چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
علم و علم كاذب
احترام انسان به معرفت، یكی از برجستهترین خصائص اوست. معرفتبه زبان لاتین [Scientia] است و كلمه [Science] ( علم) به عنوان محترم ترین نوع معرفت معرفی شده است. ولی آنچه علم را از خرافات یا علم كاذب متمایز میسازد، چیست؟ كلیسای كاتولیك، پیروان كوپرنیك و حزب كمونیست، پیروان مندل را به بهانه اینكه عقاید آنها علم كاذب است، طرد كردند و آزار دادند. بنا براین ملاحظه میشود كه مسئله حد و مرز علم و علم كاذب، صرفا یك مسئله مربوط به مشرب فلسفی نیست، بلكه دارای ارتباط و اهمیتبرجسته سیاسی و اجتماعی است.
عدهای از فلاسفه كوشش كردهاند تا مساله تعیین حد و مرز علم را به این صورت حل كنند كه اگر اغلب مردم، حكمی را بنحوی نسبتا جدی قبول داشته و آن را پذیرفتند، حكم مزبور مقام و منزلت علم را به دست میآورد; ولی تاریخ تفكر به ما نشان میدهد كه بسیاری از مردم در گذشته، به عقاید كاملا بیپایه و بیاساس سرسپردگی كامل داشتهاند. در مقابل برخی از دانشمندان حتی در مورد بهترین تئوریهای خود بسیار به دیده شك مینگریستند. تئوری نیوتون یكی از نیرومندترین تئوریهایی است كه علم تا كنون بوجود آورده است، ولی خود نیوتون هیچگاه باور نداشت كه اجسام از یك فاصله یكدیگر را جذب میكنند.
بنابراین، هیچ درجهای از تعهد و اعتقاد در قبال یك حكم، آن حكم را به علم تبدیل نمیكند. در واقع نشانه برجسته رفتار علمی یك نوع تلقی تردیدآمیز حتی نسبتبه تئوریهایی است كه شدیدترین دلبستگی را به آنها داریم. اعتقاد كوركورانه به یك تئوری، یك فضیلت فكری نیستبلكه یك خیانت فكری است. بنابراین، حكمی ممكن است علم كاذب باشد حتی اگر كاملا موجه و حق بجانب جلوه كند، و همه به آن معتقد باشند. از سوی دیگر، حكمی ممكن است از نظر علمی ارزشمند باشد، حتی اگر باور نكردنی جلوه كند و هیچكس به آن معتقد نباشد. یك تئوری میتواند دارای ارزش علمی بسیار عالی باشد، حتی اگر هیچكس آن را نفهمد چه رسد به اینكه آن را باور داشته باشند. ارزش معرفتی یك تئوری، هیچ ارتباطی با تاثیر روانشناختیای كه روی اذهان مردم میگذارد ندارد. اعتقاد، تعهد، دلبستگی و فهم، از حالات ذهن انسان هستند. ولی ارزش عینی و علمی یك تئوری، مستقل از ذهن انسانی است كه آن را خلق میكند، یا آن را میفهمد. ارزش علمی آن فقط به پشتیبانی و حمایت عینیای كه این تئوریها یا حدسها در واقعیات (فاكتها) به دست میآورند، متكی است.
هیوم میگفت: «اگر كتابی را در دستبگیریم كه حاوی هیچ استدلالی انتزاعی مرتبط با كمیت و عدد یا هیچ استدلال تجربی درباره امر واقع و وجود نباشد، باید آن را به آتش بیندازیم، زیرا جز سفسطه و فریب هیچ چیز در برندارد»
ولی باید پرسید: استدلال تجربی چیست؟
اگر به كتب و منابع وسیع قرن هفدهم در باره سحر و جادو مراجعه كنیم، آنها را پر از گزارشهای مشاهدات دقیق و گواهیهای همراه با سوگند و حتی تجربیات خواهیم یافت.
گلانویل فیلسوف مشهور سالهای نخست انجمن پادشاهی انگلیس، جادوگری را عالیترین نمونه استدلال تجربی تلقی میكرد.
بنابر این قبل از آنكه طبق نظر هیوم، كار سوزاندن كتاب را آغاز كنیم، باید استدلال تجربی را تعریف كنیم. در استدلال علمی، تئوریها با واقعیتها مواجه میشوند و یكی از شرایط اساسی استدلال علمی این است كه تئوریها باید مورد حمایت و پشتیبانی واقعیات قرار گیرند.
حال باید پرسید كه واقعیات با چه دقتی میتوانند از تئوری پشتیبانی كنند؟ پاسخهای مختلفی به این سؤال داده شده است. تصور نیوتون این بود كه قوانین خود را از روی واقعیات ثابت كرده است. او افتخار میكرد كه كارش بیان فرضیههای صرف نبوده و فقط تئوریهایی را كه بر مبنای واقعیات ثابتشده عنوان كرده استبویژه مدعی بود كه قوانین خود را از پدیدههای ارائه شده توسط كپلر استنتاج كرده است. ولی فخرفروشیهای او بیاساس بود، زیرا طبق ادعاهای كپلر، مسیر سیارات بیضی است در صورتیكه طبق تئوری نیوتون، سیارات فقط در حالتهایی خاص مسیر بیضی شكل دارند كه طی حركتشان یكدیگر را دچار اختلال نسازند. اما این شرط هیچگاه صادق نیست و طبق قوانین نیوتون سیارات به طور حتم مسیر یكدیگر را مختل میكنند. بنا بر این نیوتون مجبور شد تا تئوری انحراف مدار را ابداع كند، كه از آن چنین برمیآید كه هیچ سیارهای در مسیر بیضی حركت نمیكند. میتوان به آسانی اثبات كرد كه ممكن نیست از تعداد محدودی از واقعیتها، یك قانون طبیعت را با منطق معتبر نتیجه گرفت، ولی هنوز كه هنوز است مرتب میخوانیم كه تئوریهای از روی واقعیتها ثابت میشوند. این چنین مقاومت در برابر منطق مقدماتی چرا رخ میدهد؟
توضیح بسیار موجهی در این باره وجود دارد. دانشمندان قصد دارند تئوریهای خود را چنان قابل احترام سازند كه شایستگی عنوان «علم» یعنی معرفت اصیل را داشته باشد. از قرن هفدهم كه علم به معنی امروزیاش پدید آمد، این تصور نزد دانشمندان وجود داشت كه علم باید بدون هیچگونه تردیدی ثابتشود و به صورت معرفت مطمئن درآید. دانشمند اگر بخواهد شایسته این عنوان باشد، نباید حدس بزند، بلكه باید هر جملهای را كه بیان میكند از روی واقعیات ثابت كند. این معیار شرافت علمی بود. تئوریهایی كه از روی واقعیات ثابت نشده باشند، به منزله علم كاذب معصیتآمیز و همچون بدعت كفرآمیز در جامعه تلقی میشد. فقط فروریختگی تئوری نیوتونی در قرن حاضر بود كه دانشمندان را وادار ساخت تا درك كنند. میزان و معیار شرافت و درستكاری علمی كه آنها برای خود ساخته بودند، جنبه تخیلی داشته است. قبل از ظهور اینشتاین، اكثر دانشمندان فكر میكردند، نیوتون قوانین نهایی و اساسی را كه خداوند در طبیعتبه ودیعه گذاشته است، با اثبات آنها از روی واقعیات كشف و آشكار ساخته است. آمپر در اوایل قرن نوزدهم چنین احساس كرد كه باید كتاب مربوط به اندیشههایش در زمینه الكترومغناطیس را تئوری ریاضی پدیدههای الكترودینامیك كه " بدون كوچكترین شبههای از تجربه استنتاج شده است" نامگذاری كند. اما در آخر كتاب، تصادفا اعتراف میكند كه بعضی از تجربیات مربوطه هیچگاه انجام نشده و حتی آلات و ابزار لازم برای انجام آنها ساخته نشده است.
حال اگر كلیه تئوریهای علمی به طور مساوی اثبات نشدنی است، وجه تمایز دانستههای علمی از جهل و علم اصیل از علم كاذب چیست؟
یك پاسخ به این سؤال از قرن بیستم توسط منطقیون استقرایی ارائه شد. منطق استقرایی بر آن شد تا احتمالات تئوریهای گوناگون را بر حسب كل شواهدی كه بر له آن تئوریها در دسترس است تعریف كند. اگر احتمال ریاضی یك تئوری بالاباشد،در آن صورت شایسته این است كه علمی توصیف شود. اگر این احتمال پایین یا صفر باشد، تئوری مزبور علمی نمیباشد. بدین ترتیب معیار شرافت و تقوای علمی این است كه هرگز چیزی را كه لااقل تا درجه بالایی محتمل نباشد، بیان نكنند. احتمالگرایی سیمای جذابی دارد. به جای آنكه یك تمایز سادهگرای سیاه و سفید بین علم و شبهعلم ارائه دهد، یك درجه بندی پیوسته از تئوریهای ضعیف با احتمال پایین تا تئوریهای خوب با احتمال بالا عرضه میكند ولی در سال ۱۹۳۴ كارل پوپر یكی از بانفوذترین فلاسفه عصر ما چنین استدلال كرد كه «احتمال ریاضی كلیه تئوریها - چه علم اصیل و چه علم كاذب - با در دستبودن هر مقدار شواهد بر له آنها، مساوی صفر است ».
اگر استدلال پوپر درستباشد، تئوریهای علمی نه تنها متساویا غیر قابل اثبات هستند، بلكه نیز متساویا غیر محتمل میباشند. بدین جهت معیار جدیدی تشخیص مرز بین علم و شبه علم لازم است و پوپر یك معیار پیچیدهای پیشنهاد كرد. طبق معیار پوپر، یك تئوری میتواند علمی باشد حتی اگر هیچگونه مدرك و دلیل بر له آن موجود نباشد. برعكس میتواند علم كاذب باشد، حتی اگر تمام مدارك و شواهد موجود بر له آن گواهی دهد. یعنی جنبه علمی یا غیر علمی بودن یك تئوری میتواند مستقل از واقعیات تعیین شود. یك تئوری «علمی» است، اگر كسی از پیش یك تجربه (یا مشاهده) قاطع را معرفی كند كه بتواند تئوری مزبور را ابطال كند. برعكس تئوری مزبور علم كاذب یا شبه علمی خواهد بود، اگر معرفی چنین ابطال كننده بالقوهای امكان نداشته باشد. اما اگر چنین باشد دیگر بین تئوریهای علمی و شبه علمی، نمیتوان مرزی تعیین كرد بلكه در واقع تا حدودی روش علمی را از روش غیر علمی متمایز میسازیم. برای یك فرد معتقد به نظریه پوپر، ماركسیسم "علمی" خواهد بود اگر ماركسیستها واقعیاتی را معرفی كنند كه در صورت مشاهده، آنها را وادار كند تا از ماركسیسم دستبكشند. در غیر این صورت، ماركسیسم یك علم كاذب میشود. همواره جالب خواهد بود، از یك ماركسیستسؤال شود، چه واقعه یا حادثه قابل تصوری باعثخواهد شد كه ماركسیسم را رها كند. در صورتی كه وی به ماركسیسم متعهد باشد به طور حتم برایش غیر اخلاقی خواهد بود اگر وضع اموری را معرفی كند كه بتواند ماركسیسم را ابطال سازد. بدین ترتیب یك حكم ممكن استبه یك عقیده علمی كاذب تنزل و یا به یك معرفت اصیل ارتقاء یابد، برحسب اینكه آیا شرایط قابل مشاهدهای كه منجر به ابطال آن شود را میتوانیم بیان كنیم یا نه.
آیا در این صورت، معیار ابطال پذیری پوپر میتواند راه حلی برای مساله تعیین حد و مرز بین علم از علم كاذب باشد؟ نه نمیتواند. زیرا معیار پوپر، لجاجت و سرسختی اصرارآمیز تئوریهای علمی را نادیده میگیرد. دانشمندان پوست كلفتاند. آنها تنها به این دلیل كه واقعیات یك تئوری تناقض دارد، آن تئوری را رها نمیكنند. آنها معمولا یا یك فرضیه نجات اختراع میكنند تا آنچه را كه بعدا یك بیقاعدگی صرف نامگذاری مینمایند توضیح دهند و یا آنكه اگر نتوانند بیقاعدگی مزبور را توضیح دهند، آن را نادیده میگیرند و توجه خود را به مسائل دیگری معطوف میدارند. دقت كنید كه دانشمندان درباره بیقاعدگیها یا نمونههای متمرد سخن میگویند نه درباره ابطالها. البته تاریخ علم پر از نقل روایاتی است كه چگونه تجربیات قاطع گویا تئوریهایی را هلاك كرده است، ولی این روایات مدت مدیدی پس از كنار گذاشته شدن تئوریها، اختراع شدهاند. اگر پوپر از یك دانشمند نیوتونی پرسیده بود كه تحت چه شرایطی (شرایط تجربی) حاضر خواهد بود از تئوری نیوتونی دستبكشد، در آن صورت برخی از دانشمندان نیوتونی عینا مثل بعضی ماركسیستها حیران و ساكت میماندند.
نویسنده : ایمره لاكاتوش
منبع : فصلنامه حوزه و دانشگاه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست