شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

بنیان شناخت هماهنگی در حوزه های اندیشه


بنیان شناخت هماهنگی در حوزه های اندیشه

اولین لایه ای كه باید در هماهنگ سازی فرهنگ جامعه مورد توجه قرار دهیم این است كه فرهنگ, ورودی های مختلفی دارد وحی, حس, عقلانیت و قوه سنجشی انسان ورودی دیگری هم كه ممكن است برای فرهنگ در نظر بگیرید, شهود و مكاشفه است

۱ـ بررسی دوگونه تعامل بین حوزه‏های مختلف افكار

نظام فكری، مجموعه‏ای منسجم و یكپارچه از اندیشه‏ها است كه بر پایه یك عقلانیت واحد شكل گرفته و از مبنا و هدف واحدی برخوردار است كه محصول آن هماهنگی در كاركرد و كارآمدی است. بر همین اساس، اگر افكار انسان از انسجام و هماهنگی برخوردار نباشند و این امر هماهنگی و تشویش گسترش پیدا كند، نتیجه این ناهماهنگی، چیزی جز جنون نخواهد بود؛ لیكن به طور طبیعی محال است كه منطومه فكری انسان متعادل، گرفتار در هم گسیختگی و عدم انسجام باشد؛ حتماً باید حدی از انتظام در اندیشه او موجود باشد كه رفتار او را به همین نسبت منظم كند؛ لیكن گاهی رفتار او به صورت حوزه‏های مستقل از هم، مورد مطالعه قرار می‏دهند و طبیعتاً برای هر بخش هم یك منظومه فكری درست می‏شود كه موجب هماهنگی «بخشی» در تفكر انسان است و رفتار او به طور نسبی هماهنگ می‏شود.

چنین انسانی از تشتت كلی در رفتار مصون می‏ماند، ولی اگر آهنگ واحد بر مجموعه‏هایی كه جدای از هم شكل می‏گیرند حاكم نباشد، بخش‏های مختلف زندگی فرد به تعارض و تشتت مبتلا می‏شود. طبیعتاً اگر بخواهیم همه حوزه‏های رفتار یك فرد را طوری هماهنگ كنیم كه رفتار او در یك فرآیند، به شكل بهینه رشد كند، حتماً باید مجموعه‏های مختلفی كه در فكر او شكل می‏گیرند، ناظر به همدیگر و با هم هماهنگ باشند. تأثیر و تأثری كه بین حوزه‏های مختلف افكار یك فرد اتفاق می‏افتد دو گونه است:

● تعامل علیتی بین حوزهای مختلف افكار

گاهی یك تعامل علیتی است؛ یعنی براساس روابط علت و معلولی شكل می‏گیرد. گاهی نیز براساس روابط فاعلیتی بین آنها تعاملی واقع می‏شود و ناخودآگاه افكار بر روی همدیگر اثر می‏گذارند، ولی در این تأثیر، یك نظام منطقی مورد توجه قرار نمی‏گیرد؛ یعنی ما از طریق یك نظام منطقی، تأثیر حوزه‏های مختلف فكری را بر همدیگر مطالعه نمی‏كنیم و نیز تلاش نمی‏كنیم كه تعامل بین حوزه‏ها و عرصه‏های مختلف را مطالعه كنیم و با یك ابزار منطقی دقیق بین این حوزه‏ها، ائتلاف و هماهنگی بیشتر ایجاد كنیم. بنابراین نوع اول از تعامل، تعامل منطقی نیست.

● تعامل سیستمی بین حوزه‏های مختلف افكار

سرآغاز تعامل منطقی آنجاست كه بتوانیم عرصه‏های مختلف اندیشه را از نظر منطقی و متد به هم نزدیك كنیم؛ یعنی اصول منطقی دقیقی را طراحی كنیم كه بر پایه آن، زوایای مختلف فكر انسان به صورت یك سیستم مورد مطالعه قرار گیرد. اگر ما چنین سیستمی را برای مهندسی فكر انسان طراحی كنیم، ممكن است دو جهت بر مهندسی تفكر حاكم شود: یا این مجموعه در جهت عبودیت و قرب، یا در نقطه مقابل قرب است. البته اگر به هماهنگی نرسیده باشیم، ممكن است اهداف مختلفی را دنبال كنیم، ولی اگر توانستیم منطقی را طراحی كنیم كه بین عرصه‏های مختلف هماهنگی ایجاد كند، حتماً هماهنگی ناظر به هدف است و منطق واحدی كه هماهنگی كل را عهده‏دار می‏شود، جهت واحدی را در ایجاد هماهنگی و تناسب بین ابعاد اندیشه انسان مورد مطالعه و دقت قرار می‏دهد.

بنابراین در صورتی هماهنگی نهایی واقع می‏شود كه اولاً بتوانیم یك جهت واحد و منطقی را كه بر كل اندیشه حاكم است، مورد بررسی قرار دهیم. ثانیاً بتوانیم روشی را به وجود آوریم كه بتواند، تناسبات ساختاری یك مجموعه را در جهت آن هدف واحد طراحی كند. اگر به این نقطه رسیدیم، در هماهنگ سازی ابعاد مختلف فكر یك فرد و به همین نسبت در هماهنگ سازی رفتار او، موفق خواهیم شد.

در جامعه هم طبیعتاً همین گونه است؛ پس از آنكه معتقد شدیم كه جامعه دارای یك وحدت حقیقی و نظام فرهنگی است، ممكن است گاهی اوقات عرصه‏های مختلف فرهنگ و ورودی‏های مختلف فرهنگ را به صورت حوزه‏های مختلف و متباین از هم مطالعه می‏كنیم؛ گرچه در هر عرصه‏ای ممكن است به هماهنگی آن عرصه بپردازیم، ولی رابطه منطقی بین عرصه‏های مختلف را برقرار نمی‏كنیم. گاهی اوقات نیز می‏توانیم تعامل منطقی موجود بین حوزه‏های مختلف و ورودی‏های مختلف فرهنگی ـ اجتماعی را مورد مطالعه قرار دهیم و تلاش كنیم كه بین این عرصه‏ها تعامل منطقی برقرار كنیم.

اگر یك منظومه هماهنگی از علوم اجتماعی و یك عقلانیت هماهنگ اجتماعی ایجاد كنیم، قاعدتاً رفتار اجتماعی ما بر محور یك هدف، هماهنگ خواهد شد. در این مرحله به طور طبیعی یكی از این دو آهنگ بر كلیت فرهنگ جامعه حاكم می‏شود: یا آهنگ پرستش خدای متعال و نیل به قرب و ابتهاجات معنوی، یا آهنگ توجه به دنیا و نیل به لذت‏های مادی و توسعه ابتهاج مادی. در این منزلت تقابل بین دو نظام فكری اتفاق می‏افتد. در مرحله قبل (نگاه بخشی) ممكن است حوزه‏های مختلفی را برای اندیشه‏های اجتماعی تصویر كنید كه در هر حوزه یك منطق حاكم است. این نگاه، طبیعتاً به یك نظام واحد هماهنگ منتهی نمی‏شود، بلكه چنین چیزی به تشتت در رفتار اجتماعی منجر خواهد شد. برای اینكه بحث را تمثیلی‏تر تلقین كنم، به اولین لایه هماهنگ سازی ـ كه باید در جامعه انجام دهیم ـ می‏پردازیم.

۲ـ طرح دیدگاه حاكم پیرامون هماهنگی ورودی‏های فرهنگ جامعه

اولین لایه‏ای كه باید در هماهنگ سازی فرهنگ جامعه مورد توجه قرار دهیم این است كه فرهنگ، ورودی‏های مختلفی دارد؛ وحی، حس، عقلانیت و قوه سنجشی انسان. ورودی دیگری هم كه ممكن است برای فرهنگ در نظر بگیرید، شهود و مكاشفه است.

اولین قدم این است كه چگونه می‏توان فرهنگی را كه به این حوزه‏های مختلف مستند است، هماهنگ كرد. در جامعه به خصوص در یك جامعه دینی، یكی از ورودی‏های فرهنگ بشری دین است؛ یعنی بخش عمده‏ای از فرهنگ بشر را ادیان كه البته منظور ما از ادیان، ادیان توحیدی و آسمانی است، شكل می‏دهند و آبشخور این بخش از فرهنگ، وحی و آموزه‏های قدسی است.

بخش دیگری از فرهنگ بشر، رهاورد اندیشه ورزی، خرد ورزی و تعامل نظری جامعه است و بخش دیگر آن محصول تلاش تجربی است.

حوزه دیگری كه بخشی از فرهنگ بشری را شكل می‏دهد، تجارب و مشاهدات باطنی و روحی است؛ حال سؤال این است كه این عرصه‏ها را چگونه می‏توان هماهنگ كرد؟ یعنی چگونه می‏توان بین فرهنگ ناشی از وحی و فرهنگ ناشی از تعامل حسی و تجربی و تعامل نظری بشر هماهنگی ایجاد كرد؟ در این رابطه نظریات متفاوتی ارائه شده كه به طور اختصار تقدیم می‏كنم:

● بخشی دیدن حوزه‏های مختلف اندیشه در این دیدگاه

نظر نخست این است كه این حوزه‏ها حوزه‏های متفاوت و متباینی هستند؛ یعنی عرصه‏ای كه وحی، آموزه‏هایی را در اختیار بشر قرار می‏دهد، غیر از عرصه تعامل نظری و تجربی است؛ به عبارت دیگر عرصه‏ای است كه دست تجارب و عقلانیت بشر از آنجا كوتاه است، لذا در آن عرصه، بشر محتاج هدایت وحیانی است. اما در حوزه‏هایی كه عقلانیت و تجارب بشری كار می‏كنند و كارآیی دارند، نیازی به وحی نیست؛ یعنی ضرورتی ندارد كه وحی، در آن عرصه‏ها برای بشر، تعلیم یا هدایتی داشته باشد. بر اساس این نگاه، حوزه‏های از هم مستقلی در جامعه و فرهنگ اجتماعی ملاحظه می‏شود كه تعاملی میان آنها برقرار نیست.

● عدم امكان ارائه نظام فكری و منسجم در این دیدگاه

این رویكردی است كه به یك نظام فكری منسجم و هماهنگ در جامعه نمی‏اندیشد، بلكه فرهنگ جامعه را «بخشی» می‏كند بخشی از این فرهنگ، به وحی، بخش دیگر به تجربه و بخشی نیز به تلاش‏های نظری و عقلانی بشر و قوای سنجشی او مربوط است. طبیعی است كه این اندیشه به یك نظام فكری منسجم ختم نمی‏شود و مدعی یك نظام هم نمی‏تواند باشد.جریان مشیت الهی (مبنای هستی‏شناسی) و كشف واقع (مبنای معرفت شناسانه) بنیان‏های اساسی

● هماهنگ سازی حوزه‏های اندیشه

البته برخی بزرگان و صاحبان اندیشه مدعی شدند كه گرچه آنها ورودی‏های مختلفی هستند و هر كدام از یك زاویه، ناظر به واقعیت هستند و بُعدی از ابعاد فرهنگ اجتماعی را شكل می‏دهند، ولی به صورت قهری بین آنها هماهنگی اتفاق می‏افتد ؛ یعنی بین آموزه‏های وحی و كاركرد تجربی و نظری بشر، یك هماهنگی قهری وجود دارد، زیرا همه آنها در نظام تكوین هماهنگ می‏شوند؛ یعنی خدایی كه وحی را می‏فرستد، به انسان قوای ادراكی و عقلانی داده است و انسان را به ابزار مشاهده و تجربه و دانش‏های حسی مسلح كرده است و همان خداست كه به انسان قوای روحی عطا فرموده است .

بنابراین نظام تكوین و ربوبیت الهی ضامن هماهنگی آنها است؛ یعنی مشیت الهی به گونه‏ای این دستگاه‏ها را قرار داده كه كاركرد آنها هماهنگ باشد. لذا همه آنها از زاویه ولایت خدای متعال و ربوبیت الهی، به یك هماهنگی نسبی می‏رسند ؛ از سوی دیگر همه آنها ناظر به یك واقعه هستند و یك متن و واقعیت را باز خوانی می‏كنند ؛ البته ممكن است زاویه دید و نگاه آنها متفاوت باشد و از همین منظر، گزاره‏هایی كه در فلسفه یا علوم تجربی یا وحی مورد مطالعه قرار می‏گیرند و عرضه می‏شوند، گزاره‏های متفاوتی باشند ؛ اما در عین حال، همه ناظر به یك واقعیت هستند و واقعیت را از زاویه‏های مختلف تبیین می‏كنند تا جایی كه به طور طبیعی و قهری، بین آنها هماهنگی اتفاق خواهد افتاد.

براساس این نظریه، مبنای هماهنگی، از یك نظر جریان فاعلیت و اراده واحد خداوندی است و به تعبیری كه با عبارات این اساتید هماهنگ‏تر باشد، یك جریان علیت واحدی است كه آنها را هماهنگ می‏كند و از منظر دیگر، نگاه معرفت شناسانه آنها است كه مبنای این تئوری و این نوع هماهنگ سازی قرار می‏گیرد. در نگاه معرفت شناسانه آنها، وحی، عقل، تجربه و همه دانش‏های بشری، دانش‏هایی هستند كه ناظر به واقعیت‏اند و جنبه اكتشافی دارند و چون جنبه اكتشافی دارند، به نتایج هماهنگی خواهند رسید؛ به همین دلیل، اگر چه از ابعاد مختلفی ناظر به واقعیت هستند، اما به یقین، قضاوت آنها در باب واقعیت متعارض نخواهد بود، پس این دو نگاه، مبدأ این نظریه است. این دو بنیان، یكی ملاحظه مشیت واحد و جریان اراده واحدی است كه ورودی‏های مختلف را در فرهنگ بشری عهده‏دار است، به شكلی كه خدای متعال از زوایای مختلفی این معرفتها را در اختیار بشر قرار می‏دهد.

همان طور كه وحی، ظهور علم الهی است، در این نگاه، دانش‏های تجربی و عقلانی و حتی آنچه در تجارب باطنی برای یك عارف حاصل می‏شود، جلوه‏هایی از معارف ربانی هستند. بنابراین همه آنها هماهنگ خواهند بود.

از نظر معرفت‏شناسی نیز كشف واقعیت و تطابق با واقعیت اصل است، پس همه آنها در صورتی كه صحیح واقع شوند، از آنجا كه ناظر به واقعیت هستند و یك جهان را موضوع مطالعه قرار می‏دهند، به طور قهری با همدیگر هماهنگ خواهد بود. پس هم به لحاظ جریان ربوبیت و مكانیزم عملكرد قوای مختلف فكری، و هم به لحاظ محكی‏ای كه این ادراكات دارند، با یكدیگر هماهنگ می‏شوند.

به عبارت دیگر، از منظر حكایت، یك واقعیت را حكایت می‏كند و از منظر جریان علیت، جریان علیت و ربوبیت این قوا را هماهنگ می‏كند.

● جلوگیری از خطا، هدف اساسی منطق در این دیدگاه

نكته مهم این است كه در مسیر كشف و اكتشاف واقع، به غیر از وحی، ممكن است در حس و عقل بشر نیز خطا اتفاق بیفتد، بنابراین باید كاری كرد كه راه به سوی خطا در حوزه تلاش عقلانی و تجربی بشر بسته شود. اگر ما توانستیم راه را به روی خطا ببندیم و منطقی ایجاد كنیم كه جلوی خطا در نظر و تجربه را بگیرد، قاعدتاً دانش تجربی و عقلانی بشر نیز با اتكا به آن منطق، از خطا مصون خواهد شد. از طرفی، وقتی این ادراكات كشف از واقع كنند، یقیناً ناظر به جهان هم خواهند بود و با همدیگر هیچ تعارضی نخواهند داشت و در واقع به همین خاطر است كه در قدم بعد، به هماهنگی خواهند رسید، زیرا تنها فرقشان این خواهد بود كه یك واقعیت را از زوایای مختلف حكایت می‏كنند. این دو پایه، مبنای این تفكر است. آیا این استدلال تمام است یا خیر؟

طبیعی است كه این امر ناظر به دو مبنا است: مبنای نخست این است كه مشیت بالغه الهی و اراده واحد را بر دستگاه‏های معرفتی از جریان وحی تا معرفتهای نظری و تجربی حاكم می‏كنند و یك منظر هم، منظر معرفت‏شناسی است.

منبع:نشریه پگاه حوزه،‌ شماره ۱۵۸

نویسنده:محمد مهدی میرباقری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.