جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

کوکب هدایت


کوکب هدایت

من در سال ۱۳۳۸ برای اولین بار با غآیت الله سیدروح الله خاتمی برخورد کردم همان زمان فهمیدم که این شخص چیزی دارد که با بسیاری دیگر فرق می کند

من در سال ۱۳۳۸ برای اولین بار با غآیت الله سیدروح الله خاتمی برخورد کردم. همان زمان فهمیدم که این شخص چیزی دارد که با بسیاری دیگر فرق می کند. دیدم صفات برخی افراد که در قم دیده بودم، در ایشان هست. من جدم مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی را ندیده بودم، ولی زندگی شان را که شنیده بودم، احساس کردم ایشان هم این گونه بوده اند. فرزند بزرگوار ایشان آیت الله مرتضی حائری (دایی ام) که استاد من و آقای سید محمد خاتمی عزیز بود را هم دیده بودم. دیدم که ایشان (آیت الله خاتمی) از همین سنخ است. مرحوم آیت الله شیخ محمد فکور را هم که دیدم، مشاهده کردم همه مثل هم هستند. از همان جوانی این سوال برایم مطرح شد که چه رگه یی در این منطقه هست که همه مثل هم هستند؟ اولاً تمام فضیلت در وجودشان دور یک کلمه دور می زند و آن «عدم حقه بازی و شیادی و دکان داری» است و تمام رذایل را در «ریا» خلاصه کرده اند. این افراد این گونه زندگی کردند. دنبال این بودم که داستان چیست؟ یک دست پربرکتی به اینها خورده و همتی بدرقه راه این طایفه شده است. صافی، سادگی و آزادگی همه یک تعبیر هستند؛ آزادی از ریا و هوای نفس بودن، امام و نه ماموم مردم بودن، تظاهر به دین و شریعتمداری نکردن و سنگ شریعت به سینه نزدن و یک ذره حقایق را پیش از دین به آن نبستن که از بزرگ ترین گناهان است (ادخال ما لیس فی الدین، فی الدین؛ و اخراج ما من الدین من دین). من دیدم همه اینها این گونه اند.

دنبال آن گشتم و راز آن را پیدا کردم. دیدم یک مردی از اردکان برخاسته است به نام فاضل اردکانی. نسل ما او را ندیده است. من فقط در جلساتی از زندگی او می شنیدم. در جلساتی که همراه آیت الله خاتمی، آقای شیخ مرتضی حائری و پدرم می رفتیم، بیشتر وقت جلسه به نقل زندگی فاضل اردکانی می گذشت که او چگونه زندگی می کرد؛ مردی بزرگ، فقیهی بزرگ، ولی آزاد، که شرح آن را در اینجا نمی توانم بگویم. چیزی که همه آن عزیزان از او نقل می کردند این بود که دم مرگ بلند شد، لبخندی زد، یک لیوان آب سرد خواست، به او دادند و خورد و با لهجه یزدی گفت، «آب خشی خوردیم، مردن خشی هم بکنیم» و رو به قبله خوابید و جان به جان آفرین تسلیم کرد، و یک ذره خودش را مبتلا به هوای نفس نکرد.

مرحوم شیخ عبدالکریم حائری تربیت شده این مکتب بود. این روحیه وارد حوزه علمیه قم شد. حوزه قم این گونه تاسیس شد و شاگردان او هم این گونه بودند.

آقای خاتمی هم فاضل اردکانی را ندیده بود، ولی خوشش می آمد که از او بشنود. نام کتابخانه مدرسه یی را که تاسیس کرد نیز فاضل اردکانی گذاشت. من در آن زمان احساس کردم و الان نیز معتقدم نقش مربی خیلی موثر است. کسی هم موفق است که بتواند شاگردانش را مانند خودش تربیت کند. یک روزی مرحوم خاتمی به من فرمودند فلانی آقای مطهری با شما آشنایی دارد؟ گفتم، بله استاد من است، سپس گفتند من خیلی با ایشان آشنایی ندارم. در کتاب هایشان خوانده ام به کسی اظهار عشق می کند. می خواهم بدانم این شخصی که ایشان از او نام می برد آیا همان استاد ماست؟ گفتم، چه کسی؟ گفت؛ حاج میرزا علی آقا شیرازی. سپس ادامه دادند ایشان در کتاب سیری در نهج البلاغه از او یاد می کند. سپس نشانی او را دادند و گفتند از آقای مطهری بپرس که آیا منظورش همان فرد است؟ من از مرحوم استاد مطهری پرسیدم، ایشان گفتند بله، همین طور است. معلوم شد آن مرد از آن صاحب نفس ها بوده است و مرحوم مطهری در کنار تفسیر اخلاق که در قم نزد امام (ره) داشتند، از حاج میرزا علی شیرازی هم متاثر بود و برای نشستن پای منبر او به اصفهان می رفته است. آقای خاتمی هم به بنده فرمودند، این طور بود و ما هم وقتی از منبر آقای شیرازی بیرون می آمدیم، تا مدت زیادی شارژ بودیم.

تاثیر تربیتی ایشان معلوم بود روی آقای خاتمی هست و زنده باد کسی که بتواند شاگردانش را مانند خودش تربیت کند و به قول ملاصدرا نفîس رحمانی به او خورده است. سنخ حرف های آقای خاتمی از حرف هایی بود که از میرزا علی شیرازی نقل می کرد و آقای مطهری هم می گفت او نهج البلاغه می خواند، اخلاق تدریس و موعظه می کرد. الگو و مربی لازم است و شاگردان مدرسه کهنه که در قم و... هستند و بوده اند، مانند مرحوم بهجتی تربیت شده آقای خاتمی هستند. اخلاق شان هم مثل ایشان است و این گونه نیست که بخواهند خودشان را نشان بدهند. احساس وظیفه علمی و تربیتی می کنند و زندگی خودشان را می کنند. معلوم است نفس است که به آنها خورده و این نفس برای انسان لازم است. جالب است که همه کسانی که فقیه باتقوا بوده اند و بعد هم دنبال زندگی شان رفته اند، سراغ یک مربی اخلاق رفته اند.

می خواهم بگویم بدون راهنما نمی شود، اینجا دیگر عقل به کار نمی آید. عقل برای خیلی چیزها خوب است. ما زندگی دنیوی مان را باید با آن اداره کنیم. حتی دین مان را هم باید با عقل اداره کنیم. کسی نزد امام صادق(ع) آمد. امام از او پرسید، حالت چطور است؟ او گفت؛ الحمدلله، سپس امام (ع)دوباره سوال کردند همسایه هایت چطورند؟ او هم تعریف زیادی کرد. سپس امام(ع) دوباره فرمود، عقل شان چطور است؟ او گفت شعور چندانی ندارند، آدم های ساده یی هستند. امام(ع) فرمود کسی این گونه بالا نمی آید. درست است که رشد در سایه دین و عقل است اما چیزی که من گفتم، عقل بردار نیست، نفس می خواهد و تشیع مدعی همین امر این است. لذا ببینید کسانی که مربی اخلاق می گیرند، چگونه زندگی می کنند. و بالعکس زندگی بدون راهنما چه خطرها دارد.

افرادی هستند که مفسدترین افراد هستند، ولی خیال می کنند مصلح ترین افراد هستند، آبرو را می برند، تهمت می زنند، مردم را خانه نشین می کنند، بدترین ظلم را به دیگری می کنند، به نام دین و اخلاق است و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون.

طریق عشق طریقی عجب خطرناک است

نعوذ بالله اگر ره به مقصدی نبرد

به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم

که من به خویش نمودم صد اهتمام نشد

در اصطلاح اهل عرفان برای راهنمای تربیتی عنوان های مختلفی دارند. گاهی «دلیل راه» تعبیر کرده اند و گاهی «کوکب هدایت» عنوان داده اند؛

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه یی برون آی ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت

و بالاخره گاهی به «خضر» اشاره کرده اند؛

قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن

ظلماتست بترس از خطر گمراهی

خیلی از روحانیون که مردم مرید آنها هستند و از آنها به عنوان فردی زاهد یاد می کنند، معمولاً کسانی هستند که بسیار مقید به رعایت ظواهرند. اما عمه زاده ام مرحوم حاج شیخ جلیل می گفت یک روز عید رفتیم خدمت آقای خاتمی برای عرض تبریک، در حالی که رادیو در آن زمان در خانه مردم متدین به ندرت وجود داشت. ایشان رادیو را روی طاقچه گذاشته بودند و مردم هم به دیدن شان می آمدند. یک ذره از مردم نمی هراسید، بالاخره او مجتهد بود و مردم باید از او یاد می گرفتند. گاهی اوقات در جلسات ایشان کسانی می آمدند که آدم اگر در شهر با آنها قدم می زد، نمی توانست سر بلند کند. ولی گویی بر سردر خانه اش نوشته بودند؛ هر کس در این سرا آمد نانش دهید و احترامش کنید و از ایمانش مپرسید.

به هرحال اولین کسی را که می دانم تربیت شده ایشان است، فرزند ایشان است که روحیه او را دارد. من به ایشان گفتم باور نمی کردم شما اینقدر سینه گشاده داشته باشید. ما از دوران جوانی با هم دوست بودیم. فکر می کردم فردی عصبانی است، اما در سمت ریاست جمهوری در مقابل شداید و بلایا چنان صبوری نشان داد که جداً جای تقدیر است.

آیت الله سیدمصطفی محقق داماد

خلاصه و ویراست شده سخنرانی ایرادشده در بیستمین سالگرد درگذشت آیت الله سید روح الله خاتمی