چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

آفتاب هدایت خیرکثیر


آفتاب هدایت خیرکثیر

صحرا میان حلق آتش اسیر بود
اتراق در کویر عطش ناگزیر بود
بر ریگ های داغ نشستند و چشم ها
در انتظار رویش بدر منیر بود!
بیتوته در دیار عطش بوی عشق داشت
در محضرش زمین و زمان سر به زیر …

صحرا میان حلق آتش اسیر بود

اتراق در کویر عطش ناگزیر بود

بر ریگ های داغ نشستند و چشم ها

در انتظار رویش بدر منیر بود!

بیتوته در دیار عطش بوی عشق داشت

در محضرش زمین و زمان سر به زیر بود

آمد ستیغ کوه مبرهن فراز محض

مردی که در مدار مروت مدیر بود

گل کرد چون بهار بر آن کوثر بهشت

دستی که آستانه خیر کثیر بود

افراخت بر سترگ بیابان بهار را

وقتی کویر تشنه جام امیر بود

قد می کشید قامت تندیس آفتاب

جایی که صد ستاره روشن ضمیر بود

ای کهکشان نور که در زیر آسمان

دلها میان هشت نگاهت اسیر بود

گرمای چشم های تو یک هرم خاص داشت .

خورشید در برابر چشمت حقیر بود

نامت چنان بهار مرا سبز سبز کرد

ورنه هنوز در دل تنگم کویر بود

با این همه حضور شکوهی که عشق داشت

روزی گرفت دست دلم را که دیر بود!

غلامرضا شکوهی