم در حقیقت تلاش دارد تا رفتارهای ایرانیان را در جلوی چشم آنان به نمایش بگذارد و با زبان طنز ما را نقد کند، آن هم توسط شخصی که دیگری به حساب می آید، یعنی از جامعه ما نیست. دقیقا نقطه تلاقی «مسافران» و «کتاب قانون» در اینجاست. در «مسافران» عده ای از فضا می آیند و به نقد رفتار ما می پردازند و در «کتاب قانون» کسی از خارج از کشور (لبنان) در مقام منتقد دلسوز ما قرار می گیرد. تفاوت دو نگاه هم آن است که در سریال «مسافران» نویسنده و کارگردان تلاش دارند تا هرآنچه از ناهنجاری اخلاقی و رفتاری در زندگی روزمره جامعه ایرانی می بینند را نقد نمایند; ولی «کتاب قانون» بیشتر هدف خود را به نقد رفتارهای دینی معطوف داشته اند.

پرداختن به رفتارهای دینی نگاه ما را به فیلم جدی تر می کند. درست است که در فضای اجتماعی ما تضاد ها و تناقض هایی وجود دارد، اما آیا تا به این حد که تمام جامعه را در بر گیرد؟ در کنار این رذایل اخلاقی، کارگردان فضایلی نمی بیند که بتواند به آنها اشاره کند؟ دقیقا کاری که در سینمای سایر کشورها رایج است. نقد و انتقاد در سینما و تلویزیون سایر کشورها و جود دارد اما تعادل (نه به معنای تساوی) در آن جاری است. تعادلی که باعث می شود مخاطب انتقاد را به جان بخرد. نه آنکه مخاطبی که چندان به قواعد و شعایر دینی پایبند نیست بخندد و آنها که مقیدند نیز آزرده خاطر شوند. نقد رفتارهای ما امری مهم است. باید جامعه ایرانی تا جایی که می شود و می توانیم از خلقیات و روحیات منفی زدوده شود. در اینکه ما مبتلا به مسائلی از این دست هستیم، هم شکی نیست; به گونه ای که چند سالی است در مجامع دانشگاهی و محافل آکادمیک این بحث مطرح شده است و حتی مسئولان جامعه نیز در این امر وارد شده اند.

اما سینماگران در این میان با طرح چنین مسائلی باید با زیرکی بیشتری عمل کنند. مطالبی که به نظرم در موارد ذیل خلاصه می شود:

۱) نباید انتقاد از قشرهای جامعه که به طور سنتی دیندار هستند و دیگر سنی از آنان گذشته است، باعث شود تا آنان همین اندک اعتقاد را هم از دست دهند یا پایه ای شود که جوانان، آنان را به سخره گیرند. دینداری ایشان نسبت به شرایط اجتماعی و نوع فهم آنان شکل گرفته و زبان ناصح می تواند آن را اصلاح کند، آن هم به مرور طولانی زمان.

۲) نقد اگر دلسوزانه باشد، راه امید را نمی بندد. انسان با امید زنده است و اگر همه چیز را در اطرافش سیاه ببیند، به هر اندازه که سیاه ببیند، از سرعتش برای تحرک می کاهد. سینمای غرب با تلطیف نقد و نه با تحدید، علاوه بر اثرگذاری بیشتر و باورپذیری موثرتر برای مخاطب، تلاش می کند تا با نشان دادن راهکار و گشودن چشم انداز امید، ایجاد تحرک اجتماعی نماید. البته می بایست نقش فیلمنامه را در اینجا پررنگتر دید.

۳) لبنان کشوری است که با توجه به ابعاد فرهنگی قرابت ویژه ای با ایران دارد و در سالهای اخیر ارتباط تنگاتنگی میان ما و لبنانی ها برقرار شده است. اما فراموش نکنیم که ما برای آنها الگو بوده و هستیم. ایران بعد از انقلاب اسلامی باعث قوت گرفتن تشیع در آنجا گردید; آن هم تشیع انقلابی. تشیعی که رشادت، شهامت و شجاعت در همه عرصه ها از حماسه تا عقل و از عقل تا احساس را تبیین نماید.

به نظر می رسد انتخاب منتقد ما از میان کسی که از لبنان که در واقعیت مذهب کنونی آنها به شدت متوجه اقدامات ماست، را بتوان کج سلیقگی کارگردان دانست. اگر این منتقد از جایی دیگر (اروپا یا کانادا) بر می خاست و به اسلام می گروید، می توانست تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد. این زیرکی نه از روی ترس، بلکه باید با فهم شرایط اجتماعی جامعه دینی شکل بگیرد. زیرکی و ذکاوتی که اگر سازندگان فیلم مارمولک داشتند و تنها نام دیگری برای آن برمی گزیدند، شاهد تحول یا تحولات جدی تری در جامعه و سینمای ایرانی بودیم.

نویسنده : محمد آقاسی